- موانع تحقیق و اجرا
- شناختن معروف و منکر
- احتمال تأثیر
ح. موانع تحقیق و اجرا
با همه اهمیتى که امر به معروف و نهى از منکر دارد و در تعابیر دینى ما با عنوان «برترین فریضه» (38) از آن یاد شده است، واقعیت این است که این فریضه مهجور است. این مهجوریت اختصاص به روزگار ما ندارد؛ در صدر اسلام نیز چنین بوده است وگرنه کار به جایى نمىرسید که عثمان، خلیفه سوم کشته شود و قتل او بهانهاى شود تا قدرت اسلام در اختیار کسانى قرار گیرد که تا دیروز رسما در برابر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم صفآرایى مىکردند و پس از آنکه قدرت را قبضه کردند، فرزند او را نیز سر بریدند. علل و عوامل متعددى مىتوان براى این مهجوریت در طول تاریخ ذکر کرد؛ (39) اما بىگمان مهمترین علل ترک این فریضه دو چیز است: ترس و طمع.
در پس بسیارى از افعال ما ترس و طمع حضور دارند و ما را به انجام کارى یا خوددارى از کارى دیگر برمىانگیزند. اینگونه ملاحظات و محاسبات کاسبکارانه، مانع از توجه جدى به حقوق و تکالیف مربوط مىشود. احساس مىکنیم که وظیفهاى داریم و باید کارى کنیم، ولى مىترسیم که بر اثر اقدام ما زیانى متوجه خود و اطرافیان ما گردد. گاه مىخواهیم دست به کارى نزنیم، اما طمع ما را برآن مىدارد و چشم خرد را کور مىسازد. به گفته مولاى متقیان: «بیشتر هلاکهاى خرد، هنگام درخشش طمع است. (40) » بدین روى امام به مالک اشتر توصیه مىکند از مشورت با چند کس خوددارى کند، از جمله آدم طمعکار و ترسو، که این یک او را از اقدام مىهراساند و آن یک او را به افراط وامىدارد . (41) ترس دامنه وسیعى دارد، از ترس مال و شغل گرفته تا ترس جان. طمع نیز چنین است. از این رو تا آدمى مىترسد، دست به اقدام نمىزند و تنها اولیاى خدا از ترس رهایند. ترس زبان آدمى را مىبندد، حال آن که: «هر که دست از جان بشوید، هرچه در دل دارد بگوید. (42) » این که شجاعت از فضایل اصلى بهشمار آمده است، به این دلیل است که با حقیقت همسایه دیوار به دیوار است. ترس باعث حقپوشى و خودخوارسازى است. امام علىعلیه السلام که این همه از شجاعت سخن مىگوید، نه صرفا به سبب توان جسمانى یا روحانى شخص شجاع است، بلکه بیشتر به این دلیل است که این شجاعت آدمى را به استقبال حقیقت و بیان آن فرامىخواند و او را از هرگونه بزدلى حقپوشانه مىرهاند. کسى مىتواند حقیقت را به صداى بلند بگوید، که از دام ترس و طمع رهیده باشد، و به میزانى مىتواند پایبند حق باشد، که از ترس و آز رها است. امامعلیه السلام مىفرماید: «فرمان خداى را برپا ندارد، جز کسى که ـ در حق ـ مدارا نکند و خود را خوار نسازد و در پى طمعها نتازد. (43) » لیکن دریغ که بسیارى در باب امر به معروف و نهى از منکر، نمىتوانند خود را از دغدغه نان و جان برهانند و مىپندارند که اگر دست به امر به معروف و نهى از منکر بزنند، از رسیدن به نان درمىمانند و یا جان خود را از دست مىدهند. پس حاضرند بسیارى از فرایض را ـ هرچند سخت ـ بهجاى آرند، اما این یک را نه. (44) امام علىعلیه السلام با توجه به این حالت روانى، تأکید مىکنند که امر به معروف و نهى از منکر، نه از روزى کسى مىکاهد و نه عمر کسى را کوتاه مىکند: «پس امر به معروف و نهى از منکر کنید، که نه اجلى را نزدیک مىسازد و نه روزىاى را عقب مىاندازد. (45) » حق همین است، چه از دیدگاه عقیدتى به مسئله بنگریم و چه نگاهى جامعهشناختى به این فریضه داشته باشیم.
از نگاه عقیدتى که مسئله روشن است: آنکه خالق عالم و آدم است، رزق و اجل هر کس را خود معین ساخته و مقدار و زمان آن را نیز مقرر داشته و فرموده است: وفى السماء رزقکم وماتوعدون . فورب السماء والارض انه لحق؛ «روزى شما و آنچه وعده داده شدهاید، در آسمان است. به پروردگار آسمان و زمین سوگند که این سخن حق است. (46) » همچنین طى آیات متعددى بر این حقیقت که هر پدیدهاى از جمله انسان، اجلى دارد و این اجل در اختیار خداوند است و هرگاه اجل کسى فرا برسد، به تأخیرانداختنى نیست، تأکید کرده است. (47) بنابراین اگر کسى به این نظام اعتقادى، باور داشته باشد و روزىرسان و مرگآفرین را خداوند عالم بداند و بس، دیگر هرگز نباید بیمى از قطع روزى یا رسیدن مرگ به خود راه دهد. چون همان کسى که مرگ و روزى به دست او است، از آدمى خواسته تا امر به معروف و نهى از منکر کند و بیمى از این بابت به خود راه ندهد. در نتیجه اگر کسى در باب امر به معروف و نهى از منکر تردید دارد، یا وعده خدا را باور ندارد و یا آنکه خود را فریفته است و اساسا این نظام فکرى را نپذیرفته و یا درکى از رابطه این مسائل ندارد.
از دیدگاه جامعهشناختى نیز مسئله قابل تبیین است. اگر ما امر به معروف و نهى از منکر را به صورت موردى و اتفاقى در نظر بگیریم، احتمال این هست که شخص آمر به معروف و ناهى از منکر دچار مضایقى مالى و یا مخاطرات جانى شود؛ همچنان که گاه مىشود. بسیار دیده و شنیدهایم که کسى را به سبب حقگویى و امر به معروف از نان و هستى ساقط کردهاند. لیکن اگر به این فریضه به عنوان تکلیفى عمومى نگاه کنیم و آن را وظیفه و حق یکایک افراد جامعه بدانیم، در آن صورت اگر به فرض کسى بر اثر امر به معروف و نهى از منکر، در معرض فشار و مشکلات اجتماعى قرار گرفت، نظر به این که این کار خود نوعى منکر است، دیگران که با وجدانى بیدار مترصد امر به معروف و نهى از منکرند، بهسرعت در برابر این منکر خواهند ایستاد و اجازه نخواهند داد که جریان یا حاکمیتى مانع تحقق این فریضه شوند. پس اگر همه شهروندان جامعه خود را ملزم به امر و نهى بدانند، دیگر هیچکس نمىتواند روزى کسى را ببرد و یا جان او را بستاند و اگر هم در دل قصد آن را داشته باشد، جرأت نمىکند آن را ابراز کند؛ چه رسد که در صدد اجراى آن برآید.
پس باید به این مسئله از منظرى کلان و گسترده نگریست؛ یعنى همانگونه که امام مىنگرد، و آنگاه رابطه میان اجراى آن و روزى و جان افراد را دریافت. از این بالاتر، اساسا جامعه زنده و سالم، چنان حساس و هشیار است که اجازه نمىدهد نهتنها آمران و ناهیان، بلکه حتى افراد بىطرف و لاقید در معرض خطر قرار گیرند. اینگونه حساسیت را در صدر اسلام و در برابر خلفا شنیدهایم. براى مثال خلیفه دوم ناچار بود توضیح دهد که چرا از غنایم مسلمانان، پارچه بیشترى نصیبش شده است. پس بزرگترین تضمین اجتماعى براى صیانت آمران به معروف و ناهیان از منکر، اجراى گسترده و فراگیر این فریضه در همه سطوح و بهوسیله همگان است. در این صورت، حقیقت و حقانیت سخن امام آشکارتر مىشود که امر به معروف و نهى از منکر نه روزى کسى را مىبرد و نه مرگ را نزدیک او مىبرد.
گفتار دوم:
شرایط امر به معروف و نهى از منکر
در میان فقیهان و عالمان دین، معروف است که امر به معروف و نهى از منکر مشروط به چند شرط است و بدون آنها، این فریضه واجب نیست. از آنجا که این فریضه، ناظر به مصالح عمومى جامعه است، اهمیت این شرایط آشکارتر مىگردد. غالبا براى این فریضه چهار شرط برمىشمارند :
.1 شناختن معروف و منکر؛
.2 احتمال تأثیر؛
.3 اصرار بر ادامه منکر و ترک معروف؛
.4 موجب مفسده نبودن اجراى آن؛ (48)
.5 پایبندى آمر و ناهى به گفتههاى خود.
البته شرط پنجم، مورد اختلاف و گفت و گوى بسیار است.
این شرایط برگرفته از دستورات و تعلیمات معصومینعلیهم السلام و پارهاى اجتهادات و تفسیرات بوده است. حال ببینیم معناى این شرایط و دیدگاه امام علىعلیه السلام درباره آنها چیست.
.1 شناختن معروف و منکر
کسى که خود شناختى از معروف و منکر ندارد، چگونه مىتواند دیگرى را به آن یک هدایت کند و از اینیک باز دارد؟ بیشتر مشکلات نیز ناشى از جهل به معنا و مصداق معروف و منکر است و بسا بر اثر ناآشنایى با مصادیق ایندو، کسانى امر به معروف و نهى از منکر کردهاند و خود را برحق پنداشتهاند. از اینرو بیشتر فقیهان تصریح مىکنند که آمر به معروف باید خود معروف را بشناسد: «یا آن که امر به منکر و نهى از معروف نکند. (49) » و «تا از اشتباه در انکار، ایمن ماند. (50) » از اینرو شاید نیازى به ذکر این شرط نباشد؛ چرا که امر به معروف، یعنى امر به معروف نه چیز دیگر، و نهى از منکر، یعنى نهى از منکر و بس. با این همه در فرهنگ دینى ما بر این شرط تأکید فراوانى شده است که ما نیز بدان خواهیم پرداخت.
امام علىعلیه السلام، از زبان رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم نقل مىکند که ایشان فرمود: «تنها کسى امر به معروف و نهى از منکر مىکند که این سه صفت در او باشد: ...بدانچه امر مىکند دانا باشد و از آنچه نهى مىکند آگاه باشد. (51) » لیکن از این نکته بدیهى بسیارى غفلت کردهاند؛ تا آنجا که امام از کسانى که منکر را معروف، و معروف را منکر مىپندارند، گله مىکند و از آنان به خدا پناه مىبرد. اینگونه کسان به سبب آنکه در مسائل دینى خویش، سنت پیامبر را کنار گذاشته و از پیروى او تن زدهاند، در تاریکىهاى شبهات گام مىزنند و هر چه را بشناسند، معروف، و آنچه را نشناسند، منکر مىپندارند و در حقیقت خود را معیار معروف و منکر قرار مىدهند: المعروف عندهم، ماعرفوا والمنکر عندهم، ماانکروا. (52) این جهل به معروف و منکر، نتیجه آن است که هر کس خود را پیشواى خویش دانسته است و بدینترتیب در این زمینه به اجتهاد خود متکى است.
از دیدگاه امام، شناختن معروف و منکر از ضروریات اجراى این فریضه است. اما مشکل اصلى آن است که غالبا شناخت نادرستى از ایندو مفهوم داریم و گاه منکر را معروف و معروف را منکر مىپنداریم. این واژگونى در نظام ارزشى معروف و منکر، زاده آن است که افراد به جاى آنکه پیرو پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، تابع قرآن و دنبالهرو جانشینان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم باشند، خود را مقیاس معروف و منکر مىپندارند و براساس دریافتها و پنداشتهاى خویش عمل مىکنند. این تلقى معکوس و غلط، گاه چندان پابرجا مىشود که حتى ممکن است نزدشان معروف از منکرى ناشناختهتر باشد. (53) این پیامد، فراورده خودمحورى و خودمدارى افراد و جامعه است و هنگامى پدیدار مىشود که جز آنچه را خود به رسمیت مىشناسند و جز دانستههاى خود را، دانش نمىدانند و خود را غایتالقصواى معرفت مىپندارند و به گفته امام: «آنچه را خود نپذیرد، علم بهحساب نیارد و جز شیوه خود، شیوه دیگرى را به رسمیت نشناسد. (54) » حاصل این نوع نگرش، انحطاط علمى و اخلاقى جامعه است و بسته بودن آن بر روى هر نوع اندیشه مبتنى بر سنت نبوى و مسلک علوى.
از این مسئله به نکته دیگرى مىرسیم که فقیهان بر آن بسیار ـ و بهجا ـ تأکید کردهاند و آن اینکه امر به معروف و نهى از منکر، باید در امور مسلم و قطعى دینى باشد، نه در امور اجتهادى. براى مثال اگر مجتهدى روزه گرفتن را در سفر مجاز دانسته باشد و مکلفى به تقلید از او در سفر خود روزه بگیرد، دیگرى نمىتواند این کار را منکر دانسته، او را نهى کند. بسیارى از بدفهمىها و برداشتهاى ناصواب نتیجه بىتوجهى به این نکته ظریف است. هیچکس نباید و نمىتواند، خود را ملاک و مقیاس معروف و منکر بپندارد و جز در امور قطعى و مسلم، همواره باید احتمال دهد که آنچه را منکر مىپندارد، معروف باشد؛ همانگونه که عکس آن نیز صادق است.
امام علىعلیه السلام که خود معیار حق و حقیقت و از سرچشمه وحى سیراب شده بود، این نکته را همواره رعایت مىکرد و در مواردى که مسئله قطعى به نظر نمىرسید، افراد تحت حاکمیت خود را مجاز مىدانست تا طبق نظر خود رفتار کنند. نمونه این مسئله در جنگ صفین رخ داد : از نظر امام وجود معاویه در مسند قدرت، از مصادیق بارز منکر بود و مسلمانان موظف بودند که این منکر را از جامعه بزدایند و در نتیجه جنگ با او و خلع ید از او بهترین نمونه نهى از منکر بهشمار مىرفت، اما پارهاى مسلمانان در این مورد تردید داشتند. از آنجا که نصى در این زمینه وجود نداشت، آنان درباره اجتهاد امام و تشخیص او مردد بودند و گاه این تردید را آشکار مىساختند و از حضور در جنگ پرهیز مىکردند. امام نیز هر چند حقیقت را آشکار مىدید و خود را برحق و معاویه را بر باطل مىدانست، به این آزادى در تردید احترام مىگذاشت و اجازه مىداد که هر کس در این باب درنگ و تردید کند و آنچه را صلاح مىداند، پیش گیرد.
ربیع بن خثیم یکى از این کسان بود که درباره عادلانه بودن جنگ امام با معاویه تردید داشت. بدین رو همراه عدهاى از یارانش نزد امام آمد و گفت: «اى امیرمؤمنان، ما با وجود شناخت فضل و برترى تو، در این پیکار [داخلى] شک داریم و نه ما و نه تو و نه دیگر مسلمانان هیچکدام از وجود افرادى که با دشمنان برونمرزى پیکار کنند، بىنیاز نیستیم. پس ما را در برخى مرزها بگمار که آنجا باشیم و در دفاع از مردم آن مناطق بجنگیم. (55) » امام نیز به جاى اصرار بر حقانیت خود و واداشتن آنان به همراهى با خود، با خوشرویى عذر او را پذیرفت و او را به حدود رى فرستاد تا به دیگر وظایف سپاهیگرى مشغول شود.
در آغاز همین جنگ، باز عدهاى که عبیدة السلمانى در رأس آنان بود، نزد امام آمدند و گفتند: «ما با شما خارج مىشویم و اردوگاه شما را ترک نمىکنیم. اما جداگانه اردو مىزنیم، تا در کار شما و شامیان بنگریم. پس هر که را دیدیم که مىخواهد آنچه را بر او روا نیست، انجام دهد و یا دانستیم که در پى سرکشى است، بر ضد او خواهیم بود.» امام نیز به آنان چنین پاسخ داد: «خوش آمدید، مرحبا. این همان دریافت ژرف دین و آگاهى به سنت است. هر که بدان خشنود نباشد، پس او خیانتکار و بیدادگر است. (56) » نکته دیگر درباره شرط علم، آن است که آیا کسب علم براى امر به معروف واجب است یا خیر . به تعبیر فنى و اصولى آن، آیا علم براى امر به معروف و نهى از منکر، شرط وجوب است، یا شرط واجب. براى مثال آیا علم همچون استطاعت نسبت به حج است که هرگاه حاصل شد، حج بر مکلف واجب مىشود و تحصیل استطاعت واجب نیست، یا آنکه همچون طهارت براى نماز بهشمار مىرود که باید آن را کسب کرد و نمىتوان به عذر بىطهارتى نماز را فرو گذاشت. به تعبیر دیگر امر به معروف بر شخص جاهل واجب نیست، یا آن که جاهل نیز مکلف به کسب علم و سپس امر به معروف است؟ تفاوت قضیه آنجا آشکار مىشود که اگر علم را شرط وجوب دانستیم، عملا این فریضه از گردن بسیارى کسان ساقط مىشود و افراد زیادى از شمول حکم خارج مىگردند و این با فلسفه اصلى این فریضه سازگار نیست. اما اگر بر آن رفتیم که این شرط، شرط واجب است، در آن صورت بر عالمان، بالفعل واجب است و افراد جاهل نیز مکلفند تا معروف و منکر را بشناسند و به اجراى این فریضه بپردازند.
برخى فقیهان، همچون شهید اول، علم را شرط وجوب دانسته و آن را از جاهلان ساقط شمردهاند . حال آنکه دیگرانى چون شهید ثانى در چند و چون این شرط مناقشه کرده و آن را شرط واجب و لازمالتحصیل شمردهاند. (57) از فقهاى معاصر نیز امام خمینى، این شرط را، شرط واجب شمرده و همگان را مکلف به کسب آن کرده و فرموده است: «آموختن شرایط امر به معروف و نهى از منکر و موارد وجوب و عدم آن، واجب است. (58) » با توجه به جایگاهى که امر به معروف و نهى از منکر در نظام فکرى امام علىعلیه السلام دارد و آن همه تأکیدات ایشان بر اجراى این فریضه و اهمیت آن ـ که به آنها اشاره شد ـ به نظر مىرسد که ایشان هیچ شرطى را براى تعطیل آن موجه نمىشمارد و مىکوشد تا زمینه رشد و گسترش این فریضه فراهم آید. (59) حساسیت ایشان در باب صلاحیت آمر و ناهى اعجاب برانگیز است. به گفته عطار نیشابورى، روزى حضرت به بصره آمد، مهار شتر بر میان بسته و سه روز بیش درنگ نکرد. و فرمود منابر بشکنند و مذکران را منع کرد. و به مجلس حسن [بصرى] شد و از او سؤال کرد که "تو عالمى یا متعلم؟ " گفت: "هیچ. دو سخنى که از پیغمبر به من رسیده است، بازمىگویم.» مرتضىعلیه السلام او را منع نکرد و گفت: "این جوان شایسته سخن است". (60) ماجراى مواجهه امام با حسن بصرى را معالمالقربه مفصلتر نقل مىکند. به روایت او، امام چون حسن را دید که براى مردم وعظ مىگوید، از او پرسید: «ستون دین چیست؟» پاسخ داد: «ورع.» باز پرسید: «آفت آن کدام است؟» گفت: «طمع. (61) » آنگاه حضرت به او اجازه ادامه سخن داد. ماجراى منبر شکستن و واعظان را منع کردن، در صورت صحت، نشان از اهمیت اجتهادى نبودن امر به معروف و نهى از منکر دارد. از آنجا که غالب مذکران گرایش به معروفتراشى و منکر سازى داشتهاند و به نام دین چیزهایى را حلال و چیزهایى را حرام مىکردهاند، امام آنان را از این کار بازمىدارد و چون مىبیند که حسن بصرى از خود چیزى نمىگوید و در این باب، تابع پیامبر است و راوى سخنان او، او را تأیید مىکند و اجازه ادامه کار را به او مىدهد. همچنین تأکید امام در باب نقش عالمان و حلیمان در اجراى این فریضه، (62) گویاى نقش علم در لزوم امر به معروف و نهى از منکر است. اما از سوى دیگر دانا بودن و ضرورت علم در این مسئله، به معناى سقوط آن از گردن جاهلان نیست. تأکیدات امام در باب این فریضه چنان قاطع و عام است که هر جاهلى را موظف مىکند و نخست خود معروف و منکر را درست بشناسد و بیاموزد و سپس اجراى آن را پیشه خود کند.
.2 احتمال تأثیر
در عبادات فردى، مکلف موظف به انجام تکالیف خود است و احتمال قبول یا عدم قبول، رافع تکلیف نیست. بدین رو هر مکلفى مثلا باید نمازهاى واجب را به جاى آورد و نمىتواند به ادعاى این که نمازش ممکن است پذیرفته نشود و مؤثر نباشد، آن را ترک کند. اما در احکامى چون امر به معروف و نهى از منکر که ناظر به مصالح عمومى است، شرط تأثیر این فریضه را از مسخ مىرهاند. هدف از امر به معروف و نهى از منکر، پرگویى و عقدهگشایى نیست، تا ادعا کنیم: من آن چه شرط بلاغ است با تو مىگویم
تو خواه از سخنم پند گیر، خواه ملال در اینجا سخن از اداى یک تکلیف اجتماعى و کوشش براى حصول نتیجه است. آمر به معروف کسى است که مىکوشد، معروفها را در جامعه محقق کند و منکرها را از میان بردارد. از این رو باید اجراى فریضهاش مؤثر باشد، نه لغو. پس بىشک یکى از شرایط امر به معروف و نهى از منکر، توجه به همین «تأثیر» است. اما در اینجا دو مسئله پیش مىآید: . 1 اگر عنصر تأثیر حضور نداشت، آیا این فریضه از وجوب خود خارج مىشود؟ . 2 مقصود از تأثیر چیست؟
فقیهان درباره شرط تأثیر و نقش آن در سقوط وجوب یا عدم آن ـ همچون شرط علم ـ به دو راه رفتهاند: گروهى معتقدند در صورتى که آمر به معروف احتمال قوى بدهد که امر به معروف و نهى از منکرش تأثیرى ندارد، دیگر بر او واجب نیست که امر به معروف و نهى از منکر کند . براى نمونه محقق حلى درباره این شرط مىگوید که هرگاه آمر به معروف احتمال غالب بدهد یا علم پیدا کند که امر به معروفش مؤثر نیست، دیگر بر او واجب نیست که امر به معروف کند. (63) اما فقیهانى مانند امام خمینى، در این باب نظر دیگرى دارند و مىگویند: «با ظن قوى به عدم تأثیر، وجوب آن ساقط نمىشود (64) » و هر نوع احتمال عقلایى در باب تأثیر را براى وجوب امر به معروف کافى مىدانند. (65) اگر آمر به معروف یقین داشته باشد که امر به معروف او تأثیر ندارد، تکلیف چیست؟ آیا این فریضه ساقط مىشود، یا آنکه باید شرط تأثیر را پدید آورد؟ اهمیت طرح این سؤال هنگامى آشکارتر مىشود که ما این فریضه را در گستره اصلى آن و از منظر امام علىعلیه السلام بنگریم. از دیدگاه ایشان اساسا امر به معروف و نهى از منکر، محور احکام دین و خاستگاه اقتدار دینى و تشکیل حکومت اسلامى است. امر به معروف و نهى از منکر، فریضهاى در کنار فرایض دیگر همچون نماز و روزه نیست؛ بلکه شالوده دیگر احکام و شیرازه دین بهشمار مىرود . همه نیکىها و جهاد در راه خدا، در کنار امر به معروف و نهى از منکر، چون دمیدنى است به دریاى مواج و پهناور. (66) همچنین از نظر امامعلیه السلام غایت دین چیزى نیست، جز امر به معروف و نهى از منکر . (67) در جاى دیگر امام، امر به معروف و نهى از منکر را، عبارت از دعوت به اسلام مىداند. (68) همچنین ایشان ترک این فریضه را زمینهساز اقتدار اشرار و مستجاب نشدن دعاها مىدانند . (69) با این همه تأکیدات در باب این فریضه و نقش آن در بهداشت و سلامت جامعه، به پرسش خود بازمىگردیم که در صورت عدم تأثیر امر به معروف، آیا وجوب آن ساقط مىشود؟ پاسخ پارهاى از فقیهان به این سؤال مثبت است. (70) بىشک این نوع افتا، نتیجه نگاه فردگرایانه به فقه است که به گفته مرحوم شهید صدر، آفتى است در میان فقهاى شیعه که مانع از آن شده است تا آنان مسائل فقهى را از منظر کلان بنگرند و در سطحى وسیع طرح کنند. (71) در مقابل این تفکر، پارهاى از فقهاى معاصر نگاه اجتماعىترى به این مسئله داشته و گفتهاند که در صورت عدم تأثیر: «بر ما لازم است مقدمات تأثیر امر و نهى را فراهم کنیم. (72) » بنابراین اگر ما نیز از منظر امام به این فریضه بنگریم و همه سخنان ایشان را در این باب کنار یکدیگر بگذاریم، هیچ قرینهاى بر سقوط وجوب امر به معروف و نهى از منکر نمىیابیم و اگر در جایى دیدیم که این امر و نهى ما تأثیر نمىکند و خاصیت خود را از دست داده است، باید در خود تجدیدنظر کنیم و شیوه خود را دگرگون سازیم. اعمال، گویاتر از سخنانند . بدین روى معصومان از ما خواستهاند تا با کردار خویش مردمان را به خیر دعوت کنیم، نه با سخنان خود. اگر ما دقیقا آنچه را که در باب امر به معروف و نهى از منکر گفته شده رعایت کنیم و آداب آن را بهکار گیریم، دیگر نمىتوان از عدم تأثیر سخن گفت.
روزى میان خطبه امامعلیه السلام، شخصى برخاست و پرسید که خداوند فرموده است: ادعونى استجب لکم (سوره غافر، آیه 60) لیکن ما دعایمان مستجاب نمىشود، علت آن چیست؟ امام فرمود که در وجود شما هشت صفت است که به سبب آنها دعایتان مستجاب نمىشود: «نخست آنکه خدا را شناختید، اما حقش را ادا نکردید؛ دیگر آن که به پیامبرش ایمان آوردید، اما با سنت او مخالفت کردید و شریعت او را میراندید. پس ثمره ایمانتان کجاست؟ ...هشتم آن که عیبهاى مردمان را فراروى چشم خویش گذاشتید و عیبهایتان را پس پشت خود نهادید! کسى را مىنکوهید که خودتان به نکوهش از او سزاوارترید. با این اوصاف چه دعایى مستجاب مىشود، حال آنکه درها و راههایش را بستهاید؟ پس تقواى خدا پیشه کنید، اعمالتان را درست گردانید و نهانتان را خالص سازید و امر به معروف و نهى از منکر کنید، تا خداوند دعایتان را مستجاب کند . (73) » بدین ترتیب، از آنجا که مؤثر نبودن امر به معروف و نهى از منکر ناشى از خود و دوگانگى گفتار و کردار ما است، باید به اصلاح خود پرداخت و از خود الگویى درست ارائه داد. شیخ طوسى در بحث از مراتب امر به معروف و نهى از منکر در این باب سخن زیبایى دارد: مقصود از امر به معروف یدى [یا اقدام عملى] آن است که شخص آمر، خود به کارهاى معروف بپردازد و از منکرات بازایستد، به حدى که مردمان به او اقتدا کنند (74) لذا مىتوان گفت که از نظر امام در صورت عدم تأثیر امر به معروف و نهى از منکر، این فریضه ساقط نمىشود. بلکه باید کوشید تا موانع تأثیر برطرف و زمینههاى تأثیر از طریق شناخت قانونمندىهاى جامعه فراهم شود.
حال دومین پرسش مطرح مىشود: مقصود از تأثیر چیست؟ بىگمان آشکارترین مصداق تأثیر، آن است که فردى یا سازمانى که مخاطب امر و نهى است، آن را بپذیرد و بدان گردن نهد. اما تأثیر در همین حد متوقف نمىشود: بسا که ما کسى را امر به معروف کنیم و از منکر بازداریم، اما آن شخص به گفته ما ترتیباثرى نمىدهد و همچنان روش خود را دنبال مىکند. باز در این صورت نمىتوان نتیجه گرفت که گفته ما بىتأثیر بوده است، شاید پس از ما دیگرى و دیگران باز او را امر و نهى کنند و بدینترتیب برآیند این چند امر و نهى، موجب به صلاح آمدن آن شخص شود. شاید هم سخن آمر در آن شخص مطلقا تأثیر نکند، اما حداقل دیگرى از این امر و نهى بهرهمند شود. اگر هم هیچ کس اثرى و ثمرى از این امر و نهى نبرد، باز همین که آمر با امر و نهى خود نشان مىدهد که زنده است و مرده متحرکى نیست و جامعه درمىیابد که هنوز کسانى هستند که در برابر منکرات حساسیت نشان مىدهند، خود بیشترین تأثیر را دارد. در سوره اعراف داستان کسانى آمده است که با آنکه امر به معروف خود را مؤثر نمىدانستند، خطاکاران بنىاسرائیل را امر و نهى مىکردند. گروهى دیگر که خود گرد بدى نمىگشتند، اما در آن شرایط نیز امر و نهى خود را بىاثر مىدانستند، معترضانه به آمران مىگفتند : «چرا گروهى را پند مىدهید که خداوند آنان را نابود خواهد کرد یا آنکه آنان را سخت کیفر خواهد داد؟ (75) » آمران که هنوز از تأثیر امر و نهى خود یکسره نومید نشده بودند، دو دلیل براى کار خود مىآوردند: یکى آن که نزد پروردگارشان معذور باشند و اتمام حجتى کرده باشند، و دیگر آنکه، احتمال پندپذیرى آنان را یکسره منتفى نمىدانستند. (76) به گزارش قرآن از این سه دسته ـ یعنى آمران به معروف، تارکان معروف و مرتکبان منکر و افراد بىتفاوت و منفعل ـ تنها دسته اول، یعنى کسانى که در عین نومیدى همچنان دست از تکلیف خود نمىکشیدند، نجات یافتند و دیگران بر اثر فسق خود، کیفر دیدند. (77) پس هنگامى مىتوان از تأثیر امر و نهى سخن گفت که آن را از منظرى کلان و در بستر تاریخ و جامعه دید. از نگاه کوتاهنگرانه، قیام امام حسینعلیه السلام که به قصد امر به معروف و نهى از منکر بود، بىتأثیر بود؛ اما اگر از منظرى گستردهتر بنگریم، بیشترین تأثیر را داشت و دارد. درک درست تأثیر امر و نهى، نیازمند شناختن قوانین جامعه و مکانیزم نفوذ کلام است. از دیدگاه امام علىعلیه السلام همگان مکلف به امر به معروف و نهى از منکرند . اگر هم امر و نهى خود را بىتأثیر دیدند، نباید آن را ترک کنند، بلکه باید بکوشند تا با اخلاص عمل، امر و نهى خود را مؤثر سازند و بدینترتیب اساس شریعت را زنده نگه دارند . دامنه تأثیر نیز چندان گسترده و عمیق است که نمىتوان آن را در چارچوب محدودى گنجاند و اگر سخنى در جایى اثر فورى نداشت، از مؤثر نبودن آن بهطور مطلق سخن گفت. گاه نفس امر به معروف و نهى از منکر، مؤثر است و نشان حضور دین در جامعه. بدین روى در مورد تأثیر باید دید این امر و نهى در چه حدى و متوجه چه کسانى است.