سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد...

-عنصر اصلى و اساسى در تشیع و جریان تشیع، جریان عاطفى متکی به منطق و حقیقت است. خدشه‌دار کردن این محبت به هر شکلى و به هر صورتى، خیانت به جریان عظیم محبت اهل‌بیت و پیروى اهل‌بیت است. 
عنصر اصلى و اساسى در تشیع و جریان تشیع، جریان عاطفى متکی به منطق و حقیقت است. خدشه‌دار کردن این محبت به هر شکلى و به هر صورتى، خیانت به جریان عظیم محبت اهل‌بیت و پیروى اهل‌بیت است.

 از اولِ تاریخ تشیع تا امروز، یک عنصر اصلى و اساسى در تشیع و جریان تشیع، جریان عاطفى است؛ عاطفه‌ متکى به منطق، عاطفه‌ متکى به حقیقت، نه عاطفه‌ پوچ. خدشه‌دار کردن این محبت به هر شکلى و به هر صورتى، خیانت به جریان عظیم محبت اهل‌بیت و پیروى اهل‌بیت است. این محبت باید حفظ شود. شاعران بسیاری در سال‌های مختلف تاریخ با سرودن ابیات فراوانی ارادت خود را به ساحت ائمه اطهار(ع) نشان داده‌اند. سرودن اینگونه اشعار که در آن عشق به اهل بیت(ع) موج می‌زند به نوعی همان پیروی از آئین ائمه اطهار است. در سال‌های اخیر نیز این روال حفظ شده و هنوز هم شاعران بسیاری در جهت بازگویی ارادت به ساحت اهل بیت و خاندان نبوت، اشعار آئینی می‌سرایند.

به مناسبت 30 ماه ذی‌القعده و شهادت امام جواد(ع) چند سروده از شاعران آئینی کشور به ساحت مقدس این امام و دوستداران اهل بیت تقدیم می‌شود:

«علی‌اکبر لطیفیان»

خواهر نداشتی که به جای تو جان دهد

یا گرد و خاک پیرهنت را تکان دهد

از روی خاک حجره سر خاکی تو را

بر دارد و به گوشه دامن مکان دهد

می‌خواهی آب آب بگویی نمی‌شود

گیرم که شد ولی چه کسی آبتان دهد؟

چندین کنیز را وسط حجره جمع کرد

می‌خواست دست و پا زدنت را نشان دهد

تا بام می شود سر سالم‌تری رسید

با شرط این که این لبه در امان دهد

بالا نشسته‌ای و جهان زیر پای توست

وقتش شده گلوی شهیدت اذان دهد

***                 ***               ***

مرهم حریف زخم زبان‌ها نمی‌شود

اصلا جگر که سوخت مداوا نمی‌شود

گریه مکن بهانه به دست کسی مده

با گریه‌هات هیچ مدارا نمی‌شود

خسته مکن گلوی خودت را برای آب

با آب گفتن تو کسی پا نمی‌شود

اینقدر پیش چشم کنیزان به خود مپیچ

با دست و پا زدن گره‌ات وا نمی‌شود

گیسو مکش به خاک دلی زیرو رو شود

در این اتاق عاطفه پیدا نمی‌شود

باور کنم به در نگرفته است صورتت

این جای تنگ و این قدو بالا نمی‌شود

***                  ***                  ***

«حسن لطفی»

سر را ز خاک حجره اگر بر نداشتی

تو رو به قبله بودی و خواهر نداشتی

خواهر نداشتی که اگر بود می‌شکست

وقتی که بال می‌زدی و پر نداشتی

از طوس آمدم که بِگِریَم در این غمت

یاری به غیر چند کبوتر نداشتی

وقتی که زهر بر جگرت چنگ می‌کشید

جز یا حسین(ع) ناله دیگر نداشتی

ختمی گرفته‌اند برایت کبوتران

لبخند می‌زدند و تو باور نداشتی

تو تشنه کام و آب زمین ریخت قاتلت

چشمت به آب بود و از آن بر نداشتی

کف می‌زدند دور و برت تا که جان دهی

کف می‌زدند و تاب به پیکر نداشتی

کف می‌زدند ولیکن به روی دست

دست ز تن جدای برادر نداشتی

شکر خدا که پیرهنی بود بر تنت

یا زیر نیزه‌ها تن بی سر نداشتی

شکر خدا که لحظه از هوش رفتنت

خواهر نداشتی، غم معجر نداشتی

منبع: تسنیم