- آداب امر به معروف و نهى از منکر
- پرهیز از تجسس
- پرهیز از پردهدرى
- پرهیز از دشنام
- رفاقت
- صبورى
- امام و حسبه
آداب امر به معروف و نهى از منکر
از میان فرایض اسلامى، تنها فریضهاى که مشروط به تأثیر است، همین امر به معروف و نهى از منکر است. از ما خواستهاند تا بىتوجه به تأثیر، نماز بخوانیم یا روزه بگیریم. لیکن در مورد امر به معروف، مؤثر واقع شدن آن، یکى از شرایط وجوبش بهشمار است. (123) همه شرایط و مراتب و آدابى که براى اجراى این فریضه در نظر گرفتهاند، چیزى نیست جز کوشش براى مؤثرتر شدن آن. لذا هرگز در این مورد نمىتوان به شعار «بر رسولان بلاغ باشد و بس» بسنده کرد. بنا بر این آنکه در پى امر به معروف و نهى از منکر است، باید طبیبوار و مشفقانه درد بیمار خود را بشناسد و داروى مناسب آن را تجویز نماید و در این راه آدابى را بهکار بندد که او را موفق سازد. اما «مقصود از آداب، آن چیزهایى است که رعایت آنها در حصول غرض و گرفتن نتیجه مؤثر است. (124) » برخى از این آداب، اختصاص به امر به معروف ندارد و شامل بیشتر عرصههاى زندگى نیز مىشود و پارهاى از آنها در پارهاى از کتابها تحت عنوان شرایط امر به معروف و نهى از منکر ذکر شده و یا از مشتقات آنها بهشمار آمده است. تأمل در این آداب، ما را متوجه حقیقتى ناخوشایند مىکند: بسیارى از امر به معروفهاى ما، در حقیقت امر به منکر و زیر پا گذاشتن حقوق مسلم دیگران و تجاوز به حریم زندگى آنان است که شارع به هیچ روى بدان خشنود نیست.
امام علىعلیه السلام، در کنار تأکیدات بسیار بر اصل این فریضه، همواره بر آن است تا با آموختن آداب آن، دیگران را از کجفهمى و برداشت ناصواب برحذر دارد و شیوه درست آن را به مؤمنان بیاموزد. در اینجا پارهاى از آداب این فریضه را از منظر امامعلیه السلام نقل مىکنیم. مهمترین این آداب عبارتند از:
1.پرهیز از تجسس؛ 2.پرهیز از پردهدرى؛ 3.پرهیز از دشنام؛ 4.رفاقت؛ 5.صبورى.
.1 پرهیز از تجسس
امر به معروف و نهى از منکر، ناظر به حقوق اجتماعى مسلمانان است و تنها در این حوزه کاربرد دارد. از اینرو کشاندن آن به حریم خصوصى مردم جز مسخ این فریضه و مشکلسازى نتیجهاى ندارد. اساسا تا ترک معروف یا ارتکاب منکرى آشکار نباشد، کسى را حق پىجویى و تجسس براى احراز آن نیست. اگر کسى در نهان گناهى مرتکب مىشود و یا واجبى را فرومىگذارد، تنها به خودش زیان مىزند، نه دیگرى.
این مسئله، از مسلمات اسلام است که هر کس حریم خصوصى خود را دارد و کسى را حق تجسس در آن نیست. داستان خلیفه دوم و بالا رفتن از خانه دیگران براى کشف منکر و عکسالعمل آن مسلمان، معروف است. هنگامى که عمر مچ آن شخص مرتکب منکر را گرفت، آن مرد مدعى شد که اگر من مرتکب یک منکر شده باشم، تو را سه منکر است که یکى از آنها، تجسس است که به تصریح قرآن کریم (سوره حجرات، آیه 12) حرام است. خلیفه نیز خطاى خود را پذیرفت و از او درگذشت . این ماجرا را غزالى در احیاءالعلوم (125) و کیمیاى سعادت (126) به تفصیل نقل مىکند. از نظر امام علىعلیه السلام اساسا اگر گناهى در نهان صورت گیرد و یا واجبى ترک شود، تنها عامل و تارک زیان مىبیند و از رحمت خدا محروم مىگردد، و دیگران از این کار زیانى نمىبینند. فلسفه امر و نهى نیز در درجه اول حفظ سلامت جامعه است. امامعلیه السلام از رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم نقل مىکند که ایشان فرمود : «هرگاه بندهاى در نهان گناهى را مرتکب شود، جز او زیانى نمىبیند و هرگاه آشکارا آن را مرتکب شود و بر او خرده نگیرند، عموم مردم از آن زیان مىبینند. (127) » از نظر امام کیفر و مجازات الهى هنگامى دامنگیر جمع مىگردد که گناه فردى آشکارا صورت گیرد: «خداوند عامه را به گناه خاصه، هرگاه آنان در نهان مرتکب کار زشتى شوند و عامه از آن باخبر نشوند، کیفر نمىدهد. (128) » بدینترتیب قلمرو کاربرد امر به معروف و نهى از منکر، اعمال آشکار و جایى است که ترک معروف یا ارتکاب منکر، آشکار و عیان باشد.
فقها در این زمینه چندان دقتنظر و احتیاط به خرج مىدهند که نه تنها گناه نهانى را مشمول امر به معروف و نهى از منکر نمىدانند، بلکه معتقدند اگر ترک واجب یا ارتکاب منکر نیز آشکار باشد، اما از سر جهل به موضوع صورت گرفته باشد، باز امر به معروف و نهى از منکر واجب نیست. براى مثال امام خمینى، در این باب مىگوید: «اگر فاعل [منکر] جاهل به موضوع باشد، انکار او و رفع جهلش واجب نیست؛ مانند آنکه نماز را از سر غفلت یا فراموشى نخواند و یا بر اثر جهل به موضوع، مسکرى نوشید. (129) » البته این مسئله ناظر به موارد عمومى یا جزئى است، اما جایى که مسئله حیاتى باشد، دیگر نمىتوان سکوت کرد: «البته اگر آن مسئله بهگونهاى باشد که خداوند متعال به هیچ روى ارتکاب و یا ترکش را نمىپسندد، مانند قتل نفس محترمه، اقامه آن [فریضه] و امر و نهى در این مورد واجب است. (130) » بنا بر این در امر و نهى هم باید ترک واجب یا ارتکاب منکر، آشکار باشد و هم فاعل و تارک دچار فراموشى یا غفلت و یا جهل به موضوع نشده نباشد وگرنه جایى براى اجراى این فریضه نیست. از اینرو، باید این تلقى نادرست را که امر به معروف و نهى از منکر، گونهاى فضولى در کار دیگران و تجسس و دخالت در امور شخصى افراد است، کنار گذاشت و براى رفع این پندار ناروا کوشید. امر به معروف و نهى از منکر هیچ نسبتى با تجسس و فضولى در کار دیگران ندارد و اگر هم بتوان نسبتى برقرار کرد، نسبت تضاد است.
در اینجا تنها یک استثنا وجود دارد و آنهم بازرسى، بررسى و مراقبت از کردار و اعمال سازمانها و مؤسسات است. از آنجا که فلسفه وجودى سازمانهاى دولتى و مؤسسات عمومى، تأمین مصالح عامه است، باید دید که آیا در این مسیر گام برمىدارند و آیا براى تحقق این هدف مىکوشند یا خیر. اساسا نظارت بر سازمانها غیر از تجسس است؛ زیرا تجسس به معناى کنجکاوى در امور شخصى افراد و دخالت در حریم خصوصى آنان است؛ حال آنکه در سازمانها و مؤسسات، چیزى به نام حریم خصوصى وجود ندارد. این نهادها با امکانات و بودجه مردم و براى خدمت به آنها پدید آمدهاند و همواره باید در این مسیر نیز حرکت کنند. این اصل در مورد مدیران و گرداندگان مؤسسات عمومى نیز صادق است. چرا که آنان با در اختیار گرفتن بودجه و امکانات مردمى، متعهد شدهاند در جهت تأمین مصالح جامعه حرکت کنند. بنا بر این باید احراز شود که تا چه حد به تعهد خویش پایبندند. البته این مسئله باز به معناى دخالت در امور شخصى مدیران و تجاوز به حریم خصوصى آنان نیست، بلکه مقصود آن است که همواره باید حوزه مدیریتى و اختیارات چنین کسانى زیرنظر باشد و کنترل گردد. با همین رویکرد است که امام علىعلیه السلام از مالکاشتر مىخواهد کارهاى زیردستان و کارگزاران خود را زیرنظر داشته باشد و از طریق فرستادن منهیان و مراقبان، مانع تخلفات احتمالى آنان گردد. در این مورد ایشان پس از آنکه دستور مىدهد تا کارگزاران براساس توان و شایستگى انتخاب شوند، مىفرماید: «بر کارهاى آنان مراقبت دار و جاسوسى راستگو و وفاپیشه بر ایشان بگمار که مراقبت نهانى (131) تو در کارهایشان، وادارکننده آنها است به رعایت امانت و مهربانى است بر رعیت. (132) »
.2 پرهیز از پردهدرى
انسان، طبیعتا به خطاکارى گرایش دارد، وگرنه دیگر نیازى به امر و نهى نبود. از آنجا که غرایز در او بالفعل و تربیتپذیرى بالقوه است، (133) اگر به خود واگذاشته شود، به کجروى خواهد افتاد. در این مرتبه نفس بسیار نیرومند و حاکم و آمر است و همان است که حضرت یوسف از آن چنین یاد مىکند: «نفس خود را تبرئه نمىکنم که نفس به بدى فرمان مىدهد، مگر آن که پروردگارم رحم کند. (134) » بدینترتیب، حتى در آرمانىترین جوامع و با بودن بهترین الگوها، نمىتوان تضمین کرد که هیچ خطایى رخ ندهد. از اینرو، گفتهاند: «انسان جایزالخطا ـ و حتى گاه واجبالخطا ـ است.» توجه به این حقیقت، هشدارى است در باب شناخت بیشتر ماهیت انسان و بهکار گرفتن درست اصل امر به معروف و نهى از منکر.
افزون بر این، نه تنها ارتکاب فحشا و اعمال ناپسند، از نظر دینى منکر است، گزارش و نقل و نشر آن نیز نوعى منکر بهشمار مىرود. از اینرو اگر کسى مرتکب گناهى شد، موظف است آن را پنهان نگه دارد و از تجاهر به آن خوددارى کند. رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم پس از آنکه مسلمانى را که زنا کرده و آنگاه خود به آن اعتراف کرده بود، حد زد، فرمود : «هر کس بدین ناپاکىها آلوده شد، سزاوار است که خود را با پوشش خداوند متعال، درپوشد و اظهار مکند. (135) » امام علىعلیه السلام نیز پس از آنکه مسلمانى به گناه مستوجب حدى اعتراف کرد، خشمگین شد و فرمود: «چهقدر زشت است که یکى از شما مرتکب اینگونه فحشاها مىشود و سپس در برابر همگان خود را رسوا مىکند! چرا در خانهاش توبه نکرد؟ به خدا سوگند، توبهاش میان خود و خدا برتر از اجراى حد بر او بهوسیله من است. (136) » بنابراین نه تنها مرتکب گناه حق ابراز آن را ندارد، بلکه دیگران نیز حق ندارند که گناه پنهان کسى را آشکار و عیان سازند و آن را منتشر کنند. قرآن کریم نیز، در این باب تهدید سنگینى کرده است. (137) رعایت ظواهر و پایبندى به اصول اخلاق اجتماعى، مسئلهاى است و اخلاقى زیستن در نهان و داشتن خشیت الهى، مسئله دیگرى است. امر به معروف و نهى از منکر در پى تأمین مسئله نخست است. بر این اساس، هرگونه پردهدرى و افشاگرى درباره گناهان نهان، خود نوعى منکر است و مستوجب مجازات.
نوشتهاند: روزى خلیفه دوم بر منبر خود با صحابه رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم مشورت کرد و پرسید: «چه گویید، اگر امام به چشم خویش منکرى بیند، روا بود که حد زند؟» گروهى گفتند: «روا بود. (138) » اینان فقط مسئله مجازات را مد نظر داشتند، گویى که هدف اصلى مجازات، تنبیه مجرم است . حال آنکه واضع قانون، که علیم و حکیم است، اهداف دیگرى را نیز براى آن در نظر گرفته است که مهمترین آن حفظ سلامت جامعه و حفظ ظاهر آن است. امام علىعلیه السلام که در آنجا حضور داشت، این پاسخ را نپسندید و اعلام داشت: خداوند متعال خود، شرط اجراى اینگونه حدود را گواهى دو شاهد عادل قرار داده است و امام را که یکتن است نرسد به استناد گواهى خود حدى اجرا کند.« این کارى است که خداى ـ عزوجل ـ در دو عدل بسته است، به یک تن کفایت نیفتد. و روا نداشت که امام به علم خویش در این، کار کند و واجب داشت فرو پوشیدن. (139) » از نظر امام، حفظ سلامت آشکار جامعه، مهمتر از اجراى حدود خاص است که مستلزم رسواسازى و افشاگرى است. از اینرو طى سخنان کوبندهاى از یاران خود مىخواهد دست از پردهدرى بردارند و خود را برتر از گناهکاران ندانند و همواره در نظر داشته باشند که بسا گناه دیگران آمرزیده شود، اما از آنان، نه. امام در این باب چنین توصیه مىکند: بر کسانى که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند، سزا است که بر گناهکاران و نافرمانان رحمت آرند و شکر این نعمت بگزارند؛ چندانکه این شکرگزارى آنان را مشغول دارد و به گفتن عیب مردمان وانگذارد. تا چه رسد به عیبجویى که برادر را نکوهش کند و به آنچه بدان گرفتار است، سرزنش کند. آیا به خاطر ندارد که خدا چگونه بر او بخشید و گناهان پوشید ـ بزرگتر از گناهى که او را بدان مذمت کند ـ و چگونه او را مذمت کند که خود چنان گناهى کرده است ـ لیکن پوشیده و در پرده است ـ و اگر چنان گناهى نداشته گناهان دیگرى داشته که از آن گناه بزرگتر است؛ و به خدا سوگند، اگر گناهى که کرده بزرگ نیست و گناهى است خرد، جرأت او را بر زشتى مردمان گفتن، گناهى بزرگتر باید شمرد.
اى بنده خدا در گفتن عیب کسى که گناهى کرده است، شتاب مکن! چه، امید مىرود که آن گناه را بر او ببخشند و بر گناه خرد خویش ایمن مباش! چه، بود که تو را بر آن عذاب کنند. پس اگر از شما کسى عیب دیگرى را دانست، بر زبان نراند، به خاطر عیبى که در خود مىداند . و شکر بر کنار ماندن از گناه او را بازدارد از آنکه دیگرى را که به گناه گرفتار است، بیازارد. (140) امام بر این مسئله چنان تأکید دارد که در عهدنامهاش به مالک اشتر، او را از کسانى که گناه نهان افراد را آشکار مىسازند، برحذر مىدارد و توصیه مىکند که گناه مردمان را بپوشاند و «از رعیت آن را از خود دورتر دار و با او دشمن باش که عیب مردم را بیشتر جوید، که همه مردم را عیبها است و والى از هر کس سزاوارتر به پوشیدن آنها است. پس مبادا آنچه را بر تو نهان است آشکار گردانى و باید آن را که برایت پیدا است بپوشانى و داورى در آنچه از تو نهان است با خداى جهان است. پس چندان که توانى زشتى را بپوشان تا آن را که دوست دارى بر رعیت پوشیده ماند، خدا بر تو بپوشاند. (141) » بدینترتیب، امام علىعلیه السلام واقعگرایانه جامعه را مىبیند و مىداند که همه مسلمانان قدیس نیستند و یوسفوار بهپاکى زندگى نمىکنند. اما این دلیل نمىشود که هر گناه نهانى را آشکار کنیم و کوس رسوایى هر مسلمانى را بر سر هر کوى و برزن بزنیم. کسى که در پى عیبجویى این و آن است، همچون بیکارهاى است که بر گندابى مىنشیند و آن را با چوبى به هم مىزند تا هر لحظه بوى ناخوش آن، رهگذران را بیازارد. این منطق امر به معروف نیست، مسلمان راستین آن است که خاکى بر آن گنداب بریزد و عفونت آن را بپوشاند، نه آنکه عفونتش را به هر سو بپراکند. گوهر سخن امام همین است. هیچ توجیه اخلاقى براى رسوا کردن دیگران به سبب گناهان نهانشان نیست. بدین روى نه تنها به نام امر به معروف نمىتوان پردهدرى کرد، بلکه یکى از معروفها ستر عیوب و پردهپوشى تا حد ممکن است؛ یعنى همان کارى که امام علىعلیه السلام با مجرمانى مىکرد که خود براى اعتراف کردن مىآمدند. ایشان با تجاهل و دفعالوقت و تعویق اجراى حد، مىکوشید پرده بر گناهان آنان بیفکند و مرتکبان منکر را بیمارانى مىدانست که نیازمند ترحمند، نه دشمنانى سزاوار لگدکوبى . در تحلیل نهایى، کسانى که در پى عیبجویى و عیبیابى این و آنند، یا خود عیبناکند و یا در سر سویداى خود آرزوى آن را دارند. آنکه در پى افشاى گناهان دیگرى است، یا خود در حسرت ارتکاب گناه مىسوزد و یا آنکه مىخواهد با این کار قبح عمل از بین برود و زمینه گناهکارى او نیز فراهم شود. امام علىعلیه السلام این نکته ظریف روانى را چنین گزارش کردهاند: «عیبناکان، دوستدار پخش معایب مردمند، تا عذرى براى عیبناکى خود فراهم آرند. (142) »
.3 پرهیز از دشنام
امر به معروف و نهى از منکر، فریضه و واجب است. اما براى اجراى آن نباید پا از حدود شرع بیرون گذاشت. این واجب از آنهایى است که نمىتوان براى اجراى آن واجبهاى دیگر را فروگذاشت و به محرماتى دیگر مرتکب شد. یکى از محرمات رایج در اجراى این فریضه، بدزبانى و دشنامگویى است، که آمر و ناهى مىپندارد چون حق با او است، مىتواند از هر زبانى و واژگانى استفاده کند. منطق قرآن و دستور خداوند متعال به موسى و هارونعلیهما السلام (143) باید در این زمینه راهنماى هر مسلمانى باشد. قرآن کریم حتى دشنام دادن به مشرکان را درست نمىشمارد (144) و مؤمنان را کسانى مىداند که از هرگونه لغوى دورى مىگزینند (145) و حتى به جاهلان پاسخى در خور و مسالمتآمیز مىدهند. (146) هدف از امر و نهى، نفوذ در دلها و برانگیختن مردمان در جهت پدید آوردن معروف و از میان برداشتن منکر است؛ حال آنکه دشنامگویى مانع از نفوذ و سد راه همدلى است. اگر هم کمترین امکان تأثیرى در میان باشد، دشنام دادن و بدگویى، آنرا از میان مىبرد. از اینرو در منظومه فکرى امام علىعلیه السلام جایى براى دشنام دادن وجود ندارد و ایشان روا نمىدارد که مسلمانى دهان خود را بدان بیالاید. حضرت چون در جنگ صفین دید که یارانش به لشکریان معاویه دشنام مىدهند، آنان را از این کار برحذر داشت و فرمود: من خوش ندارم شما دشنامگو باشید؛ لیک اگر کردههاى آنان را بازگویید و حالشان را فرایاد آرید، به صواب نزدیکتر بود و در عذرخواهى رساتر. (147)
.4 رفاقت
عصاره آداب امر به معروف و نهى از منکر در لسان معصومان، تحت عنوان رفق آمده است. مقصود از رفق، ملایمت، نرمى، مدارا و رفاقت با تارک معروف و مرتکب منکر است. نه اینکه با او دوستى و رفاقت به معناى امروزین داشته باشیم، بلکه در برخوردهایمان راه نرمى و مدارا را پیش بگیریم و دوستانه و مشفقانه بکوشیم خطاکار را از راه کج بازآوریم. هنگامى امر و نهى ما مؤثر مىافتد که راه همدلى را برگزینیم و تارک معروف را همچون بیمارى بدانیم که نیازمند کمک ما است. خداوند متعال به پیامبرشصلى الله علیه وآله وسلم مىآموزد تا از منکر بیزار باشد، بىآنکه از عاملان آن بیزارى جوید و به او مىفرماید: «پس اگر تو را نافرمانى کردند، بگو: من از آنچه مىکنید بیزارم. (148) » در نتیجه حضرت رسول از کردار نادرست آنان بیزارى مىجوید، نه از خود آنان. همچنان که طبیب از بیمار متنفر نیست و بر آن است تا او را درمان کند و از چنگال بیمارى برهاند . کسانى که در صدر اسلام مىزیستند و از نزدیک با تعالیم وحیانى و نبوى آشنا بودند، این نکته را نیک دریافته بودند. لذا اگر کسى از آنان مرتکب گناهى مىشد و براى حد خوردن خود را معرفى مىکرد، به رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم یا امام علىعلیه السلام عرض مىکرد: طهرنى؛ «پاکم ساز». آنان به نیکى مىدانستند که هدف از حد زدن، نه کیفر دادن گناهکار، که پاک ساختن او از گناه است.
آنکه در پى امر و نهى است، نیز باید چنین نگاهى به امر و نهى خود داشته باشد. امام علىعلیه السلام از رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم نقل مىکند که فرمود نباید امر به معروف و نهى از منکر کند، جز آن که این سه صفت در او باشد: «در آنچه بدان امر مىکند، رفیق و در آنچه از آن نهى مىکند رفیق باشد... (149) ». تعبیر کلیدى رفق در گفتار معصومان فراوان وارد شده است. براى مثال امام صادق، پس از نقل ماجرایى عبرتآموز مىفرماید: «امامت ما با رفق و دوستى و معاشرت خوب و پرهیزگارى است. (150) » خطبه 140 نهجالبلاغه که پیشتر ذکر شد، بر این اصل پا مىفشارد که آنان که خود را پاک مىدانند، چندان غره نشوند و به سپاس این نعمت به بدکاران با چشم رحمت و شفقت بنگرند . همچنین امام از مالک اشتر مىخواهد تا مهربانانه با بدکاران برخورد کند و آنچه را که شایسته پوشاندن است، بپوشاند. سخن کوتاه، اساس امر به معروف و نهى از منکر، نفوذ و تأثیر است و این یک بدون رفق و مدارا و نرمى حاصل نمىشود.
.5 صبورى
مسائل اجتماعى، برآیند عوامل بسیارى است که همگى در طول زمان شکل مىگیرند. اگر کسى پندارد که با امر و نهى او همه چیز به سرعت درست مىشود، خود را فریفته و ماهیت جامعه و سازوکار آن و روحیات مردم را نشناخته است. از اینرو آن که در پى تحقق این فریضه است، باید صبورانه و پیگیرانه به کار خود ادامه دهد و اگر نتیجه کارش نیز ظاهر نشد، نومید نگردد؛ که: «شکیبا، پیروزى را از کف ندهد، اگرچه روزگارانى بر او بگذرد. (151) » با همین نگاه است که امام به فرزندش فرمان مىدهد تا امر به معروف و نهى از منکر کند و خود را به سختى عادت دهد و در این کار صبورى پیشه کند. (152) اساس اثربخشى این فریضه آن است که از حالت اتفاقى و گاه به گاهى بیرون آید و به شکلى مستمر و خستگىناپذیر صورت گیرد، تا آنکه بهتدریج معروف در جایگاه درست خود قرار گیرد و منکر از سطح جامعه ناپدید شود.
اگر همچنان در سخنان امام و سیره عملى ایشان به کاوش ادامه دهیم، آداب بسیار دیگرى را خواهیم یافت، مانند اخلاص در عمل که همهجا و بهویژه در اینجا کارساز و حیاتى است . داستان مبارزه امامعلیه السلام با آن پهلوان عرب، یعنى عمرو بن عبدود و اخلاص ایشان در آن جنگ، زبانزد بسیارى از بزرگان است. (153)
گفتار چهارم: امام و حسبه
حسبه، نهادى بود که براساس آموزه امر به معروف و نهى از منکر، شکل گرفت و در فرهنگ اسلامى گسترش یافت؛ تا آنجا که به تشکیلاتى وسیع با اختیارات و وظایفى تعریفشده و مسئولانى مشخص تبدیل شد.
اما حسبه چیست؟ حسبه در لغت به معناى پاداش، اجر، ثواب، شمارش و دوراندیشى است. (154) لیکن اصطلاحا به معناى همان امر به معروف است هنگامى که ترک آن آشکار، و نهى از منکر است هنگامى که ارتکاب آن آشکار، باشد. علت نامگذارى امر به معروف و نهى از منکر به حسبه ظاهرا آن است که آمر به معروف و ناهى از منکر، هدفش از این کار ثواب الهى و پاداش اخروى است. بدینترتیب، حسبه، همان امر به معروف و نهى از منکر است، با نامى دیگر. اما آیا فرقى هم میان ایندو وجود دارد؟
هر چند ماهیت این دو یکى است، مهمترین تفاوت آنها در این است که حسبه، هنگامى پدیدار مىشود که فریضه امر به معروف و نهى از منکر، از صورت پراکنده و موردى خارج شده، بهگونهاى نظاممند پدیدار گردد. (155) به تعبیر دیگر هرگاه براى اجراى این فریضه، نهادى ثابت پدید آید و کسانى رسما متولى اجراى آن شوند، در این صورت شاهد تحقق نهاد حسبه هستیم. پارهاى نویسندگان مانند ماوردى کوشیدهاند تفاوت ایندو را بهتفصیل بیان کنند و میان آنها تمایزى قائل شوند، که همه آنها به همین تمرکز و سازمانیافتگى امر به معروف و نهى از منکر در حسبه برمىگردد. (156) با توجه به لزوم تمرکز در حسبه و پدید آمدن تشکیلاتى براى آن و از سوى دیگر گستره امر به معروف و نهى از منکر، به نظر مىرسد که حسبه تنها بخشى از وظیفه فراگیر امر به معروف و نهى از منکر باشد. کسانى به این نکته اینگونه تصریح کردهاند: حسبه، آن بخش از وظیفه گسترده امر به معروف و نهى از منکر است که در شکل یک نهاد و تشکیلات در حکومت اسلامى وجود دارد و صلاحیتهاى آن از وظایف دیگر نهادهاى آن حکومت تفکیک شده است. (157) با این حال، برخى فقیهان حسبه و امر به معروف و نهى از منکر را یکى دانسته و از هر دو یکجا بحث کردهاند. از اینرو شهید اول، در یکى از کتابهاى فقهى خود، براى مباحث امر به معروف و نهى از منکر، عنوان «کتاب الحسبه» را برگزید. (158) غزالى نیز، تفاوتى میان ایندو نمىگذارد و گرچه در رکن معاملات خود، امر به معروف و نهى از منکر را نهمین اصل مىشمارد، در آنجا باب دوم را با عنوان «در شرط حسبت» مىآغازد . (159) نوشتهها و تحقیقات مفصلى درباره پیدایش حسبه، کارنامه درخشان آن و افول و فرجام غمبار آن وجود دارد که خواندنى است. (160) در آغاز، حسبه مسئلهاى بسیط بود و رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم و خلفا خود بدان مىپرداختند و آن را بخشى از وظایف خود مىدانستند. گرچه حسبه شامل همه شئون اجتماعى مىشده است، از آن جاکه عمده تجلى روابط اجتماعى مسلمانان در بازارها به هنگام داد و ستد بوده، غالب نمونهها و اشارات مربوط به این بخش از زندگانى مسلمانان بوده است و حتى غالب نویسندگانى که به مسئله حسبه پرداختهاند، تأکید خاصى بر بازار و اصناف داشتهاند . در تاریخ اسلام، نخستین کسى که دست به حسبت زد، پیامبراکرم بود که میان مردم مىرفت و آنان را امر به معروف و نهى از منکر مىکرد. روزى حضرتصلى الله علیه وآله وسلم بر گندمفروشى گذر کرد. دست در گندم نهاد و انگشتانش مرطوب شد. پرسید: «اى گندمفروش، این چیست؟» پاسخ داد: «اى رسولخدا، بر اثر باران است.» حضرت فرمود: «چرا آنها را بالا نیاوردى تا مردم ببینند؟ (161) » اما پس از آنکه مکه فتح شد، سعید بن سعید بن عاص را بر بازار مکه گمارد تا بر کسب و کار مردمان نظارت کند. (162) خلیفه دوم نیز در بازارها مىگشت و به حسبه مىپرداخت. (163) امیرمؤمنان نیز چون به خلافت رسید، این سنت را پى گرفت و آن را بخشى از وظایف خود بهشمار آورد و با وجود دغدغههاى گوناگون و حوادث متعدد و جنگهاى پى در پى، مىکوشید با رفتن به بازار و سرکشى به اصناف، وظیفه حسبه را بهجاى آورد. ایشان غالبا در بازار کوفه مىگشت و مردم را به خداترسى، راستگویى، درستکارى و پرهیز از کمفروشى فرامىخواند. (164) امیرمؤمنانعلیه السلام حسبه را عادت خود ساخته بود و هنگامى که در کوفه بود، هر بامداد به یکایک بازارها سر مىزد و بر سر هر بازار که مىرسید مىایستاد، وظایف کلى فروشندگان را بیان مىکرد و آنان را به تکالیف خود توجه مىداد و بانگ مىزد: اى گروه تاجران، از خداى ـ عزوجل ـ بترسید. [آنان چون صداى حضرت را مىشنیدند، آنچه در دست داشتند مىافکندند و با دل و جان متوجه ایشان مىشدند و سخنان ایشان را مىنیوشیدند] خیرخواهى را مقدم دارید و با آسانگیرى برکت جویید. به خریداران نزدیک شوید و بردبارى را زیور خود قرار دهید. از سوگند خوردن بازایستید و از دروغ گفتن دورى کنید و از ستمگرى خوددارى نمایید . با مظلومان به انصاف رفتار کنید. به ربا نزدیک نشوید، پیمانهها را کامل و ترازو را درست کنید و از کالاهاى مردم نکاهید و در زمین فساد نکنید. (165) حضرت به همین ترتیب یکایک بازارها را مىگشت و آنگاه به دارالخلافه بازمىگشت و به کار مردمان مىپرداخت. امامعلیه السلام، در این اوامر و نواهى خود، اصول کلى معاملات عادلانه را بیان، و بازرگانان را به وظایف خود آشنا مىکردند. مهمترین اصول از نظر حضرت عبارتند از:
ـ پرهیزگارى و خداترسى؛ ـ خیر و فزونى را از خدا دانستن و از او خیرخواهى کردن؛
ـ به دست آوردن رونق تجارى و برکت از طریق آسانگیرى بر مشتریان؛
ـ نزدیکشدن به مشتریان، از طریق ارزانفروشى، و بدینترتیب رونق دادن به کار خود؛
ـ بردبارى را پیشه خود ساختن؛
ـ پرهیز از سوگند خوردن، دروغ گفتن و ستم کردن که غالبا از منکرات رایج در بازارها بوده است؛
ـ پرهیز از کمفروشى از طریق درست کردن واحدهاى توزین و اندازهگیرى.
بهگفته امام حسینعلیه السلام روزى امیرمؤمنان، استر رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم را سوار شد و به یکایک بازارهاى کوفه سر زد و براى هر صنفى نکته مربوط به آن را که امکان تقلب در آن بود، بیان فرمود. براى مثال به خرمافروشان گفت: خرماهاى پست خود را در معرض دید قرار دهند و آنها را پنهان نکنند، و به ماهىفروشان فرمود: از فروش ماهى گندیده و در آب مرده بپرهیزند. (166) امامعلیه السلام، در حد بیان این کلیات توقف نمىکرد و هرجا فرصتى پیش مىآمد، به صورت موردى به حسبه مىپرداخت و آداب تجارت را به دیگران مىآموخت. نوشتهاند: روزى کنیزکى را دید که هنگام خرید گوشت از قصاب، مىخواست که بر مقدار گوشت بیفزاید و سنگ را چربتر بگذارد. به قصاب فرمود: «بیشتر بگذار که برکت را مىافزاید. (167) » امامعلیه السلام در انجام دادن حسبه، همواره بر چند اصل تأکید مىکرد:
.1 نظارت مستقیم؛
.2 کوشش بر ناشناس بودن خود؛
.3 تفکیک حقوق شخصى از حقوق عمومى؛
.4 آمادگى براى اقدام در هر زمانى.