سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امر به معروف و نهی از منکر5

- نظارت مستقیم
-  کوشش بر ناشناس بودن خود

- تفکیک حقوق شخصى از حقوق عمومى

-  آمادگى براى اقدام در هر زمانى

.1 نظارت مستقیم

سیرى در سنت امام نشان مى‏دهد که در مرکز خلافت خود، همواره خویشتن به حسبه مى‏پرداخته‏اند و علاوه بر گشت و گذار در بازارها، موارد خاص را نیز پى‏گیرى مى‏کرده‏اند و این کار را بخشى از وظایف خود مى‏دانسته‏اند و حتى هنگامى که یکى از یاران حضرت، به نام اصبغ، به ایشان عرض کرد که حاضر است به جاى ایشان در بازار به حسبه بپردازد و بهتر است که ایشان در خانه بنشیند، نپذیرفت و به او فرمود: «اى اصبغ، مرا نصیحت نکردى. (168) »

.2 کوشش بر ناشناس بودن خود

گزارش‏هاى تاریخى متعددى در دست است که گاه حضرت به حسبه مى‏پرداخت، مخاطب ایشان را نمى‏شناخت و به همین سبب گاه بى‏اعتنایى مى‏کرد یا عکس‏العمل توهین‏آمیز از خود نشان مى‏داد. این تأکید بر ناشناختگى، بدان دلیل بود که غالبا افراد در صورت شناختن امام ظاهر رفتار خود را اصلاح مى‏کردند. بدین‏روى امام ترجیح مى‏داد که در این‏گونه موارد ناشناخته بماند. براى مثال نیمه‏روزى که حضرت در حال بازگشت به خانه بود، زنى بر او راه بست و از تعدى شوهرش شکایت کرد و گفت که او را از خانه رانده است. امام نیز به در خانه آن زن رفت و شوهرش را خواست و به او گفت که با زن خود مدارا کند. آن مرد که امام را نمى‏شناخت، خشمگین شد و گفت: «به تو چه ربطى دارد! به خدا قسم، به خاطر این گفته‏ات، او را آتش مى‏زنم.» در این هنگام مردم از هر سوى گرد آمدند و امام را امیرمؤمنان خطاب کرده، به او سلام گفتند. در این حال بود که آن مرد متوجه شد که آن شفیع، خلیفه مسلمانان است و از رفتارش پوزش خواست. (169) هر چند ممکن است گفته شود که این ناشناختگى گاه اتفاقى بوده است، اما حضرت خود بر این ناشناس بودن مصر بود وگرنه مى‏توانست به‏گونه‏اى خود را بشناساند و مخاطب را به پذیرش نظر خود مجبور کند. در واقعه دیگرى، وقتى امام از باران به مغازه‏اى پناه برد، مغازه‏دار که ایشان را نمى‏شناخت، حضرت را از مغازه بیرون راند. (170)

.3 تفکیک حقوق شخصى از حقوق عمومى

گاه حضرت که به حسبه مى‏پرداخت، به موردى برمى‏خورد که ظاهرا مسئله شخصى به نظر مى‏رسید، اما گویاى حقى عمومى بود. بدین روى در این‏گونه موارد گذشت نمى‏کرد و متخلف را کیفر مى‏داد. بدین‏ترتیب نشان مى‏داد که هر جا پاى منافع عمومى در میان باشد، گذشت شاکى چندان تأثیرى ندارد. روزى امام على‏علیه السلام کنیزکى را دید که نزد خرمافروشى مى‏گرید. چون علت گریه را پرسید، کنیزک پاسخ داد که یک درهم خرما خریده است، اما اربابش آن را نمى‏پسندد و اینک مى‏خواهد آن را پس بدهد، ولى خرمافروش حاضر به پس گرفتن آن نیست. امام خطاب به خرمافروش گفت: «اى خرمافروش، خرمایت را بگیر و درهم او را پس بده، چون که او خدمتکارى است و اختیارى از خود ندارد.» خرمافروش، على را کنارى زد و سخن او را نشنیده گرفت. در این هنگام مردم گفتند: «مى‏دانى او کیست؟» گفت: «نه.» گفتند: «امیرمؤمنان را.» همان دم خرما را پس گرفت و درم کنیزک را به او داد و خطاب به امام گفت: «دوست دارم از من راضى باشى.» حضرت فرمود: «هرگاه حقوق مردم را کامل ادا کنى، بسیار از تو راضى خواهم بود. (171) » در این‏جا چون آن مرد به وظیفه‏اش عمل کرد، حضرت از او درگذشت و حق خود را ندیده گرفت و گفت که رضایت او در گرو رضایت مردم و اداى حقوق آنان است. یک بار نیز مردى پس از خریدن پیراهنى، به دلیل نداشتن آن شروطى که تعیین شده بود، آن را پس آورد. اما فروشنده از پس گرفتن آن خوددارى کرد و حتى خریدار را کتک زد. شکایت به حضرت بردند و چون ثابت شد که فروشنده به‏ناحق خریدار را زده است، امام او را نشاند و به خریدار گفت که قصاص کند . آن مرد از حق خود گذشت و او را عفو کرد. حضرت فرمود که خواستم در حق تو احتیاط کنم . سپس فروشنده را نه ضربه شلاق زد و فرمود: «این حق سلطان است. (172) »

.4 آمادگى براى اقدام در هر زمانى

حضرت هر چند بامداد را به حسبه بر بازار اختصاص داده بود، هرگاه نیاز مى‏افتاد، آماده بود تا به امر به معروف و نهى از منکر بپردازد. براى مثال در همان ماجراى شکایت زن از شوهر خود، امام بر اثر گرماى شدید روز، از او خواست تا اندکى برآساید و سپس به خانه آن زن برود. لیکن چون نگرانى آن زن را دید، اندکى درنگ کرد و سپس فرمود: «نه به خدا قسم: [صبر نمى‏کنم‏] تا آن که حق مظلوم با قوت گرفته شود. (173) » بدین‏ترتیب، حضرت همواره آماده اجراى حدود خدا و حسبه و خدمت در جهت تحقق معروف‏ها و از میان رفتن منکرها بود و در این راه هیچ سستى و کاهلى از خود نشان نمى‏داد. (174)