
تاریخ ایرانی می نویسد:جداییخواهی در بحرین زمانی پدیدار شد که این منطقه از 1892 میلادی تحت سلطه کامل بریتانیا درآمد. پیش از این بریتانیا از طریق انعقاد قراردادهای گوناگون کوشیده بود تا این سرزمین را تحت حاکمیت خود درآورد. نخستین قیام عمومی بحرین در مارس 1895 در مخالفت با شیخ عیسی بن علی نخستین حاکم از سلسله آلخلیفه شکل گرفت. این قیام با دخالت سرهنگ آرنولد ویلسون، نماینده دولت بریتانیا در خلیج فارس سرکوب شد و بازداشت و تبعید ناراضیان به «زباره» در شمال شبه جزیره قطر را در پی داشت و درگیریهای شدیدی را میان قطر و بحرین بوجود آورد. این موضوع باعث شد قطر با انعقاد قراردادی خود را تحتالحمایه بریتانیا کند. این رویداد نقطه آغاز بیش از یک قرن کشمکش سیاسی و نظامی میان بحرین و قطر بود.
در سالهای بعد به تدریج افکار عمومی در بحرین به ایران متمایل شد. انقراض سلسله قاجار در ایران و طرح ادعاهای ارضی پهلوی اول این تمایل را در میان مردم بحرین افزایش داد و از جانب دیگر بر حساسیت انگلیسیها در منطقه افزود و آنان را به تحکیم پایههای نفوذ و سلطه خود در بحرین سوق داد. این رخداد باعث شد انگلیسیها در 1923 میلادی شیخ عیسی بن علی را برکنار و یکی از کارگزاران خود چارلز بلگریو را در 1926 به عنوان مشاور امیر بحرین روانه این سرزمین کنند. اقدامات این مشاور که تصمیمگیرنده اصلی در بحرین بود افزایش نفرت عمومی نسبت به سیاستهای استعماری بریتانیا در منطقه را در پی داشت، اعتراضات مردمی آغاز شد و بلگریو در مواجهه با اولین اعتراضآمیز بحرینیها از این سرزمین خارج شد.
در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، با گسترش تظاهرات، مخالفتهای مردمی به جنبش عمومی ضداستعماری تبدیل شد. بریتانیا میدانست که کاهش کنترل بر بحرین، به از دست رفتن سراسر خلیج فارس خواهد انجامید؛ میخواست به هر بهایی قیام مردم بحرین را سرکوب کند و در این راه دامن زدن به اختلافات مذهبی را پیشه کرد. میان شیعه و سنی تفرقه ایجاد کرد و زمینههای برخورد این دو را بوجود آورد. بدین ترتیب در دهه 50 میلادی بحرین چند بار تا آستانه جنگهای خونین داخلی پیش رفت.
از طرفی جنگ کانال سوئز و هجوم نظامیان انگلیسی به مصر، سبب افزایش تنفر اعراب خلیج فارس و به ویژه مردم بحرین نسبت به انگلیس و همچنین ترویج احساسات ناسیونالیستی عربی در این کشور شد، اما این احساسات غالباً توسط پلیس غیربومی بحرین سرکوب میشد.
از اواسط قرن بیستم ادعاهای تاریخی ایران در مورد حاکمیت بر بحرین جدی شد. مجلس شورای ملی در آبان 1336 لایحهای را تصویب کرد که به موجب آن بحرین استان چهاردهم ایران اعلام شد و دو کرسی خالی برای نمایندگان «استان چهاردهم» در نظر گرفته شد. این اقدام و تهدید ایران در مورد تحریم هر سازمان و مجمع بینالمللی که بحرین را به رسمیت بشناسد، موضوع را پیچیده کرد. اما فشار بریتانیا به شاه به دست کشیدن ایران از ادعاهای ارضیاش نسبت به بحرین انجامید.
در 1347 شاه طی دیدارش از هند گفت: «اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند هرگز به زور متوسل نخواهیم شد و هر کاری که بتواند اراده مردم بحرین را به نحوی که نزد همه جهانیان به رسمیت شناخته شود، نشان دهد خوب است.» شاه استقلال بحرین را منوط به نظر مردم بحرین کرد و این عمل در تاریخ ایران سابقه نداشت. همان زمان اسدالله علم نیز به سفیر انگلیس در مورد این راه حل اعتراض میکند. او در کتاب خاطراتش در روز 21 مرداد 1348 خود آورده است: «به سفیر انگلیس گفتم ما هیچگاه نمیتوانیم چنین پیشنهادی را تصویب و در برابر ملت ایران توجیه کنیم.»
ایران سعی داشت تا سرنوشت بحرین در یک همهپرسی تعیین شود، در حالی که دولتهای بحرین و بریتانیا با آن مخالفت کردند. در نتیجه ایران و بریتانیا توافق کردند تا به جای برگزاری همهپرسی، از سازمان ملل متحد خواسته شود سرنوشت سیاسی این سرزمین را از طریق یک نظرسنجی از میان گروهها و طبقات مختلف تعیین کند. حکومت بحرین که تحت نفوذ بریتانیا بود برای تأثیرگذاری بر نتیجه نظرخواهی مصمم شد تا ساختار جمعیتی این سرزمین را با اکثریت دادن به عربها دگرگون کند. در این راستا هزاران فلسطینی و نیروی کار عرب از کشورهای منطقه به بحرین هجوم آوردند.
جالب اینکه شاه نیز متوجه خطر نظرخواهی در مورد استقلال بحرین شد و به علم گفت: «به سفیر تکرار کن که اگر من پیشنهادش را بپذیرم مرتکب خودکشی شدهام. اگر این خودکشی در راه حفظ منافع ملت ایران بود، چندان اهمیتی به آن نمیدادم ولی به عقیده من این طرح خیانت به منافع ملی است، بدین جهت نمیتوانم آن را بپذیرم.»
با این حال نظرخواهی از روز 10 فروردین 1349 آغاز شد و ویتوریو وینتسپیر گیچیاردی، دیپلمات ایتالیایی و مدیر دفتر سازمان ملل در ژنو از سوی اوتانت، دبیرکل وقت سازمان ملل مأمور انجام این کار شد. وی پس از پایان مأموریت دو هفتهای خود در بحرین گزارش برداشتهای خود از صحبت با مردم و گروههای بحرین را که به ادعای وی از علاقه آنان به استقلال حکایت میکرد تسلیم دبیرکل نمود.
با اعطای این گزارش، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه 278 خود را در 21 اردیبهشت 1349 صادر کرد که در آن خواسته مردم بحرین مورد تایید قرار گرفته بود. این قطعنامه به دولتهای ایران و بریتانیا ابلاغ شد. آن دوره در فضای سیاسی ایران موافقان و مخالفانی دراین باره وجود داشت؛ البته مخالفین جدایی بحرین در بین سیاسیون بسیار اندک و بیشتر محدود به اعضای حزب پانایرانیست بود. فراکسیون پارلمانی این حزب که در دوره بیست و دوم مجلس شورای ملی دارای 5 نماینده بود با محوریت محسن پزشکپور رهبر این تشکل پس از طرح قصد دولت برای موافقت با جدایی بحرین، دولت امیرعباس هویدا را به استیضاح کشاند.
در سال 1349 دولت هویدا گزارشی را مبنی بر جدایی مجموعه جزایر بحرین از ایران به مجلس شورای ملی آورد که مورد مخالفت شدید پانایرانیستها قرار گرفت. از آن جمله پزشکپور بود که در مخالفت با این گزارش، سخنرانی مشهوری ایراد کرد و با «خیانت» نامیدن تصمیم دولت هویدا، وی را به چالش کشید. هرچند این نطق و گریه پزشکپور هنگام ایراد آن همان زمان سر و صدای بسیاری به پا کرد اما بعدها ناصر انقطاع در کتاب «پنجاه سال تاریخ با پانایرانیستها» مدعی شد این مخالفتها صوری و نمایشی و از سوی دولت دیکته شده بود.
به هر ترتیب چه مخالفتها با طرح جدایی بحرین صوری بود و چه از روی دلسوزی، به جایی نرسید و در بهار سال 1350 شمسی تهران و منامه مرزهای دریایی میان خود را تعیین و تصویب کردند و روابط دوجانبه را در همه زمینهها آغاز نمودند. اینچنین بود که جزیره بحرین در روز 23 مرداد 1350 رسما استقلال خود را از سرزمین مادری اعلام کرد و ایران نخستین کشوری بود که یک ساعت پس از اعلام استقلال، آن کشور را به رسمیت شناخت. در 25 آذر 1350 بحرین رسماً عضو سازمان ملل متحد شد و به عنوان یکصد و بیست و نهمین عضو آن درآمد. از آن پس تاریخ 16 دسامبر برابر با 25 آذر به عنوان روز ملی بحرین شناخته میشود.

سعید ساداتی در وبلاگ جلبک ستیز نوشت:ضدانقلاب که داخل و خارج ندارد؛ یک روز با چوب و چماق و سطل زباله استدلال می کند و روز دیگر با دروغ و افترا و اتهام تقلب به نظام. ماجرای برای سال 88 هم نیست، از اوایل و حتی قبل از انقلاب هم همین بوده. به ریش هم نیست؛ ریشه اس که باید محکم باشد وگرنه ریش که با یک ماشین موزر محو می شود. فتنه هم مختص 88 نیست، از صدر اسلام بوده و تا روزگار ظهور هم خواهد بود، اصلا این “فتنه” هست که تکلیف آدمها را مشخص می کند که آیا قابلیت بر مسند نشستن را دارا هستند یا نه؛ وگرنه چه غربالی می تواند بهتر از “فتنه” نقاب “ریا” را از چهره بعضی ها بردارد! اما جالب است همانهایی که در شلوغی روزهای فتنه نقاب از چهره شان افتاد امروز سراسیمه به دنبال نقابی نو می گردند و بازهم سهم می خواهند در دولت تدبیر و امید!
آقایان “فتنه”، مگر این همان نظامی نبود که متقلب بود؟ مگر این همان نظامی نبود که رای مردم را خورد؟ مگر نمی گفتید که در جمهوری اسلامی دموکراسی نیست؟ حالا جناب نجفی می گوید: «من در هیچ راهپیمایی اعتراضی شرکت نکردم» بله شاید شما در هیچ راهپیمایی حضور نداشتید اما چه کسی به مراجع نامه نوشت و آن اتهامات را به نظام وارد کرد؟ چه کسی حامی کروبی شد در ماجرای کهریزک؟حالا در همین نظام سهم خواه شده ای و یک شبه دلسوز فرهنگیان؟! آقای نجفی شما اگر نگران شخصیت آیت الله حق شناس بودید ای کاش فقط کمی رهرو ایشان می شدید نه اینکه بهانه تراشی کنید برای ممانعت از نامگذاری میدان حق شناس به 9 دی!
آقایان “فتنه”، دیروز حرفتان مفت و یاوه بود یا امروز؟ دیروز متقلب و دروغگو و ریا کار و منافق و … بودید یا امروز؟! دم آقای هاشمی رفسنجانی گرم که یک روزی گفت غربی ها مثل گاو “تحلیل” می کنند، اما آقای هاشمی اگر گفتید امروز غربی هاکه مثل گاو تحلیل می کنند، از چه کسی “تجلیل” می کنند؟!
… و چه زیبا گفت حضرت “آقـا” که : « بعضی ها در فضای فتنه، این جمله ی «کن فی الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» را بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلا در این جمله این نیست که: «بکش کنار». این معنایش این است که به هیچ وجه فتنه گر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود»
بله آقایان “فتنه”، صرفا سکوت و حضور نداشتن در راهپیمایی های اعتراضی ملاک نیست، اینکه خودت را «بکشی کنار» مهم نیست، اینکه پرونده ات را سفید نگه داری برای چنین روزی که سوار بر بادِ دولت تدبیر و امید شوی مهم نیست! باید موضع میگرفتی که نگرفتی، باید اعلام برائت می کردی که نکردی، باید محکوم می کردی که بازهم سکوت کردی و امروز مدعی می شوی که در راهپیمایی ها حاضر نشدی؟!
باید بگذاریم و بگذریم و ببینیم مجلس چه نمره ای از این آزمون بزرگ می گیرد…
منتظر خلق حماسه شجاعانه نمایندگان ملت در مجلس شورای اسلامی در سال حماسه سیاسی هستیم.
کتاب "زملک تا ملکوت" شامل متن سخنان اخلاقی مرحوم آیت الله حق شناس می باشد که متن پیش رو قسمتی از این کتاب است که حضرت آیت الله حق شناس در مورد وسواس بیانات گوهر باری را بیان می نمایند. وسواس مانع از رسیدن به اهداف بلند بعضی از رفقا را می بینم که قدری از حد متعارف خارج شده اند .یک مساله ی شرعی وجود دارد که آنهایی که در نواحی قطبی زندگی می کنند ، که شش ماه شب و شش ماه روز است باید به منطقه ی معتدله رجوع کنند. کسی که وسواسی می شود و از حد متعارف خارج می شود، باید رفتارش را با متعارف مردم مقایسه کند. بنده امروز این مسئله را یک مرتبه گفتم. باز دو مرتبه می گویم که شیطان با این وسوسه ها که اینجا نجس است و آنجا پاک است و آنجا ترشح شد و یا وضو درست نشد و غسل درست نشد ، هی با این وسوسه ها ، انسان را از اهداف عالیه باز می دارد. اکتفا به پایین ترین حد در نجاست و طهارت شارع مقدس در قسمت نجاست و طهارت به پایین ترین حد کفایت نموده است .مثلا در برخی رستوران ها و مهمان خانه ها مشتری غیر مسلمان هم تردد دارد ، اما صاحبش مسلمان است ، صاحب رستوران هم شاید خیلی پای بند به نجاست و پاکی نباشد ، در اینجا چه کار بکنیم؟ آیا باید احتراز بکنیم ؟آیا غذایشان نجس است ؟ خیر، غذای این رستوران ها پاک است.تا مادامی که علم به نجاست برای شما حاصل نشده است ، اینها پاک است برادر من! یا اینکه در کمر شما دملی در آمده است .یک مایعی از پشت شما سرازیر می شود ، شک می کنید که آیا آن مایعی که جریان پیدا کرده است ، خون است ؟یا عفونت جراحت است؟ لزومی ندارد که بررسی کنید یا به کسی بگویید که بیاید و جای زخم را ببیند . نیازی به دیدن نیست ، بلند شوید و نمازتان را بخوانید. وسواس ، بیماری روانی به چه کسی وسواسی گفته می شود؟ به کسی که از حد متعارف خارج شده باشد و دائم گرفتار این توهم بشود که آیا این شی نجس است ؟ یا پاک است ؟ دو مرتبه ، سه مرتبه ، هی دستش را بشوید. پس اینگونه اشخاص باید به حد متعارف بر گردند. این یک نوع بیماری روانی است که انسان بدان مبتلا می شود و ترتیب اثر دادن به آن جایز نمی باشد. حضرت فرمودند: به آن شخص (وسواسی) بگو که اگر در دین گفته شده است که مثلا یک مرتبه یا دو مرتبه شستن کافی است ، چرا سه مرتبه یا چهار مرتبه دستت را می شویی ؟آن شخص در جواب این سوال حضرت گفت: بر شیطان لعنت! فهمیدی داداش جون! پس بنابراین در هنگام وسواس ، ترتیب اثر دادن ،جایز نیست. |
||
منبع:فرهنگ نیوز |

منبع : راسخون
سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان از حدود 5 ماه قبل از آغاز جنگ در پاسخ به واکنش گستاخانه مقامات اسرائیلی به درخواست آزادی اسرای باقی مانده لبنانی -برمبنای توافق دو جانبه که دو سال قبل از آن با پادرمیانی آلمان به امضاء رسیده بود- اعلام کرد که «ما به زودی سمیر قنطار- اسیر دروزی لبنان که از سال 1360 تاکنون در زندانهای صهیونیست هاست- را در بیروت دیدار خواهیم کرد. بر این اساس همه منتظر اقدام سیدحسن نصراله بودند. عملیات چریکهای حزب الله در نوار مرزی به انهدام سه دستگاه تانک و نفربر اسرائیلی، کشته شدن 12 نفر از نظامیان صهیونیست و اسارت سه تن انجامید که البته یکی از آنان در بین راه فرار کرد.
اسرائیلی ها که براساس «نقشه جامع» قرار بود اواخر سپتامبر 2006 (اوایل مهر 1385) عملیات هوایی، دریایی و زمینی خود را علیه حزب الله آغاز نمایند ناچار به واکنش شدند و این موضوع سبب شد که- به گفته حسنین هیکل روزنامه نگار سرشناس مصری جهان عرب- بخشی از برنامه نیروهای مختلف با آشفتگی مواجه شود. رژیم صهیونیستی سه ساعت پس از آنکه عملیات مرزی حزب الله در جوار عیتاالشعب به اجرا گذاشته شد، با شدت تمام وارد عمل شد و بمباران بی سابقه یک کشور عربی را به اجرا گذاشت. تصور اولیه رژیم صهیونیستی این بود که با وجود شناسایی نقاط استقراری نیروهای حزب الله و رهبری آن، می تواند در روز اول تحرک نظامی-سیاسی حزب الله را مهار نماید اما ناچار شد در پایان روز چهارم-بخصوص پس از آنکه حزب الله ناوچه مدرن ساعر 5 اسرائیل را در 12 مایلی آب های بیروت غرق کرد- اذعان کند که با بمباران هوایی کار پیش نمی رود. به گل نشستن هواپیماهای بسیار مدرن برای اسرائیل غیرقابل باور بود ولی این واقعیت داشت و آنان را وادار کرد که اعتراف کنند «چهارمین قدرت هوایی جهان» در مواجهه با چریکهای حزب الله زانو زده است. در واقع پدیدار شدن بن بست نظامی اسرائیل در جنگ هوایی و دریایی تنها یک هفته پس از آغاز جنگ اتفاق افتاد و این در حالی بود که نیروی زمینی رژیم صهیونیستی پیش از این در سالهای 1982، 1996 و 2000 شکست در مقابل حزب الله لبنان را تجربه کرده بود. ولی به هر حال برای اسرائیل چاره ای جز تکیه بر نیروی زمینی وجود نداشت. در این میان ژنرالهای آمریکایی برای آنکه شکست فاحش هوایی و دریایی رژیم صهیونیستی را بپوشانند اعلام کردند: «سرنوشت این جنگ در روی زمین تعیین می شود». از هفته دوم عملیات زمینی رژیم صهیونیستی با اعزام 000/30 نیروی نظامی به مرز حدود 20 کیلومتری لبنان و فلسطین آغاز گردید ولی چند روز طول کشید تا مهمترین یگان رزمی اسرائیل- تیپ ویژه گولانی- دیواره میانی مرز لبنان را بشکافد و به یک تپه در مجاورت روستای «مارون الرهس» دست یابد! اسرائیلی ها به تبلیغات فراوان در مورد نفوذ ارتش به منطقه مارون الراس پرداختند و این در حالی بود که تصرف یک روستا با 30 هزار نیروی نظامی اهمیت نداشت با این حال سه روز بعد حزب الله لبنان آنان را وادار کرد به آن سوی مرز بگریزند ؛ آنان این بار به شرقی ترین نقطه مرز کوچ کرده و «الطیبه» روستای دیگر در آنسوی مرز را به محاصره درآوردند ولی بازهم ناچار شدند عقب بنشینند. آنان این بار در نقطه دیگری در مرز روبروی روستای «عیتاالشعب» ظاهر شدند ولی باز هم عقب نشستند. حالا دیگر همه تئوریسین های نظامی و حتی عناصر معمولی هم دریافته بودند ژنرال ها و سایر نظامیان اسرائیلی از اینکه با چریکهای حزب الله مواجه گردند، بشدت هراس دارند. یک بار برای اینکه قفل جنگ شکسته شود یک هلی کوپتر آنان حدود 30 نیروی ویژه از تیپ گولانی را روی تپه مسعود-واقع در سه کیلومتری شهر کوچک «بنت جبیل»- پیاده کرد ولی یک ساعت بعد ناچار شد بازگردد و اجساد نیمه جان و کشته های آنان را به آن طرف مرز حمل کند در همان روز یک خبرنگار اسرائیلی با فرمانده آنان که مجروح شده بود مصاحبه کرد و از علت شکست ارتش اسرائیل پرس و جو نمود او ابهت حزب الله و ترس اسرائیلی ها از چریکهای آن را این گونه تصویر کرد: «ما با اشباح در حال جنگیم».
در همان هفته اول ارتش اسرائیل که توانایی جنگیدن با حزب الله را نداشت، مایل بود پایان جنگ را اعلام کند ولی آمریکایی ها اصرار داشتند که اسرائیل چیزی را به دست آورد و سپس آتش بس را اعلام نماید از این رو سه هفته دیگر با اصرار آمریکایی ها جنگ ادامه پیدا کرد ولی در نهایت آمریکا نیز تسلیم شد و با تصویب قطعنامه 1701 شورای امنیت- که شباهت زیادی به قطعنامه 598 دارد- بر پایان آن مهر تأیید کوبید.
وقتی جنگ تمام شد دو طرف جنگ در دو وضعیت کاملاً متفاوت قرار داشتند. اسرائیلی ها یکی- یکی به شکست سنگین خود اذعان کردند و البته آمریکایی ها نیز اینگونه اعتراف کردند: «هیچ کس پیروز نشده است!»
حالا دیگر شکست ناپذیربودن ارتش صهیونیستی، اقتدار هول انگیز نیروی هوایی آن، قدرت اطلاعاتی موساد، نقش مؤثر حمایت های سیاسی غرب و اعراب از تل آویو در مقابل حزب الله فرو ریخته بودند و موجی از بی اعتمادی تار و پود دولت جعلی، ملت پوشالی و ارتش را به لرزه درآورده بود و ثبات قبل از جنگ جای خود را به بی ثباتی داده بود.
از آن طرف حزب الله لبنان پس از جنگ مورد تحسین فراوان ملت ها قرار گرفت حالا دیگر ملت 3 تا 4 میلیونی لبنان می توانستند خود را در کانون توجهات 300 میلیون عرب و حدود 5/1 میلیارد مسلمان ببینند و رهبر روحانی آنان در صدر شخصیت های خاورمیانه عربی بنشیند.
حزب الله لبنان با حفظ نیروهای خود و با حفظ قدرت آتش خود و نیز با نشانه روی دقیق نقاط حساس رژیم صهیونیستی- شامل قلب قطار شهری حیفا و آشیانه هواپیماهای فوق مدرن در پادگان هوایی صفد- ثابت کرد که به قدرتی اطلاعاتی برتر از قدرت افسانه ای موساد دست پیدا کرده است. حزب الله در این جنگ با حفظ خطوط ارتباطی و حفظ کامل شبکه شبانه روزی المنار و حفظ کامل قدرت شلیک موشک ها نشان داد که به بلوغ کامل رسیده است از این رو در پایان جنگ روزنامه های مختلف غرب، نیروهای حزب الله را «ورزیده و زبده ترین چریک ها» لقب دادند.
مدیریت حزب الله در جنگ هم از هوش بالای سیاسی آنان خبر داد. خیلی ها منتظر بودند تا حزب الله تل آویو را آماج حمله قرار دهد ولی حزب الله با وجود آنکه حتی می توانست جنوبی ترین شهر تحت اشغال صهیونیست ها- بئرسبع در 170 کیلومتری از مرز لبنان- را هدف قرار بدهد اما به تل آویو حمله نکرد. حزب الله عملاً تل آویو را به گروگان گرفته بود و از طریق آن مانع تجاوز اسرائیل به پایتخت لبنان و نیز به حدود 65 درصد از خاک کشور خود شد. از این رو در طول جنگ تنها حدود 350 هزار لبنانی عازم سوریه شدند و نزدیک به یک میلیون آنان به آسانی در نقاط شمالی لبنان و نیز منطقه شرقی و شمالی بیروت اسکان یافته و زندگی کنند. حزب الله لبنان در این جنگ «استفاده از قدرت نظامی» خود را مدیریت کرد به گونه ای که اگر ماهها می جنگید نیازی به وارد کردن جنگ افزار جدید نداشت ولی اسرائیلی ها آنقدر بی مهابا شلیک کردند که در اواسط هفته چهارم جنگ با کمبود شدید تسلیحات مواجه شدند و از این رو فرودگاه هیثرو لندن، پایگاه هوایی آمریکا در اینجرلیک ترکیه و پایتخت قطر به نقطه ترانزیت بمب های جدید تبدیل شدند. در همان حال در پایان جنگ مشخص شد که اگرچه بمب های اسرائیل نزدیک به هزار نفر از مردم لبنان را به شهادت رساند که به چریک ها آسیب چندانی نخورده بود ولی نظامیان اسرائیلی متحمل 400 تلفات نظامی شده بودند در حالیکه تعداد شهدای حزب الله بسیار کمتر از این بود.
وقتی جنگ به پایان رسید، حزب الله برنامه بازسازی لبنان و بازسازی قدرت نظامی خود را شروع کرد. بازسازی نظامی حزب الله نیازمند همکاری دولت بیروت بود از این رو وقتی مشخص شد که «فواد سینیوره» و احزاب تشکیل دهنده دولت او نمی خواهند فرصت لازم را به حزب الله برای بازسازی قدرت خود بدهند، سیدحسن نصرالله تصمیم گرفت با کمک مردم راه را بگشاید. نتیجه اقدامات حزب الله البته استقرار دولتی مطابق با استانداردهای او- داشتن حق دفاع نظامی از لبنان در برابر تهاجم اسرائیل- را در پی نداشت ولی توانست عملاً دست و پای فواد سینیوره و حامیان او را ببندد و آنان را در گوشه ای زیر نظر نگاه دارد. شرایط «بی دولتی لبنان» البته مطلوب نیروی مقاومت نیست ولی در شرایط کنونی این «حداقل»ی از فراهم کردن امکان لازم برای خنثی کردن توطئه های اسرائیلی هاست. امروز اسرائیلی ها اعتراف می کنند که قدرت نظامی حزب الله-از نظر جنگ افزار و نیروی آموزش دیده- 6 برابر زمان آغاز جنگ اخیر شده است و به جایی رسیده است که می تواند با نفوذ هواپیماها و هلی کوپتر های اسرائیلی به آسمان لبنان مقابله کند و البته حکایت حزب الله امروزه به حکایت منطقه عربی تبدیل شده است نام حزب الله لبنان برای سنی های اردن، مصر و عربستان-که دولت های آنان در جریان جنگ دست در دست اسرائیلی ها داشتند- به اندازه نام آن برای کشورها و ملت های شیعی منطقه افتخارآمیز و الهام بخش می باشد.
وجوه اجتماعی جنگ
جنگ ششم نه تنها در ابعاد سیاسی و نظامی، بلکه در بعد اقتصادی و اجتماعی نیز دارای پیامدهایی برای رژیم صهیونیستی بوده است. به بیان دیگر این جنگ، به دلیل ویژگیهایش، به لایههای زیرین و اجتماعی این رژیم نیز نوذ کرد.
به تبع شرایط فوقالذکر، حزبالله لبنان و جامعه این کشور نیز از اثرات و پیامدهای این جنگ در بعد اقتصادی - اجتماعی بینصیب نبوده است. تحول در جایگاه اجتماعی حزبالله در لبنان، خسارات گسترده در نتیجه حملات کورکورانه اسرائیل و ... از جمله مباحث قابل ذکر در این فصل است.
بخش اول
نگاه افکار عمومی طرفین به تحولات جنگ
مردم اسرائیل و لبنان، نسبت به جنگ اخیر از مواضعی متفاوت به اظهارنظر پرداختند. همچنین مطبوعات و رسانههای طرفین نیز در قالب توجیه عملکرد حاکمان خود به رشته تحریر درآمدند. بالطبع گروهها، احزاب و شخصیتها نیز با توجه به منافع جناحی یا ملی اقدام به اتخاذ مواضع نمودهاند.
الف) نگاه افکار عمومی رژیم صهیونیستی به جنگ
1. جنگ و جامعه اسرائیل
اگر مواضع جامعه اسرائیل در قبال حمله به لبنان طی جنگ 33 روزه به دفت بررسی شود این نتیجه حاصل میشود که در روزهای آغازین جنگ، سران رژیم اسرائیل با استناد به اسارت دو سرباز خود توسط حزبالله، موفق شدند تا موضع افکار عمومی جامعه را با اهداف خود همسو سازند. اما به تدریج و با افزایش کشتار لبنانیهای غیر نظامی و بیدفاع و تخریب گسترده زیرساختهای لبنان، جامعه اسرائیل به این نتیجه رسید که این جنگ، بدون هدف در حال توسعه و تطویل است و از این زمان اعتراضات سازمان یافت و مخالفتها در شکل تظاهرات و تجمعات از تعداد چند ده نفره به چند نفره و چند هزار نفره رسید.
اسرائیلیها در تظاهرات خود خواستار اتمام جنگ و پایان وضعیت فوقالعاده بویژه در اراضی شمالی میشدند. آنان اعتماد خود را به سران سیاسی و نظامی از دست داده بودند. طبق یک نظرسنجی پس از جنگ، محبوبیت اولمرت از 78 درصد به 40 درصد کاهش یافت و پرنس نیز اوضاع بدتری داشت. همچنین پایگاه اجتماعی احزاب حاضر در کابینه به شدت کاهش یافت.
2. نگاه رسانههای جمعی اسرائیل به جنگ
مطبوعات اسرائیل، با توجه به حامیان آن و وابستگی جناحی، از زاویه خاصی به جنگ مینگریستند.
مطبوعاتی چون «جروز لم پست» همواره از توسعه جنگ حمایت نموده و به شدت مواضعی علیه حزبالله، ایران و سوریه اتخاذ میکرد. در مقابل، هاآرتص و تعدادی دیگر از نشریات خواستار بکارگیری دیپلماسی و روشهای سیاسی به جای تداوم جنگ و افزایش کشتار لبنانیها، شده بودند.
3. احزاب و شخصیتهای اسرائیل
بررسی همه جانبه و کلی مواضع و عملکرد احزاب اسرائیلی در قبال جنگ 33 روزه، مبین این واقعیت است که احزاب و گروههای اسرائیلی مخالف دولت، در یکی - دو هفته ابتدای جنگ مواضع خود را بر مبنای حمایت از سیاستگذاری و تصمیمگیری کابینه در قبال جنگ قرار دارند، اما آنان نیز به تدریج و با نمایان شدن ناکامیهای نظامی، اندک اندک از حمایت به سمت انتقاد و سپس به سوی اختلاف حرکت کردند.
یکی از اخبار قابل توجه در این رابطه، رایزنی نتانیاهو و موفاز برای براندازی کابینه اولمرت بوده است. با توجه به اینکه کابینه اولمرت بر اساس حمایت از طرح عقبنشینی دوم یا طرح الحاق شکل گرفت و جنگ 33 روزه نیز این موضوع را از اولویت کابینه خارج نمود، در نتیجه شرایط برای حزب لیکود و نتانیاهو (رهبر این حزب) برای بازگرداندن اعضای لیکودی عضو کادیما فراهم شد.
بدین ترتیب، موفاز از نتانیاهو قول عهده دار شدن سمت وزارت دفاع در کابینه وی (نتانیاهو) را بدست آورد. عبارت فوق این ادعا را تایید می کند که جنگ 33 روزه در اسرائیل، در مرحله اول، انسجام بخش و در مرحله بعد اختلافبرانگیز بوده است.
در سطح شخصیتهای اسرائیلی، فتوای یکی از خاخامهای صهیونیست مبنی بر حلال بودن ریختن خون فرزندان و زنان فلسطینی و لبنانی، واکنشهای مختلف و گستردهای را به دنبال داشت.
ب. نگاه افکار عمومی لبنان به جنگ
«سلیمان فرنجیه»، مقاومت حزبالله را تحقق وعده صادق «سید حسن نصرالله»، دبیر کل حزبالله میدانست که در برابر خوی ددمنشی اسرائیل توانست به مدت بیش از سی روز از خود مقاومت نشان دهد.
«ژنرال میشل عون» هدف جنگ اسرائیل علیه لبنان را خلع سلاح حزبالله و ایجاد جنگ داخلی در این کشور قلمداد میکرد و بر این باور بود که حزبالله تاکنون به لبنانیها و بویژه مسیحیان اطمینان داده است که سلاح خود را در داخل به کار نمیبرد بلکه برای آزادسازی مزارع شبعا از آن استفاده میکند. میشل عون هرگونه اقدام برای خلع سلاح حزبالله را منوط به گفتگوهای داخلی و رضایت حزبالله اعلام کرد.
«امیل لحود» بارزترین شخصیت مسیحی بود که در خلال جنگها، حمایتها و پشتیبانیهای فراوانی از حزبالله به عمل آورد. وی معتقد بود که آنچه در لبنان رخ میدهد، صددرصد مشکل لبنان است اما از آنجایی که اسرائیلیها نمیتوانند مقاومت حزبالله را در برابر خود ببینند، میگویند که ایران و سوریه و شاید دیگر کشورها در پشت این درگیریها باشند. لبنان تنها از طریق مقاومت ملی بازدارنده خود توانست در برابر زیادهخواهیهای اسرائیل ایستاده و این رژیم را متحمل شکست سنگینی کند.
« سمیر جعجع» (رئیس قوات اللبنانیه)، «امین جمیل» (رئیس جمهور اسبق لبنان و رئیس حزب کتائب)و «نصرالله صفیر» (کاردینال و اسقف اعظم مسیحیهای مارونی) از جمله شخصیتهای شاخص مسیحی محسوب میشوند که نگرش متفاوتی را در قبال حزبالله و جنگ 33 روزه اتخاذ کردند، عمده این نگرشها را میتوان چنین دستهبندی کرد:
1. همه لبنانیها باید بدانند که امروز بزرگترین خطر از سوی ایران است و این کشور همه نوع سلاح را به همراه مقادیر زیادی پول برای حزبالله به لبنان ارسال میکند. (صفیر)
2. دولت لبنان نیازمند کمک جامعه بینالمللی به منظور اجرای قطعنامه 1559 شورای امنیت و خلع سلاح حزبالله است. (صفیر)
3. حزبالله باید راه و روش خود را تغییر دهد و به دولت اجازه دهد که تنها ارتش این کشور بتواند اسلحه داشته باشد (جمیل)
4. مهمترین مشکل در این جنگ، مزارع شبعا است که در صورت آزادسازی آن، هیچ دلیلی برای بقای سلاح حزبالله وجود نخواهد داشت. (جمیل)
5. حزبالله در این جنگ از حمایت آشکار ایران و حمایت ضمنی سوریه برخوردار است و در میدان جنگ نیروهای حزبالله به نیابت از ایران و سوریه با نظامیان اسرائیلی میجنگند (جعجع)
6. بهترین راه برای پایان دادن به درگیریها و اجرای قطعنامه 1559 شورای امنیت، حضور نیروهای بینالمللی در مرز با اسرائیل و همکاری آنها با ارتش لبنان است تا همه سلاحهای غیرقانونی در این منطقه پرچیده شود. (جعجع)
طایقه اهل سنت لبنان، در طول جنگ 33 روزه برخورد انفعالی و گاها به نفع رژیم صهیونیستی و به ضرر حزبالله داشتهاند که جای تامل دارد. البته احزاب و شخصیتهای بارز اهل سنت لبنان پیوندهای سنتی و دیرینهای با عربستان سعودی دارند و ارتباطات گسترده و قوی دولت سینوره با سعودی بر میزان نفوذ سعودیها در کابینه دولت و در بین اهل سنت لبنان افزود. «ماجراجویی خواندن اقدامات حزبالله در برابر اسرائیل»، توسط سعودیها واکنش اهل سنت لبنان را نیز متاثر ساخت.
با وجود چراغ سبز عربستان سعودی به اسرائیل در تهاجم به لبنان و انتقادهای گسترده از حزبالله فؤاد سنیوره، بعد از پایان جنگ به عربستان سعودی سفر کرد و از اقدامات و پشتیبانیهای آل سعود از لبنان در طول جنگ 33 روزه تشکر کرد.
سنیوره در طول بحران لبنان ضمن اینکه سعی میکرد با اعلام حمایتهای سیاسی خود از مقاومت در برابر تهاجم صهیونیستی، در نزد افکار عمومی وجه قابل قبولی بیابد، تلاش میکرد تا به جامعه بینالمللی بقبولاند که هرگوه طرحی برای خلع سلاح حزبالله بدون آزادی مزارع، شبعا، کاری بیهوده است. وی در طول جنگ نیت خود را برای خلع سلاح حزبالله پنهان نگه نداشت و با درخواست از کشورهای جهان از جمله اتحادیه اروپا، آمریکا، کشورهای عربی و حتی اسرائیل برای اجرای کامل قطعنامه 1559 که بر خلع سلاح حزبالله تاکید میکرد، به مخالفت خود با حزبالله و کارشکنیهای داخلی علیه این جنبش در جهت اعمال فشارهای مضاعف، مهر تایید گذاشت.
سعدالدین حریری، فرزند رفیق حریری، نخست وزیر اسبق لبنان و رئیس جریان اکثریت مجلس موسوم به المستقبل، که با بهرهگیری از فضای روانی حاکم بر فضای سیاسی لبنان (که متاثر از ترور پدرش بود) به قدرت رسید، در طول جنگ به دلیل بسته شدن فرودگان بیروت در خارج از لبنان حضور داشت. وی برخلاف دیگر گروههای معارض لبنانی (معروف به 14 آذر)، حزبالله را مسئول این درگیریها ندانست و از ورود به این بحث خودداری میکرد و بیشترین انتقادهای خود را متوجه نظام سوریه و شخص بشار اسد، رئیس جمهوری این کشور کرد که در صدد بهرهگیری از فضای حاکم در لبنان در جهت تقویت مواضع خود است.
دیگر شخصیتهای سنی لبنان همچون عمر کرامی، سلیم الحص و احزاب سنی همچون جماعت اسلامی با وجود اینکه مواضع حزبالله را در جنگ 33 روزه تایید میکردند، نتوانستند به نحو موثری نقش خود را در جهت تاثیرگذاری بر جریان اهل سنت به نفع حزبالله ایفاء کنند.
«طلال ارسلان» رهبر حزب دموکراسی لبنان و «ولید جنبلاط» رهبر حزب سوسیالیست ترقی خواه، از چهرههای شاخص طایفه دروزی در لبنان محسوب میشوند. از میان این دو، ولید جنبلاط دارای قدرت و نفوذ بیشتری نسبت به ارسلان در ساختار سیاسی لبنان و در بین طایفه دروزی میباشد.
هرچند ارسلان، در برابر تهاجم اسرائیل به لبنان به دلیل گرایشهای سیاسی و ملی خود، این حملات را به شدت محکوم کرد اما در حمایت از مقاومت حزبالله نوعی سکوت را اختیار کرد. البته شاید دلیل این امر را بتوان در عدم ائتلاف حزبالله با وی در جریان انتخابات پارلمانی سال 2005 میلادی و ناخشنودی او از این اقدام حزبالله جستجو کرد.
در این میان، بیشترین انتقادها از حزبالله از سوی ولید جنبلاط انجام گرفت. مذاکرات پنهانی وی با کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه امریکا در جریان سفر به لبنان در سفارت امریکا در بیروت و همچنین مذاکره با یکی از مقامات اسرائیلی در پاریس چند روز پیش از شروع جنگ، وابستگیهای شدید وی به غرب در راستای تلاش برای خلع سلاح حزبالله را نمایان ساخت.
عمده موضعگیریهای وی در طول جنگ 33 روزه عبارتاند از:
1. ایران و سوریه درصدد هستند تا از طریق حزبالله به اهداف خود دست یابند.
2. حزبالله به نیابت از ایران و سوریه می جنگد.
2. جنگ لبنان، جنگ حزبالله با اسرائیل نیست بلکه جنگ ایران و سوریه با امریکاست.
4. همه باید تلاش کنیم تا قطعنامه 1559 (خلع سلاح حزبالله) را اجرا کنیم.
5. در کشور تنها باید یک سلاح وجود داشته باشد و آن سلاح ارتش لبنان است.
6. حزبالله به دولتی در درون لبنان تبدیل شده است.
7. حزبالله هیچ احترام و ارزشی نسب به نظرات دیگر گروههای لبنانی قائل نیست و بدون هماهنگی با دولت وارد جنگ با اسرائیل شد.
شیعیان لبنان، تنها طایفه منسجم و هماهنگ با حزبالله بودند. در طول جنگ، شیعیان با وجود اینکه در معرض آسیبهای اقتصادی، جانی و روحی قرار گرفته و مجبور به ترک خانه و سرپناه خود شده بودند، اما همچنان مقاومت حزبالله و شخص سید حسن نصرالله را میستودند و به مقاومت آنان افتخار میکردند.
جریان شیعی «امل» به رهبری نبیه بری، رئیس مجلس لبنان نیز بیشترین هماهنگی را با حزبالله در طول این جنگ داشت، به طوری که سید حسن نصرالله بعد از پایان جنگ از اقدامات نبیه بری در طول جنگ تشکر کرد.
البته نباید از این نکته غافل شد که حزبالله بیشترین نفوذ خود را در لبنان در بین شیعیان داراست و به تبع آن شیعیان لبنان نیز حزبالله را مایه عزت، غرور، اقتدار و افتخار میدانند.
در بررسی تحلیلی نقش رسانههای جمعی لبنان در طول جنگ باید اذعان کرد که خط مشی کلان این رسانهها به تبعیت از فضای ناسیونالیستی حاکم در هر جنگی، در محکومیت تجاوزات اسرائیل و ستایش از رزمندگان حزبالله در رویارویی با ارتش صهیونیستی و دفع تجاوزات آنها بود. هرچند باید به این نکته نیز معترف بود که هر از چند گاهی نیز از سوی نشریات و رسانههای خبری همچون المستبقل، النهار، الحیات و LBC مطالبی منتشر میشد که در تقابل با حزبالله قرار میگرفت و این جنبش را در معرض فشارهای داخلی قرار میداد. برخی از این محورها و مطالب عبارتند از: لزوم اجرای قطعنامه 1559 شورای امنیت و تلاش برای خلع سلاح حزبالله، خطرات و تهدیدات سلاح حزبالله برای دیگر طوایف غیر شیعی لبنان، حزبالله به عنوان آغازگر جنگ و دادن بهانه به اسرائیل برای درهم کوبیدن لبنان در راستای آزادی دو سرباز اسیر خود، قطع درآمدهای دولت از منبع توریستهایی که هر ساله به لبنان میآمدند، تخریب اقتصاد رو به رشد لبنان، افزایش بیکاری و ...
خسارات اسرائیل در جنگ 33 روزه
یک مرکز فرانسوی با انتشار گزارشی رسمی از دولت فرانسه که در 300 صفحه منتشر شد ابعاد جدید و محرمانهای از اسرار جنگ 33روزه و خسارات خیرهکننده رژیم صهیونیستی در این جنگ را فاش کرد.
به گزارش فارس به نقل از پایگاه خبری الانتقادنت، مرکز فرانسوی "محور منطق" «axis of logic» که در ایالت ماساچوست آمریکا فعالیت میکند، خلاصه نسخهای از گزارش سری خود درباره جنگ 33روزه را به همراه تصاویر و نقشههای رسمی روی خروجی پایگاه اینترنتی خود قرار داده است.
این گزارش به آمار خیرهکننده تلفات و خسارات رژیم صهیونیستی در جریان این جنگ اشاره میکند و سانسور خبری شدید این رژیم را در انتشار اخبار تلفات نیروهای خودی برملا مینماید.

بر اساس این گزارش، رسمی در این جنگ دوهزار و 300صهیونیست به هلاکت رسیده و بیش از 700 نفر زخمی شدهاند، این در حالی است که اسرائیل آمار تلفات این جنگ را 119 نفر ذکر کرده است.
همچنین تعداد 160 تانک متعلق به اسرائیل منهدم شدهاند که 65 دستگاه از آنها به طور کامل از بین رفته است، 38 دستگاه از این تانکها نیز از نوع "مرکاوا" بودند که اسرائیل ادعا میکرد این تانکها غیر قابل انهدام هستند.
تنها در ناوشکن ساعر که توسط نیروهای حزبالله منهدم شد بیش از 24 صهیونیست به هلاکت رسیدهاند که اسرائیل این رقم را چهار تن اعلام کرده بود.
این گزارش میافزاید: منابع اطلاعاتی روسیه، اطلاعات اشتباه و گمراه کننده از مواضع حزبالله و نیروهای آنان به اسرائیل ارائه کرده است.
بر اساس این گزارش همانگونه که گزارشهای بسیاری پیش از این اشاره کردهاند جنگ 33روزه نتیجه ربوده شدن دو صهیونیست از سوی افراد حزبالله لبنان نبود بلکه برنامهای از پیش تعیین شده بر اساس توافقات آمریکا و اسرائیل برای آغاز این جنگ تهیه شده بود.
خسارتهای اقتصادی جنگ در اسرائیل
اسرائیل در این جنگ روزانه 110 میلیون دلار متضرر شده است. اتحادیه صنعتگران، خسارت اقتصادی این رژیم را بین 68 تا 90 میلیون دلار اعلام کرد، زیرا 90 درصد تاسیسات اقتصادی کریات شمونه و 80 درصد تاسیسات اقتصادی منطقه کرمیل واقع در الجلیل و 45 درصد این تاسیسات در منطقه حیفا تعطیل شد.
پیامدهای اقتصادی این جنگ برای اسرائیل، در تصویب بودجه سال 2007 این رژیم نمود داشته است. چرا که وقوع این جنگ به درخواستهای وزارت دفاع برای افزایش بودجه دامن زد. به طوری که در بودجه سال 2007، دو میلیارد شیکل (حدود 450 میلیون دلار) به بازسازی مناطق شمالی اختصاص داده شده است. همچنین این جنگ، بطور متوسط 3/3 درصد، هزینههای تمامی وزارتخانهها را در مقایسه با بودجه سال 2006 افزایش داده است.
خسارتهای اقتصادی جنگ در لبنان
جنگ 33 روزه خسارتهای گستردهای را به تاسیسات زیربنایی لبنان وارد کرد. این جنگ باعث فرار هزاران جهانگرد عرب و اروپایی از این کشور و موجب بیکاری هزاران نفر در لبنان شد. دولت لبنان پیشبینی کرده بود که در سال جاری 6/1 میلیون گردشگر از لبنان دیدن کنند. جهانگردی حدود 15 درصد از درآمد اقتصادی لبنان را به خود اختصاص میدهد و درآمد پیشبینی شده دولت از این بخش 52 میلیارد دلار برای سال 2006 اعلام شده بود که به دلیل وقوع جنگ محقق نشد.
در بخش صنعت نیز انهدام یا از کار افتادن بیش از 95 درصد کارخانجات لبنان، ضربه بزرگی به صنعتگران لبنانی وارد کرد. این کارخانجات عمدتا شامل کارخانههای تولید فرش، وسایل و مواد پزشکی، پارچه بافی، کاغذسازی و لبنیات بودند.
بخش تجارت لبنان به دلیل تهاجم گسترده هوایی اسرائیل، با رکود جدی مواجه شد. هر چند که بانک مرکزی لبنان توانست در طول جنگ، با کمک یک میلیارد دلاری عریستان و نیز کمک 500 میلیون دلاری کویت ارزش نرخ ارز خود را ثابت نگه دارد اما به دلیل بدهیهای زیاد این کشور که مبلغی بالغ بر 737 میلیارد دلار تخمین زده میشود، این کمکها هرچند به صورت بلاعوض باشد، نخواهد توانست چشمانداز روشنی را برای اقتصاد این کشور در آینده نزدیک ترسیم کند.
در بخش کشاورزی، تولیدات کشاورزی لبنان به علت بمبارانهای مستمر اسرائیل از بین رفته و خسارتهای جبرانناپذیری به بخش کشاورزی به ویژه در منطقه حاصلخیز بقاع وارد شده است.
بسیاری از مزارع و تاسیسات کشاورزی لبنان به شدت آسیب دیده و حدود 85 درصد از کشاورزان لبنانی، از این جنگ متضرر شدهاند. «آگسفام» که یک موسسه خیریه است، هزینه کمک به ترمیم خسارت جنگ به بخش کشاورزی لبنان را حدود 130 میلیارد دلار تخمین زده است.
- 1084 کشته غیر نظامی که حدود یک سوم آنها کودک بودهاند.
- 400 سرباز یا پلیس، 61 مبارز حزبالله، 7 مبارز وابسته به جنبش امل و یک نفر وابسته به جبهه آزادیبهش فلسطین (فرماندهی کل) شهید شدند.
چهار ناظر صلح و یک نیروی حافظ صلح سازمان ملل کشته شدند.
- 963 هزار و 334 نفر آواره شدند و 220 هزار نفر از لبنان گریختند.
- 3700 نفر زخمی شدند.
- 145 پل و روگذر، 32 پمپ بنزین، 7 هزار خانه و آپارتمان و 29 مراکز خدماتی مانند بندر، فرودگاه و کارخانه برق و آب تخریب شده یا صدمه یافته است.
علاوه بر موارد فوق، اسرائیل، «خطوط تلویزیونی و رادیویی»، «آنتنهای تلفنهای همراه»، اماکن مذهبی، «اماکن مربوط به حزبالله»، «دفاتر و منازل اعضاء حزبالله»، پایگاهها و تجهیزات نظامی لبنان را نابود ساخت و شهرها و روستاهای بسیاری از جمله صور، بنت جبیل، الخیام، النبطیه، قانا، صبدا، ضاحیه (بخش اعظم جنوب بیروت)، المصنع، دشت بقاع، بعلبک و ... را مورد هجوم شدید هوایی خود قرار داد.
منابع:
خبرگزاری فارس
روزنامه کیهان
مرکز اسناد انقلاب اسلامیwww.irdc.ir
www.baraye-farda.persianblog.ir

این معلم مقطع ابتدایی به نام جنیفر مشیل با حضور در حوزه علمیه آبادان و جاری کردن شهادتین بر زبان به دین میبن اسلام گروید و رسما مسلمانی خود را اعلام کرد.
بر اساس این گزارش، جنیفر مشیل متولد سال 1980 میلادی در کشور اسکاتلند است.
جنیفرمشیل پس از مسلمان شدن با جوانی از اهالی شهرستان آبادان پیمان ازدواج بست و در همان مکان در حوزه علمیه آبادان صیغه ازدواج دائم این زوج جاری شد.
مهریه جنیفر مشیل یک جلد کلامالله مجید و اموزش احکام دین مبین اسلام به ویژه برپایی نماز است و در بندهای بعدی پنج عدد سکه تمام بهار آزادی و یک سفر زیارتی به مشهد مقدس است.
|
امام رضا(ع) در روایتی می فرماید:"مثال ظهور مثل قیامت است، جز خداوند آن را نمی داند و جز او بر آن زمان واقف نیست."
نشانه های غیرحتمی که اگر اتفاق بیفتد، به معنای نزدیکی ظهور نیست بلکه در بستر زمان اتفاق می افتد و حادث شدن آنها زمان ظهور را مشخص نمی کند.
عمده نشانه های ظهور در این بخش جای می گیرند؛ حوادث، تغییرات آب و هوا، تغییرات اعتقادی و اخلاقی از این نوع می باشند. این نشانه ها هیچ تلازمی با نزدیک بودن ظهور ندراند و علائم قرب ظهور نیستند.
بنابر نظر جامع روایات 5 علامت از نشانه ای حتمی ظهور هستند که اگر اتفاق بیفتند، ظهور واقع می شود
صیحه آسمانی در ماه رمضان که همه مردم آن را می شنوند، خروج سفیانی و خروج یمانی که این دو اتفاق در یک ماه و در یک روز باشد؛ سفیانی پرچمدار تفکر اموی و ادامه دهنده مسیر آنهاست و یمانی که از طرفداران امام عصر(ع) است.
فرو رفتن لشکر سفیانی در زمینی در منطقه بیداء که میان مکه و مدینه است و قتل نفس زکیه که جوانی از بنی هاشم و نماینده امام زمان(عج) است نیز از نشانه های حتمی ظهور است.
ا ین نشانه ها شروع مرحله اساسی در تاریخ را اعلام می کند
در این زمان است که می توانیم منتظر وقوع امر ظهور باشیم.
لازمه مشخص شدن علائم قطعی و غیرقطعی را مطالعه و شناخت امر ظهور و عصر غیبت
شناخت جزئیات نشانه های ظهور و مطالعه در این زمینه نیاز به تحقیق و معرفت عالمانه دارد و از عهده مردم عادی برنمی آید.
کتاب های "نشانه های ظهور و علائم ظهور" و "تا ظهور" می تواند تا اندازه ای این مسیر را روشن کند.
حوادث اخیر منطقه و تطبیق آن با نشانه های ظهور
حوادث در این منطقه بارها و بارها اتفاق افتاده و این کشتارها و تغییر حکومت ها در این مناطق امر عادی است. شاید این اتفاقات از علائم عام باشد ولی جز نشانه های حتمی ظهور نیست و تطبیق آنها نابه جاست.
منبع: به نقل از فرهنگ نیوز
|
||
|
||
منبع: به نقل از فرهنگ نیوز |

