سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امر به معروف و نهى از منکر4

- آداب امر به معروف و نهى از منکر
- پرهیز از تجسس

- پرهیز از پرده‏درى

- پرهیز از دشنام

- رفاقت

- صبورى

- امام و حسبه

آداب امر به معروف و نهى از منکر

از میان فرایض اسلامى، تنها فریضه‏اى که مشروط به تأثیر است، همین امر به معروف و نهى از منکر است. از ما خواسته‏اند تا بى‏توجه به تأثیر، نماز بخوانیم یا روزه بگیریم. لیکن در مورد امر به معروف، مؤثر واقع شدن آن، یکى از شرایط وجوبش به‏شمار است. (123) همه شرایط و مراتب و آدابى که براى اجراى این فریضه در نظر گرفته‏اند، چیزى نیست جز کوشش براى مؤثرتر شدن آن. لذا هرگز در این مورد نمى‏توان به شعار «بر رسولان بلاغ باشد و بس» بسنده کرد. بنا بر این آن‏که در پى امر به معروف و نهى از منکر است، باید طبیب‏وار و مشفقانه درد بیمار خود را بشناسد و داروى مناسب آن را تجویز نماید و در این راه آدابى را به‏کار بندد که او را موفق سازد. اما «مقصود از آداب، آن چیزهایى است که رعایت آنها در حصول غرض و گرفتن نتیجه مؤثر است. (124) » برخى از این آداب، اختصاص به امر به معروف ندارد و شامل بیش‏تر عرصه‏هاى زندگى نیز مى‏شود و پاره‏اى از آنها در پاره‏اى از کتاب‏ها تحت عنوان شرایط امر به معروف و نهى از منکر ذکر شده و یا از مشتقات آنها به‏شمار آمده است. تأمل در این آداب، ما را متوجه حقیقتى ناخوشایند مى‏کند: بسیارى از امر به معروف‏هاى ما، در حقیقت امر به منکر و زیر پا گذاشتن حقوق مسلم دیگران و تجاوز به حریم زندگى آنان است که شارع به هیچ روى بدان خشنود نیست.

امام على‏علیه السلام، در کنار تأکیدات بسیار بر اصل این فریضه، همواره بر آن است تا با آموختن آداب آن، دیگران را از کج‏فهمى و برداشت ناصواب برحذر دارد و شیوه درست آن را به مؤمنان بیاموزد. در این‏جا پاره‏اى از آداب این فریضه را از منظر امام‏علیه السلام نقل مى‏کنیم. مهم‏ترین این آداب عبارتند از:

1.پرهیز از تجسس؛ 2.پرهیز از پرده‏درى؛ 3.پرهیز از دشنام؛ 4.رفاقت؛ 5.صبورى.

.1 پرهیز از تجسس

امر به معروف و نهى از منکر، ناظر به حقوق اجتماعى مسلمانان است و تنها در این حوزه کاربرد دارد. از این‏رو کشاندن آن به حریم خصوصى مردم جز مسخ این فریضه و مشکل‏سازى نتیجه‏اى ندارد. اساسا تا ترک معروف یا ارتکاب منکرى آشکار نباشد، کسى را حق پى‏جویى و تجسس براى احراز آن نیست. اگر کسى در نهان گناهى مرتکب مى‏شود و یا واجبى را فرومى‏گذارد، تنها به خودش زیان مى‏زند، نه دیگرى.

این مسئله، از مسلمات اسلام است که هر کس حریم خصوصى خود را دارد و کسى را حق تجسس در آن نیست. داستان خلیفه دوم و بالا رفتن از خانه دیگران براى کشف منکر و عکس‏العمل آن مسلمان، معروف است. هنگامى که عمر مچ آن شخص مرتکب منکر را گرفت، آن مرد مدعى شد که اگر من مرتکب یک منکر شده باشم، تو را سه منکر است که یکى از آنها، تجسس است که به تصریح قرآن کریم (سوره حجرات، آیه 12) حرام است. خلیفه نیز خطاى خود را پذیرفت و از او درگذشت . این ماجرا را غزالى در احیاءالعلوم (125) و کیمیاى سعادت (126) به تفصیل نقل مى‏کند. از نظر امام على‏علیه السلام اساسا اگر گناهى در نهان صورت گیرد و یا واجبى ترک شود، تنها عامل و تارک زیان مى‏بیند و از رحمت خدا محروم مى‏گردد، و دیگران از این کار زیانى نمى‏بینند. فلسفه امر و نهى نیز در درجه اول حفظ سلامت جامعه است. امام‏علیه السلام از رسول‏خداصلى الله علیه وآله وسلم نقل مى‏کند که ایشان فرمود : «هرگاه بنده‏اى در نهان گناهى را مرتکب شود، جز او زیانى نمى‏بیند و هرگاه آشکارا آن را مرتکب شود و بر او خرده نگیرند، عموم مردم از آن زیان مى‏بینند. (127) » از نظر امام کیفر و مجازات الهى هنگامى دامنگیر جمع مى‏گردد که گناه فردى آشکارا صورت گیرد: «خداوند عامه را به گناه خاصه، هرگاه آنان در نهان مرتکب کار زشتى شوند و عامه از آن باخبر نشوند، کیفر نمى‏دهد. (128) » بدین‏ترتیب قلمرو کاربرد امر به معروف و نهى از منکر، اعمال آشکار و جایى است که ترک معروف یا ارتکاب منکر، آشکار و عیان باشد.

فقها در این زمینه چندان دقت‏نظر و احتیاط به خرج مى‏دهند که نه تنها گناه نهانى را مشمول امر به معروف و نهى از منکر نمى‏دانند، بلکه معتقدند اگر ترک واجب یا ارتکاب منکر نیز آشکار باشد، اما از سر جهل به موضوع صورت گرفته باشد، باز امر به معروف و نهى از منکر واجب نیست. براى مثال امام خمینى، در این باب مى‏گوید: «اگر فاعل [منکر] جاهل به موضوع باشد، انکار او و رفع جهلش واجب نیست؛ مانند آن‏که نماز را از سر غفلت یا فراموشى نخواند و یا بر اثر جهل به موضوع، مسکرى نوشید. (129) » البته این مسئله ناظر به موارد عمومى یا جزئى است، اما جایى که مسئله حیاتى باشد، دیگر نمى‏توان سکوت کرد: «البته اگر آن مسئله به‏گونه‏اى باشد که خداوند متعال به هیچ روى ارتکاب و یا ترکش را نمى‏پسندد، مانند قتل نفس محترمه، اقامه آن [فریضه‏] و امر و نهى در این مورد واجب است. (130) » بنا بر این در امر و نهى هم باید ترک واجب یا ارتکاب منکر، آشکار باشد و هم فاعل و تارک دچار فراموشى یا غفلت و یا جهل به موضوع نشده نباشد وگرنه جایى براى اجراى این فریضه نیست. از این‏رو، باید این تلقى نادرست را که امر به معروف و نهى از منکر، گونه‏اى فضولى در کار دیگران و تجسس و دخالت در امور شخصى افراد است، کنار گذاشت و براى رفع این پندار ناروا کوشید. امر به معروف و نهى از منکر هیچ نسبتى با تجسس و فضولى در کار دیگران ندارد و اگر هم بتوان نسبتى برقرار کرد، نسبت تضاد است.

در این‏جا تنها یک استثنا وجود دارد و آن‏هم بازرسى، بررسى و مراقبت از کردار و اعمال سازمان‏ها و مؤسسات است. از آن‏جا که فلسفه وجودى سازمان‏هاى دولتى و مؤسسات عمومى، تأمین مصالح عامه است، باید دید که آیا در این مسیر گام برمى‏دارند و آیا براى تحقق این هدف مى‏کوشند یا خیر. اساسا نظارت بر سازمان‏ها غیر از تجسس است؛ زیرا تجسس به معناى کنجکاوى در امور شخصى افراد و دخالت در حریم خصوصى آنان است؛ حال آن‏که در سازمان‏ها و مؤسسات، چیزى به نام حریم خصوصى وجود ندارد. این نهادها با امکانات و بودجه مردم و براى خدمت به آنها پدید آمده‏اند و همواره باید در این مسیر نیز حرکت کنند. این اصل در مورد مدیران و گرداندگان مؤسسات عمومى نیز صادق است. چرا که آنان با در اختیار گرفتن بودجه و امکانات مردمى، متعهد شده‏اند در جهت تأمین مصالح جامعه حرکت کنند. بنا بر این باید احراز شود که تا چه حد به تعهد خویش پایبندند. البته این مسئله باز به معناى دخالت در امور شخصى مدیران و تجاوز به حریم خصوصى آنان نیست، بلکه مقصود آن است که همواره باید حوزه مدیریتى و اختیارات چنین کسانى زیرنظر باشد و کنترل گردد. با همین رویکرد است که امام على‏علیه السلام از مالک‏اشتر مى‏خواهد کارهاى زیردستان و کارگزاران خود را زیرنظر داشته باشد و از طریق فرستادن منهیان و مراقبان، مانع تخلفات احتمالى آنان گردد. در این مورد ایشان پس از آن‏که دستور مى‏دهد تا کارگزاران براساس توان و شایستگى انتخاب شوند، مى‏فرماید: «بر کارهاى آنان مراقبت دار و جاسوسى راستگو و وفاپیشه بر ایشان بگمار که مراقبت نهانى (131) تو در کارهایشان، وادارکننده آنها است به رعایت امانت و مهربانى است بر رعیت. (132) »

.2 پرهیز از پرده‏درى

انسان، طبیعتا به خطاکارى گرایش دارد، وگرنه دیگر نیازى به امر و نهى نبود. از آن‏جا که غرایز در او بالفعل و تربیت‏پذیرى بالقوه است، (133) اگر به خود واگذاشته شود، به کجروى خواهد افتاد. در این مرتبه نفس بسیار نیرومند و حاکم و آمر است و همان است که حضرت یوسف از آن چنین یاد مى‏کند: «نفس خود را تبرئه نمى‏کنم که نفس به بدى فرمان مى‏دهد، مگر آن که پروردگارم رحم کند. (134) » بدین‏ترتیب، حتى در آرمانى‏ترین جوامع و با بودن بهترین الگوها، نمى‏توان تضمین کرد که هیچ خطایى رخ ندهد. از این‏رو، گفته‏اند: «انسان جایزالخطا ـ و حتى گاه واجب‏الخطا ـ است.» توجه به این حقیقت، هشدارى است در باب شناخت بیش‏تر ماهیت انسان و به‏کار گرفتن درست اصل امر به معروف و نهى از منکر.

افزون بر این، نه تنها ارتکاب فحشا و اعمال ناپسند، از نظر دینى منکر است، گزارش و نقل و نشر آن نیز نوعى منکر به‏شمار مى‏رود. از این‏رو اگر کسى مرتکب گناهى شد، موظف است آن را پنهان نگه دارد و از تجاهر به آن خوددارى کند. رسول‏خداصلى الله علیه وآله وسلم پس از آن‏که مسلمانى را که زنا کرده و آن‏گاه خود به آن اعتراف کرده بود، حد زد، فرمود : «هر کس بدین ناپاکى‏ها آلوده شد، سزاوار است که خود را با پوشش خداوند متعال، درپوشد و اظهار مکند. (135) » امام على‏علیه السلام نیز پس از آن‏که مسلمانى به گناه مستوجب حدى اعتراف کرد، خشمگین شد و فرمود: «چه‏قدر زشت است که یکى از شما مرتکب این‏گونه فحشاها مى‏شود و سپس در برابر همگان خود را رسوا مى‏کند! چرا در خانه‏اش توبه نکرد؟ به خدا سوگند، توبه‏اش میان خود و خدا برتر از اجراى حد بر او به‏وسیله من است. (136) » بنابراین نه تنها مرتکب گناه حق ابراز آن را ندارد، بلکه دیگران نیز حق ندارند که گناه پنهان کسى را آشکار و عیان سازند و آن را منتشر کنند. قرآن کریم نیز، در این باب تهدید سنگینى کرده است. (137) رعایت ظواهر و پایبندى به اصول اخلاق اجتماعى، مسئله‏اى است و اخلاقى زیستن در نهان و داشتن خشیت الهى، مسئله دیگرى است. امر به معروف و نهى از منکر در پى تأمین مسئله نخست است. بر این اساس، هرگونه پرده‏درى و افشاگرى درباره گناهان نهان، خود نوعى منکر است و مستوجب مجازات.

نوشته‏اند: روزى خلیفه دوم بر منبر خود با صحابه رسول‏خداصلى الله علیه وآله وسلم مشورت کرد و پرسید: «چه گویید، اگر امام به چشم خویش منکرى بیند، روا بود که حد زند؟» گروهى گفتند: «روا بود. (138) » اینان فقط مسئله مجازات را مد نظر داشتند، گویى که هدف اصلى مجازات، تنبیه مجرم است . حال آن‏که واضع قانون، که علیم و حکیم است، اهداف دیگرى را نیز براى آن در نظر گرفته است که مهم‏ترین آن حفظ سلامت جامعه و حفظ ظاهر آن است. امام على‏علیه السلام که در آن‏جا حضور داشت، این پاسخ را نپسندید و اعلام داشت: خداوند متعال خود، شرط اجراى این‏گونه حدود را گواهى دو شاهد عادل قرار داده است و امام را که یک‏تن است نرسد به استناد گواهى خود حدى اجرا کند.« این کارى است که خداى ـ عزوجل ـ در دو عدل بسته است، به یک تن کفایت نیفتد. و روا نداشت که امام به علم خویش در این، کار کند و واجب داشت فرو پوشیدن. (139) » از نظر امام، حفظ سلامت آشکار جامعه، مهم‏تر از اجراى حدود خاص است که مستلزم رسواسازى و افشاگرى است. از این‏رو طى سخنان کوبنده‏اى از یاران خود مى‏خواهد دست از پرده‏درى بردارند و خود را برتر از گناهکاران ندانند و همواره در نظر داشته باشند که بسا گناه دیگران آمرزیده شود، اما از آنان، نه. امام در این باب چنین توصیه مى‏کند: بر کسانى که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند، سزا است که بر گناهکاران و نافرمانان رحمت آرند و شکر این نعمت بگزارند؛ چندان‏که این شکرگزارى آنان را مشغول دارد و به گفتن عیب مردمان وانگذارد. تا چه رسد به عیب‏جویى که برادر را نکوهش کند و به آنچه بدان گرفتار است، سرزنش کند. آیا به خاطر ندارد که خدا چگونه بر او بخشید و گناهان پوشید ـ بزرگ‏تر از گناهى که او را بدان مذمت کند ـ و چگونه او را مذمت کند که خود چنان گناهى کرده است ـ لیکن پوشیده و در پرده است ـ و اگر چنان گناهى نداشته گناهان دیگرى داشته که از آن گناه بزرگ‏تر است؛ و به خدا سوگند، اگر گناهى که کرده بزرگ نیست و گناهى است خرد، جرأت او را بر زشتى مردمان گفتن، گناهى بزرگ‏تر باید شمرد.

اى بنده خدا در گفتن عیب کسى که گناهى کرده است، شتاب مکن! چه، امید مى‏رود که آن گناه را بر او ببخشند و بر گناه خرد خویش ایمن مباش! چه، بود که تو را بر آن عذاب کنند. پس اگر از شما کسى عیب دیگرى را دانست، بر زبان نراند، به خاطر عیبى که در خود مى‏داند . و شکر بر کنار ماندن از گناه او را بازدارد از آن‏که دیگرى را که به گناه گرفتار است، بیازارد. (140) امام بر این مسئله چنان تأکید دارد که در عهدنامه‏اش به مالک اشتر، او را از کسانى که گناه نهان افراد را آشکار مى‏سازند، برحذر مى‏دارد و توصیه مى‏کند که گناه مردمان را بپوشاند و «از رعیت آن را از خود دورتر دار و با او دشمن باش که عیب مردم را بیش‏تر جوید، که همه مردم را عیب‏ها است و والى از هر کس سزاوارتر به پوشیدن آنها است. پس مبادا آنچه را بر تو نهان است آشکار گردانى و باید آن را که برایت پیدا است بپوشانى و داورى در آنچه از تو نهان است با خداى جهان است. پس چندان که توانى زشتى را بپوشان تا آن را که دوست دارى بر رعیت پوشیده ماند، خدا بر تو بپوشاند. (141) » بدین‏ترتیب، امام على‏علیه السلام واقع‏گرایانه جامعه را مى‏بیند و مى‏داند که همه مسلمانان قدیس نیستند و یوسف‏وار به‏پاکى زندگى نمى‏کنند. اما این دلیل نمى‏شود که هر گناه نهانى را آشکار کنیم و کوس رسوایى هر مسلمانى را بر سر هر کوى و برزن بزنیم. کسى که در پى عیب‏جویى این و آن است، همچون بیکاره‏اى است که بر گندابى مى‏نشیند و آن را با چوبى به هم مى‏زند تا هر لحظه بوى ناخوش آن، رهگذران را بیازارد. این منطق امر به معروف نیست، مسلمان راستین آن است که خاکى بر آن گنداب بریزد و عفونت آن را بپوشاند، نه آن‏که عفونتش را به هر سو بپراکند. گوهر سخن امام همین است. هیچ توجیه اخلاقى براى رسوا کردن دیگران به سبب گناهان نهانشان نیست. بدین روى نه تنها به نام امر به معروف نمى‏توان پرده‏درى کرد، بلکه یکى از معروف‏ها ستر عیوب و پرده‏پوشى تا حد ممکن است؛ یعنى همان کارى که امام على‏علیه السلام با مجرمانى مى‏کرد که خود براى اعتراف کردن مى‏آمدند. ایشان با تجاهل و دفع‏الوقت و تعویق اجراى حد، مى‏کوشید پرده بر گناهان آنان بیفکند و مرتکبان منکر را بیمارانى مى‏دانست که نیازمند ترحمند، نه دشمنانى سزاوار لگدکوبى . در تحلیل نهایى، کسانى که در پى عیب‏جویى و عیب‏یابى این و آنند، یا خود عیبناکند و یا در سر سویداى خود آرزوى آن را دارند. آن‏که در پى افشاى گناهان دیگرى است، یا خود در حسرت ارتکاب گناه مى‏سوزد و یا آن‏که مى‏خواهد با این کار قبح عمل از بین برود و زمینه گناهکارى او نیز فراهم شود. امام على‏علیه السلام این نکته ظریف روانى را چنین گزارش کرده‏اند: «عیبناکان، دوستدار پخش معایب مردمند، تا عذرى براى عیبناکى خود فراهم آرند. (142) »

.3 پرهیز از دشنام

امر به معروف و نهى از منکر، فریضه و واجب است. اما براى اجراى آن نباید پا از حدود شرع بیرون گذاشت. این واجب از آنهایى است که نمى‏توان براى اجراى آن واجب‏هاى دیگر را فروگذاشت و به محرماتى دیگر مرتکب شد. یکى از محرمات رایج در اجراى این فریضه، بدزبانى و دشنام‏گویى است، که آمر و ناهى مى‏پندارد چون حق با او است، مى‏تواند از هر زبانى و واژگانى استفاده کند. منطق قرآن و دستور خداوند متعال به موسى و هارون‏علیهما السلام (143) باید در این زمینه راهنماى هر مسلمانى باشد. قرآن کریم حتى دشنام دادن به مشرکان را درست نمى‏شمارد (144) و مؤمنان را کسانى مى‏داند که از هرگونه لغوى دورى مى‏گزینند (145) و حتى به جاهلان پاسخى در خور و مسالمت‏آمیز مى‏دهند. (146) هدف از امر و نهى، نفوذ در دل‏ها و برانگیختن مردمان در جهت پدید آوردن معروف و از میان برداشتن منکر است؛ حال آن‏که دشنام‏گویى مانع از نفوذ و سد راه همدلى است. اگر هم کم‏ترین امکان تأثیرى در میان باشد، دشنام دادن و بدگویى، آن‏را از میان مى‏برد. از این‏رو در منظومه فکرى امام على‏علیه السلام جایى براى دشنام دادن وجود ندارد و ایشان روا نمى‏دارد که مسلمانى دهان خود را بدان بیالاید. حضرت چون در جنگ صفین دید که یارانش به لشکریان معاویه دشنام مى‏دهند، آنان را از این کار برحذر داشت و فرمود: من خوش ندارم شما دشنامگو باشید؛ لیک اگر کرده‏هاى آنان را بازگویید و حالشان را فرایاد آرید، به صواب نزدیک‏تر بود و در عذرخواهى رساتر. (147)

.4 رفاقت

عصاره آداب امر به معروف و نهى از منکر در لسان معصومان، تحت عنوان رفق آمده است. مقصود از رفق، ملایمت، نرمى، مدارا و رفاقت با تارک معروف و مرتکب منکر است. نه این‏که با او دوستى و رفاقت به معناى امروزین داشته باشیم، بلکه در برخوردهایمان راه نرمى و مدارا را پیش بگیریم و دوستانه و مشفقانه بکوشیم خطاکار را از راه کج بازآوریم. هنگامى امر و نهى ما مؤثر مى‏افتد که راه همدلى را برگزینیم و تارک معروف را همچون بیمارى بدانیم که نیازمند کمک ما است. خداوند متعال به پیامبرش‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏آموزد تا از منکر بیزار باشد، بى‏آن‏که از عاملان آن بیزارى جوید و به او مى‏فرماید: «پس اگر تو را نافرمانى کردند، بگو: من از آنچه مى‏کنید بیزارم. (148) » در نتیجه حضرت رسول از کردار نادرست آنان بیزارى مى‏جوید، نه از خود آنان. همچنان که طبیب از بیمار متنفر نیست و بر آن است تا او را درمان کند و از چنگال بیمارى برهاند . کسانى که در صدر اسلام مى‏زیستند و از نزدیک با تعالیم وحیانى و نبوى آشنا بودند، این نکته را نیک دریافته بودند. لذا اگر کسى از آنان مرتکب گناهى مى‏شد و براى حد خوردن خود را معرفى مى‏کرد، به رسول‏خداصلى الله علیه وآله وسلم یا امام على‏علیه السلام عرض مى‏کرد: طهرنى؛ «پاکم ساز». آنان به نیکى مى‏دانستند که هدف از حد زدن، نه کیفر دادن گناهکار، که پاک ساختن او از گناه است.

آن‏که در پى امر و نهى است، نیز باید چنین نگاهى به امر و نهى خود داشته باشد. امام على‏علیه السلام از رسول‏خداصلى الله علیه وآله وسلم نقل مى‏کند که فرمود نباید امر به معروف و نهى از منکر کند، جز آن که این سه صفت در او باشد: «در آنچه بدان امر مى‏کند، رفیق و در آنچه از آن نهى مى‏کند رفیق باشد... (149) ». تعبیر کلیدى رفق در گفتار معصومان فراوان وارد شده است. براى مثال امام صادق، پس از نقل ماجرایى عبرت‏آموز مى‏فرماید: «امامت ما با رفق و دوستى و معاشرت خوب و پرهیزگارى است. (150) » خطبه 140 نهج‏البلاغه که پیش‏تر ذکر شد، بر این اصل پا مى‏فشارد که آنان که خود را پاک مى‏دانند، چندان غره نشوند و به سپاس این نعمت به بدکاران با چشم رحمت و شفقت بنگرند . همچنین امام از مالک اشتر مى‏خواهد تا مهربانانه با بدکاران برخورد کند و آنچه را که شایسته پوشاندن است، بپوشاند. سخن کوتاه، اساس امر به معروف و نهى از منکر، نفوذ و تأثیر است و این یک بدون رفق و مدارا و نرمى حاصل نمى‏شود.

.5 صبورى

مسائل اجتماعى، برآیند عوامل بسیارى است که همگى در طول زمان شکل مى‏گیرند. اگر کسى پندارد که با امر و نهى او همه چیز به سرعت درست مى‏شود، خود را فریفته و ماهیت جامعه و سازوکار آن و روحیات مردم را نشناخته است. از این‏رو آن که در پى تحقق این فریضه است، باید صبورانه و پیگیرانه به کار خود ادامه دهد و اگر نتیجه کارش نیز ظاهر نشد، نومید نگردد؛ که: «شکیبا، پیروزى را از کف ندهد، اگرچه روزگارانى بر او بگذرد. (151) » با همین نگاه است که امام به فرزندش فرمان مى‏دهد تا امر به معروف و نهى از منکر کند و خود را به سختى عادت دهد و در این کار صبورى پیشه کند. (152) اساس اثربخشى این فریضه آن است که از حالت اتفاقى و گاه به گاهى بیرون آید و به شکلى مستمر و خستگى‏ناپذیر صورت گیرد، تا آن‏که به‏تدریج معروف در جایگاه درست خود قرار گیرد و منکر از سطح جامعه ناپدید شود.

اگر همچنان در سخنان امام و سیره عملى ایشان به کاوش ادامه دهیم، آداب بسیار دیگرى را خواهیم یافت، مانند اخلاص در عمل که همه‏جا و به‏ویژه در این‏جا کارساز و حیاتى است . داستان مبارزه امام‏علیه السلام با آن پهلوان عرب، یعنى عمرو بن عبدود و اخلاص ایشان در آن جنگ، زبانزد بسیارى از بزرگان است. (153)

گفتار چهارم: امام و حسبه

حسبه، نهادى بود که براساس آموزه امر به معروف و نهى از منکر، شکل گرفت و در فرهنگ اسلامى گسترش یافت؛ تا آن‏جا که به تشکیلاتى وسیع با اختیارات و وظایفى تعریف‏شده و مسئولانى مشخص تبدیل شد.

اما حسبه چیست؟ حسبه در لغت به معناى پاداش، اجر، ثواب، شمارش و دوراندیشى است. (154) لیکن اصطلاحا به معناى همان امر به معروف است هنگامى که ترک آن آشکار، و نهى از منکر است هنگامى که ارتکاب آن آشکار، باشد. علت نامگذارى امر به معروف و نهى از منکر به حسبه ظاهرا آن است که آمر به معروف و ناهى از منکر، هدفش از این کار ثواب الهى و پاداش اخروى است. بدین‏ترتیب، حسبه، همان امر به معروف و نهى از منکر است، با نامى دیگر. اما آیا فرقى هم میان این‏دو وجود دارد؟

هر چند ماهیت این دو یکى است، مهم‏ترین تفاوت آنها در این است که حسبه، هنگامى پدیدار مى‏شود که فریضه امر به معروف و نهى از منکر، از صورت پراکنده و موردى خارج شده، به‏گونه‏اى نظام‏مند پدیدار گردد. (155) به تعبیر دیگر هرگاه براى اجراى این فریضه، نهادى ثابت پدید آید و کسانى رسما متولى اجراى آن شوند، در این صورت شاهد تحقق نهاد حسبه هستیم. پاره‏اى نویسندگان مانند ماوردى کوشیده‏اند تفاوت این‏دو را به‏تفصیل بیان کنند و میان آنها تمایزى قائل شوند، که همه آنها به همین تمرکز و سازمان‏یافتگى امر به معروف و نهى از منکر در حسبه برمى‏گردد. (156) با توجه به لزوم تمرکز در حسبه و پدید آمدن تشکیلاتى براى آن و از سوى دیگر گستره امر به معروف و نهى از منکر، به نظر مى‏رسد که حسبه تنها بخشى از وظیفه فراگیر امر به معروف و نهى از منکر باشد. کسانى به این نکته این‏گونه تصریح کرده‏اند: حسبه، آن بخش از وظیفه گسترده امر به معروف و نهى از منکر است که در شکل یک نهاد و تشکیلات در حکومت اسلامى وجود دارد و صلاحیت‏هاى آن از وظایف دیگر نهادهاى آن حکومت تفکیک شده است. (157) با این حال، برخى فقیهان حسبه و امر به معروف و نهى از منکر را یکى دانسته و از هر دو یک‏جا بحث کرده‏اند. از این‏رو شهید اول، در یکى از کتاب‏هاى فقهى خود، براى مباحث امر به معروف و نهى از منکر، عنوان «کتاب الحسبه» را برگزید. (158) غزالى نیز، تفاوتى میان این‏دو نمى‏گذارد و گرچه در رکن معاملات خود، امر به معروف و نهى از منکر را نهمین اصل مى‏شمارد، در آن‏جا باب دوم را با عنوان «در شرط حسبت» مى‏آغازد . (159) نوشته‏ها و تحقیقات مفصلى درباره پیدایش حسبه، کارنامه درخشان آن و افول و فرجام غمبار آن وجود دارد که خواندنى است. (160) در آغاز، حسبه مسئله‏اى بسیط بود و رسول‏خداصلى الله علیه وآله وسلم و خلفا خود بدان مى‏پرداختند و آن را بخشى از وظایف خود مى‏دانستند. گرچه حسبه شامل همه شئون اجتماعى مى‏شده است، از آن جاکه عمده تجلى روابط اجتماعى مسلمانان در بازارها به هنگام داد و ستد بوده، غالب نمونه‏ها و اشارات مربوط به این بخش از زندگانى مسلمانان بوده است و حتى غالب نویسندگانى که به مسئله حسبه پرداخته‏اند، تأکید خاصى بر بازار و اصناف داشته‏اند . در تاریخ اسلام، نخستین کسى که دست به حسبت زد، پیامبراکرم بود که میان مردم مى‏رفت و آنان را امر به معروف و نهى از منکر مى‏کرد. روزى حضرت‏صلى الله علیه وآله وسلم بر گندم‏فروشى گذر کرد. دست در گندم نهاد و انگشتانش مرطوب شد. پرسید: «اى گندم‏فروش، این چیست؟» پاسخ داد: «اى رسول‏خدا، بر اثر باران است.» حضرت فرمود: «چرا آنها را بالا نیاوردى تا مردم ببینند؟ (161) » اما پس از آن‏که مکه فتح شد، سعید بن سعید بن عاص را بر بازار مکه گمارد تا بر کسب و کار مردمان نظارت کند. (162) خلیفه دوم نیز در بازارها مى‏گشت و به حسبه مى‏پرداخت. (163) امیرمؤمنان نیز چون به خلافت رسید، این سنت را پى گرفت و آن را بخشى از وظایف خود به‏شمار آورد و با وجود دغدغه‏هاى گوناگون و حوادث متعدد و جنگ‏هاى پى در پى، مى‏کوشید با رفتن به بازار و سرکشى به اصناف، وظیفه حسبه را به‏جاى آورد. ایشان غالبا در بازار کوفه مى‏گشت و مردم را به خداترسى، راستگویى، درستکارى و پرهیز از کم‏فروشى فرامى‏خواند. (164) امیرمؤمنان‏علیه السلام حسبه را عادت خود ساخته بود و هنگامى که در کوفه بود، هر بامداد به یکایک بازارها سر مى‏زد و بر سر هر بازار که مى‏رسید مى‏ایستاد، وظایف کلى فروشندگان را بیان مى‏کرد و آنان را به تکالیف خود توجه مى‏داد و بانگ مى‏زد: اى گروه تاجران، از خداى ـ عزوجل ـ بترسید. [آنان چون صداى حضرت را مى‏شنیدند، آنچه در دست داشتند مى‏افکندند و با دل و جان متوجه ایشان مى‏شدند و سخنان ایشان را مى‏نیوشیدند] خیرخواهى را مقدم دارید و با آسان‏گیرى برکت جویید. به خریداران نزدیک شوید و بردبارى را زیور خود قرار دهید. از سوگند خوردن بازایستید و از دروغ گفتن دورى کنید و از ستمگرى خوددارى نمایید . با مظلومان به انصاف رفتار کنید. به ربا نزدیک نشوید، پیمانه‏ها را کامل و ترازو را درست کنید و از کالاهاى مردم نکاهید و در زمین فساد نکنید. (165) حضرت به همین ترتیب یکایک بازارها را مى‏گشت و آن‏گاه به دارالخلافه بازمى‏گشت و به کار مردمان مى‏پرداخت. امام‏علیه السلام، در این اوامر و نواهى خود، اصول کلى معاملات عادلانه را بیان، و بازرگانان را به وظایف خود آشنا مى‏کردند. مهم‏ترین اصول از نظر حضرت عبارتند از:

ـ پرهیزگارى و خداترسى؛ ـ خیر و فزونى را از خدا دانستن و از او خیرخواهى کردن؛

ـ به دست آوردن رونق تجارى و برکت از طریق آسان‏گیرى بر مشتریان؛

ـ نزدیک‏شدن به مشتریان، از طریق ارزان‏فروشى، و بدین‏ترتیب رونق دادن به کار خود؛

ـ بردبارى را پیشه خود ساختن؛

ـ پرهیز از سوگند خوردن، دروغ گفتن و ستم کردن که غالبا از منکرات رایج در بازارها بوده است؛

ـ پرهیز از کم‏فروشى از طریق درست کردن واحدهاى توزین و اندازه‏گیرى.

به‏گفته امام حسین‏علیه السلام روزى امیرمؤمنان، استر رسول‏خداصلى الله علیه وآله وسلم را سوار شد و به یکایک بازارهاى کوفه سر زد و براى هر صنفى نکته مربوط به آن را که امکان تقلب در آن بود، بیان فرمود. براى مثال به خرمافروشان گفت: خرماهاى پست خود را در معرض دید قرار دهند و آنها را پنهان نکنند، و به ماهى‏فروشان فرمود: از فروش ماهى گندیده و در آب مرده بپرهیزند. (166) امام‏علیه السلام، در حد بیان این کلیات توقف نمى‏کرد و هرجا فرصتى پیش مى‏آمد، به صورت موردى به حسبه مى‏پرداخت و آداب تجارت را به دیگران مى‏آموخت. نوشته‏اند: روزى کنیزکى را دید که هنگام خرید گوشت از قصاب، مى‏خواست که بر مقدار گوشت بیفزاید و سنگ را چرب‏تر بگذارد. به قصاب فرمود: «بیش‏تر بگذار که برکت را مى‏افزاید. (167) » امام‏علیه السلام در انجام دادن حسبه، همواره بر چند اصل تأکید مى‏کرد:

.1 نظارت مستقیم؛

.2 کوشش بر ناشناس بودن خود؛

.3 تفکیک حقوق شخصى از حقوق عمومى؛

.4 آمادگى براى اقدام در هر زمانى.