از شعارهای قبل از انتخابات، اصلاح تصویر و رابطه جمهوری اسلامی ایران با جهان بود. هرچند اشاره ای به عمق نفوذ انقلاب اسلامی در ملت های مسلمان و مستضعف جهان نمی شد اما این شعارها در کنار برخی مولفه های دیگر همچون مذاکره با آمریکا بدون هیچ پیش شرط، همان گزاره توجه به دهخدای دهکده جهانی را به ذهن متبادر می کرد. از سوابق دشمنی های آمریکا با ملت ایران بگذریم؛ از جملات حضرت امام خمینی به عنوان معمار اصلی انقلاب اسلامی، در مورد آمریکا و آن جمله کلیدی «شیطان بزرگ» بگذریم؛ از بی اعتمادی بزرگ و شکاف ارتباطی ملت ایران با آمریکا بگذریم؛ از بدقولی های آمریکایی ها در مذاکرات قبلی شان بگذریم... به هر حال قواعد دیپلماسی حکم می کند که پیام تبریک و روی گشاده شان در برابر انتخاب ملت ایران در انتخابات ریاست جمهوری 92 را نباید با لعن و نفرین جواب داد. روند پیام ها و نامه ها به جایی رسید که ولی معظم فقیه هم اختیار دولت را در پیش برد منافع کشور تأیید کرده و با عبارت «نرمش قهرمانانه» چراغ سبزی در خطوط قرمز داده است. با این تذکر که در کشتی گرفتن هم نرمش هست، اما نرمشی هوشمندانه با دقت بر این اصل که حریف دنبال زمین زدن شماست و ایشان در ادامه فرمودند: «بفهمند که دارند چهکار میکنند، بدانند که با چه کسى مواجهند، با چه کسى طرفند، آماج حملهى طرف آنها کجاى مسئله است؛ این را توجّه داشته باشند.»(بیانات رهبر انقلاب در دیدار پاسداران، 26شهریور1392) به نظر می رسد ضمیر این افعال به پیشروان دیپلماسی برمی گردد. آنچه که در صحنه بین المللی در جریان مذاکرات، دیدارها، سخنرانی رئیس جمهور در سازمان ملل، نشست 5+1 وزیران امور خارجه برای ما آشکار شد تلاش دستگاه دیپلماسی در جهت اتمام حجت همکاری با اروپا و آمریکا برای اعتمادسازی بیشتر بود. آنچه که مشاور فرهنگی رئیس جمهور از آن به عنوان دیپلماسی لبخند یاد کرد.(1) موفقیت بازی سازان دیپلماسی در بهبود چهره کشور نسبت به تروریسم، خلع سلاح های هسته ای و نرمش در برابر دنیا، هرچند با نفی افسانه بودن هولوکاست به ثمر نشست، اما بازی تمام نشده است. سوال مهم این است که آیا ژنرال های دیپلماسی کشور به همه ابعاد موعظه رهبر معظم انقلاب در مورد نرمش قهرمانانه توجه کردند؟ نکته اول: در فرآیند مذاکره، مسئله اصلی این است که کدام کشور در موضع ضعف وارد مذاکره می شود؟ به نظر می رسد که آمریکا در قضیه عراق و سوریه الان در موضع ضعف باشد و به کمک ایران احتیاج داشته باشد، اما این واقعیت چقدر مورد تاکید مذاکرات دو طرف بود یا اساسا چقدر مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت تا بگوییم در دیپلماسی عمومی دست برتر را داشتیم؟ آنچه که در مذاکرات دو طرف جریان داشت و به افکار عمومی عرضه شد، مسئله هسته ای ایران و فشار تحریم های یکجانبه آمریکا بود، حتی اوباما در دیدار نتانیاهو، بعد از مذاکرات با تیم ایران، تغییر لحن ایران را تحت تأثیر فشار تحریم ها خواند،(2) بنابراین کدام کشور در موضع ضعف وارد میز مذاکره شد؟ آیا تئوری فاصله قدرت در این میز احساس نمی شد؟ کدام کشور ادامه مذاکره را می تواند مدیریت کند؟ از طرف دیگر، بازی دیپلماسی پنهان اوباما نشان داد که برد افکار عمومی لزوما با ایران نیست. آخرین حرکت این بازی در دقایق آخر حضور دکتر روحانی در نیویورک بود. یک تماس تلفنی... و او بلافاصله بعد از این تماس تلفنی به میان خبرنگاران آمد و تماس تلفنی را سازنده دانست. از طرف دیگر سوزان رایس تقاضای این تماس را از سوی هیئت ایرانی عنوان کرد و این در حالی بود که رئیس جمهور و هیئت ایرانی به مدت 16ساعت در هواپیما از نیویورک به تهران بودند. به عبارت دیگر آمریکایی ها 16ساعت عملیات رسانه ای درباره این تماس تلفنی انجام دادند. بالتبع رسانه های داخلی هم به نقل از این عملیات رسانه ای پدیده را توصیف می کنند زیرا هنوز رئیس جمهور هیچ اظهار نظری در مورد این تماس نداشته است. به نظر می رسد، مسئولین ما در بازی مذاکره رودست خوردند. زیرا اساسا به سناریوها و نقشه های طرف مقابل به عنوان حریف مبارزه نگاه نکردند بلکه او را در جایگاهی فرض گرفتند که شاید تماس تلفنی اش از باب پیشبرد مذاکرات باشد. این در حالی است که دکتر روحانی ملاقات حضوری را قبول نکرده و پیشبرد اینگونه تعاملات را به زمان های دیگری موکول کرده بود. عدم موازنه قدرت در این میز مذاکره به جایی می رسد که جان کری در مصاحبه برنامه 60دقیقه پیشنهادهای مختلفی را از اقدام عملی ایران پیش روی افکار عمومی می گذارد: « ایران میتواند حسن نیت خود از طریق باز کردن تاسیسات هستهای خود به روی بازرسان اثبات کند و میتواند چرخه غنی سازی اورانیوم خود را در سطح پایین حفظ کند.»(3) و ظریف همه را توجه می دهد که این گزینه ها نمی تواند اجباری باشد، اما افکار عمومی چه قضاوتی می کند؟ ظاهرا هدف از بازی مذاکره فقط جهت دهی به افکار عمومی دنیا است والا مردم ایران که می دانند طرف مقابل دشمن است و خط قرمز هایش قابل تغییر نیست. ایالات متحده نشان داد که این قضیه را به خوبی فهمیده است.
نکته دوم: مسئله دیگری که سبب مدیریت یا اقدام عملی هر کدام از طرفین می شود اینست که کدام کشور چه مقدار هزینه برای طرح این مذاکره می دهد؟ به عبارت دیگر دو رئیس جمهور چقدر تحت فشار جریانات داخلی و خارجی کشورشان هستند؟ حسام الدین آشنا گفت که باید اوباما را در ایران درک کنیم، زیرا او تحت فشار لابی صهیونیستی و کنگره آمریکا ست. (4) بنابراین باید درک کنیم که اقدام اول برای موفقیت این مذاکرات باید از سوی ایران تا حدی برداشته شود که از این فشارها بر اوباما نیز کاسته شود. در اینجا سوالی که پیش می آید اینست که آیا طرف آمریکایی هم می داند که رئیس جمهور ایران نیز برای پاسخ به تلفن او هزینه می دهد و تحت فشار جریانات داخلی کشورش است؟ پاسخ به این سوال بسیار روشن است، رئیس جمهور از حمایت مردمی خود در این مذاکرات و اختیارات تام خود می گوید و اینکه نه جریان مقاومت اسلامی و نه جریان اصول گرایی فعلا اعتراضی نداشته و حامی رئیس جمهور در جریان این دیپلماسی هستند... به نظر می رسد تیم دیپلماسی کشور می توانست با یک طراحی هوشمندانه، از اعتراض جمع محدودی از دانشجویانی که آنها را تندرو خطاب می کنند در این جهت بهره برداری کند که اگر طرف آمریکایی اقدام های عملی خود را هرچه سریعتر انجام ندهد امکان فشار ها بر رئیس جمهور ایران بیشتر خواهد شد. هرچند این اعتراض می توانست به صورت هوشمندانه ای در جریان اصول گرایی و فعالان رسانه ای با همین هدف ادامه پیدا کند. در برآیند این دو نکته به نظر مقام معظم رهبری در مورد منطق مذاکره آمریکایی ها توجه می کنیم: «میگویند میخواهیم مسائلمان را با ایران حل کنیم. این حرفى است که بارها میگفتند، اخیراً بیشتر هم میگویند. میگویند میخواهیم مذاکره کنیم و مسائلمان را با ایران حل کنیم - این حرفشان است - اما در عمل متشبث به تحریم میشوند، متشبث به تبلیغات دروغ میشوند،.... اینکه میگویند «ما نمیگذاریم ایران سلاح هستهاى درست کند»، یک تقلب در حرف زدن است. مگر بحث سر سلاح هستهاى است؟.... ... بحث مذاکره را پیش کشیدند، که ایران بیاید بنشینیم مذاکره کنیم. همین رفتار غیرمنطقى، در این دعوت به مذاکره هم وجود دارد. غرض آنها حل مشکلات و مسائل نیست - که من بعد توضیح خواهم داد - غرضشان یک کار تبلیغاتى است براى اینکه به ملتهاى مسلمان نشان دهند که ببینید این نظام جمهورى اسلامى بود با آن سرسختى، با آن ایستادگى، اما عاقبت مجبور شد بیاید باب مصالحه و گفتگو را با ما باز کند. وقتى ملت ایران اینجور است، شماها چه میگوئید دیگر؟ این را براى خاموش کردن و ناامید کردن ملتهاى سربرافراشتهى مسلمان که امروز در بسیارى از کشورهاى اسلامىِ اینها نسیم بیدارى وزیده است و به خاطر اسلام احساس عزت میکنند، لازم دارند. از اول انقلاب، این یکى از هدفها بود. از سالهاى اول انقلاب، یکى از هدفهاى آنها همین بود که ایران را پاى میز مصالحه و بدهبستان بکشانند؛ بگویند بالاخره دیدید ایران هم که ادعا میکرد مستقل است، ایستاده است، نترس است، شجاع است، مجبور شد بیاید بنشیند پاى میز مذاکره؟ امروز هم همین هدف را دنبال میکنند. این، مطلب مهمى است. وقتى هدف از مذاکره، یک هدفِ غیرمربوط به مسائل اساسى است، یک هدف تبلیغاتى است، خب معلوم است طرف مقابل که جمهورى اسلامى است، خام نیست، چشمبسته نیست، میفهمد که هدف شما چیست؛ لذا متناسب با همان نیت خودتان، جواب شما را میدهد. نکتهى سوم: این است که مذاکره در عرف آمریکائىها و قدرتهاى سلطهگر به معناى این است که بیائید بنشینیم گفتگو کنیم تا شما حرف ما را قبول کنید - هدف مذاکره این است - بیائید بنشینیم حرف بزنیم تا بالاخره نتیجهى این حرف زدن و گفتگو کردن این باشد که مطلبى را که شما قبول نمیکردید، حالا قبول کنید....» (دیدار مردم آذربایجان با رهبر انقلاب، 28 بهمن 1391) به هر حال نتیجه این مذاکرات برای سه سطح از افکار عمومی می تواند حجت باشد. سطح اول، مردم ایران هستند که بار دیگر به صورت منطقی نرمشی در برابر دشمن دیرینه خود نشان دادند. سطح دوم، مسلمانان و مستضعفان جهان هستند که امیدشان به پیشرفت های جمهوری اسلامی ایران به عنوان علمدار حق مظلومان در جهان است. سطح سوم، مردم و افکار عمومی جهانی تحت سلطه رسانه های غربی است. باید ارزیابی کنیم که در کدام سطح ارتباطی به چه دستاوردهایی در میز مذاکره می رسیم. والعاقبه للمتقین... پی نوشت: 2- اوباما: گزینه نظامی کماکان روی میز است 3- جان کری: ایران میتواند غنیسازی کند
|
مطلب بعدی :
احتمال تأثیر در امر به معروف؟!!