دکتر سیدحسن اسلامى
فهرست :
- مقدمه
- جایگاه سیاسى امر به معروف و نهى از منکر
- مفهوم سیاسى امر به معروف و نهى از منکر
- هدف و غایت دین
- فلسفه حکومت اسلامى
- تأمین حقوق همگان
- حفظ نظام اجتماعى سالم
- مکانیزم نظارتى در حکومت اسلامى
- رویکرد اجرایى به این فریضه
مقدمه
در نظام اعتقادى اسلام، امر به معروف و نهى از منکر، جایگاه خاصى دارد که بدون فهم آن، نمىتوان جایگاه آن را در منظومه فکرى امام علىعلیه السلام دریافت. بدین روى بهاجمال نظرگاه قرآن کریم را درباره این فریضه، یادآور مىشویم:
یک. امت اسلامى، بهترین امت است؛ چرا که امر به معروف و نهى از منکر مىکند و همین عامل رستگارى او است. (1) بدینترتیب مىتوان گفت امر به معروف و نهى از منکر، از ضروریات ایمان و رستگارى امت است.
دو. دست شستن از نهى از منکر و بىاعتنایى به رواج منکرات، نشان بدکردارى و تباهى انسان است. (2) سه. بر اثر ترک این فریضه، جامعه دچار تباهى مىشود. در این هنگام، تنها آمران به معروف و ناهیان از منکر نجات پیدا مىکنند و بدکاران و سهلانگاران، دچار عذاب مىگردند. (3) چهار. امر به معروف و نهى از منکر، کارى خدایانه است و خداوند از خود به عنوان کسى که به معروف فرمان مىدهد و از منکر بازمىدارد، یاد مىکند. (4) از این نکته مىتوان نتیجه گرفت که عقل آدمى پیش از حکم شرع مستقلا به پارهاى معروفها و منکرها شناخت پیدا مىکند.
پنج. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نیز یکى از وظایفش امر به معروف و نهى از منکر است و از اینرو، این کارى پیامبرانه است. (5) شش. امر به معروف و نهى از منکر، نشان پیوستگى مؤمنان به یکدیگر و جلوه همبستگى جامعه اسلامى است. (6) هفت. امر به معروف و نهى از منکر، مکمل فریضههایى چون نماز و زکات است و غالبا در قرآن در کنار آنها آمده است (7) که نشاندهنده بعد اجتماعى و عملى دین مبین اسلام است.
هشت. اجراى این فریضه، ممکن است سختىهایى در پى داشته باشد؛ اما باید آن را تحمل کرد که این از کارهاى استوار است. (8) نه. گرچه براى تحقق این فریضه باید کوشید، لازم است از منطق الایسر فالایسر و ترتیب و به کار بردن زبان خوش و منطق درست استفاده کرد. (9) ده. بهترین امر به معروف و نهى از منکر، آن است که انسان نخست خود را مخاطب آن سازد و از خود بیاغازد. بىاثرترین کار آن است که انسان خود را فراموش کرده، واعظ و اندرزگوى دیگران باشد. بدینترتیب هم کارش بىنتیجه خواهد ماند و هم زمینه مغضوب شدن خود را فراهم خواهد آورد. (10) با در نظر گرفتن این تأکیدات و نکات، مىتوان دیدگاه امام را درباره امر به معروف و نهى از منکر دریافت. رویکرد امام به این فریضه، مبتنى بر این میراث ارجمند است و گاه سخنان امام در این باب، ترجمان آیات قرآن و حتى گاه عین آیات قرآنى است. در این نوشتار مباحث را در چند محور مىآوریم:
.1 جایگاه سیاسى امر به معروف و نهى از منکر؛
.2 شرایط امر به معروف و نهى از منکر؛
.3 مراتب امر به معروف و نهى از منکر؛
.4 آداب امر به معروف و نهى از منکر؛
.5 امام و حسبه.
گفتار اول: جایگاه سیاسى امر به معروف و نهى از منکر
تعبیر امر به معروف و نهى از منکر، از تعبیرات کلیدى و پربسامد در سخنان امام علىعلیه السلام است که در مناسبتهاى گوناگون و به دلایل مختلف بر آن انگشت مىگذارد و از آن سخن مىگوید. از این رو مىتوان گفت که این تعبیر از اهمیت فراوانى نزد امام برخوردار است. براى دریافت جایگاه آن نزد امام، این مطلب را در چند محور زیر پى مىگیریم:
الف. مفهوم سیاسى امر به معروف و نهى از منکر؛
ب. هدف و غایت دین؛
ج. فلسفه حکومت اسلامى؛
د. تأمین حقوق همگان؛
ه . حفظ نظام اجتماعى سالم؛
و. مکانیزم نظارتى در حکومت اسلامى؛
ز. رویکرد اجرایى به این فریضه؛
ح. موانع تحقیق و اجراى امر به معروف و نهى از منکر.
الف. مفهوم سیاسى امر به معروف و نهى از منکر
براى فهم عمیق معناى امر به معروف و نهى از منکر نزد امام علىعلیه السلام، باید خود را از معناى رایج و محدود آن نجات دهیم و به این مسئله از منظر حضرت بنگریم. تلقى رایج از امر به معروف و نهى از منکر غالبا خرد و محدود است و آن را منحصر به حوزه احکام عبادى و پارهاى از مسائل پیش پا افتاده اجتماعى کردهاند. حال آن که از نظر امام، معروف هر آن کردار و رفتار و اعتقاد پسندیدهاى است که عقل سلیم انسان بدان حکم، و قرآن و سنت آن را تأیید مىکند. از این منظر هر خیر و خوبى در دامنه معروف مىگنجد، از آشتى دادن میان زن و شوهر (11) تا ارزانفروشى و رعایت انصاف در معاملات و همینطور تا بسیج عمومى براى جهاد.
سنت فقهى ما بر این قرار است که مباحث امر به معروف در کتاب الجهاد و به عنوان بخشى از آن نقل مىشود. در صورتى که امام همه نیکىها و حتى جهاد در راه خدا را در یک طرف مىگذارد و امر به معروف و نهى از منکر را از آنها برتر مىشمارد و مىفرماید: «همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا، در کنار امر به معروف و نهى از منکر، جز دمیدنى به دریاى پهناور نیست. (12) » در واقع از نظر امام، جهاد، خود یکى از مراتب و تجلیات امر به معروف و نهى از منکر و یکى از مصادیق بارز و اساسى آن است. (13) البته ایشان در جاى دیگرى، هنگام بیان پایههاى ایمان، آن را بر چهار پایه استوار مىداند که یکى از آنها جهاد است که خود بر چهار رکن، یعنى امر به معروف، نهى از منکر، استوارى در آوردگاهها و دشمنى با فاسقان قرار دارد. (14) بدینترتیب این چهار رکن نیز در واقع ناظر به یک حقیقتند. چرا که امر به معروف ملازم با دشمنى با فاسقان و ایستادگى در آوردگاهها و گاه نهى از منکر است. پس در اینجا جهاد عبارت است از امر به معروف و نهى از منکر و پایدارى در آوردگاهها و دشمنى با فاسقان . در جاى خود داریم که دشمنى با فاسقان و فسق، یکى از مراتب امر به معروف است و ایستادگى در آوردگاهها از مصادیق امر به معروف است. بدین ترتیب در تحلیل نهایى، جهاد نیز به امر به معروف و نهى از منکر بازمىگردد. پس امر به معروف نه فرعى از فروع جهاد که خود آن، و حتى از آن گستردهتر است.
اساسا امر به معروف و نهى از منکر، به معناى داشتن حساسیت قوى نسبت به حضور منکرات و عدم حضور معروفها است. مسلمان متعهد یا آن کس که زندگى اجتماعى فعالى دارد، کسى است که همواره در پى تحقق هنجارهاى دینى و آرمانهاى آن در جامعه است و آنچه مایه تضعیف آنها مىشود، از میان برود. از اینرو خود را موظف مىداند تا بههوش باشد و براى تحقق معروفها بکوشد و در جهت نابودى منکرات عمل کند. این حساسیت گسترده و عمیق ـ بر حسب لزوم ـ گاه بهصورت پند و اندرز است و گاه در قالب اقدام عملى و ارائه جلوه درستى از معروف. گاه نیز ضرورت اقتضا مىکند که براى حفظ جامعه اسلامى و یا نشر آرمانهاى دینى ـ که خود از برترین معروفها است ـ سلاح برگیرد و به دفاع از آرمان خود برخیزد. پس جهاد نیز یکى از نمونههاى امر به معروف و نهى از منکر است. امام نیز به این مسئله از این منظر مىنگرد.
البته آنجا که آنها را در کنار یکدیگر نقل مىکند، صرفا مقصود بیان نمونههاى برجسته امر به معروف و نهى از منکر است؛ نه این که این دو ماهیتا جداى از یکدیگر باشند. براى مثال در نامه 47 در وصیت خویش به فرزندانش از آنان مىخواهد تا با جان و مال و زبان خود در راه خدا جهاد کنند و سپس مىفرماید که مبادا امر به معروف و نهى از منکر را ترک کنند که شریران بر آنان چیره خواهند شد.
بىگمان حداقل جهاد با زبان یکى از مراتب امر به معروف است و همچنین انفاق نیز از معروفها است. جهاد نیز از عالىترین جلوههاى امر به معروف و نهى از منکر است.
بهنظر مىرسد که گاه امام امر به معروف را به معناى اصطلاحى و رایج آن بهکار مىگیرد که در این صورت در کنار جهاد و مانند آن مىآید و گاه حقیقت و ماهیت امر به معروف و نهى از منکر مورد نظرشان است، که در این صورت ریشه و اساس همه نیکىها بهشمار مىرود و حتى از جهاد برتر مىنشیند.
این که امام به این فریضه در سطحى گسترده و پهناور مىنگرد و آن را محدود به موارد خاص و حوزههاى خرد نمىداند، نکته مهمى است. از اینرو در روایتى که به ایشان منسوب است، بر آن است که اگر این فریضه اجرا شود، همه فرایض خرد و کلان و آسان و دشوار دیگر نیز اجرا خواهد شد؛ زیرا امر به معروف و نهى از منکر، دعوت به اسلام است و رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسیم غنایم و گردآورى مالیاتها و هزینه کردن آنها در موارد خاص خودشان است . (15) بدینترتیب، نگاه امام به این فریضه داراى دامنه وسیعى است و از خرد تا کلان مسائل اجتماعى را دربر مىگیرد. پس مىتوان گفت که از نظر امامعلیه السلام امر به معروف و نهى از منکر، یعنى امر به همه نیکىهاى اجتماعى و بازداشتن از همه مفاسد اجتماعى در همه حوزهها؛ از حوزههاى اخلاقى گرفته تا حوزههاى اقتصادى و سیاسى، مانند توصیه و الزام حاکمان به معروف.
ب. هدف و غایت دین
دین را هرگونه تعریف کنیم، ناگزیریم این نکته را بپذیریم که هر دینى از پیروان خود مىخواهد به هنجارهایى تن در دهند و از ناهنجارىهایى تن زنند. این هنجارها در قالب احکام و ناهنجارىها در قالب ممنوعات قرار مىگیرند. حال تعداد آنها فرقى نمىکند، چه احکام عشره حضرت موسىعلیه السلام باشد و چه دو فرمان حضرت عیسىعلیه السلام. از این منظر دین عبارت است از پارهاى بایدها و نبایدها که مؤمنان باید در چارچوب آن حرکت کنند و بکوشند بایدها را انجام دهند و از نبایدها بپرهیزند. امر به معروف و نهى از منکر نیز عبارت است از درخواست تحقق آن بایدها و کوشش براى پیشگیرى از نبایدها. از این منظر مىتوان هدف دین را تحقق آن بایدها و محو آن نبایدها دانست. این بایدها در قالب معروفها و آن نبایدها در هیئت منکرها معرفى مىشوند.
این نکته هنگامى حساستر مىشود که بپذیریم دین جنبه اجتماعى نیز دارد و در پى تشکیل یک نظام اجتماعى و تنظیم روابط میان افراد آن است. گرچه حضور افراد در کنار یکدیگر و تعامل آنها موجب تسهیل زندگى اجتماعى مىشود، در همان حال نفس تجمع و اجتماع، پدیدآورنده رقابت، تنازع و برخورد و کشاکش است. اینجا است که لزوم قانون و نهادى که مانع تجاوز افراد به یکدیگر شود، آشکار مىگردد. این قانون باید به شکلى نهادینه شود، یا به صورت مکتوب و یا با تعمیق آن در عرف جامعه و تبدیل آن به هنجارهاى اخلاقى و دینى. در هر صورت حفظ جامعه در گرو وجود قانون و مجموعه قواعدى است که بایدها و نبایدها را تعریف کند و براى آن ضامن اجرایى نیز معین سازد. همه اینها در نظام اسلامى به عنوان نهاد امر به معروف و نهى از منکر حضور دارد و آنجا که نیاز به ضمانت اجرایى است، تشکیلات حسبه با وظایف خاص آن شکل مىگیرد و متکفل تنظیم بازار، نرخگذارى، پیشگیرى از گرانفروشى و ... مىگردد. بدینترتیب تصور دینى بدون «باید و نباید» ممکن نیست و هر دینى حداقلى از بایدها و نبایدها را با خود دارد. امامعلیه السلام با چنین نگاهى به ماهیت وکارکرد دین، مىفرماید: غایة الدین، الامر بالمعروف والنهى عن المنکر واقامة الحدود؛ «غایت دین، امر به معروف، نهى از منکر و اجراى حدود است. (16) » این رویکرد نیز گواه آن است که امامعلیه السلام به این فریضه، چونان فریضهاى در کنار دیگر فرایض نمىنگرد، بلکه آن را اساس، ریشه، بنیاد همه فرایض و برترین فریضه مىشناسد، و مهمترین کارکرد دین را چیزى جز همین امر و نهى نمىداند.
ج. فلسفه حکومت اسلامى
با همین رویکرد، امام به مسئله قدرت و حکمرانى مىنگرد. از نظر ایشان، قدرت فىنفسه مطلوب و مرغوب نیست. قدرت آنجا سودمند است که در جهت ایجاد معروف و زدودن منکر بهکار گرفته شود. بدین روى چه پیش از کسب قدرت و چه هنگام اقتدار و چه در اواخر حاکمیت خود بر این مسئله تأکید مىکنند و هدف خود را از پذیرفتن خلافت، نه بهرهگیرى از نعیم دنیوى که امر به معروف و نهى از منکر مىدانند.
پس از قتل عثمان، مردم به سوى حضرت شتافتند و مصرانه خواستار بیعت با او شدند. لیکن از آنجا که فاصله زمانى بسیارى بین حکومت رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم و درگذشتن عثمان وجود داشت و در این مدت سنتهایى فراموش و سنتهاى دیگرى به جاى آنها پدیدار شده بود، حضرت از قبول خلافت تن زدند و اشاره کردند که کمتر کسى ممکن است حکومت عادلانه ایشان را برتابد. ایشان در سخن خود بر دو عنصر تأکید داشتند: یکى این که شاهراه حقیقت، ناشناخته شده است و دیگر آن که در صورت به قدرت رسیدن، کسانى حکومت او را برنخواهند تافت. پس بهتر که از همان آغاز، خلافت را نپذیرد. ایشان فرمودند: مرا بگذارید و دیگرى را بهدست آرید، که ما پیشاپیش کارى مىرویم که آن را رویهها است و گونهگونه رنگها است. دلها بر آن بر جاى نمىماند و خردها برپاى. همانا کران تا کران را ابر فتنه پوشیده است و راه راست ناشناسا گردیده. و بدانید که اگر من درخواست شما را پذیرفتم، با شما چنان کار مىکنم که خود مىدانم و به گفته گوینده و ملامت سرزنشکننده گوش نمىدارم . (17) این سرزنشها، همانى بود که بعدها بهوسیله طلحه و زبیر بر زبان آمد و در سطحى گستردهتر، عدالتخواهى امام به سیاست ناشناسى تعبیر شد تا آنجا که: «قریش گفتند: پسر ابوطالب مردى دلیر است، اما علم جنگ نمىداند. (18) » پس از آن که مردم حضرت را ناگزیر به قبول بیعت کردند و با حضور خود، حجت را بر او تمام کردند و ایشان تنها به همین دلیل خلافت را پذیرفتند، (19) باز بر این حقیقت تأکید داشتند. عبدالله بن عباس نقل مىکند که در آغاز جنگ جمل نزد حضرت در ذىقار رفتم و دیدم که نعلین خود را پینه مىزند. امام از من پرسید: «بهاى این نعلین چند است؟» گفتم: بهایى ندارد. آن گاه حضرت فرمود: «به خدا قسم، این را از حکومت بر شما دوستتر دارم؛ مگر آن که حقى بپا دارم یا باطلى را برطرف سازم. (20) » در اواخر دوران خلافت خود نیز طى سخنانى گلهآمیز با مردم، براین حقیقت اینگونه انگشت نهاد: خدایا! تو مىدانى آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنیاى ناچیز، خواستن زیادت. بلکه مىخواستیم نشانههاى دین را به جایى که بود بنشانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم. تا بندگان ستمدیدهات را ایمنى فراهم آید و حدود ضایع ماندهات اجرا گردد. (21) یعنى همان امر به معروف و نهى از منکر. با این رویکرد به مسئله امر به معروف است که امام به فرزندان خود مىفرماید: «امر به معروف و نهى از منکر را ترک مکنید. (22) » و با همین برداشت از امر به معروف و نهى از منکر است که چون امام حسینعلیه السلام بر ضد یزید قیام کرد و از پذیرش خلافت او تن زد، حرکت خود را کوششى از نوع امر به معروف و نهى از منکر خواند.
بدینترتیب، امر به معروف و نهى از منکر که بستر تحقق معروفها بهشمار مىرود، از نظر امام علىعلیه السلام، نه تنها غایت دین است، بلکه فلسفه حکومت نیز بهشمار مىرود و براساس آن مىتوان حکومتها و مشروعیت آنها را سنجید و قیامهایى را که براى سرنگونى حکومتى یا برپایى حکومتى صورت مىگیرد، محک زد. اگر حکومتى پاسدار این فرضیه باشد، مشروعیت دارد. اگر کسانى احساس کنند حکومت موجود، پاسدار این فریضه نیست و در آن حقکشى فراوان است، تنها در صورتى مجاز به فعالیت بر ضد آن هستند که مقصودشان نه کسب قدرت، بلکه اقامه حدود تعطیل شده خداوند و امر به معروف و نهى از منکر باشد. پس معیار حقانیت حاکمیتها و جنبشهاى ضد حاکمیت، پایبندى آنها به این فریضه است. در نتیجه، از این منظر، امر به معروف و نهى از منکر، از حالت فریضهاى فردى و اتفاقى بیرون مىآید و به فریضهاى بنیادى، اجتماعى، معیارین و سازمانیافته و جهتدار، تبدیل مىشود.
د. تأمین حقوق همگان
یکى از معروفهاى اجتماعى و یکى از وظایف دولت، تأمین حقوق همه شهروندان خود است. امر به معروف و نهى از منکر نیز با گسترهاى که دارد، در پى تأمین این هدف است. فلسفه حکمرانى ـ به گفته امام علىعلیه السلام ـ آن است که ستمدیدگان از هرگونه ستمى ایمن باشند و حدود الهى بر زمین نماند. بدینترتیب، با اختیاراتى که دولت در جهت مصالح مردم دارد، باید در این مسیر حرکت کند و حقوق عامه را تأمین نماید. اساسا معیار صلاح و پاکى امت و اجتماع آن است که حق هر ذىحقى به او برسد. با همین رویکرد است که امام علىعلیه السلام در عهدنامهاش به مالک اشتر از او مىخواهد تا نیاز نیازمندان را برطرف کند و آماده شنیدن گفتهها و اعتراضاتشان باشد؛ چرا که: «من از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم، بارها شنیدم که مىفرمود: "هرگز امتى را پاک [از گناه] نخوانند که در آن امت [بىآنکه بترسند و ] در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند". (23) » در نتیجه امر به معروف و نهى از منکر، در عرصه اجتماعى به معناى رساندن حقوق مستحقان به آنان و منع از تجاوز ستمگران به مظلومان است. افزون بر این، یکى دیگر از کارکردهاى امر به معروف و نهى از منکر، هدایت همگان و تأمین مصالح عامه آنان است. از اینرو امام هنگام سخن از فلسفه احکام، مىفرماید که خداوند امر به معروف را براى اصلاح کار همگان و نهى از منکر را براى بازداشتن بىخردان وضع کرده است (24) .
ه . حفظ نظام اجتماعى سالم
نظام اجتماعى هنگامى سالم است که مجارى اطلاعرسانى در آن کاملا نیرومند باشد. اگر جامعه را به ارگانیزمى زنده تشبیه کنیم، جریان اطلاعات در آن، همچون سلسله اعصاب آن است. مهمترین نقش سلسله اعصاب انتقال اخبار ـ چه خوشایند و چه ناخوشایند ـ به سیستم مرکزى، و کسب تکلیف است. هنگامى که آتشى در کنار دست ما شعلهور مىشود و ما بىخبر از آن هستیم، تنها از طریق عکسالعمل ناگهانى اعصاب دست ما است که هوشیار مىشویم و عکسالعمل مناسب را از خود نشان مىدهیم. حال اگر به فرض کسى در خواب باشد و سیستم عصبى او نیز یکسره از کار افتاده باشد، مىتوان حدس زد که در صورت آتشسوزى، چه اتفاقى خواهد افتاد. امر به معروف و نهى از منکر، براى بقا و سلامت جامعه همین نقش را دارد و به مسئولان و تصمیمگیران مىگوید که در کجا چه نقصى و کمبودى مشاهده مىشود، تا تصمیمات لازم اتخاذ شود. حال اگر این کارکرد را از امر به معروف بگیریم، عملا مسئولان جامعه را از شناخت وضعیت واقعى اجتماع محروم ساخته و درهاى اطلاعات درست را برروى آنان بستهایم. از سوى دیگر کارگزاران و کارمندان دولتى، عموما به این گرایش دارند که همه چیز را خوب و اوضاع را بر وفق مراد وانمود کنند. نتیجه این وضعیت آن است که در درازمدت نواقص موجود در جامعه و کاستىها شدت مىیابد و ناهنجارىها جاى هنجارهاى سالم را مىگیرد و تنها هنگامى حکمرانان متوجه وضعیت حقیقى جامعه مىشوند که دیگر نمىتوان کارى کرد. یکى از علل سقوط حکومتهاى استبدادى، همین بىخبرى از اوضاع جامعه است. معروف است که مارى آنتوانت چون شنید مردم به سبب نداشتن نان شورش کردهاند، توصیه کرد: «پس بیسکویت بخورند!» این داستان طنزآمیز، اما گویاى واقعیتى تلخ است. در حکومتهاى استبدادى، بهگونهاى عمل مىشود که بهتدریج، کمتر کسى میل یا جرأت امر به معروف و نهى از منکر و بیان حقایق را پیدا مىکند. و همین آفتى است. اگر سالهاى پایانى هر حکومت ساقطشده را بهدقت بررسى کنیم، مىبینیم علىرغم داشتن سیستمهاى امنیتى نیرومند و متمرکز، حاکمان عملا از آنچه در جامعه در حال رخ دادن بوده است، بىخبر بودهاند؛ چنان بىخبرىاى که گاه حیرتانگیز است. همه اینها نتیجه آن است که امر به معروف و نهى از منکر نادیده گرفته شده و یا کاریکاتور مسخ شدهاى از آن ارائه شده بوده است. با توجه به این نکته و با درک این کارکرد امر به معروف و نهى از منکر است که امام علىعلیه السلام مصرانه از فرزندان صلبى و فرزندان معنوىاش مىخواهد تا امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنند؛ وگرنه شریران بر آنان چیره مىشوند و آنگاه دعایشان نیز مستجاب نخواهد شد. (25) این که در نتیجه ترک امر به معروف و نهى از منکر، شریران قوم حاکم خواهند شد، کمابیش روشن است. انسان بهطور طبیعى، در صدد تسخیر قدرت و تسلط بر دیگران است. قدرت نیز آدمى را سرمست و خودشیفته مىکند و به تعبیر قرآن کریم: «آدمى طغیان مىکند، اگر خود را بىنیاز ببیند. (26) » یعنى لازم نیست که انسان حتما مقتدر باشد، بلکه پندار قدرت و این احساس او را به بیراهه مىکشاند. از اینرو لازم است امر به معروف و نهى از منکر، به عنوان یک مکانیزم بازدارنده و ابزار نظارت، مانع چنین پندارى در حاکمان شود. حال اگر کسى این فریضه را بهجد نگیرد و یا آن را تنها به حوزههاى خاص و کوچک اختصاص دهد، بهتدریج روند احساس بىنیازى در حاکمان، و از سوى دیگر حالت بىاعتنایى و سهل انگارى در مردم پدید مىآید و نتیجه آن، حاکمیت طالحان و بدکاران خواهد بود؛ کسانى که جام قدرت آنان را مست ساخته و دیگر چیزى را مانع تحقق اهداف خود نمىبینند. این روند گاه چنان کند و بطیئ است که خود حاکمان نیز متوجه آن نمىشوند و چه بسیار حاکمان پاکدل و پاکدستى که بهتدریج آلوده شدند و بر اثر فقدان امر به معروف و نهى از منکر، به مغاک شر و تباهى درغلتیدند.
اما چه رابطهاى میان ترک امر به معروف و مستجاب نشدن دعا وجود دارد؟ امام علىعلیه السلام خود به این پرسش، پاسخى کلى و فراگیر داده است که مختص به این مورد نیست. روزى کسى از امام پرسید: با آن که خداوند وعده استجابت دعا داده و فرموده است: ادعونى استجب لکم (27) ، چرا دعاى ما مستجاب نمىشود؟ امام پاسخ داد: «به دلیل وجود هشت خصلت در شما، دعایتان مستجاب نمىشود: نخست آن که خداى راشناختید، اما حق او را ادا نکردید و از این شناخت سودى نبردید. دیگر آن که به پیامبرش ایمان آوردید، آنگاه با سنت او مخالفت کردید و شریعتش را میراندید. سوم آنکه کتابى را که بر شما فرود آمده است، خواندید، اما بدان عمل نکردید... . (28) » کتاب خدا برایمان از سرنوشت اقوامى سخن مىگوید که بر اثر ترک امر به معروف، نیکانشان نیز در کنار بدکارانشان هلاک شدند و از ما مىخواهد تا از فرجام آنان عبرت بگیریم و همواره پایبند و مجرى این فریضه باشیم. رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم نیز ما را از ترک این فریضه بیم داده و آن را عامل تباهى و زوال جامعه دانستهاند . به گفته امام علىعلیه السلام: «شنیدم که رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم مىفرمود: خداوند تنها بدانسبب امتهاى پیش از شما را هلاک کرد، که امر به معروف و نهى از منکر را واگذاشته بودند. (29) » بدینترتیب تنها راه ممانعت از حاکمیت بدکاران، امر به معروف و نهى از منکر به معناى گسترده آن است. حال با ترک آن چگونه مىتوان انتظار استجابت دعا را داشت؟ در سنت دینى ما آمده است که دعا در چند مورد مستجاب نمىشود که یکى از آنها جایى است که راهحل در دست خود انسان باشد. پس اگر کسى از حاکمیت بدکاران هراسان است، باید امر به معروف و نهى از منکر کند. اگر کسى خواهان بقاى دولت صالح است، باید امر به معروف و نهى از منکر کند و اگر کسى نمىخواهد حکومت صالح و جامعه سالم نابود شود، باید امر به معروف و نهى از منکر کند؛ زیرا امر به معروف و نهى از منکر، هم ضامن تداوم سلامت جامعه و حاکمان است و هم مانع به قدرت رسیدن اشرار و تباهى امت است.
پس اگر کسى دست از این فریضه کشید و در نتیجه، حاکمیت در اختیار اشرار قرار گرفت، مسئول خود او است و جز خویشتن را نباید نکوهش کند. این نتیجه عملکرد او است و پیشتر نیز رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم در باب آن هشدار کافى داده است. امام علىعلیه السلام مىفرماید که رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم به من فرمود: «اى على، با دست امر به معروف و نهى از منکر کن؛ پس اگر نتوانستى، با زبان چنین کن. پس اگر نتوانستى با قلبت چنین کن، وگرنه جز خود را نکوهش مکن. (30) »
و. مکانیزم نظارتى در حکومت اسلامى
براى آن که شریران حاکم نشوند، امر به معروف و نهى از منکر باید به عنوان مهمترین ابزار نظارتى بهکار گرفته شود. از نظر امام، امر و نهى اختصاص به قشر یا اقشار خاصى ندارد و همگان مشمول این حکم مىشوند. هر مسلمانى مکلف است که امر به معروف و نهى از منکر کند و امر و نهى او منحصر و محدود به افراد خاصى نیست، بلکه همه سطوح جامعه و حتى حاکمان را دربرمىگیرد. مسئله امر به معروف حاکمان در سنت دینى ما غالبا تحت عنوان «نصیحت ائمه مسلمین» آمده است و نویسندگان درباره اهمیت، شیوه و آداب آن بحثها کردهاند. (31) گوهر این بحثها آن است که هر مسلمان مجاز و بلکه موظف است که حاکمان را خالصانه امر به معروف و نهى از منکر کند و این فریضه محدود و منحصر به محکومان نیست، بلکه از حقوق پیشین یکایک مسلمانان است. امام علىعلیه السلام نیز به مالک اشتر توصیه مىکند تا از بلهقربانگوها بپرهیزد و آنان که زبان تلخ حقگویانه را بهکار مىگیرند، به خود نزدیک سازد: «و آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید و در آنچه کنى یا گویى ـ و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد ـ کمتر یارىات کند. (32) » امامعلیه السلام، نه تنها به فرمانداران خود توصیه مىکند که سخن آمران را نقدپذیرانه بشنوند، بلکه خود پیشقدم در این کار مىشود و به مردم مىگوید: «از گفتن حق یا راى زدن در عدالت باز مایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم؛ مگر که خدا مرا در کار نفس، کفایت کند که او از من بر آن تواناتر است. (33) » بدینترتیب امام اصل خطاناپذیرى و معصومیت حاکم را نمىپذیرد و همگان را به نقد عملکرد او فرامىخواند. امامعلیه السلام گرچه خود معصوم و مصون از خطا است، در باب جایگاه خود سخن مىگوید و معتقد است که هر کس در مقام آمریت قرار گیرد، نیازمند هدایت و امر به معروف دیگران است و نخستین سنگ انحراف زمانى گذاشته مىشود که حاکم خود را بىنیاز از امر به معروف بهوسیله دیگران بداند و بدین روى به مالک توصیه مىکند: «و مگو که امارت یافتهام. پس فرمان مىدهم و از من اطاعت مىکنند. که این کار مایه سیاهى دل و تباهى دین و نزدیک شدن زوال نعمتها است. (34) » با همین نگاه است که بیان حق و سخن عادلانه را در برابر حاکم ستمگر برترین کارها مىشناساند . (35) به مقدارى که انسان مسئولیت دارد، به همان مقدار نیازمند نظارت دیگران بر خویش است وگرنه طبع اقتدار طلب او، او را به دره ژرف قدرتپرستى درمىغلتاند و بر اثر بىتوجهى و تساهل دیگران به سرنوشت حاکمانى دچار مىشود که امام علىعلیه السلام وضع آنان و حاکمیتشان را اینگونه تصویر مىکند: راه گشاده سنت را رها کنند و کار از روى هوا کنند و احکام فروگذار شود و بیمارى جانها بسیار، و بیمى نکنند که حقى بزرگ فرو نهاده شود و یا باطلى سترگ انجام داده. آنگاه نیکان خوار شوند و بدکاران بزرگمقدار و تاوان فراوان بر گردن بندگان از پروردگار. (36) بارى، آنچه حکومت اسلامى و جامعه اسلامى را از دیگر جوامع و حکومتها متمایز مىسازد، حضور گسترده ابزار نظارت و کنترلى است به نام امر به معروف و نهى از منکر و این فریضه، انحصار به اقشار خاصى ندارد و همگان مىتوانند مسئولانه از آن استفاده کنند و هیچ حاکمى را نرسد که ادعا کند: «انى مؤمر آمر فاطاع»، و این نظارت را هیچ قانونى نمىتواند محدود یا ممنوع کند؛ زیرا خود قوانین مبتنى بر این فریضهاند و اگر این فریضه رها شود، نخست بدکاران چیره و نیکان خوار مىشوند و نهایتا جامعه راه تباهى و هلاک در پیش مىگیرد و آنگاه دعاى کسى نیز به اجابت نمىرسد و گناه این تباهى و هلاک به گردن همگان است ـ نیکان و بدان. با توجه به اهمیت نظارتى این فریضه است که تدوینکنندگان قانون اساسى، آن را از اصول کلى یا مادر بهشمار آوردهاند. در اصل هشتم قانون اساسى جمهورى اسلامى چنین آمده است: در جمهورى اسلامى ایران، دعوت به خیر، امر به معروف و نهى از منکر وظیفهاى است همگانى و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر؛ دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت.
ز. رویکرد اجرایى به این فریضه
همگانى بودن این فریضه، به معناى یله بودن آن نیست. در جایى که اجراى آن نیازمند امکانات و تشکیلات و مسئولان خاصى نباشد، همگان مکلف به اجراى آنند. اما در جایى که اجراى این فریضه نیازمند امکانات مالى، تجهیزات نظامى و... باشد، طبیعتا سازمانى باید متولى و متکفل این کار شود. تشکیل سازمانهایى با نام حسبه، تعیین قضات و مانند آن، نتیجه رویکرد اجرایى به آن است، که گزارش پارهاى از آن در بحث امام و حسبه خواهد آمد و در آنجا خواهیم گفت که امامعلیه السلام این فریضه را در سطحى وسیع و با راهکارهاى خاص بهکار مىگیرد. از نظر امام، امر به معروف و نهى از منکر، فقط گفتن و یا بیان معایب نیست، بلکه کوششى است براى حل مشکل. براى مثال روزى کسى را نزد امامعلیه السلام آوردند که دست به خودارضایى زده بود. حضرت پس از آنکه او را تعزیر کرد، دستور داد به خرج بیتالمال، او را زن دهند. (37) این نگاه اجرایى به فریضه امر و نهى است که مىتواند ریشه منکرات را بخشکاند و بسترى مناسب براى رشد معروفها بگستراند.