سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کروات های جامانده در هیأت


مسئول هیئت از افراد خواست که برای وسایل گم شده خود به دفتر مراجعه کنند و آنها را تحویل بگیرند. در بین آنها وسایلی مانند کفش، پیراهن، عینک و... به چشم می خورد، اما آنچه که نظر مرا جلب کرد، وجود کروات در بیان آنها بود. همه چیز را می شود درک کرد. جز کروات!
خاطره عزاداری در یک هیات تهران
 
مسئول هیئت از افراد خواست که برای وسایل گم شده خود به دفتر مراجعه کنند و آنها را تحویل بگیرند. در بین آنها وسایلی مانند کفش، پیراهن، عینک و... به چشم می خورد، اما آنچه که نظر مرا جلب کرد، وجود کروات در بیان آنها بود. همه چیز را می شود درک کرد. جز کروات!
  از آخرین روز ماه ذیحجه تا پایان دهه اول محرم، هر روز چهار پنج کیسه از باقیمانده تغذیه عزادارای امام حسین (ع) را که در هیئت نشسته اند، جمع آوری می کرد و گویی سرتیم تشریفات یک مراسم با شکوه است. همیشه کیسه ای مشکی به دوش داشت و از جلوی منبر شروع می کرد به جمع آوری زباله ها، گاهی هم صدا میزد: "بچه ها آشغال و زباله هاتون رو بدید"
 
گاهی هم تا عزادارها آمدنش رو میدیدند، خودشان سریع آماده تحویل زباله ها می شدند. میدیدم که چقدر از این کار خرسند است و با آرامش و اعتماد به نفس خاصی مشغول این کار بود. 
 
فرصتی پیدا کردم تا بتوانم با او صحبتی داشته باشم. کناری نشستیم و سرصحبت را باز کردم. درست متوجه شده بودم، او به این کار افتخار می کرد و می گفت، از من روسیاه اگر ارباب به همین اندازه هم قبول کند، برای یک سال عمر تا محرم  سال دیگر کافیست.
 
از او در مورد عزادارها پرسیدم، اینکه اکثرا اهل کدام شهر هستند، پاسخی عجیب اما مورد انتظار شنیدم. این حسینیه از همه جای ایران مسافر دارد. از اصفهان، قم، مشهد، سیرجان، قزوین، کرمان، تربت جام و تربت حیدریه، کرج و دیگر شهرهای دور و نزدیک.
 
حتی می گفت، دوستی ایرانی الاصل داشته است که از آمریکا برای مراسم دهه اول محرم، خود را به این حسینیه می رسانده است، اما الان دوسالی است که به علت تغییر ایام تعطیلات شان نتوانسته است به ایران بیاید. 
برای من بسیار جالب بود، چه چیزی می تواند این طور این پیر و جوان ها را از سرتاسر شهر و کشور و جهان، یک جا زیر یک پرچم جمع کند و با چنین نظم و شوری عزاداری کنند.
 
می گفت، بسیاری از این عزادارهای امام حسین(ع)، نیت سفر ده روز می کنند تا نماز روزه هایشان کامل باشد و بتوانند به بهترین نحو از این ایام بهره ببرند. حتی به نقل از مسئول هیئت تعریف می کرد، از آنجایی که اداره اوقاف اجازه اسکان در امام زاده را نمی دهد، گاهی این بندگان خدا شب ها را تا به صبح در اتوموبیل هایشان تا صبح سحر می کنند و با بخاری ماشین خودشان را گرم می کنند تا بتوانند هر روز در مراسم شرکت کنند.
 
و باز از قسمت های زیبای این داستان این بود که بسیاری از مردم، این افراد را به منزل های خویش دعوت می کنند تا این دهه میهمان شان باشند. نمی دانم تا به حال قسمت تان شده است در پیاده روی اربعین شرکت کنید یا خیر، این خاطره من را یاد مهمان نوازی خالصانه مردم در مسیر پیاده روی کربلا انداخت، لحظه هایی که خادمین پیاده روی اربعین با اصرار بسیار، زائران امام حسین(ع) را برای استراحت به خانه ها و موکب های خود می برند و با افتخار به نحو احسنت از آنها پذیرایی می کنند. 
 
در ایام پایانی دهه اول محرم به دلیل نزدیک شدن به روز تاسوعا و عاشورای حسینی خیلی زودتر حسینیه پر می شد و خادمین به دلیل پرشدن حسینیه از جمعیت درب های ورودی را می بستند و همیشه عده ای پشت درب ها ملتمس بودند که بتوانند بیایند داخل حسینیه و از اینکه در گلزار شهدا و در حیاط بشینند راضی نبودند. من هم که همیشه در حال حرکت بودم از اطرافیان می خواستم که جای نشستن من را تا شروع مراسم حفظ کنند. حالا تصور کنید که من با یک کیسه حجیم و پر از زباله باید از میان این همه جمعیت به درب اصلی نزدیک و از بین این همه جمعیت جا مانده و مشتاق به ورود حسینیه، رد شوم. جالب بود که هر کسی این کیسه را در دست من می دید راه را برایم باز می کرد و خادمین هم که من رو سیاه را شناخته بودن برایم راه می گرفتن و من رد می شدم و هنگام برگشت مجدد تا کیسه مشکی و خالی را در دست من می دیدند مرا به داخل راه میدادند. این کیسه زباله ی مشکی برای من کلید باز شدن مشکلات شده بود. 
 
 
و در ادامه با افتخار تعریف کرد: در روز مخصوص حضرت علی اکبر(ع) بین همه عزادارهای داخل حسینیه پیشانی بند قرمز و بیرون حسینیه پیشانی بند سبز پخش شد که روی آنها اسم زیبای حضرت علی اکبر (ع) نوشته شده بود. من تازه در حال آماده شدن برای جمع کردن زباله ها بودم و دوستی در سمت راست من در حال پخش پیشانی بند به اطرافیانش بود که رنگ اون با همه متفاوت بود، رنگی که به روی من خیلی شباهت داشت. سیاه، و من با افتخار آن را به پیشانیم بستم و کیسه مشکی در دست شروع به کار کردم.
 
از او خواستم تا از خاطره های خودش در برخورد با عزاردان حسینیه تعریف کند، می گفت: یک روز که سرگرم جمع آوری زباله ها از گوشه کنار هیئت بودم که پسری از دوتا صف عقب تر که از آن گذشته بودم، صدایم کرد. برگشتم و  دستم را به دستش دراز کردم که کیسه یا بطری آب که در ذهنم متصور شده بودم را بگیرم. با کمال تعجب دیدم یک سرنگ را به من داد، وقتی ظاهر متعجب مرا دید، بلافاصله گفت، تنرس، سرنگ تزریق انسولین است.
من که جا خورده بودم،  خجالت کشیدم، سرنگ را در یک بطری آب معدنی قرار دادم و در دلم برای شفای همه ی مریض ها، بخصوص جوان ها، دعا کردم و در فکر فرو رفتم.
 
می گفت گاهی در بین جوان های هیئتی، جوانانی که مشغول خوردن غذای مختصری بودند خالصانه تعارف میکردند و رد کردن آن دست ها اصلا امکان پذیر نبود. در بین جمعیت که حرکت می کردم خواسته های جالبی از من داشتند. گاهی از من التماس دعا داشتند و من هم آرزوی خودم را با آنان تقسیم می کردم و به آنها می گفتم: انشالله با هم شهید شویم و بلافاصله با عکس العملی زیبا از اونها مواجه می شدم.
 
گاهی به دوستانی که با هم جایی نشسته بودند می رسیدم و تا صدا می زدم آشغال و زباله ها را بدهید به شوخی دوستی را به من نشان می دادند و می گفتند: می شود این را داخل کیسه بیاندازی و ببری؟ من هم از ته دل با همان لحن شوخی و لبخند می گفتم جای این دوستمان تو کیسه نیست که رو سر ما جا دارند. وقتی این جمله رو می گفتم آن فرد با حالت جالب به دوستانش فخر فروشی می کرد.
 
یکی از روزهای آخر دهه اول محرم که ساعات تجمع در حسینیه برای شروع مراسم بیشتر می شد در بین جمعیت که راه می رفتم اتفاق جالبی پیش آمد که ذکرش خالی از لطف نیست. از کنار کسی عبور می کردم که گفت اینجا ناهار نمی دهند؟ من گفتم من کارم جمع کردن آشغال هاست ولی ندیدم کسی اینجا ناهار بده و از کنارش رد شدم و در حالی که در ذهنم به گرسنگی او فکر می کردم، دیدم چند ردیف جلوتر جمعی مشغول خوردن ناهار هستند. به آنها رسیدم و گفتم بچه ها ناهار اضافه ندارید برای یه بنده خدایی میخواهم؟ خیلی سریع گفتند چرا نداریم و یه ساندویچ به دستم دادن و من نیز به عقب برگشتم و به آن بنده خدا اشاره ای کردم و چون فاصله بینمان شلوغ بود و برگشتن با این همه آشغال سخت، آن ساندویچ رو برایش انداختم. این نوع رفتار و دوستی و رابطه راحت را من تا به حال در جایی غیر از این عزاداری ها ندیدم. 
 
در میان خاطره هایی که آرام آرام برای من تعریف می کرد، یکی توجه مرا به خود جلب کرد. می گفت یکی از روزها  حاج آقا هادی از مسئولین هیئت، پشت بلند گو و بعد از گرفتن ذکر صلوات از جمعیت، بیان کرد که دو یا سه گونی لباس و وسایل در هیئت جامانده است و از افراد خواست که برای وسایل گم شده خود به دفتر مراجعه کنند و آنها را تحویل بگیرند. در بین آنها وسایلی مانند کفش، پیراهن، عینک و... به چشم می خورد، اما آنچه که نظر مرا جلب کرد، وجود کروات در بیان آنها بود. همه چیز را می شود درک کرد. جز کروات! 
 
 
من که غرق در گوش کردن خاطره های او بودم، به یاد یکی از سفرهایی که به عتبات عالیات مشرف شده بودم افتادم. بعد از زیارت امامین موسی الکاظم و جواد الائمه در کاظمین، وقتی به زیارت مقبره شیخ مفید (ره) رفتیم، دیدیم که اطراف مقبره ایشان فندک و سیگار و پاکت های بسیاری ریخته است. بعد از اینکه جویای امر شدیم به این نتیجه رسیدیم، افرادی که می خواهند این رفتار زشت را ترک کنند، به این مکان آمده و با انداختن سیگار و فندکشان در این منطقه، شروع می کنند. شاید هم اینجا، در این حسینیه و هیئت، جایی و بهانه ای است برای برخی که از گذشته خود فاصله بگیرند و به این دستگاه نزدیک تر شوند.
 
صحبت های این خادم این طور به پایان رسید و رفت تا به کارهایش برسد: در این ایام که ما بین این همه عزادار در حال رفت و آمد هستیم، حال و هوایی از آن ها می بینم که در هیچ جای عالم تکرار نمی شود. رفاقت ها و دوستی هایشان. این همه جوان و نوجوان اینجا یک دست مشکی پوش شدند و در کمال سادگی با یکدیگر و در کنار هم عزاداری و گذر عمر می کنند و بارها و بارها از آنها شنیده ام که می گویند، چه خاطره ها که با ذکر "یا حسین" داریم.


      

تصاویر رونمایی بزرگترین پهپاد بدون سرنشین فطرس

 

در ایام سالروز حماسه آزادسازی سوسنگرد قهرمان با حضور سردار سرتیپ پاسدار دکتر حسین دهقان وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح "پهپاد فطرس" بزرگترین هواپیمای بدون سرنشین کشور در سازمان صنایع هوایی وزارت دفاع رونمایی شد.



      

آخرین لبخند علامه بعد از رحلت + عکس


73سال زندگی و بیش از 80 عنوان کتاب. این خلاصه عمر مردی است که در 23 سالگی به درجه اجتهاد رسید و «علامه» لقب گرفت. علامه جعفری فیلسوف و مولوی شناس خوش ذوقی بود که تا 25آبان ماه 1377 که چشم از دنیا بست، طرفداران زیادی در کرسی های علمی و فلسفی دنیا پیدا کرده بود و شاگردانی از یونان و عراق و ژاپن داشت. 
73سال زندگی و بیش از 80 عنوان کتاب. این خلاصه عمر مردی است که در 23 سالگی به درجه اجتهاد رسید و «علامه» لقب گرفت. علامه جعفری فیلسوف و مولوی شناس خوش ذوقی بود که تا 25آبان ماه 1377 که چشم از دنیا بست، طرفداران زیادی در کرسی های علمی و فلسفی دنیا پیدا کرده بود و شاگردانی از یونان و عراق و ژاپن داشت.

 آنهایی که از نزدیک با علامه جعفری آشنا بودند، شخصیت علمی و خانوادگی علامه را از هم جدا می کردند. علامه جعفری برای آنها در کتابخانه «علامه» بود، در سفرهای خارجی «شیخ» و در خانه پدری که می شد با او الک دولک و توپ بازی کرد.

بانوی کم‌سوادی که همسرش را علامه کرد

فرزند علامه جعفری رابطه پدر و مادرش را این طور تعریف می کند: «پدرم وقتی از کتابخانه شان وارد اندرونی خانه می شدند دقیقا هم سطح خانواده بودند. مرحوم مادرم سواد چندانی نداشت، ولی زن بسیار با معرفتی بود و پدرم ایشان را بسیار دوست داشتند. علامه پی برده بود که باید شخصیت علمی بیرون را با جایگاهش در داخل خانه تفکیک دهد. بنابراین ما شخصیت علمی استاد را در داخل خانه ملاحظه نمی کردیم؛ با بچه هایش بگو بخند داشت، با ما گردش می رفت و وقتی کوچک بودیم، با ایشان الک دولک و توپ بازی می کردیم و در داخل خانه به معنای واقعی پدر بودند اما وقتی طبقه بالا در کتابخانه شان بودند، مستمر درگیر فعالیت‌های علمی می شدند.

علامه معتقد بودند، خانواده خصوصا زن در موفقیت هر شخصی خیلی موثر است، علی‌رغم اینکه مادرم، سواد چندانی نداشت ولی از معرفت بالایی برخوردار بود و این را فهمیده بود که کارهای فکری و خدمات علمی و اجتماعی ایشان برای مردم مفید است و او به عنوان یک زن باید بستر زندگی را چنان فراهم کند که دغدغه خاطری نداشته باشد؛ بنابراین فشار ما بچه ها و رتق و فتق امور خانه بر دوش مادرم بود؛ وقتی علامه این فداکاری ها را می‌دیدند مجذوب او می شدند.»


محبوب‌ترین فرزندش «وزیر» بود

علامه جعفری دختری داشت که در سن 38سالگی به علت ابتلا به سرطان از دنیا رفت. دختری که محبوب تر از بقیه فرزندان بود و به او لقب «وزیر» داده بود. پسر علامه جعفری درباره مراسم تدفین خواهر خود می‌گوید: «تصمیم بر این شد که مراسم تشییع را یک روز به تاخیر بیندازیم تا بستگان و آشنایانی که در شهرستان هستند بتوانند حضور داشته باشند، علامه همان روز 10 صبح در دانشگاه امام صادق‌(ع) سخنرانی داشتند و چیزی به ساعت سخنرانی‌شان نمانده بود، گفتند حالا که تشییع برای فردا موکول شده‌ است تا شما مشغول کار مقدمات هستید، من بروم سخنرانی را انجام بدهم و برگردم. با اینکه از مرگ ایشان خیلی متاثر بودند، جلسه سخنرانی‌شان را ترک نکردند و پس از پایان جلسه در پاسخ به اصرار دانشجویان برای ادامه جلسه، اظهار کرده بودند که مصیبتی بر ایشان پیش آمده و دخترشان وفات کرده است.»

برای شهادت کسی دعا نمی کنم

در طول جنگ از رزمنده هایی که عازم جبهه بودند به صورت دسته های50-60 نفری می آمدند تا علامه برایشان صحبت کند. در یکی از این ملاقات ها، عده ای از رزمندگان خواستند علامه برای شهادت آنها دعا کند. علامه گفت: «من ابدا چنین دعایی نمی کنم و در جواب اظهار تعجب رزمندگان پاسخ دادند که شما وظیفه تان در جنگ این است که جانتان را حفظ کنید و اگر شهادت هم نصیبتان شد خوش آمد، ولی حفظ حیات برای همه واجب است.»


 قالی را از دزد خرید

روزی علامه جعفری در زمان بازگشت به منزل متوجه شد که دزدی از منزل ایشان فرشی برداشته و می برد. دزد را تعقیب کرد و در سرای بوعلی بازار تهران، دید که دزد مشغول فروختن قالی است. به حجره رفت و با پیشنهادی که هم به نفع حجره دار بود و هم دزد، قالی را خرید. ولی شرط کرد که فروشنده قالی آن را تا منزل برایش حمل کند. وقتی دزد به منزل استاد رسید، دستپاچه شد و از علامه معذرت خواست. علامه بدون آن که به رویش بیاورد گفت: «من که ندیدم تو از خانه من فرش را دزدیده باشی. من فقط قالی را از تو خریده ام.»

لبخندی زدند و چشمانشان را بستند

دکتر غلامرضا جعفری، فرزند علامه جعفری خاطره‌ای را از ایشان در کتاب «امام حسین (ع) فرهنگ پیشرو انسانیت» نقل کرده و از آخرین ساعات عمر علامه جعفری نوشته است که: «چون علامه دچار سکته مغزی شده بود و قدرت تکلم نداشت در آخرین لحظه های عمرشان با ایما و اشاره از من می خواستند که چیزی را بر ایشان بیاورم ولی من هر چه تلاش می کردم نمی فهمیدم که ایشان چه خواسته ای دارند، یک پارچه سبزی بود که یکی از دوستان علامه چند ماه قبل از کربلا آورده بود و به ضریح مطهر امام حسین (ع) متبرک شده بود، من متوجه شدم که علامه آن پارچه را می خواهند به سرعت از بیمارستان خارج شدم تا آن پارچه سبز را بیاورم رفت و برگشت حدود یک ساعت طول کشید و من وقتی به بیمارستان رسیدم ایشان، تمام کرده بودند و دکتر ها پارچه سفیدی را به سرش کشیده بودند، از اینکه نتوانسته بودم این خواسته استاد را به موقع اجابت کنم خیلی متاثر شدم پارچه سفید را کنار زدم و پارچه متبرک شده را روی صورت علامه گذاشتم؛ در کمال تعجب مشاهد کردم که ایشان چشمانشان را باز کرده و لبخندی زدند و برای ابد چشمانشان را بستند.»

منبع: مهر


      

طرح/ چهره حقیقی امام سجاد علیهالسلام

 

در قسمتی از کتاب انسان 250 ساله ، مقام معظم رهبری خلاصه زندگی امام سجاد(ع) را اینگونه بیان می کنند:

آن چهره‌ى مظلوم بى‌صداى سربه‌زیرِ منفعلى که از امام سجاد درست کردند به کلى برخلاف واقع است؛ چهره‌ى حقیقى امام سجاد علیه‌السّلام چهره‌ى یک مبارزِ قهرمانِ خستگى‌ناپذیرِ آشتى‌ناپذیرِ پیگیرى است، که با تدبیر تمام، با دقت کامل راه‌ها را مى‌شناسد و انتخاب مى‌کند و به سمت هدف‌ها این راه‌ها را مى‌پیماید، خودش خسته نمى‌شود و دشمن را خسته مى‌کند؛ و بالاخره دشمن وقتى هیچ کار دیگری نتوانست بکند، آن حضرت را مسموم کرد و این امام بزرگوار بعد از یک عمر پربرکت و پرمبارزه به رضوان الهى پرواز کرد. این خلاصه‌ى زندگى امام سجاد است. بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 1365/7/4



      

چگونه لایق بهشت مخصوص خدا شویم

بهشت انواعی دارد که بهترین آن بهشت مخصوص خداوند است و شرط ورود به این بهشت را آیت امجتهدی تهرانی بیان کرده است. 
بهشت انواعی دارد که بهترین آن بهشت مخصوص خداوند است و شرط ورود به این بهشت را آیت امجتهدی تهرانی بیان کرده است.

 مرحوم شیخ احمد مجتهدی تهرانی که سخنان ایشان در میان برنامه «بهره ای از کلام بزرگان» بین برنامه صبحگاهی «والشمس» پخش می شود، به چگونگی ورود به بهشت مخصوص خداوند اشاره می کند.
بعضی درباره چگونگی بنده خدا شدن سوال می کنند که خداوند می فرماید « فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» اگر جزو بنده های خدا شوی جایگاه تو بهشت خداوند است.
بهشت انواعی دارد «بهشت فردوس»، « بهشت عدن» و «بهشت خدا» که این نوع بهشت مخصوص بندگان ویژه خداوند است که تمامی اعمال و عبادات آنها تنها برای خداست.
برای مثال گاهی ترمز پشت چراغ قرمزاز ترس جریمه و یا حضور مامور راهنمایی و رانندگی است اما گاهی این توقف تنها برای احترام به قوانین است که این درست است در مثال عبادت هم همینطور است گاهی از ترس جهنم برای نماز صبح بیدار می شوی گاهی از عشق به خدا پیش از اذان از خواب بلند می شوی و با بهشت و جهنم کاری نداری و این ویژگی بندگانی است که جایگاه آنها بهشت مخصوص خداوند است.
بهشت چند قسم است اما یک بهشت فقط ‌ مال خود خداست همان بهشتی که در قرآن خداوند خطاب به نفس مطمئنه می فرماید: که در آن وارد شو: "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی"؛ تو در بین بندگان من بیا، تو را وارد بهشت خود می نمایم.
این بهشت مهم است، در بهشت های معمولی انسان، دوستان و رفقایش را نمی بیند، به همین خاطر از خداوند می پرسد: "خدایا، رفقا و دوستان من کجا هستند؟" خطاب می رسد که: "فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر"؛ آنها به حضور رفته اند و در بهشت خدا جای دارند. ملا محمدعلی مجتهد، معروف به مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی ازعلمای بنام تهران بود که سال 86 بدرود حیات گفت، اما سخنرانی‌ها و پندهای عرفانی و اخلاقی وی به یادگار مانده است و می‌توانیم هر چند به صورت مجازی هم که شده پای درس این استاد اخلاق تلمذ کنیم.
شنوندگان رادیو قرآن هرروز صبح ساعت 6 و 55 دقیقه می توانند در میان برنامه «بهره ای از کلام بزرگان» نکات اخلاقی این عالم بزرگوار رابشنوند.

منبع: شبستان


      

ثواب سلام دادن به اباعبدلله بعد از نوشیدن آب


حجت‌الاسلام شهاب مرادی - واعظ مشهور و کارشناس مسائل مذهبی - یادداشتی پیرامون «سلام فرستادن بر امام حسین (ع) پس از نوشیدن آب» نوشت.
حجت‌الاسلام شهاب مرادی - واعظ مشهور و کارشناس مسائل مذهبی - یادداشتی پیرامون «سلام فرستادن بر امام حسین (ع) پس از نوشیدن آب» نوشت.

 در این یادداشت آمده است: «یکی از آداب دوست داشتنی سبک زندگی حسینی همین یاد کردن از عطش حضرت حسین سیدالشهداء، هنگام نوشیدن آب گواراست.

تصویر زیبایی است؛ جوانی را می‌بینی که مشغول یکی از امور گوناگون زندگی است؛ تحصیل یا ورزش و یا تفریح و سرگرمی و ... تشنه‌اش شده آب می‌نوشد! انگار همه چیز از شتاب می‌افتد، همه چیز رنگ می‌بازد و او آرام و با احساس و عاطفه می‌گوید: "سلام بر حسین" و "به فدای لب عطشان حسین" و یالعن می‌کند: "لعنَ اللهُ قاتلَ الحسین"

اینکه تاثیر این رفتار در ملکوتِ او و اطرافش و حتی نسلش دقیقا به چه میزان و مقدار است، از عهده عقل و دانش ما بر نمی‌آید اما مسلم است که برکتی شگرف، دنیا و آخرت او را تحت تاثیر قرار می‌دهد. این را از ثواب تک‌تک رفتارهای پر خیر و برکت او در این حال می‌شود حدس زد؛ اعم از ادب به امام حسین، یادآوری عطش و مظلومیت او، فرزندان و یارانش اما فقط حدس! چون خدای سبحان در مورد امام حسین سنگ تمام می‌گذارد و حد لطف و عنایت خدا به دوستدار حسین از عقول امثال من خارج است اما برای تقریب به ذهن روایتی معتبر را از کتاب شریف "کامل الزیارات" ابن قولویه قمی در باب ثواب یادکردن از عطش امام حسین علیه‌السلام هنگام نوشیدن آب و لعن کردن قاتلانش تقدیم می‌کنم. به این امید که این رفتار حسنه را بیش از گذشته اِظهار و ترویج کنیم و ادب و عرضِ ارادتمان را به سیدالشهداء علیه السلام بیشتر و بیشتر کنیم.

حدیث از امام صادق علیه السلام است. حدّثنی محمدُ بن جعفر الرَزّاز الکوفی، عن محمدبن الحسین، عن الخشّاب، عن علی بن حسّان، عن عبدالرحمن بن کثیر، عن داود رقّی؛ قال: کنتُ عندَ ابی عبدالله (علیه السلام) إذ استسقی الماء، فلما شربه، رأیته؛ قد استعبر واغْرَ و رَقت عیناه بِدُمُوعِهِ

داود رقّی می‌گوید: من محضر امام صادق علیه‌السلام مشرف بودم. حضرت، آب طلب کردند و همین که آب را نوشیدند دیدم امام منقلب شد و حالت گریه پیدا کرد و دو چشم مبارکش پر از اشک شد.

ثمّ قال لی: یا داود"لعنَ اللهُ قاتلَ الحسین"

سپس به من فرمودند: ای داوود خدا لعنت کند قاتل حسین را.

فَما من عبدٍ شرِبَ الماءَ، فَذکرَ الحسین (علیه‌السلام) و لَعَنَ قاتلَه الّا کتب الله له مائة الف حسنة و حطّ عنه مائة الف سیئة و رفع له مائة الف درجة و کانّما أعتق مائة الف نسمة و حشره الله تعالی یوم القیامة ثلج الفؤاد

بنده‌ای نیست که آب بنوشد و حسین علیه‌السلام را یاد نموده و قاتلش را لعنت کند مگر اینکه خدا صدهزار حسنه برایش می‌نویسد و صدهزار گناه از سیئات او را پاک می‌کند و او را صد هزار درجه معنوی بالا می‌برد و با این عمل گویی او صد هزار برده را آزاد کرده و خدای متعال روز قیامت او را با دلی شاد و آرام (در آن محشر سوزان با دلی بسیار خُنک - ثلج الفؤاد - و نه جگری تفدیده) محشور می‌کند.

شاید اینها همه از اجابت دعای مادرش باشد.

صلی الله علیک یا اباعبدالله»



      

امر به معروف در آیینه حدیث

مام رضا علیه السّلام فرمودند  :
لَتَأمُرَنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلَتَنَهَنَّ عَنِالْمُنْکَرِاَوْلَیَسْتَعْمِلَنَّ عَلَیْکُمْ شِرَارُ‌‌کُمْ فَیَدْعُوخِیَارُکُمْ فَلاَیُسْتَجَابُ‌ لَهُمْ .
حتماً‌ امربه معروف ونهی ازمنکرکنید، وگرنه اشرارتان برشما مسلط وحاکم می‌شوند آنگاه خوبانتان هم دعا می‌کنند، امّا دعایشان مستجاب نمی شود.
وسایل الشیعه، ج11، ص394

امام علی علیه السّلام فرمودند:
الامر بالمعروف و النهی عن المنکر خلقان من خلق الله، فمن نصرهما اعزه الله و من خذلهما خذله الله.
امر به معروف و نهی از منکر، دو پدیده از آفریده های خداوندند؛ هر کس آنها را یاری کند، خداوند اورا عزت دهد و هر کس آنها را خوار کند (رها کنند) خداوند او را ذلیل فرماید.
اصول کافی، ج5، ص 59.

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:

به راستی خداوند عزوجل دشمن می دارد مؤمن ناتوانی که دین ندارد. به آن حضرت عرض کردند: مؤمن ناتوانی که دین ندارد، کیست؟ فرمودند: کسی که نهی از منکر نکند.
وسایل الشیعه، ج11، ص397.

امام حسین علیه السّلام فرمودند:

خداوند، نخست امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان یکی از واجبات خود ذکر کرد؛ زیرا او آگاه است که اگر این دو فریضه انجام گیرد و برپا شود، همه ی واجبات اعم از آسان و مشکل انجام و استوار خواهد شد.
اصول کافی، ج5، ص 59.

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند


 



      

تصاویر منتشرنشده از سیزده آبان 58

عکس‌های منتشرنشده از حال و هوای سیزده آبان سال 1358

 



      

نرمش قهرمانانه، رهنمود هوشمندانه مقام معظم رهبری

نرمش قهرمانانه، رهنمود هوشمندانه مقام معظم رهبری

 رهبر معظم انقلاب، حضرت امام خامنه‌ای حفظه الله تعالی، دارای ویژگی‌های متعددی هستند که هرکدام، جایگاه سرآمد و ویژه ایشان را در بین سایر نخبگان به خوبی نشان میدهد و برخی از آنها هنوز مورد واکاوی و شناسایی مناسب، حتی بین دوستداران ایشان قرار نگرفته است. از جمله، مطالعه گسترده و حوزه مطالعاتی وسیع ایشان دوست و دشمن را به شگفتی واداشته است.
یکی از مشخصه‌های ممتاز معظم له، استعداد و مهارت در واژه‌سازی و به کاربردن تعابیر بدیع برای انتقال مفاهیم پیچیده و چندلایه است که اگر در بین سخنوران مطرح دنیا بگردیم، کمتر کسی را با این توانمندی خواهیم یافت. از نکات بارز در این واژه‌سازی‌ها، آن است که هرچند مخاطبان به سادگی به مفهوم مورد نظر دست پیدا میکنند و با آن احساس قرابت و آشنایی دارند، در عین حال، برای واکاوی کلیه ظرائف آن، نیاز به بحث و بررسی ایجاد می‌شود. یکی از این مفاهیم عمیق که به تازگی مورد بیان ایشان بوده است، عبارت عمیق «نرمش قهرمانانه» است.
ایشان در این باره، در ملاقات اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، فرمودند:
«ما مخالف با حرکت‌هاى صحیح و منطقى دیپلماسى هم نیستیم؛ چه در عالم دیپلماسى، چه در عالم سیاست‌هاى داخلى. بنده معتقد به همان چیزى هستم که سال‌ها پیش اسم‌گذارى شد نرمش قهرمانانه؛ نرمش در یک جاهایى بسیار لازم است، بسیار خوب است؛ عیبى ندارد». 1392/06/26
معظم له هفده سال پیش در ملاقات اهالی دیپلماسی خارجی، از این عبارت استفاده کرده بودند:
«عرصه سیاست خارجى میدان نرمش‌هاى قهرمانانه است». 1375/05/17
ایشان در همین شهریور ماه در ملاقات اعضای مجلس خبرگان نیز، یک بار دیگر از این عبارت استفاده کردند:
«در این سال‌ها جبهه‌بندى‌هاى منطقه‌اى و جهانى هم آشکار شده. البتّه نرمش و انعطاف و مانور هنرمندانه و قهرمانانه در همه‌ عرصه‌هاى سیاسى، یک کار مطلوب و مورد قبولى است». 1392/06/14
پس از این سخنرانی، عده‌ای از جراید و سایت‌های داخلی و خارجی، به شیوه مألوف و هرکدام از ظنّ خود، به تحلیل و تبیین و گمانه‌زنی پرداخته و بدون در نظر گرفتن منظومه فکری و علمی معظم له، و بعضاً با لجبازی و شوقی کودکانه، دیدگاه‌های تک بعدی و فاقد وزانت خود را منتشر ساختند. در این بین کم نبودند ضدانقلابیون لمپنی که با الحان و عباراتی در شأن خود، نسبت به این عبارت عمیق واکنش نشان دادند که البته این خاک‌پاشی آن‌ها به خورشید، تنها برای خود آنها بی‌آبرویی به دنبال دارد: کِی شود دریا به پوز سگ نجس؟!

تبیین در کلام واژ‌پرداز

ابتدایی‌ترین گام برای دریافت حقیقت یک کلام، مراجعه به گوینده آن و سازنده عبارت است. معظم له در توضیح «نرمش قهرمانانه» فرمودند:
«نمایندگان سیاسى جمهورى اسلامى ایران در جهان باید تیزتر از شمشیر، نرم‌تر از حریر و سخت‌تر از سنگ و پولاد باشند. عرصه سیاست خارجى میدان نرمش‌هاى قهرمانانه است، اما نرمشى که در برابر دشمن تیز باشد. بنابراین دیپلمات‌هاى ما باید در مواضع اصولى خود مستحکم بایستند و استقامت و پایمردى حضرت امام خمینى را الگوى خود قرار دهند». 1375/05/17
در مثال تبیینی که معظم له در این بیان به کار بردند، «حریر تیز و سخت» را می‌توان تمثالی از «نرمش قهرمانانه» دانست. حریری که در عین نرمی و لطافت، دارای برندگی اساسی و سختی بنیادین است. این حریر در هر زمان که لازم باشد، با حرکت و تغییر موقعیت، نرمش خود را نشان خواهد داد و در تنگنای محدودیت قالب‌ها منفعل نخواهد شد، اما این لطافت هرگز مانع برندگی آن در لحظات اساسی، شرایط مهم و زمان لازم همچون شمشیری تیز در برابر دشمن نخواهد گردید. در عین حال هیچگاه دشمن به دلیل نرمش و لطافت آن، طمع نخواهد کرد که بتواند آن را از بین ببرد یا مصادره نماید، زیرا همواره از سنگ و پولاد سخت‌تر است و سختی و سهل الوصول نبودن آن، دشمن را ناکام خواهد گذارد. این همان شیوه‌ای است که حضرت امام راحل رضوان الله تعالی علیه، در طول حیات پربرکت خویش، آن را به کار بردند و الگوی حرکت پیروان آن پیرمراد شده است.
درواقع این عبارت، نوعی دستورالعمل حساب شده برای اقدام در مقابل حریف است. چنین جمع اضدادی، بدون داشتن مبنا، مهارت و حد و مرز قابل تحقق نخواهد بود. همچنین نرمش مورد نظر ایشان، نرمشی توأم با عقب نشینی و کوتاه آمدن از مواضع اصولی نیست. زیرا در آن زمان، دیگر همچون شمشیر برنده و همچون پولاد و سنگ، سخت نخواهد بود.
ایشان برای نرمش، حد و مرز هم قائل شده و آن را دارای چارچوب در نظر گرفته‌اند:
«این مانور هنرمندانه نبایستى به معناى عبور از خطوط قرمز، یا برگشتن از راهبردهاى اساسى، یا عدم توجّه به آرمان‌ها باشد؛ این‌ها را باید رعایت کرد». 1392/6/14
براین اساس، لازم است زمین بازی را کسی تعریف کند که تاکتیک «حریر تیز و سخت» را انتخاب کرده است. چنین کسی محل برش شمشیر رفتار و اقدام خود اعم از مذاکره و تصمیم را بر اساس الگوی سختی پولادین خود که از مبانی و اصول شامل خطوط قرمز، رهبردهای اساسی و آرمان‌ها، نشأت گرفته است انتخاب میکند و در این محدوده تعریف شده، حرکت حریروار و نرم خود را اجرا می‌نماید تا به هدفی که مطلوب اوست، دست یابد.
معظم له با ذکر مثال ملموس دیگری، معنای عبارت را گسترش داده‌اند:
«نرمش در یک جاهایى بسیار لازم است، بسیار خوب است؛ عیبى ندارد، اما این کشتى‌گیرى که دارد با حریف خودش کشتى میگیرد و یک جاهایى به دلیل فنّى نرمشى نشان میدهد، فراموش نکند که طرفش کیست؛ فراموش نکند که مشغول چه کارى است؛ این شرط اصلى است؛ بفهمند که دارند چه‌کار میکنند، بدانند که با چه کسى مواجهند، با چه کسى طرفند، آماج حمله‌ طرف آنها کجاى مسئله است؛ این را توجّه داشته باشند». 1392/06/26
ایشان در این بخش از تبیین مفهوم «نرمش قهرمانانه» تأکید نموده‌اند که کاربست این تاکتیک، نیاز به مهارت و ورزیدگی نیز دارد. در واقع پس از تعیین حدود و مرزهای حرکت که نگاه ایدئولوژیک و راهبردی فرد را تشکیل می‌دهد، لازم است برای وارد آوردن ضربات برنده و کاری به حریف و دست‌یابی به مطلوب، مترصد بهترین فرصت‌ها بود و از آنجایی که در عالم واقع، فرصت‌ها معمولاً خودبخود بدست نمی‌آیند، فضای لازم با انعطاف دهی به گفتگوها و اقدامات و همان نرمش، ایجاد می‌شود. در این صورت هرگز نباید فراموش کرد که این نرمش چرا انجام می‌شود و اصل موضوع چه بوده و حدود و ثغور کار کجاست.

مجری تاکتیک «نرمش قهرمانانه»

چه کسی می‌تواند این تاکتیک را پیاده کند؟ کسی که ارزیابی دقیقی از خود و حریف دارد. کسی که بازی و زمین آن را به خوبی بشناسد. حریف، تاکتیک‌ها و تکنیک‌های او را بشناسد. در کاربست تکنیک‌های مورد استفاده خود مهارت کسب کرده باشد. آرمان‌ها و راهبردهای اساسی خود را بداند و بدان معتقد باشد و بداند که این‌ها قابل معامله و مصالحه نیستند. به عبارت دیگر منافع حیاتی، حساس و عادی خود را بشناسد و بداند در چه حاشیه‌ای می‌تواند بازی کند و بتواند این حاشیه‌ها را در حد مناسب و برای بازی‌های مناسب ایجاد نماید. چنین شخصی هنگام اجرای تکنیک‌های خود ذیل این تاکتیک، اهداف اساسی خود را فراموش نخواهد کرد و از اجرای تکنیک حریف نیز غافل نخواهد شد.
در عین حال، کسی که این تاکتیک را اجرا میکند، هرچند به حریف خود با صراحت حدود و مرزهای اساسی خود را نشان میدهد و قاطعانه بیان میدارد که در محدوده داخل این مرز، و نه فراتر از آن، بازی خواهد کرد، اما در عین حال، به او اجازه نمیدهد در هر لحظه، بازی او را بفهمد و اصطلاحاً دست او را بخواند. او با حرکت‌های متعدد، قدرت تفکر دقیق را از حریف گرفته و با اجرای نرم تکنیک‌های گوناگون، فرصت مناسب را ایجاد و ضربه بُرنده خود را اجرا خواهد نمود.
خنده‌دار خواهد بود اگر کسی برای دست‌یابی به هدفی، آنقدر نرمش نشان دهد که اصل هدف از بین برود. بدیهی است این تاکتیک برای کسی که به قدر کافی تمرین نکرده و از مبانی و راهبردها به خوبی اطلاع ندارد و نیز کسی که قاطعیت و توانایی کافی برای برش مطلوب را ندارد، کارا نخواهد بود.
بدین ترتیب چنین نرمشی، همواره دو عنصر تیزی و سختی را با خود خواهد داشت و هرگز به معنای تسلیم و یا عقب نشینی تعبیر نخواهد شد.

اهمیت زمان

فهمیدن این که معظم له، زمان حاضر را برای بیان مجدد این عبارت عمیق انتخاب کردند نیز به درک اهمیت آن کمک میکند. بکاربستن این تاکتیک تنها به کسی که برای اجرای آن اقدام میکند بستگی ندارد؛ زیر او جزیی از یک کل به نام حکومت است که در کنار ملت خود، برای آینده، برنامه‌ریزی میکنند. پس باید حکومت و ملت نیز آمادگی لازم برای چنین تاکتیکی را داشته باشند. پس اینکه مقام معظم رهبری، این زمان را برای بیان مجدد این تاکتیک مناسب دیده‌اند، نشان میدهد ما به عنوان مجموعه واحد جمهوری اسلامی ایران، در این موقعیت هستیم که امکان بهره‌گیری از چنین تاکتیکی را داریم. دیگر زمان بازی یک طرفه گذشته و از این به بعد، کاملاً دوطرفه بازی خواهیم کرد، آن هم نوعی از بازی که لازم است طرف مقابل، انواع متعددی از نرمش‌ها و مانورهای هنرمندانه و قهرمانانه ما را ببیند.
در عین حال، رئیس جمهور محترم در آستانه سفر به سازمان ملل قرار دارد و این سفر توأم با ملاقات‌های متعدد کاری و مصاحبه‌های گوناگون خواهد بود. معظم له، با چنین بیان هوشمندانه‌ای، رئیس جمهور را به سلاحی بسیار قدرتمند مجهز کرده‌اند که او را در برابر هر تعاملی توانمند می‌سازد. خواه ملاقات با رئیس جمهور کشورهای بی‌ادعایی همچون مالت و گویان و ترینیدادوتوباگو باشد، یا کشور متوهمی که خود را پدرخوانده دنیا میداند! همچنین مصاحبه با رسانه‌های بی‌طرف صورت بگیرد یا با غول‌های دروغ‌پردازی چون فاکس نیوز. در هر صورت با نرمشی چون حریر، برندگی چون شمشیر و سختی چون پولاد و سنگ، همواره خطوط قرمز، راهبردهاى اساسى و آرمان‌ها محفوظ خواهد ماند و برش کافی برای دست یابی به اهداف، ایجاد خواهد شد.

ضد نرمش قهرمانانه

اما بیان نکته دیگری نیز دارای اهمیت است و جوانب مسئله را بهتر روشن میکند. ضد نرمش قهرمانانه چیست؟ احتمالاً اگر این عبارت را که از دو واژه تشکیل شده است، معکوس کنیم، میتوانیم آن را مشخص نماییم. تصلب در برابر نرمش و ذلیلانه در برابر قهرمانانه. بدیهی است هر دوی این موارد، موجب از دست رفتن کار و نرسیدن به اهداف خواهند شد. در میدان مذاکره و گفتگو و اقدام، سخت‌گیری بیش از حد و ایجاد نکردن حاشیه مناسب برای منافع و نچیدن زمین بازی، بازی را خراب خواهد کرد و ممکن است دست‌یابی به اهداف را با سختی بسیار روبرو سازد. همچنین است نرمش ذلیلانه و کوتاه آمدن از همه چیز، حتی از آرمان‌ها و راهبردهای اساسی. از جمله اتفاقی که در بهار 1384 مورد عتاب رهبر معظم انقلاب واقع شد. اگر تصلب و سخت‌گیری موجب نرسیدن به اهداف شود، ذلت پذیری و کوتاه آمدن از آرمان‌ها، همه داشته‌ها را از بین خواهد برد. از این منظر اگر حضور رئیس جمهور محترم در سازمان ملل، برای نظام جمهوری اسلامی که از حکومت و ملت رشید ایران تشکیل شده است، دسترسی جدیدی ایجاد نکند، به هیچ وجه نباید داشته‌ها و سرمایه‌های ملت را تباه سازد. حال آنکه با در نظر گرفتن موازین، همجون اصول راهبردی عزت ـ حکمت ـ مصلحت، و اجرای ماهرانه تاکتیک نرمش قهرمانانه، می‌توان به بلندترین اهداف دست یافت.

نکته آخر

همه، جمله رسا و پرمغز رهبر معظم انقلاب اسلامی را به خاطر دارند:
«من دیپلمات نیستم، من انقلابى‌ام، حرف را صریح و صادقانه میگویم». 1391/11/19
با این وصف‌، تاکتیک هوشمندانه «نرمش قهرمانانه» را شخص ایشان به اهل دیپلماسی که قرار است منشاء چنین نرمش‌های هوشمندانه‌ای باشند آموزش داده و از آن‌ها خواسته‌اند که آن را اجرا نمایند. در واقع چنین تدبیر ژرفی تنها از تفکر انقلابی برمی‌خیزد. منتظر خواهیم ماند تا اولین ثمره این رهنمود را در عملکرد مناسب رئیس جمهور محترم در سفر سازمان ملل شاهد باشیم. حماسه سیاسی ادامه خواهد داشت.



      

میزگردی که عاقبتش عذاب أَلیم است!


کسانی‏ که دوست دارند زشتی ها درباره مسلمانان و مومنان اشاعه پیدا کند، برایشان در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهد بود.
کسانی‏ که دوست دارند زشتی ها درباره مسلمانان و مومنان اشاعه پیدا کند، برایشان در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهد بود.

نمی دانم برای شما هم اتفاق افتاده یانه؟ در جمعی با گروهی از دوستان نشسته اید که فردی شروع به بدگویی از دیگران می کند. معمولاً هم آغاز کلام با این واژه است که؛«غیبتش نباشد!» و بعد شروع می کند به بدگویی کردن،که فلانی چنین و چنان است. در این میان اگر کسی هم نهی از منکر کند و بگوید:«آقا،غیبت نکن!» پاسخ می دهد: «من دیدم که دارم می گویم.اگر ندیده بودم که نمی گفتم». خوب باید به این افراد گفت همین که دیدی در واقع غیبت است. اگر ندیده بودی که تهمت بود. و این گونه با چنین کلامی یک محفل سالم دوستانه تبدیل به میزگرد غیبت و مجالی برای گناه می شود.
بر اساس اصول اخلاقی، غیبت به عنوان یک رفتار نابهنجار محسوب می شود. این رفتار ضدارزشی، موجب بروز آسیب ها و مشکلات متعدد اجتماعی می گردد و از آنجاکه متأسفانه اکنون در جامعه رواج زیادی دارد، بازکاوی و آسیب شناسی این پدیده ضروری به نظر می رسد، تا با درمان آن گامی مهم در مقابل انحرافات برداشته شود. عمده‌ترین آسیب‌های غیبتکه کمتر بدان پرداخته شده، آسیب‌های اجتماعی آن است؛ چراکه نتایج و آثار تخریبی غیبت در جانب اجتماعی آن، به طورِ قطع مهیب‌تر و تباه‌کننده‌ترند.
غیبت از جمله گناهانی است که علاوه بر جنبه حق اللهی، جنبه حق الناسی هم دارد.همانطور که غیبت کردن حرام است، گوش دادن به غیبت هم گناه محسوب می شود. غیبت نه تنها موجب فساد در ایمان و اخلاق شخص و رسوایی در دنیا و آخرت می گردد، بلکه مفاسد اجتماعی را هم به دنبال دارد.اگر در رابطه های قطع شده فامیلی تحقیق کنیم و به ریشه های آن برسیم، غیبت را از اساسی ترین دلایل خواهیم یافت. در بین ما معمولاً مشکلاتی وجود دارد که می توانیم منطقی با آنها برخورد و برایش راه حل پیدا کنیم. اما وقتی پای غیبت وسط می آید از مشکلات معمولی، دلخوری های شدیدایجاد شده و دیگر حل مشکلات محال می گردد. لذا قطع روابط و پاک کردن صورت مسئله تنها راهی است که باقی می ماند.
غیبت می کنیم چون خشمگین و رنجیده ایم اما بلد نیستیم چگونه به طریقه ای صحیح خشممان را از بین ببریم. آدمهای قوی و معتدل وقتی نیاز به اصلاح اخلاق یا رفتار کسی ببینند انتقاد می کنند اما ضعیفها و آنها که قلبشان بیمار شده است به غیبت پناه می برند و با غیبت احساسات خشم آلود خود را تعدیل می کنند. از حضرت علی(ع) روایت شده که غیبت کوشش شخص عاجز است. کسی غیبت می کند که شهامت ندارد در حضور فرد از رفتار او انتقاد کند. لذا اگر چه ساکت است، راضی نیست و با غیبت احساسش را تخلیه می کند. اما از آنجا که هنگام بدگویی کردن پشت سر وی، فرد غیبت شونده حضور ندارد، می تواند مبالغه کند و حدس و گمان خود را نیز به آن اضافه کند، لذا بیشتر غیبتها با تهمت همراهند.گاهی در برخی خانواده ها بدگویی دیگران تبدیل به یک عادت و سرگرمی می شود. در چنین خانواده هایی اعضای خانواده به تدریج، از جاده تعادل اخلاقی خارج می شوند. قرآن کریم فاش کردن بدی ها و زشتی های مسلمانان(حتی زشتی های واقعی شان‏)را به شدت نهی کرده و نسبت به آن این گونه انذار داده است: «کسانی‏ که دوست دارند زشتی ها درباره مسلمانان و مومنان اشاعه پیدا کند، برایشان عذابی بزرگ در انتظار خواهد بود. سوره نور، آیه 19 »



      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >