- نظارت مستقیم
- کوشش بر ناشناس بودن خود
- تفکیک حقوق شخصى از حقوق عمومى
- آمادگى براى اقدام در هر زمانى
.1 نظارت مستقیم
سیرى در سنت امام نشان مىدهد که در مرکز خلافت خود، همواره خویشتن به حسبه مىپرداختهاند و علاوه بر گشت و گذار در بازارها، موارد خاص را نیز پىگیرى مىکردهاند و این کار را بخشى از وظایف خود مىدانستهاند و حتى هنگامى که یکى از یاران حضرت، به نام اصبغ، به ایشان عرض کرد که حاضر است به جاى ایشان در بازار به حسبه بپردازد و بهتر است که ایشان در خانه بنشیند، نپذیرفت و به او فرمود: «اى اصبغ، مرا نصیحت نکردى. (168) »
.2 کوشش بر ناشناس بودن خود
گزارشهاى تاریخى متعددى در دست است که گاه حضرت به حسبه مىپرداخت، مخاطب ایشان را نمىشناخت و به همین سبب گاه بىاعتنایى مىکرد یا عکسالعمل توهینآمیز از خود نشان مىداد. این تأکید بر ناشناختگى، بدان دلیل بود که غالبا افراد در صورت شناختن امام ظاهر رفتار خود را اصلاح مىکردند. بدینروى امام ترجیح مىداد که در اینگونه موارد ناشناخته بماند. براى مثال نیمهروزى که حضرت در حال بازگشت به خانه بود، زنى بر او راه بست و از تعدى شوهرش شکایت کرد و گفت که او را از خانه رانده است. امام نیز به در خانه آن زن رفت و شوهرش را خواست و به او گفت که با زن خود مدارا کند. آن مرد که امام را نمىشناخت، خشمگین شد و گفت: «به تو چه ربطى دارد! به خدا قسم، به خاطر این گفتهات، او را آتش مىزنم.» در این هنگام مردم از هر سوى گرد آمدند و امام را امیرمؤمنان خطاب کرده، به او سلام گفتند. در این حال بود که آن مرد متوجه شد که آن شفیع، خلیفه مسلمانان است و از رفتارش پوزش خواست. (169) هر چند ممکن است گفته شود که این ناشناختگى گاه اتفاقى بوده است، اما حضرت خود بر این ناشناس بودن مصر بود وگرنه مىتوانست بهگونهاى خود را بشناساند و مخاطب را به پذیرش نظر خود مجبور کند. در واقعه دیگرى، وقتى امام از باران به مغازهاى پناه برد، مغازهدار که ایشان را نمىشناخت، حضرت را از مغازه بیرون راند. (170)
.3 تفکیک حقوق شخصى از حقوق عمومى
گاه حضرت که به حسبه مىپرداخت، به موردى برمىخورد که ظاهرا مسئله شخصى به نظر مىرسید، اما گویاى حقى عمومى بود. بدین روى در اینگونه موارد گذشت نمىکرد و متخلف را کیفر مىداد. بدینترتیب نشان مىداد که هر جا پاى منافع عمومى در میان باشد، گذشت شاکى چندان تأثیرى ندارد. روزى امام علىعلیه السلام کنیزکى را دید که نزد خرمافروشى مىگرید. چون علت گریه را پرسید، کنیزک پاسخ داد که یک درهم خرما خریده است، اما اربابش آن را نمىپسندد و اینک مىخواهد آن را پس بدهد، ولى خرمافروش حاضر به پس گرفتن آن نیست. امام خطاب به خرمافروش گفت: «اى خرمافروش، خرمایت را بگیر و درهم او را پس بده، چون که او خدمتکارى است و اختیارى از خود ندارد.» خرمافروش، على را کنارى زد و سخن او را نشنیده گرفت. در این هنگام مردم گفتند: «مىدانى او کیست؟» گفت: «نه.» گفتند: «امیرمؤمنان را.» همان دم خرما را پس گرفت و درم کنیزک را به او داد و خطاب به امام گفت: «دوست دارم از من راضى باشى.» حضرت فرمود: «هرگاه حقوق مردم را کامل ادا کنى، بسیار از تو راضى خواهم بود. (171) » در اینجا چون آن مرد به وظیفهاش عمل کرد، حضرت از او درگذشت و حق خود را ندیده گرفت و گفت که رضایت او در گرو رضایت مردم و اداى حقوق آنان است. یک بار نیز مردى پس از خریدن پیراهنى، به دلیل نداشتن آن شروطى که تعیین شده بود، آن را پس آورد. اما فروشنده از پس گرفتن آن خوددارى کرد و حتى خریدار را کتک زد. شکایت به حضرت بردند و چون ثابت شد که فروشنده بهناحق خریدار را زده است، امام او را نشاند و به خریدار گفت که قصاص کند . آن مرد از حق خود گذشت و او را عفو کرد. حضرت فرمود که خواستم در حق تو احتیاط کنم . سپس فروشنده را نه ضربه شلاق زد و فرمود: «این حق سلطان است. (172) »
.4 آمادگى براى اقدام در هر زمانى
حضرت هر چند بامداد را به حسبه بر بازار اختصاص داده بود، هرگاه نیاز مىافتاد، آماده بود تا به امر به معروف و نهى از منکر بپردازد. براى مثال در همان ماجراى شکایت زن از شوهر خود، امام بر اثر گرماى شدید روز، از او خواست تا اندکى برآساید و سپس به خانه آن زن برود. لیکن چون نگرانى آن زن را دید، اندکى درنگ کرد و سپس فرمود: «نه به خدا قسم: [صبر نمىکنم] تا آن که حق مظلوم با قوت گرفته شود. (173) » بدینترتیب، حضرت همواره آماده اجراى حدود خدا و حسبه و خدمت در جهت تحقق معروفها و از میان رفتن منکرها بود و در این راه هیچ سستى و کاهلى از خود نشان نمىداد. (174)