10 نکته غیر اخلاقی در آگهی های تبلیغاتی

5

 

10 نکته غیر اخلاقی در آگهی‌های تبلیغاتی  
کارکرد اصلی تبلیغات این است که کالا یا خدماتی به صورت صحیح و دقیق معرفی شود تا مخاطب نسبت به آن شناخت پیدا کند اما آنچه که در اکثر موارد رخ می‌دهد متأسفانه خلاف این کارکرد اصولی است.
 تبلیغات رسانه‌ای سهم زیادی از جدول پخش رسانه‌های مختلف را پر می‌کنند و از آنجا که در عصر رسانه به سر می‌بریم، آگهی‌های تبلیغاتی از زندگی مردم قابل تفکیک به نظر نمی‌رسد و از آنجا که این تبلیغات سوار بر موج بلند و قوی رسانه است تأثیرش نیز می‌تواند آبادگر یا ویرانگر باشد.
 
کارکرد اصلی و اصولی تبلیغات این است که یک کالا یا خدمت یا یک فرد یا گروه را به صورت صحیح و دقیق معرفی کند تا مخاطب رسانه نسبت به آن کالا، خدمت یا فرد، شناخت پیدا کند اما آنچه که در واقع رخ می‌دهد متأسفانه در اکثر موارد خلاف این کارکرد اصولی است.
 
در واقع از آنجا که بخش اعظم تأمین مالی رسانه‌ها منوط به قبول و نشر آگهی‌های تبلیغاتی است، بعضاً رسالت رسانه و اصول تبلیغاتِ صحیح، تحت تأثیر مسائل مادی قرار گرفته و اینچنین است که آگهی‌های تبلیغاتی به جای آگاهی دادن، کارکرد اغفال کردن و فریب دادن پیدا می‌کنند.
 
از آنجا که آفات آگهی‌های تبلیغاتی خیلی گسترده است، در این مطلب سعی می‌کنم به رعایت اخلاق در آگهی‌های تبلیغاتی بپردازم و عوامل غیر اخلاقی رایج در آگهی‌های تبلیغاتی را مطرح کنم:
 
1-دروغگویی از بداخلاقی‌های رایج در تبلیغات رسانه‌ای است که به صورت جدی یا شوخی در تبلیغات بکار گرفته می‌شود؛ دروغ فقط یک گفتار خلاف نیست، بلکه هر نوع نمایش خلاف واقع و استفاده از نور، رنگ و صدا می‌تواند به مثابه یک دروغ تلقی شود.
 
به عنوان مثال تبلیغات دروغینی که از تمیزکننده‌ها به نمایش گذاشته می‌شود و با یک پیس و یک پارچه می‌توان کثیف‌ترین شیشه، وان یا گازخوراک پزی را پاک کرد از نمونه‌های این نمایش‌های دروغین هستند که البته دامنه بسیار گسترده‌ای در تمام کالاها و خدمات دارد؛ نمایش خلاف واقع از مواردی است که در احکام معامله نیز به عنوان یکی از موارد غش در معامله و حرام تلقی می‌شود.
 
2- یکی از مواردی که باید در تهیه تبلیغات مورد توجه قرار گیرد، آثار تبعی آنهاست؛ در تبلیغ یک کالا یا خدمت در رسانه‌های گروهی باید مراقب بود که رسانه مخاطب عام دارد و نمی‌توان مواردی را که موجب آسیب به بخشی از مخاطبان یا اجتماع می‌شود را نادیده انگاشت.
 
به راستی به کدام مجوز رسانه‌های ماهواره‌ای به خود اجازه می‌دهند کالاهای جنسی را در شبکه‌های خود معرفی کنند و بدون توجه به سن مخاطبان مختلف، موجب ایجاد کنجکاوی منحرف کننده، بلوغ زودرس و آسیب‌های روانی به کودکان و خانواده‌ها و اجتماع شود؟
 
تبلیغات کالاهای جنسی، اکنون نه تنها در ماهواره‌ها، که در ویترین داروخانه‌ها و فروشگاه‌ها نیز به محرک‌ترین شکل صورت می‌گیرد! و البته غیر از تبلیغات جنسی، موارد زیادی وجود دارد که به آثار تبعی آنها توجه نمی‌شود، به عنوان مثال آگهی‌های تبلیغاتی از کالاها و خدماتی که بسیار تجملاتی هستند و تنها موجب حسرت خانواده‌ها و ایجاد نارضایتی از زندگی و ایجاد رقابت‌های کاذب تجملاتی در اجتماع می‌شود.
 
3- از موارد غیراخلاقی در آگهی‌های تبلیغاتی، به نمایش گذاشتن مانکن‌های زن و مرد است، که اگر چه در جهان به یک مسئله رایج بدل شده است، اما قطعاً پدیده‌ای در راستای اغوای مخاطب است تا با استفاده از جاذبه‌های جنسی، کالا و خدمات خود را به مردم غالب کنند؛ مسئله‌ای که به غیر از فریب مخاطبان، موجب افزایش فساد در جامعه می‌شود.
 
4- از مواردی که باید در تبلیغات رسانه‌ای مورد توجه قرار گیرد بحث سلامتی اجتماع است؛ نمی‌توان کالاهایی که موجب آسیب به سلامتی مردم و اجتماع هستند را تبلیغ کرد و مدعی رعایت اخلاق تبلیغاتی شد.
 
نمی‌توان نوشابه، پفک، چیپس و کِرم‌های مضر را نمایش داد و در افزایش بیماری‌ها و امراض مردم مقصر نشد؛ به راستی با کدام پیام پزشکی می‌توان تأثیر این کالاها را خنثی و وجدان را راحت کرد؟ این پیام‌های پزشکی، در مؤثرترین حالت به اندازه درج شکل ریه بیمار روی جعبه سیگار فایده دارد.
 
5- از مواردی که در تبلیغات باید مورد توجه قرار گیرد، پرهیز از طرح مسائلی است که موجب تحقیر یا مسخره کردن بخشی از جامعه شود؛ کدام انسان با اخلاقی می‌پذیرد که در یک آگهی تبلیغاتی، پسر بچه به جای اینکه به پدر خودش افتخار کند به پدر همکلاسی‌اش افتخار کند که پسرش را به فلان استخر برده است؟ به راستی می‌توان به خود اجازه داد که گروهی که به هر دلیلی نمی‌توانند یا نمی‌خواهند از کالا یا خدمتی استفاده کنند را تحقیر یا مسخره کرد؟ آیا این شیوه تبلیغات می‌تواند اخلاقی باشد؟
 
6- از مواردی که باید در تبلیغات مورد توجه باشد، این است که نباید از عواطف انسانی مخاطبان سوء استفاده کرد؛ نباید محبوبیت، محبت، اخلاق و دوستی را صرف تبلیغات کرد، نباید به صرف اینکه بچه‌ها به برنامه کودکی علاقه دارند به آن برنامه اجازه داد تا آگهی ماکارونی یا فلان محصول را به خورد مردم بدهد؛ این قضیه مثل این است که شما به اتفاق فرزندتان به مغازه دوست‌تان بروید ولی ببینید که او فرزند شما را فریفته است تا برای خرید یک کالای مضر از همان مغازه، به جان شما بیفتد.
 
7- از موارد دیگر غیراخلاقی در تبلیغات، رعایت نکردن مالکیت شخصیت‌های حقیقی، حقوقی یا مجازی است؛ بکار بردن صدا و تصویر افراد و شخصیت‌های محبوب ملی یا بین‌المللی، آنگاه که بدون اخذ مجوز ایشان، مالکان یا وارثانشان انجام می‌شود، یقیناً هم غیرقانونی است و هم غیراخلاقی؛ مسئله‌ای که در رسانه ملی ما با استفاده از شخصیت‌های معروفی مانند مارکوپولو، لورل هاردی، خانم مارپل، چارلی چاپلین یا استفاده بدون اجازه از اذان، دعا و صدای افراد به یک مسئله شایع بدل شده است.
 
8- استفاده ابزاری از مقدسات برای تبلیغ یک کالا نیز یکی از مسائل رایج در رسانه‌های کشور ماست، در مناسبت‌های مختلف مذهبی، تبلیغات رنگ و بوی مذهبی می‌گیرد، به نحوی که برخی از این بخش‌ها، به شدت با کالا یا خدمتی که تبلیغ می‌شود، در تضادی مسخره قرار می‌گیرد.
 
9- تخریب‌گری یکی دیگر از نکات غیراخلاقی مورد استفاده در آگهی‌های تبلیغاتی و تبلیغات است؛ در واقع آگهی به جای اینکه از محصول، خدمت یا فرد مورد تبلیغ، آگاهی ببخشد، مشغول تخریب محصول رقیب می‌شود که این مسئله معمولاً با طعنه و کنایه رخ می‌دهد، نمونه بارز این مسئله را در تبلیغات اپراتورهای مختلف تلفن‌های همراه و تبلیغات‌ انتخاباتی دیده‌اید که حتماً به خاطر دارید.
 
10- یکی دیگر از مسائلی که در فقه اسلامی مورد نهی بوده و موجب فسخ معامله می‌شود، تدلیس است، تدلیس یعنی مخفی کردن معایب و از ریشه تاریکی می‌آید؛ مثل این که کالایی را در تاریکی گذاشته باشند تا مشتری معایبش را نبینید و این نیز از نمونه‌های کلاهبرداری تلقی می‌شود.
 
متأسفانه این مسئله نیز در آگهی‌های رسانه‌ای به وفور یافت می‌شود که البته با توجه به فاصله‌ای که رسانه یا فروشندگان از اخلاق پیدا کرده‌اند، توقع پایبندی به این مسئله نیز خنده‌دار و گریه‌دار به نظر می‌رسد؛ به راستی ممکن است روزی برسد که در این کره خاکی، یک نفر در کنار بیان نقاط مثبت کالایش، نقاط ضعف و ایرادهای آن را نیز بیان کند؟
 
البته این مسئله در سطح جامعه بعضاً رعایت می‌شود، مثل فرد منصفی که موقع فروش خودروی خود،  تصادفات و ایرادات خودرویش را به مشتری بگوید، اما این مسئله در سطح کلان  و در رسانه و تبلیغات رسانه‌ای متأسفانه وجود خارجی ندارد، به حدی که می‌گویند «هیچ ماست بندی نمی‌گوید ماستش ترش است».
منبع:وبلاگ سلمان علی(ع)


      

پاسخ به شبهه وهابیت در خصوص فَدَک با زبان خودشان

پاسخ به شبهه وهابیت در خصوص فَدَک با زبان خودشان
کتاب فدک به قلم السید جاسم هاتو الموسوی به زبان عربی، از سوی حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج وزیارت با هدف پاسخگویی به شبهات مطرح شده از سوی وهابیون، منتشر شد.

 سید جاسم هاتو الموسوی در کتاب فدک که به عربی تألیف شده، به شبهاتی که «احسان الهی ظهیر» نویسنده وهابی پاکستانی در کتاب الشیعه و اهل البیت [علیهم السلام] درباره موضوع فدک وارد کرده، پاسخ داده است.

وهابیت که با آراء ابن تیمیه آغاز شده و محمد بن عبد الوهاب آن را گسترش داد، هنوز هم کسانی را می‌پروراند که همچون اسلاف خویش همه را کافر بدانند و برای هیچ مسلمانی حرمتی قائل نشوند. یکی از این وهابیون، احسان الهی ظهیر، نویسنده وهابی، پاکستانی است که به تعصب در عقاید وهابیت شهرت دارد. او برای فتنه در عالم اسلام دست به تألیفاتی زد که بیشتر آن‌ها در رد شیعه است و از جمله آن‌ها می‌توان به الشیعة و السنة، الشیعة و اهل البیت [علیهم السلام]، الشیعة و التشیع، الشیعة و القرآن، الاسماعیلیة، البابیة، القادیانیة، البهائیة، الباطنیة، التصوف و غیره اشاره کرد. این کتاب‌ها بقدری انحراف دارد که برخی از متفکرین از اهل سنت در نقد و رد آن دست به قلم شده‌اند.
این نویسنده وهابی که در کتاب‌های خود به هیچ وجه جانب آداب اسلامی، دوری از تعصب و تمسک به اخلاق را رعایت نکرده است خصوصا در کتاب الشیعه و اهل البیت [علیهم السلام] که از روش تحقیق در مسائل اختلافی بکلی خارج شده و هیچ ارزشی برای کتاب باقی نگذاشته است خصوصا در موضوع فدک که در آن، صورت حقیقت را مشوه و بسیار دور از واقع نشان داده است.

سید جاسم هاتو الموسوی در کتاب فدک که به عربی تألیف شده، به شبهاتی که «احسان الهی ظهیر» نویسنده وهابی پاکستانی در کتاب الشیعه و اهل البیت [علیهم السلام] درباره موضوع فدک وارد کرده، پاسخ داده است.

مدخل این کتاب یا نام «أموال الدولة الإسلامیة» آغاز شده است.

فصل اول با عنوان «إرث الأنبیاء فی النصوص الشیعیة و تاریخیة فدک» شامل «السیر التاریخی لفدک» و «عدم وراثة الأنبیاء علیهم السلام فی المرویات الشیعیة» می‌شود.

«النحلة و الإرث» عنوان فصل دوم کتاب است که به: «فدک نحلة الرسول صلی الله علیه و آله لفاطمة علیهاالسلام» و «مطالبة الزاهراء علیها السلام بإرثها» پرداخته است.

و در فصل سوم «مناقشة استدلال أبی بکر بحدیث (لا نوّرث) علی عدم الإرث» را می‌خوانید.

در بخشی از این کتاب در مطلبی با عنوان: «دعوی اختلاق الشیعة لعدم رضا الزهراء علیهاالسلام و غضبها علی الشیخین» آمده است:

ادعی إحسان إلهی ظهیر اختلاق الشیعة لقضیة عدم رضا الزهراء علیها السلام و غضبها علی أبی بکر، و ذلک من أجل الطعن علی الصحابة، من خلال إثبات العدواة بینهم و بین أهل بیت النبی صلی الله علیه و آله؛ حیث قال: (ولکن الشیعة لم یعجبهم بأن ترضی فاطمة بهذا القضاء بتلک السهولة، فسودوا صفحات و أوراقا کثیرة، و کتبوا بخصوص ذلک کتبا عدیدة…). و قال فی موضع آخر:

فالعمارة التی أرادوا بناءها علی هذا الأساس الواهی، لإقامة المآتم و مجالس اللعن و الطعن علی غصب حقوق أهل البیت، و إثبات المنافرة والعداوة بین خلفاء النبی و أصحابه و بین أهل بیته…

و الجواب: من الثابت، و بما لا یقبل الشک، أن الزهراء علیها السلام غضب علی الشیخین فی خصومتهما معها علیهاالسلام، و توفیت و هی غاضبة علیهما، و مبالغة فی ذلک أوصت بأن لا یحضرا جنازتها علیها السلام، و لا یصلیا علیها، و أن تدفن فی الیل، و لا یعلم قبرها. و قد نصت علی ذلک صحاح السنة و سننهم و مسانیدهم.

غضب فاطمة علیها السلام علی الشیخین فی أحادیث السنة

یعد حدیث (فغضبت فاطمة) من الأحادیث الصحیحة المتفق علیه، و قد أخرجه کبار الحفاظ و المحدثین…»

کتاب فدک به قلم السید جاسم هاتو الموسوی با شمارگان 1000 نسخه در 212 صفحه با قیمت 2700 تومان به همت نشر مشعر منتشر شده است./حج

 



      

توجه به فعالیتهای قرآنی جایگاه ویژهای در برنامه وزارت ارشاد خواه

توجه به فعالیت‌های قرآنی جایگاه ویژه‌ای در برنامه وزارت ارشاد خواهد داشت

وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد اسلامی با اشاره به برنامه کلان خود گفت: ترویج فرهنگ اصیل، اصلاح فرهنگ عمومی و سبک زندگی بر اساس سبک زندگی ایرانی _ اسلامی، رشد فضائل اخلاقی، تقویت عفاف و حجاب و ترویج فعالیت‌های قرآنی جایگاه ویژه‌ای در برنامه این وزارتخانه خواهد داشت.

به نقل از ایکنا، علی جنتی، وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد اسلامی، امروز، 24 مردادماه در صحن علنی مجلس شورای اسلامی در دفاع از برنامه‌های خود، با بیان این‌که آمده‌ام برای تصدی مسئولیتی دشوار اعلام آمادگی کنم، اظهار کرد: به عنوان فرزند کوچک امام راحل و و رهبر معظم انقلاب برای رسادن پیام معنویت به جهان اعلام آمادگی می‌کنم.

وی افزود: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مسئولیتی بزرگ و پرمخاطره است و به خوبی به سختی راه آگاهم و می‌دانم سخنگویی 7 هزار سال فرهنگ ایران دشوار است.


جنتی با تأکید بر اینکه تصدی وزارت فرهنگِ ام‌القرای جهان اسلام آن هم در روزگار پرحادثه کنونی آسان نیست، گفت: به خوبی می‌دانم که فرهنگ باید اولویت نخست کشور باشد، چرا که فرهنگ زبان اصلی انقلاب اسلامی و هنر زبان گویای سرزمین پارسه است.


وی تصریح کرد: ایران فرهنگی مرز نمی‌شناسد و طنین پژواک آن از شرق تا غرب را در نوردیده است و حتی چشم امید جهان غرب که در تاریکی مغرب به سر می‌برد، به شرق دوخته شده است و در جهان کنونی فرهنگ و هنر تنها وسیله پرکردن اوقات فراغت نیست.


جنتی با اشاره به تهاجم فرهنگی غرب و مقابله با فرهنگ غربی گفت: ایستادگی در برابر این تهاجم با بازگشت به خویستن خویش و رسیدن به ریشه‌ها میسر می‌شود؛ بازگشت به خویشتن، یعنی بازگشت به دین و اسلام رحمانی و گذشت و عفو و کرامت حرمت مؤمن؛ بازگشت به اسلامی که پیامبرش پیام‌رسان رحمت است و اسلامی که برای همه نسل‌ها و ملت‌هاست؛ اسلامی که واپس‌گرایی و تحجر را بر نمی‌تابد و بر عقلانیت و خردگرایی پا می‌فشارد.


وی همچنین اظهار کرد: باید به به ایرانی بودن خود و فرهنگ و تمدن 7 هزارساله خود ببالیم؛ چرا که ایران همواره سرزمین توحیده بوده است و پیروان ادیان مختلف در کنار یکدیگر در این سرزمین زیسته‌اند.


جنتی با بیان این‌که ایران سرزمین علم، حکمت و دانایی و عرفان ناب اسلامی است، افزود: اسلام و ایران دو روی سکه هویت ایرانیان است.


وی خطاب به نمایندگان مجلس گفت: در صورت تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌کوشم چهره ایران توحیدی و معنویت‌گرا و ایران غنایافته از اسلام ناب را به جهانیان بشناسانم و با کمک نخبگان فرهنگ، زبان فارسی را به عنوان زبان دوم جهان اسلام تقویت کنم و راه را بروی نفود فرهنگ بیگانه ببندم؛ فارسی زبانان را گرد هم آورم و اتحادیه فارسی‌زبانان را ایجاد کنم.


جنتی خاطرنشان کرد: تلاش خواهم کرد با اعزام سفیران فرهنگی شایسته، دین‌دار و کارآمد راه را برای همکاری و همگرایی با جوامع اسلامی هموار سازم و می‌کوشم از ظرفیت ریاست دوره‌ای در جنبش عدم تعهد برای رساندن پیام دوستی ملت ایران به جهانیان نهایت استفاده را داشته باشم.


وی ارتقای جایگاه نمایندگی فرهنگی ایران در سایر کشورها را از دیگر برنامه‌های خود خواند و افزود: تلاش می‌کنم با اعزام بزرگان فرهنگ و هنر به سایر کشورها به عنوان رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی، این جایگاه را ارتقا دهم.


جنتی با تأکید بر اینکه هنر بهترین سفیر ایران می تواند باشد، گفت: در دوره‌ای نامزد تصدی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شده‌ام که جمع کثیری از نخبگان فرهنگ دینی و فرهنگ و هنر از دولت فاصله گرفته‌اند و تنش‌های بی‌حاصل و برخوردهای نسنجیده و کشمکش‌های بی‌ثمر در برخورد با اصحاب فرهنگ و هنر دیده می‌شود؛ خواهم کوشید بدون ذره‌ای عدول از ارزش‌های اسلامی و انقلابی، آرامش و اعتدال را به عرصه فرهنگ و هنر بازگردانم و مدیرت را به اهلش بسپارم.


جنتی با رد تفکر لیبرالی نسبت به فرهنگ و تعریف هنر برابر هنر گفت: هنر وسیله‌ای برای تعالی روح بشر است و نمی‌تواند از ارزش‌های اصیلش تهی باشد.


وی در ادامه سخنان خود به برنامه های کلان خود اشاره کرد و افزود: اصول برنامه هایم برگرفته از استاد بالادستی همچون سند چشم انداز، سیاست های کلی و برنامه پنجم است.


ترویج فرهنگ اصیل، اصلاح فر هنگ عمومی و سبک زندگی بر اساس سبک زندگی ایرانی _ اسلامی، رشد فضائل اخلاقی، تقویت فرهنگ عفاف و حجاب و ترویج فعالیت های قرآنی از جمله سیاست های کلانی بود که علی جنتی به آنها اشاره کرد و گفت: این اصول در برنامه های آتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از جایگاه ویژه ای برخوردار خواهد بود.


جنتی دوران دفاع مقدس را گنجینه مهمی برای ارتقای فرهنگ ایثار در جامعه یاد کرد و گفت: از دیدگاه علما، بزرگان و مراع عظام تقلید به عنوان سرمایه بزرگ و پشتوانه فرهنگی استفاده خواهم کرد.


مردمی کردن و عدالت فرهنگی از دیگر برنامه های ارائه شده از سوی علی جنتی بود که در این مورد اظهار کرد: عدالت فرهنگی یعنی ایجاد فرصت برابر برای همه هنرمندان فرهیختگان و ایجاد فرصت دسترسی برابر به کانون های فرهنگی برای همه لایه های اجتماعی و به عنوان مثال بردن کتاب به همه شهرها و روستاها که تقویت مجامع فرهنگی و تشکل های صنفی فرهنگی یکی از راه های رسیدن به این هدف است.


وی با تأکید بر ضرورت توجه به تمرکز زدایی و تراکم زدایی در مدیریت فرهنگی گفت: بر این باورم که به مدیریت های محلی و استانی باید اعتماد کرد.


جنتی تأکید بر آموزش و حمایت از خلاقیت ها در عرصه های گوناگون فرهنگی را نیز ضروری دانست و افزود: برای اصلاح فرهنگ عمومی و سبک زندگی که مورد تأکید رهبر معظم انقلاب است باید از مدارس آغاز کرد؛ ایجاد روحیه خودباوری، دین باوری و درونی کردن ارزش های اخلاقی تنها با یاری وزارت آموزش و پرورش و هماهنگی بین بخش ها ممکن است؛ بنابراین خواهم کوشید با همکاری وزارت آموزش و پرورش و علوم برای ارتقای فرهنگ عمومی گام های بلندی بردارم.


پیش از سخنان علی جنتی، جواد کریمی قدوسی، منتخب مردم مشهد در مجلس به عنوان مخالف وزیر پیشنهادی در سخنانی اظهار کرد: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قرارگاه بزرگ فرهنگی است که در زمان صلح، جنگ و تهدید و شبیخون باید از فرهنگ ملت دفاع کند.


وی با اشاره به نقشه راه دشمن برای مقابله با فرهنگ ملت ایران گفت: مقابله با تهاجم فرهنگی دشمن در برنامه وزیر پیشنهادی پررنگ مطرح نشده است؛ در حالی که این مسئله دغدغه رهبر معظم انقلاب، ملت و نمایندگان است.


کریمی قدوسی با یادآوری آسیب‌هایی که پیش از این متوجه وزارت ارشاد و فضای فرهنگی کشور بود، گفت: اگر فضاهای فرهنگی گذشته بخواهد برگردد، ملت ایران اجازه نخواهد داد ذره ای انحراف ایجاد شود.


مخالف بعدی، حجت الاسلام حمید رسایی، منتخب مردم تهران بود که گفت: جنس مخالفت من جنس دغدغه‌ای است و علی جنتی نمی تواند این دغدغه ها را برطرف کند.


وی اظهار ارادتمندی فکری وزیر پیشنهادی به یکی از شخصیت های نظام را علت نگرانی خود خواند و گفت: باید ارادت فکری به رهبری باشد و این در عمل خود را نشان دهد.


رسایی با بیان اینکه وزارت ارشاد یک وزارتخانه فکری و اجرایی است، یادآور شد: این وزارتخانه فروعات بسیار زیادی دارد.


وی با اشاره به برنامه ارائه شده از سوی وزیر پیشنهادی گفت: این برنامه کلمات روی کاغذ است و همت و اراده ای برای اجرای آن در برنامه مدون دیده نمی شود، چرا که قاطعیتی در این برنامه ندیده ام.


رسایی همچنین خواستار ارائه توضیحاتی از سوی علی جنتی در مورد برنامه های خود در بخش های مختلف و اعلام موضع در برابر افراطی ها شد.


در ادامه رسیدگی به وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد اسلامی، عوض حیدرپور، منتخب مردم شهرضا در سخنانی با اشاره به شخصیت علی جنتی گفت: وی ولایت مدار، پاکدست، اخلاقی، کارآمد و صالح و معتقد به صلاح و اصلاح نسل آینده است.


وی با اشاره به سوابق انقلابی و حوزوی علی جنتی گفت: در دوره ای که در صدا و سیمای خوزستان مشغول بود کادرسازی را جزء برنامه های خود داشت که امروز بسیاری از آنها در صدا و سیمای تهران مشغول هستند؛ وی همچنین پس از ورود به صدا و سیمای تهرانی قانونی در مورد مقررات حاکم بر صدا و سیما تدوین کرد که امروز این سازمان خود را مدیون آن قانون می داند.


استانداری خوزستان در دوران دفاع مقدس از دیگر خدمات علی جنتی بود که حیدرپور به آن اشاره کرد و گفت: وزیر پیشنهادی در آن دوره در کنار نقش اجرایی خود، نقش دفاعی خود را نیز به خوبی انجام داد و در نقش رزمنده در کنار سایر رزمندگان به ایفای نقش پرداخت.


وی به برنامه های ارائه شده از سوی وزیر پیشنهادی اشاره کرد و گفت: این برنامه مدون و دقیق و مطابق با برنامه پنجم توسعه است.


حیدرپور افزود: با توجه به سوابقی که وزیر پیشنهادی دارد فرهنگ را به خوبی می شناسند و با اسلام نیز کاملاً آشناست و می تواند به وظیقه خود در این وزارتخانه عمل کند.


سیداحمدرضا دستغیب، منتخب مردم شیراز دیگر موافقی بود که پشت تریبون حاضر شد و گفت: دغدغه ها، مطالبات و انتظارات رهبر معظم انقلاب در برنامه علی جنتی دیده می شود.


وی با بیان اینکه برای رسیدگی به مسائل فرهنگی نیاز به ارتباط و تعامل گسترده با حوزه های فرهنگی و نهادهای مرتبط دارد، اظهار کرد: به دلیل عقبه دینی، پشتوانه اعتقادی و ارتباط با حوزه های مختلف، وزیر پیشنهادی می تواند عناصر فعال را به اجماع رسانده و با سازمان دهی این نیروها به مدیریت فرهنگی بپردازد.


حیدرپور با اشاره به توجه وزیر پیشنهادی به مسئله پیوست فرهنگی و مهندسی فرهنگی گفت: دشمن شناسی و شناخت محیط های خارجی و داخلی از شاخصه های وزیر پیشنهادی است.


وی تصریح کرد: کار وزارت ارشاد برگزاری چند جشنواره نیست؛ علی جنتی باور دارد که در فعالیت های فرهنگی دولت از حوزه تصدی گری به سمت حمایتی برود و برنامه های فرهنگی از سوی بخش غیر دولتی با محوریت مسجد در نقاط مختلف کشور سازمان دهی شود.


محمد دامادی، منتخب مردم ساری نیز در حمایت از وزیر پیشنهادی اظهار کرد: علی جنتی برآمده از سنت و معنویت سنتی است و در عرصه دانشگاه نیز حضور داشته است؛ به همین دلیل آشنایی گسترده ای با فرهنگ کشور دارد.


وی با اشاره به سوابق وزیر پیشنهادی در وزارت کشور و امور خارجه گفت: حضور وی در این دو وزارتخانه زمینه را برای شناخت او از مطالبات فرهنگی قومیت های مختلف مردم و همچنین فرهنگ سایر ملل فراهم کرده است.


دامادی با تأکید بر اینکه وصف اعتدال در وزیر پیشنهادی متجلی است، اظهار کرد: در سال های مدیریت علی جنتی، کارهای افراطی از سوی وی مشاهده نشده است.


وی افزود: وزیر پیشنهادی توجه عمیقی به مسائل فرهنگی کشور دارد؛ کسانی از برنامه ارائه شده برمی آشوبند که کوشیده اند فرهنگ را دولتی کنند.


دامادی افزود: برنامه ارائه شده به قدری جامع و کامل دیده شده است که بازنمایی اعتدال را می شود در آن دید؛ این برنامه حاکی از آن است که قرار نیست بخش‌هایی از فرهنگ در سایه سایر بخش‌ها قرار گیرد.


حجت‌الاسلام سبحانی‌نیا، منتخب مردم نیشابور نیز به عنوان موافق وزیر پیشنهادی به سوابق مبارزاتی و انقلابی علی جنتی اشاره کرد و گفت: وی فرزند واقعی انقلاب اسلامی و مبارزی نستوه است و بیش از یک دهه از معارف بلند حوزه بهره برده است.


وی با بیان اینکه وزیر پیشنهادی سه دهه تجربه مدیریت در عالی‌ترین سطوح را دارد، گفت: وی پاکدست، مشورت‌پذیر، متواضع و بااخلاق است و جهان را می‌شناسد.


سبحانی‌نیا در مورد برنامه ارائه شده از سوی وزیر پیشنهادی گفت: این برنامه نکات ارزش‌مندی در مورد مواجهه با تهاجم فرهنگی دارد و می‌توان گفت جامع‌ترین برنامه برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و می‌تواند به عنوان سند فرهنگی بسیار مهم و ضروری باشد.


وی افزود: در این برنامه خبری از افراط و تفریط نیست و هم ایرانی و هم اسلامی است.


سبحانی‌نیا عدالت فرهنگی را که در برنامه پیشنهادی مورد توجه قرار گرفته را یک آرزو عنوان کرد و گفت: در این برنامه تمرکززدایی مطرح شده و مردم را در برنامه‌های فرهنگی سهیم می‌داند، در عین حالی که خود را از عرصه فرهنگ کنار نمی‌کشد؛ در این برنامه سعی شده همه مردم از برنامه‌های فرهنگی بهره ببرند.



      

نفوذ یهود در دولتهای منطقه خاورمیانه

نفوذ یهود در دولتهای منطقه خاورمیانه

نویسنده: عجاج نویهض

جنگ جهانی اول و خیزش تورانیسم، راهکار تحقق دولت یهود

سال 1913 صهیونیستها به طرز وحشتناکی تا اعماق دولت عثمانی و شریانهای آن نفوذ کردند که روشهای آنها را در این زمینه در پروتکلها می خوانید این در حالی است که پروتکلها جز در روسیه ی تزاری، در جای دیگر هنوز مشهور نشده بود. آخرین انقلاب عثمانی همان است که در سال 1913 به وقوع پیوست، و پس از آن انقلابی صورت نپذیرفت مگر ورود ترکیه به جنگ در کنار آلمان و سپس فروپاشی آن در اواخر 1918 و جدا شدن کشورهای عربی از آن. از آن پس، دولت عثمانی تا زمان برقراری آتش بس در دست ترکهای مبلغ تورانیسم بود و پس از آن تاریخ، این عده در اطراف و اکنانف پراکنده شدند. در کابینه ی انقلاب 1913، صهیونیستها زیر نقاب «ناسیونالسیم ترکی» از سیزده مقام وزارتی به سه مقام یعنی وزارت کار و امور اجتماعی، بازرگانی و کشاورزی و پست و تلگراف دست یافتند. علاوه بر اینها، جاوید، ناظر مالیه (وزیر دارایی) نیز از یهودیان دنمه بود. یهودیها از زمانی که توسط رومیها پراکنده شدند (سال 70 م) در هیچ کشوری به چنین موقعیتی دست نیافتند. نفوذ آشکار و پنهان آنها در سیاست ترکی- تورانیسم از ابتدای انقلاب 1908، آخرین حلقه در رسیدن به فلسطین بود که این کار را از طریق افزایش تلاشهای خود برای خرید اراضی پهناوری که متعلق به عبدالحمید (1) بود و از املاک خصوصی او، معروف به «چیفتلیک» (2)، به شمار می آمد، انجام دادند. یهودیها موفق شدند حکومت را وادار به وضع قوانین و تشکیلاتی بکنند که به آنها امکان می داد تحت نام شرکتهایی با نامهایی بیگانه و غیر عثمانی این اراضی را خریداری کنند. به موجب آن قوانین، این شرکتها اشخاص حقوقی به شمار می رفتند، حال آن که قبلاً چنین چیزی هرگز مجاز نبود. یک سال بعد جنگ به وقوع پیوست و در سال 1917 یهودیها به اعلامیه ی بالفور دست یافتند. در مبحث بعد راجع به موضوع وزارتهای سه گانه که یهودیها با انقلاب 1913 به آنها رسیدند و نفوذ ایشان در حکومت توضیح بیشتری می دهیم.

بالا گرفتن نفوذ یهودیها در حکومت عثمانی از 1908 تا 1914

سال 1913: چهار مقام وزارتی در اختیار صهیونیستها و عربها هیچ
این گوشه ای که نفوذ صهیونیستی در دولت عثمانی است. چنان که گذشت، یهودیها در آخرین انقلاب عثمانی که در سال 1913 به وقوع پیوست به چهار مقام وزارتی دست یافتند (یکی از اینها پست وزارت مالیه یا دارایی بود که مسئوولیت آن را جاوید به عهده داشت. وی ظاهراً مسلمان اما در واقع از یهودیهای دنمه بود). در این جا مایلیم این موضوع را از چند بعد بررسی کنیم.
گفتیم که یهودیها به سه مقام وزارتی دست یافتند:
1- وزارت نافعه (کار و امور اجتماعی).
2- وزارت بازرگانی و کشاورزی.
3- وزارت پست و تلگراف.
ترکها به وزیر، «ناظر» می گفتند و به نخست وزیر، «صدراعظم».
ناظر نافعه، «بساریا افندی» بود. او عضو مجلس اعیان و اصلاً افلاقی- بوغدانی (3) (از رومانی) بود و سر دبیری روزنامه ی جون تورک (4) و مسئولیت نظارت و بازرسی نوشته هایی را به عهده داشت که از سوی جمعیت صهیونیستی در این روزنامه به چاپ می رسید. روزنامه ی مذکور رگ و خون صهیونیستی داشت. از مدتها پیش منطقه ی افلاق و بوغدان از پیکر امپراتوری جدا شده بود و بسیاریا افندی، این میخ طلایی، برای ادامه ی وظایف صهیونیستی خود در استانبول باقی ماند و یکی از کرسیهای مجلس اعیان را تصاحب کرد.
ناظر بازرگانی و کشاورزی، «نسیم مازلیاح»، نماینده ی پیشین ازمیر در پارلمان عثمانی و نماینده ی دائمی و تام الاختیار جمعیت صهیونیستی بود.
وزارت پست و تلگراف را «اوسقان افندی» به عهده داشت. او گرچه مانند دو نفر قبل ظاهراً یهود شمرده نمی شد، اما با تمام وجود یهودی بود و در صهیونیسم بسیار افراط و مبالغه می ورزید. بنابراین، وی در اندیشه و اخلاق پول پرستانه به طرز وحشتناکی یهودی بود. پنج سال پیش از آن که به مقام وزارت دست یابد در «دیون عمومی» سمت منشیگری داشت، اما ناگهان به عنوان بازرس مالی به «روملی» (5) فرستاده می شود و سپس قدرتی پنهان او را به مقام وزارت می رساند.
جاوید، ناظر مالیه نیز که اقتصاد دانی ماهر به شمار می رفت، مسلمان بود اما رگ و ریشه ی دنمی داشت. بنابراین، از مجموع سیزده مقام وزارتی، سه پست آن را یهودیها در اختیار داشتند و این در حالی بود که یهود در امپراتوری عثمانی اقلیت ناچیزی را تشکیل می دادند و در میان اقلیتهای امپراتوری، آخرین اقلیتی بود که از آن یاد می شد.
اما عربها با آن که نصف جمعیت امپراتوری را تشکیل می دادند و وسعت سرزمینهای آنها به مراتب بیشتر از آناتولی بود- توجه داشته باشید که آنچه را امروزه عربستان سعودی می نامند و امیرنشینهای خلیج و جنوب عربی را در این محاسبه منظور نداشته ایم- در پارلمان کمتر از نصف کرسیهایی را که حقشان بود در اختیار داشتند، و در همین کابینه ی انقلاب سال 1913 تنها یک وزیر عرب یعنی سلیمان بستانی حضور داشت که او هم در سال 1914 با ورود ترکیه به جنگ در کنار آلمان، از مقام خود استعفا داد و استعفای او به منزله ی اعتراض به سیاست های ترکهای تورانی بود. از آن زمان تا پایان جنگ یا خاتمه ی امپراتوری، یعنی مدت چهار سال و نیم، حتی یک وزیر عرب در کابینه حضور نداشت.
عجیب این جاست همین اسوسقان افندی که حالا دیدیم وزیر پست و تلگراف شده و چند سال پیش از آن «دیون عمومی» منشی بود، دست اقبال صهیونیستی او را جابه جا می کند و همچنان بالایش می برد تا آن که سالهای پس از جنگ فرا می رسد و قیمومتها و حکومتهای تحت قیمومت در جهان اسلام، از جمله عراق، شکل می گیرد و او را می بینیم که در حکومت عراق به عنوان کارشناس مالی فعالیت می کند و قرارداد می بندد. بازیگرها و دسیسه های یهود را ببینید! درباره ی دستی که اوسقان افندی را به بغداد، این پایتخت رشید (هارون) آورد و پیرامون جادو و جنبلهایی که از هر طرف او را در احاطه داشت، بیندیشید. آری، او از دخمه ی سیاست «دانشوران صهیون» و انگلیس بیرون آمد!
نخست وزیر عثمانی در سال 1913 پرنس سعید حلیم پاشا، از خانواده ی محمد علی آلبانی بود. او فردی ضعیف الاراده و ناتوان بود و تمام کارهایش در دست گروه ترکهای تورانی قرار داشت که اینها نیز به نوبه ی خود از یک سو در دست برلین بودند و از سوی دیگر در دست صهیونیستها.
در این سال حکومت عثمانی مبلغ 35 میلیون لیره ی طلا از فرانسه وام گرفته بود. انسان وقتی پروتکلها از جمله پروتکل بیستم را می خواند، در می یابد که چگونه قراردادهای دریافت وام به واسطه ی یهود و از یهود بسته می شود و این وامها به گونه ای مصرف می گردد که وام گیرندگان را به ورطه ی نابودی می کشاند. این نخها تماماً تافته ی دست «دانشوران صهیون» است. این مطلب حاشیه ای را با اندکی تفصیل برگزار کردیم چون هدف از آن تشریح و توضیح برنامه ی پروتکلهاست؛ برنامه ای که شناخت کامل آن یک ضرورت است. در ضمن سخن به این نکته ی بسیار باریک دست یافتیم که چگونه صهیونیستها نقشی را بازی کردند که آنها را در آغاز جنگ به لندن نزدیک کرد و از برلین دورشان ساخت. اخیراً کتابی تحت عنوان ترکیا الفتاه (ترکیه ی جوان) به زبان عربی ترجمه شده که در آن سخنان غیر دقیق و نادرستی پیرامون فراماسونری، یهودیت جهانی و شخصیتهای ترکیه جوان آمده است. در این جا خالی از فایده نخواهد بود اگر نکاتی را درباره ی این سخنان یادآور شویم.
نویسنده ی این کتاب دکتر ارنست ا.ر مزور امریکایی (E.E.Ramsaur.Jr ) و مترجم عربی آن دکتر صالح احمد علی است. کتاب یاد شده در سال 1947 به رشته ی تحریر درآمده و در سال 1960 به وسیله ی مؤسسه ی فرانکلین در بیروت به عربی منتشر شده است. کتاب، به طور کلی، حاصل یک تحقیق وسیع و مفصل است که نویسنده ی خود را به دریافت درجه ی دکترای فلسفه از دانشگاه پرینستون نایل آورد. با این حال، در کتاب مذکور اشتباهات و لغزشهای بزرگی به چشم می خورد. برای نمونه، در صفحه ی 127 پیرامون فراماسونری بین المللی یا یهودیت جهانی می خوانیم: «به هر حال، اعضای «ترکیه ی جوان» که به قومیت خویش ایمان داشتند، چه در داخل امپراتوری عثمانی و چه در خارج از آن، ماهیهً نمی توانستند تسلیم رهبری هیچ یک از سازمانها و تشکیلات بین المللی باشند. درست است که در پی انقلاب 1908، فراماسونری برای مدتی در ترکیه رواج یافت اما هیچ پژوهشگر جدی در مسائل ترکیه نمی تواند حکومت ترکیه ی جوان را متهم کند که به فراماسونری بین المللی یا یهودیت جهانی اجازه داده است که در فاصله ی سال 1908 تا اعلان جنگ سیاستهای خویش را به آن دیکته کند».
این است نظر نویسنده یا استنتاج و یا گرایش او. پاسخ ما به این سخنان به طور فشرده چنین است:
1- این نویسنده یا هر نویسنده ی دیگری نمی تواند به موضوع نفوذ فراماسونری یا نفوذ یهودیت جهانی در امپراتوری عثمانی بپردازد مگر آن که قبلاً به این پرسش پاسخ دهد: آیا پروتکلها را خوانده است یا خیر؟ اگر خوانده است آیا مطالب آن را قبول دارد؟ اگر خوانده است و مطالب آن را نیز می پذیرد دیگر جایی برای اظهار چنین آرایی وجود ندارد و چنانچه پروتکلها را مطالعه کرده ولی آنها را قبول ندارد با واقعیت و منطق سرستیز در پیش گرفته است. شق سوم هم این است که بگوییم پروتکلها را خوانده اما چیزی از مطالب آن دستگیرش نشده است که البته این امر با عقل جور در نمی آید.
2- یهودیت جهانی بر فراماسونری تکیه دارد و فراماسونری دو نوع است: فراماسونری یهودی و فراماسونری «گوییم» یا غیر یهود که دومی آلت دست اول است.
3- در چند تا از پروتکلها، بویژه پروتکلهای اول و سوم و پنجم و نهم و دهم و یازدهم و دوازدهم و پانزدهم، پیرامون ماهیت هر دو نوع فراماسونری به طور مفصل و مشبع گفتگو شده است چندان که راه را بر هر نوع جواب و مجادله ای می بندد. پروتکل پانزدهم به فراماسونری گوییم یا غیر یهود می پردازد. فراماسونری یهودیان «دنمه» در امپراتوری عثمانی از دو ویژگی برخوردار است: فراماسونری جهانی به اعتبار این که این عده در حقیقت یهودی هستند و فراماسونری گوییمی چون مسلمان و ترک می باشند. البته این موضوع هیچ ارتباطی با مسلمانان خالص و آزاده ی ترک ندارد که دشمن یهودیت جهانی و فراماسونری هستند.
4- نویسنده را به این کتاب ارجاع می دهیم:
World conguest Through World Government: Protocols of the Learned Elders of Zion. By: Victor E.Marsden, Britons Publishing Society, Beamish House 74 Broncedale Rd. London W. 11.
5- آیا مؤلف از طرحی که پیش از جنگ جهانی اول در سوریه و لبنان به «پروژه ی اصفر»- نجیب اصفر- موسوم بود، اطلاع دارد. آیا از ماهیت شخصی که طرابلس غرب را فروخت و از چگونگی این اقدام خبر دارد؟
6- آیا نویسنده از حقایق مربوط به تلاشهای یهود برای دستیابی به فلسطین در فاصله ی سالهای 1908 و 1914، به گونه ای که ما فشرده ی آن را در این قسمت آورده ایم، آگاه است؟
جای بسی تعجب است؛ آیا نویسنده ندانسته این نظر را اظهار کرده است یا خود را به نادانی زده است؟
با وقوع جنگ در سال 1914، دستهای پنهان در بیروت، مرکز ایالت، یا در پایتخت استانبول به حمایت از یهود در فلسطین پرداختند، اما دولت عثمانی بتدریج بر آنها خشم گرفت، چرا که برلین از همان روزگار هرتزل فعالیت صهیونیسم را در کشور انگلستان زیر نظر داشت و از آن می ترسید که انگلستان از طریق صهیونیسم بر فلسطین چنگ اندازد. امپراتور ویلهلم در سال 1898 نتوانسته بود عبدالحمید را متقاعد کند که موجبات رضایت و خشنودی هرتزل را فراهم آورد. ماجرا فوق العاده اهمیت دارد ولی چون این مجال گنجایش نقل همه ی آنها را ندارد به بیان چکیده ی آن اکتفا می کنیم:
بهاء الدین بیک مسئوول امور یهود در وزارت کشور استانبول بود و برای آن که فعالیت صهیونیستها در فلسطین را از نزدیک کنترل کند به عنوان فرماندار یافا تعیین شد. نامبرده پس از مطالعه ی اوضاع، گزارش مهمی به استانبول فرستاد که در آن پاره ای از اقدامات و فعالیتهای یهود در فلسطین اندکی پیش از جنگ، برشمرده شده بود. این فعالیتها، به طور فشرده، عبارت بود از: کوشش برای جداسازی امور و شئوون خود از سکنه ی کشور، حفظ شناسنامه های خارجی خود پس از اقامت در کشور، ارجاع اختلافات خویش به هیأتهای خاص خود، استفاده از نمادهای حکومت خود بویژه پرچم آبی و سفید، انتشار تمبرهایی مانند تمبرهای پستی که درآمد آن به صندوق ملی مخصوص خود باز می گردد، تعقیب کارگران عرب، روی آوردن به خرید زمین، بی اعتنایی به شکوه قدرت ترکها و زبان ترکی در مدارس خویش و پر کردن اذهان دانش آموزان از عقاید صهیونیستی و پراکندن تخم نفرت از حکومت، مستقل و جدا کردن امور هر یک از مستعمرات خود از حکومت و خدمات آن، (6) اقدام به تمرینات نظامی تحت پوشش باشگاههای بدنسازی و تشکیلات گسترده ی این گونه باشگاهها و سرانجام، به کارگیری زبان عبری.
حکومت عثمانی در جهت خواست برلین و رعایت مصلحت آن، یعنی جنگ فراگیر اروپا، صهیونیستها را به نقاط مختلفی از امپراتوری تبعید کرد. شمار عظیمی از آنها توانستند فرار کنند و به مصر، که در پی خلع خدیوی عباس حلمی دوم تحت الحمایه ی بریتانیا شده بود، پناهنده شوند، و از آن جا که ژابوتینسکی در مصر بر اندیشه ی تشکیل لژیون بهود برای جنگ در کنار متفقین بود، ظاهراً بر تعداد فراوانی از این پناهندگان تکیه می کرد. علی رغم شدت عمل و سختگیری حکومت ترکیه نسبت به صهیونیستها ریچارد لختیم، نماینده ی صهیونیسم در استانبول، دست به هر تلاشی می زد تا برای حکومت ترکیه توضیح دهد که اتخاذ سیاسی هماهنگ با صهیونیسم چه مزایا و محاسنی در بردارد. چنان که نماینده ی صهیونیسم در برلین نیز با توسل به چنین اندیشه ای، منتها با استفاده از عوامل فریبنده ی دیگری، خود را به حکومت برلین نزدیک می کرد. اصولاً از زمان ناپلئون به بعد این دأب و شیوه ی یهود در نزدیک شدن به هر حکومتی بوده است که امیدوار بوده اند در مورد فلسطین از آن به نوایی برسند. اینک این عوامل فریبنده از لحاظ منافعی که صهیونیستها به ترکیه پیشنهاد کردند بطور کلی مانند وسوسه های هرتزل بود، اما این بار یک چیز اضافه داشت که هر چند تازگی نداشت اما قدرت فریبندگی آن بیشتر بود و آن این است که از سال 1908 در کشورهای عربی جنبشی به وجود آمد که خواستار اصطلاحات گسترده بود. لذا، لختیم برای ترکها توضیح می داد که ناسیونالیسم صهیونیستی در فلسطین سد راه این جنبش عربی است و در برابر آن ایستادگی می کند.
در برلین نیز نماینده ی صهیونیستی سعی می کرد مسئوولین این کشور را متقاعد سازد که صهیونیسم ترویج فرهنگ و تجارت آلمان را در این قسمت از مشرق زمین تضمین می کند و صهیونیسم بزودی به نیروی جدیدی در مشرق دریای مدیترانه تبدیل خواهد شد. بنابراین، در صورت حصول توافق با آلمان، صهیونیسم تکیه گاه این کشور در طرحها پروژه های آینده ی آن خواهد بود.
کتاب یاد شده ی گیلبر حاوی گزیده ای از نامه ی لختیم است که از استانبول برای همکارش در برلین فرستاده و در آن از بذل مساعی خود نزد سفارت آلمان در استانبول برایش سخن گفته است. در قسمتی از این نامه آمده است: «من از هر وسیله ی قانع کننده ای استفاده کردم؛ وسایلی چون ترویج زبان آلمانی و تجارت آلمان، هماهنگی با ترکها، زیر نظر داشتن عربها و کنترل آنان، نفوذ مالی و مطبوعاتی ما در دنیا، پشتیبانی یهودیان امریکا در آینده ی نزدیک از آلمان و فایده ی ایجاد این پایگاه فرهنگی صهیونیستی برای آلمان که می رود تا به صورت بزرگترین قدرت در خاور نزدیک درآید. هدف من از نوشتن مشروح این مطالب آن است که تو صحبتهایت را با آلمانیها با صحبتهایی که من در این جا با ترکها داشته ام هماهنگ کنی».
نویل باربر، بعد از نقل این فراز از نامه ی لختیم، می گوید (ص 55): «تمام این ها را می توان در یک عبارت خلاصه کرد: با مهاجرت یهودیها به فلسطین، این کشور به یک پایگاه سیاسی- تجاری یا جبل الطارق ترکیه و آلمان در ساحل اقیانوس انگلو- عربی تبدل خواهد شد».
«برای آن که وسوسه به اوج خود برسد، نماینده ی صهیونیستی به عنوان وثیقه ی دوستی با ترکها پیشنهاد تشکیل یک سپاه از یهودیان لهستان را داد که تعداد نفرات آن کمتر از ده هزار نفر نباشد و برای دفاع از فلسطین در کنار ارتش عثمانی بجنگد. تنها شرط او برای ایجاد چنین سپاهی آن بود که به یهودیان اجازه داده شود تا پس از جنگ به استعمار (عمران و آبادانی) فلسطین بپردازند. اما به این وسوسه توجهی نشد. لندن در این زمان در رسیدن به تفاهم با صهیونیستها از برلین موفقتر بود». همه ی این مطالب را گیلبر در صفحات 162، 175و 179 کتاب مذکور خود توضیح داده است.
همه ی این گریز زدنها و مطالب حاشیه ای جویهایی هستند که به رودخانه ی ژابوتینسکی می ریزند اما پیش از آن که به این شخص بازگردیم و بار دیگر از او سخن بگوییم، بهتر است این داستان را از طرف برلین و استانبول و عربها و فلسطین به پایان ببریم. در سال 1937-1936 کمیسیون سلطنتی مأموریت خود یعنی تحقیق ریشه ای و وسیع در عوامل بروز قیام 1936 که بزرگترین خیزش عربی در فلسطین دوره ی قیمومت بود، (7) به پایان برد و فلسطین را ترک گفت. در برابر این کمیسیون دو نفر شهادت دادند. یکی لوید جرج، رئیس کابینه ای که در سال 1917 اعلامیه ی بالفور را صادر کرد و دیگری ژابوتینسکی. (8)
از جمله سخنانی که لوید جرج اظهار داشت این بود که در همین زمان (زمان چانه زدنهای یهود بر سر فلسطین) دول مرکزی (نروژ، آلمان و متحدان آنها) از ارزش و وزن تمایلات یهود در سنگین کردن کفه ی جنگ آگاه بودند و در موقع صدور اعلامیه ی بالفور حکومت آلمان نهایت تلاش خود را به کار می برد تا جنبش صهیونیسم را به طرف خود بکشاند و اندکی پس از صدور اعلامیه، این کشور و متحد آن ترکیه در رقابت با وعده ی ما پیشنهادی را مطرح کردند. پیشنهاد آلمان به طور خلاصه عبارت است از ایجاد شرکتی که منافع یهودیهای صهیونیست آلمان را تأمین می کند. این شرکت تا حدی از استقلال و خودگردانی برخوردار است. بعلاوه، این حق به یهودیها واگذار شد که به فلسطین مهاجرت کنند. در پایان 1917 معلوم شد که ترکها آمادگی داشته اند این طرح را بر پایه ی همین اصل بپذیرند اما پیش از آن که مسأله در استانبول به مرحله ی قطعی و پایانی خود برسد ژنرال آلنبی فلسطین را قبضه کرده بود». (9)
لوید جرج در این شهادت خود، همچنین، اظهار داشت: «رهبران صهیونیسم به ما قول قطعی دادند که چنانچه دول متفق تسهیلاتی برای ایجاد میهن ملی یهود در فلسطین در اختیار آنان بگذارند، ایشان نیز متقابلاً تلاش خواهند کرد که تمایلات یهودی و پشتیبانی یهودیان سراسر جهان را به نفع متفقین جلب کنند و به این وعده ی خود هم عمل کردند». (10)
بعد از صدور اعلامیه ی بالفور، کار «دفتر بیطرفی صهیونیستی» در کپنهاک به پایان رسید و یهود با وارد آوردن اولین ضربات کوبنده به آلمان عملاً در راه انجام وعده هایی که به متفقین داده بود قدم گذاشت. جنگ خانمانسوز چهارساله، آلمان را در کام خود فرو برده بود و برای آن که بتواند جنگ را ادامه دهد سعی کرد از قرضه ی داخلی استفاده کند، اما این طرح ناگهان با شکست مواجه شد و این ناکامی از بزرگترین عواملی بود که به شکست این کشور انجامید و این یهودیها بودند که با شیوه های جهنمی خود و ایجاد موانع بر سر راه طرح قرضه ی داخلی موجبات عدم موفقیت آن را فراهم آوردند.
وقتی برلین دریافت که صهیونیستها با لندن ارتباط دارند و کار تمام شده است دوستان خود در جمعیت «اتحاد و ترقی» را که رهبری دولت عثمانی را در دست داشتند و در رأس آنها طلعت، نخست وزیر، قرار داشت، وادار کرد که دست به کار دیگری بزنند تا شاید از این طریق رشته های لندن را پنبه کند و انگلستان را در فلسطین و سوریه فلج سازد. برنامه این بود که قرارداد صلح جداگانه ای میان عربها و ترکها بسته شود و بر اساس آن عربها در کشورهای آسیایی خود (در این جا سخنی از طرابلس و برقه نیست) به حکومت خود مختار کامل، تحت قیمومت و سرپرستی آلمان، دست یابند. برلین درباره ی اعلامیه ی جدید بالفور یا از گفتگوهایی که مدتی پیش در این زمینه صورت گرفته بود، چیزی به ترکها نگفت یا به این علت که از آن اطلاعی نداشت و یا چون نمی خواست استانبول در این باره چیزی بداند. لذا به ایده ی عقد صلح جداگانه میان عربها و ترکها اکتفا کرد. فرمانده ی عثمانی احمد جمال پاشا ملقب به سفاح (خونریز)، در اواخر سال 1917 درصدد برآمد که به این تلاش برلین جامعه ی عمل بپوشاند. لذا نامه ی محرمانه ای برای فیصل پسر حسین که در عقبه به سر می برد، فرستاد و در آن با احساس و عاطفه ی گرم اسلامی وی را مخاطب قرار داد و از قرارداد نوظهور سایکس- پیکو در پتروگراد پرده برداشت. در زمان عقد این قرارداد، انگلیسیها پشت دروازه های قدس قرار داشتند، و هنوز وارد آن نشده بودند. فیصل، به منظور گرفتن دستورات لازم، نامه را برای پدرش در مکه فرستاد. حسین به فیصل جواب داد که پیشنهاد را رد کند و خود، نامه و پیامدهای آن را برای نماینده ی بریتانیا در مصر فرستاد و او نیز آن را تقدیم دولت متبوع خود در لندن کرد.
بهانه ای که اینک ترکها برای جلب نظر حسین بر آن تکیه می کردند ظهور توافق و سازش متفقین بر سر تقسیم کشورهای عربی بود که به معاهده ی سایکس- پیکو معروف است و به صورت محرمانه میان بریتانیا، فرانسه و روسیه بسته شد (اندکی بعد ایتالیا نیز به جمع این سه کشور پیوست). با وقوع انقلاب بلشویکی روسیه در پاییز 1917، بلشویکها کلیه ی اوراق محرمانه ی مربوط به منافع روسیه ی تزاری از جمله اوراق همین معاهده ی سایکس- پیکو را در آوردند و اعلام کردند که دوران نوین انقلاب هر آن چه را که مربوط به طرحهای استعمار است، دور می ریزد. صرف نظر از حسن نیت آلمانیها و ترکها در پیشنهاد صلح به فیصل و پدرش در مقابل اعطای خود مختاری به کشورهای عرب آسیایی، اصولاً پیدایش همین معاهده ی محرمانه ی هولناک که از اواسط سال پیش کارش تمام شده بود و انتظار فرا رسیدن زمان اجرای آن کشیده می شد، می توانست دلیلی کافی باشد بر این که جرأت و قاطعیت در روند انقلاب تجدید نظر شود. ما این سخن را در زمانی- سال 1966- می گوییم که نیم قرن از گامهای این سرنوشت می گذرد و به نظر ما شگفت می رسد که چرا حسین و فرزندان او این کار را نکردند اما پاسخ آن کاملاً واقعی است و نیازی به توضیح زیاد ندارد: انقلاب عربی برای بیشتر کسانی که به آن دست یازیدند یک انقلاب ملی بود و آمال و آرزوهای ملی گرایانه داشتند اما این انقلاب از روزی که در حجاز شکل گرفت (ژوئن 1916) تا پاییز 1918 که فیصل حلب را تصرف کرد از انگلستان تغذیه می شد و البته از 1917 تا 1952 مدت 35 سال فاصله است!!
برلین زمانی این تلاش را آغاز کرد که خیلی دیر شده بود. او می توانست دست سفاح را که در سالهای 1915 و 1916 عربهای آزاده را قتل عام می کرد و آنها را در دمشق و بیروت به دار می کشید، بگیرد و مانع این جنایات او شود، اما هیچ اقدامی نکرد در صورتی که اگر برلین که اینک در لباس میش درآمده و برای اسلام اشک تمساح می ریزد و خود مختاری را پیشنهاد می کند- حال آن که اندک زمانی پیش عربها را به جرم درخواست چیزی کمتر از خودمختاری، یعنی انجام اصلاحات ضروری و رسمیت دادن به زبان عربی در امور آموزش، گردن می زد- آری، اگر برلین مانع خونریزی های سفاح می شد و جنون او را مهار می کرد شاید سرنوشت به گونه ای دیگر رقم می خورد.
گفتیم که سفاح نامه ای به حسین نوشت و او نیز به منظور گرفتن پاسخ لازم عین نامه را برای نماینده ی بریتانیا در مصر فرستاد و نماینده هم آن را به لندن ارسال داشت. در این فاصله سال 1917 سپری شد و 1918 از راه رسید. در فوریه ی این سال لندن جواب نامه را آماده کرده بود تا (بعد از رسیدن آن به دست نماینده اش در مصر) به وسیله ی نماینده ی کنسول بریتانیا در جده تحویل حسین شود. جواب این بود: نباید حسین به این اوراق (اوراق مربوط به قرارداد سایکس- پیکو) اعتنا ورزد زیرا تاریخ آنها گذشته است و به پیش از همپیمانی با او در زمینه ی انقلاب مربوط می شود و در حال حاضر اعتباری ندارند. در این جواب، سفاح و کسانی که پشت سر او قرار داشتند به سوء نیت و کوشش برای ایجاد نفاق و اختلاف میان متفقین متهم شده بودند و به حسین تأکید شده بود که بریتانیا بر پیمان وفاداری خود به او و عربها همچنان پایدار است. این پاسخ حسین را به خوابی عمیق فرو برد.
این نخستین ضربه بود. دومین ضربه چند ماه بعد و زمانی که آلنبی خود را برای حمله به فلسطین شمالی و سوریه آماده می کرد، وارد آمد، بعد از دوم نوامبر خبرهای مربوط به اعلامیه ی بالفور و ماهیت آن از لندن منتشر شد. فرماندهی بریتانیا سعی کرد مانع انتشار این اخبار در مصر یا بخش اشغالی فلسطین شود. در آن زمان از فرستنده های رادیویی هنوز خبری نبود اما اخبار مهمی از این دست به هیچ وجه در پرده نمی ماند. اخبار به گوش فیصل و حسین رسید. حسین نگران شد: دیروز معاهده ی تقسیم کشور که به خاطر آن قیام کرده بود و امروز تصاحب فلسطین مقدس و دادن آن به یهود.
در این جا، لندن حساس بودن وضعیت را نه فقط نسبت به حسین، بلکه نسبت به تمامی عربها ارزیابی کرد. با رسیدن خبر به مصر، یهودیان اسکندریه راهپیمایی شادمانه ای به راه انداختند و این نخستین راهپیمایی یهودی بود که در استقبال از اعلامیه ی بالفور به وسیله ی یهودیهای غیر فلسطین برپا می شد. لندن، برخلاف دفعه ی قبل در دادن پاسخ پیرامون معاهده ی سایکس- پیکو، این بار ارسال پاسخی تلگرافی از طریق نماینده ی کنسول خود در جده را کافی ندید. لذا پرفسور هوگارت، (11) باستان شناس نامی و معتبر در تاریخ عرب را برگزید. وی در مصر ریاست دفتر عربی را که امور عربی خارج از مصر از جمله انقلاب حسین را اداره می کرد، به عهده داشت.
هوگارت در اوایل 1918 دوبار در جده با حسین ملاقات کرد و طی پیامی شفاهی (که در چنین مواردی اعتبار ندارد)، به اطلاع او رساند که مقصود از اعلامیه ی بالفور این است که تا جایی که وضعیت سیاسی و اقتصادی فلسطین امکان می دهد به یهودیان اجازه داده شود تا به این سرزمین مهاجرت کنند و در آن متوطن شوند. این بود جوابی که هوگارت به حسین داد و به ما رسیده است. روشن است که در اعلامیه ی بالفور قیدی احترازی وجود دارد که مقتضای آن حفظ حقوق دینی و مدنی عربهاست، حال آن که هوگارت در این جا تعبیر وضعیت سیاسی و اقتصادی را به کار می برد. حسین سخن او را پذیرفت. ظاهراً هوگارت از واژه های صهیونیست و صهیونیسم استفاده نکرد. به هر حال، بار دیگر حسین به خوابی عمیق فرو رفت. عربها کمال مساعدت را به آلنبی کردند. در 30 اکتبر 1918 ترکیه تسلیم شد و در دوازده نوامبر ناوگان بریتانیا به داردانل رسید. در نهم نوامبر ژنرال هیندنبورگ به امپراتور ویلهلم پیغام داد که وفاداری و اطاعت ارتش را تضمین نمی کند و به صلاح او دید که کشور را ترک گوید. امپراتور به هلند رفت و آتش بس با آلمان برقرار شد و همه چیز به پایان رسید.
گفتیم که هوگارت از زبان حکومت بریتانیا به حسین گفت که هدف از اعلامیه ی بالفور اجازه دادن به یهودیان است که تا جایی که وضعیت سیاسی فلسطین امکان می دهد این کشور مهاجرت کنند و در آن متوطن شوند. این نیرنگ هوگارت در فریبکاری و دغل، دست کمی از نیرنگ چند ماه پیش نداشت. یعنی زمانی که حکومت بریتانیا موضوع قرارداد سایکس- پیکو را برای حسین توضیح داد و ضمن تکذیب آن، آن را یکی از بازیها و دسیسه های دشمن خواند.
نیرنگ هوگارت این عناصر را در بردارد:
1- چهار ماه پیش متن رسمی اعلامیه ی بالفور منتشر شده بود؛ با این حال چرا هوگارت این متن را برای حسین بازگو نکرد؟
2- هوگارت برای حسین توضیح داد که این قضیه ی مربوط به یهود چیزی جز یک همدردی انسانی نیست و مقصود آن است که این قوم ستمدیده سرپناهی در فلسطین داشته باشند!
3- هوگارت به حسین نگفت که هدف اساسی اعلامیه ایجاد اوضاع سیاسی یا اقتصادیی در فلسطین است که به تأسیس میهن ملی می انجامد بلکه اظهار داشت که سکونت یهود در فلسطین به اندازه ای است که شرایط سیاسی و اقتصادی کشور اجازه می دهد!
4- در این جا قصد نداریم که از موضع حسین بن علی در برابر گفته های هوگارت که تماماً شفاهی بود و نه کتبی، بحث و مناقشه کنیم. اما می گوییم حقیقتی که وی پس از چهار یا پنج سال به آن پی برد سزاوار بود که در سال 1917و 1918 بفهمد. به فرض هم که هوگارت آنچه را به صورت شفاهی به حسین گفت، کتباً می گفت، آیا این امر در سیاست حسین در قبال بریتانیا کمترین فایده و تأثیری می بخشید؛ بریتانیایی که با پیمانهای صریح و بدون ابهام او را فریفت و سپس آنها را منکر شد، و البته کسی که اصل و اساس را انکار کند فروع را نیز زیر پا می گذارد. در این مناسبت اختصاراً اشاره می کنیم که مکاتبات رسمی حسین- مکماهون (16 -1915)- که چندین سال حسین پیوسته از آنها یاد می کرد و به آنها استناد می جست- به احتمال زیادتر از او به سرقت رفت؛ اما که و کی آنها را دزدیده است؟ در این زمینه گرچه هنوز دلایل و مدارکی منتشر نشده لیکن هر انسان عاقلی می پذیرد که سارق همان کسی است که قول داده است و پیمان بسته است.
منبع مقاله: نویهض، عجاج. (1387)، پروتکل های دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم(1387).


      

خانوم ببری خان

خانوم ببری خان

پژوهشگر: آریا شیروانی
«ببری خان هم نشدیم». این جمله ای است که روزگاری رجال، اشراف، درباریان دارالخلافه ناصری به خود دایما می گفتند؛ ببری خان، گربه آلاپلنگ ابلق با چشم های درشت. براق و دم کلفت بود که چون از لحاظ ظاهری شباهت کمی به ببر داشت زنان حرمسرای ناصرالدین شاه او را ببری خان نام نهادند. هرچند جالبی این جریان آن است که ببری خان، گربه ای ماده بود و چرا وی را به لقب خان صدا می زدند جای تعجب دارد. ذکر داستان ورود ببری خان به دربار و مانوس شدن وی با ناصرالدین شاه خالی از لطف نیست.
یکی از زنان حرمسرای ناصری به نام زبیده که بعدها به اسم امینه اقدس معروف شد به دلیل علاقه وافری که به برادرش داشت فرزند او را بیشتر مواقع در کنار خود در حرم نگهداری می کرد. این طفل که بعدها همان ملیجک، عزیزالسلطان صاحبقران می شود از کودکی علاقه زیادی به گربه داشت و با چندین گربه در اندرون هم بازی بود که یکی از آنها همان ببری خان است. به گفته معیرالممالک در آن دوران بر ناصرالدین شاه تبی سخت عارض می شود و چند روز را در بستر بیماری و ناتوانی می گذراند و گربه مزبور که تازه بچه آورده بود روز بعد به اقتضای طبیعت به تغییر مکان آنها پرداخت. هنگامی که یکی از بچه هایش را به دندان گرفته و از کنار بستر شاه گذشت، امینه اقدس به درون اتاق آمد و دری را که گربه از همان به درون آمده بود از پشت خود بست. گربه همین که راه بیرون شدن را بسته دید چند دور گرد بستر گشت و سرگردان ایستاد. امینه اقدس با مشاهده این حال رو به شاه کرد و گفت: «قربان امشب عرق خواهید کرد و تب خواهید برید.» از قضا صبحگاه تب شاه قطع شد و شاه آن را از وجود و کرم گربه دانست و پس از آن ببری خان مقامی بلند یافت و دارای تشک اطلس، پرستار و خوراک مخصوص شد. البته داستان دیگری هم در این باب وجود دارد که ملیجک به آن اشاره کرده است که ببری خان در ابتدا با شاه خیلی مانوس بود و زمانی که ناصرالدین شاه ناخوش شد، گربه یکی از بچه هایش را کنار رختخواب شاه آورد و به زمین گذارد و بچه گربه هم بعد از چند دقیقه جان داد. سپس حال شاه خوب شد و این ماجرا نقل محافل شد که ببری خان بچه اش را آورده و دور شاه تصدق کرده است.
بعد از این ماجرا به دستور شاه گردن بند الماس گرانبهایی به گردن ببری آویختند و وی دارای پرستار، لَل ِه مخصوص شد، لَل ِه وی به نام مشدی رحیم فراش موظف بود که ببری خان را روزی یک بار، در کالسکه مخصوص دربار قرار دهد و وی را به گردش ببرد. همچنین آن گربه غالبا بر سر سفره شام و ناهار شاه می نشست و هر روز یک دست جوجه کباب غذای مخصوص وی بود که مانند غذای قبله عالم در ظروف مخصوص گذاشته می شد که قبلا توسط امین السلطان آبدارباشی مورد کنترل قرار می گرفت تا مبادا نامطبوع باشد یا اینکه دشمنان در غذایش زهر ریخته باشند چرا که به دلیل علاقه وافری که شاه به این حیوان اهلی داشت ببری مورد حسد و بخل بسیاری از درباریان قرار گرفته بود و حتی با امینه اقدس به دلیل وجود این گربه در دامان وی، به عداوت و دشمنی می پرداختند. ببری را هفته ای یک بار به حمام می بردند و وقتی وی در راهرو و هال کاخ های قاجار حرکت می کرد، هرکس که بر سر راهش بود، خود را کناری می کشید تا مبادا گربه عزیزکرده ناراحت شود و خبرچین ها، ناراحتی وی را به عرض شاه برسانند. حتی در برخی از جاها ذکر شد که اهل اندرون یا بیرون گربه مذکور را می دزدیدند، چند روزی پنهانش می کردند و بعد مبلغی انعام گرفته و گربه را رها می کردند.
ببری خان و عریضه ها
هنگامی که درباریان و کسان دیگر مورد غضب خود شاه قرار می گرفتند متوسل به ملیجک می شدند تا از مرگ و غضب شاه نجات یابند اما زمانی رسید که میزان شکایات زیاد شد و شاکیان مجبور شدند به ببری خان متوسل شوند. حسین لعل نویسنده کتاب «ملیجک عزیزدردانه شاه شهید» می نویسد: «غیر از ملیجک، ابزار دیگری نیز دستاویز شاکیان و عریضه نگاران شد از جمله که
ببری خان، گربه قشنگ و براق قبله عالم بود. وقتی درباریان و زنان حرم خواسته ای را داشتند روی کاغذی می نوشتند و به گردن ببری خان می آویختند. شاه عریضه را هرگاه به گردن ببری می دید باز می کرد و می خواند و حاجت شاکی را برآورده می کرد و اگر کسی خلعت و انعامی می خواست فورا می داد.» بر این حسب، چه عزل و نصب هایی توسط این عریضه پذیرفته می شد و چه بسیار محکومین به مرگ با وجود این گربه نجات پیدا می کردند و گاهی هم زیر تیغ جلاد می رفتند از این رو مورخان و حتی نزدیکان شاه بر این اعتقاد استوارند که شاه نقش عاشق گربه را بازی می کرد. حتی زمانی که شاه وارد حرم می شد و اذن جلوس می کرد گربه هم به دنبال شاه وارد می شد و اگر روی دامان یکی از زنان می نشست، آن زن به خود بسیار افتخار می کرد و خوشوقت می شد که شاید شاه به خاطر گربه به او نظر و توجهی بکند.
سرانجام ببری خان
در برخی از روایت ها آمده است که روزی ببری خان به همراه شاه برای شکار عازم جاجرود می شود و بیماری سختی می گیرد تا اینکه کالسکه ران با هشت اسب از دربار او را به دارالخلافه برمی گرداند تا بلکه آب و هوای تهران باعث بهبود ی اش شود که نمی شود و وی تلف می شود و بدن ببری خان را با پارچه ای ابریشمی پیچانده و در باغ دفن می کنند و تا 10 روز نیز کسی جرات نداشته که خبر مرگ وی را به شاه برساند. اما عده ای هم بر این باورند که عاقبت گربه را می دزدند و نابودش می کنند.
منبع:آفتاب http://www.aftabir.com


      

نگاهی به رهیافت های تاریخی در اندیشه امام خمینی(ره)

نگاهی به رهیافت های تاریخی در اندیشه امام خمینی(ره)

پژوهشگر: سید حسین فلاح زاده
علم تاریخ ، تاریخی طولانی دارد. این پرسش که گذشته و بخصوص گذشته بشری چگونه بوده است، همواره به عنوان یک سؤال بزرگ فرا روی انسان هر عصری قرار داشته است. حاکمی که می کوشید با پدید آوردن یک سنگ نبشته بر دامنه کوهی یا تهیه لوحی زرین و یا نگارش ختم نامه ای، خاطره خویش را جاودانه سازد، شبیه آنچه کسانی چون آریا یا داریوش و اردشیر و شاهپور در تاریخ ایران باستان کرده اند، گامی در این جهت می نهاد. همچنین، مورخ و نویسنده ای که هر چند خود در پیدایش حوادث عصرش نقش چندانی نداشت، اما با ثبت اخبار آن حوادث، در جهت جاودانگی آن می کوشید.
هرودوت (425 484 ق.م) که به عنوان پدر علم تاریخ شناخته شده است، به همان عصر طلایی یونان باستان (سده های هفتم و هشتم پیش از میلاد) تعلق دارد که کتاب او خوشبختانه باقی است. گزنفون، مورخ برجسته یونان باستان و صاحب آثاری چون "آناباسیس" و "کوروپدی" از شاگردان سقراط بود و در کنار کسانی چون افلاطون در محضر آن استاد بزرگ فلسفه یونان تلمذ می کرد و به همین جهت در کنار آثار فلسفی و تاریخی خویش ، کتاب "خاطرات سقراطی" را نیز به پاس حرمت استاد خویش نگاشت. علاوه بر تمدن یونان، در تمدنهای روم ، ایران باستان، مصر، چین، هند و... نیز علم تاریخ همواره شکوفا بوده و بزرگانی را بر سر سفره خود داشته است.

مخالفت با تاریخ

با وجود این، کسانی حتی با علم تاریخ مخالفت کرده اند. ابن اثیر در آغاز کتاب "الکامل فی التاریخ" می گوید: "من کسانی را دیده ام که خود را دانا و هوشیار می دانند و در دانش فرهیخته، اما با وجود این، تاریخ را مورد تحقیر و تمسخر قرار می دهند و از خواندن آن دوری می کنند و آن را لغو می شمارند و تصور می کنند که تنها سود تاریخ، در اختیار نهادن مقداری قصه و خبر است و آگاه شدن به حدیث ها و افسانه ها، حد نهایی آشنایی با تاریخ است." (1)
سپس خود در صدد پاسخگویی به این سخنان برآمده است:
"اما اینان که چنین می اندیشند، مغز را رها کرده و به پوست چسبیده اند و گوهر را خرمهره می دانند. ولی کسی که خداوند به او طبعی سالم داده و به راه راست هدایت شده است، می داند که تاریخ سود بسیار دارد و منافع دنیایی و آخرتی آن بی اندازه است." (2)
بی تردید، برخی از همین مخالفتها بود که سخاوی (902 831 هـ.ق) را به تألیف کتاب "الاعلان بالتوبیخ لمن ذم اهل التاریخ" وادار کرد.

تاریخ و اندیشمندان

اما از این مخالفان اندک که بگذریم شمار اندیشمندان و عالمانی که علاوه بر رشته علمی خویش به تاریخ نیز توجه کرده اند، کم نیست. تقریباً بیشتر محققان شاخه های مختلف علوم اجتماعی و انسانی، به تاریخ توجه داشته اند.
مرحوم مدرس در این باره می گوید: "تاریخ نویسان ما باید همه امکانات را داشته باشند که کوله پشتی خود را بردارند و در تمام دنیا بگردند و ملل موفق و ناموفق را مورد مطالعه و تحقیق قرار دهند. نقاط قوت و ضعف آنان را دریابند و بیاورند و با اوضاع ملت و مملکت خود مقایسه کنند و بگویند و بنویسند." (3) "تاریخ اسلام مخصوصاً تاریخ اسلام در ایران باید با همت علمای مملکت ما بازنویسی شود. حتی اگر یک کرور یا صد کرور هم هزینه گردد، مفید فایده و مؤ ثر است."(4) "تاریخ ما آورندگان عقاید دهری و بلشویکی را از درون مرزهای شمالی ما، مجاهدان و آزادی خواهان و یاوران جان نثار مشروطه خواندند که با دست و دلبازی خانه و زندگی شان را گذاشته و برای آزادی ملت ایران آمدند. چون از این دوره تاریخ ما کلمه های "تعقلون"، "تعلمون"، "تفعلون" یا "اولوالالباب" با سرانگشت به زبان زده اساتید فن پاک شده بود، نتوانستیم بفهمیم که این دایه های دلسوزتر از مادر چه نوزاد شروری را آورده و در میان نواحی شمال و شمال غربی ما رها کرده است." (5)
آیه? ا... مدرس حاضر شد روزانه هشت ساعت برای بازرگانی در نجف کار کند تا او در ازای آن، کتاب "سفرنامه شاردن" را که هنوز به فارسی و عربی ترجمه نشده بود، برایش بخواند. آن مجاهد خستگی ناپذیر که به اهمیت دانش تاریخ در بالا بردن سطح آگاهی متفکران و عالمان پی برده بود، می کوشید تا درس تاریخ را در ردیف درسهای اصلی حوزه های علمیه بگنجاند، هر چند موفق نشد: "با این عقیده، به استادان حوزه های نجف خیلی اصرار و استدلال کردم که تاریخ را یکی از درسهای حوزه های علمی در بخش دروس خارج قرار دهند، ولی قبول نکردند و اشتباه کردند."

امام خمینی(ره) و رویکرد تاریخی

علم تاریخ در اندیشه امام خمینی(ره) جایگاه بلند مرتبه ای داشت و ایشان با وجود اشتغال به فقه، اصول، فلسفه، عرفان و... به دانش تاریخ نیز توجه فراوانی داشته اند. درست همانگونه که چهره ادبی امام(ره) بر عموم مردم تا رحلت ایشان پنهان بود و افراد محدودی از اشعار گرانبهای ایشان با خبر بودند، می توان گفت که تاریخ اندیشی امام (ره) نیز تا حدود بسیاری بر همگان پوشیده مانده است.
قبلاً باید به این سؤ ال پرداخت که امام خمینی(ره) چگونه با تاریخ پیوند خورده است؟

فایده و عبرت آموزی تاریخ

امام(ره) به دانش تاریخ به عنوان یک سرگرمی یا قصه و افسانه نمی نگریست، بلکه تاریخ در اندیشه ایشان عامل رشد و آگاهی و مایه عبرت بود.
"تاریخ و آنچه به ملتها می گذرد باید عبرت باشد برای مردم، از جمله تاریخ عصر حاضر، ببینیم که چه شد که یک چنین قدرتی از بین رفت. دولتها ببینند که برای چه این طور منهدم شد یک چنین قدرتی و اجزای دولتی ادارات ببینند که چه شد قضیه و موجب عبرت همه باشد." (8)
امام(ره)، تاریخ را سرمشق و الگوی زندگی و مبارزه می دانست:
"وظیفه ماست که این مطالب را تذکر بدهیم، طرز حکومت اسلامی و روش زمامداران اسلام را در صدر اسلام بیان کنیم. بگوییم که دارالاماره و دکه?القضای او در گوشه مسجد قرار داشت و دامنه حکومتش تا انتهای ایران و مصر و حجاز و یمن گسترش داشت. متأسفانه وقتی حکومت به طبقات بعدی رسید، طرز حکومت به سلطنت و بدتر از سلطنت تبدیل شد. باید این مطالب را به مردم رسانید و آنان را رشد فکری و سیاسی داد." (9)
نگاهی به رهیافت های تاریخی در اندیشه امام خمینی(ره)

امام و تاریخ اسلام

از جمله دوره های تاریخی که امام خمینی(ره) عنایت وافری بدان داشته اند، تاریخ اسلام و تحولاتی است که در آن عصر پدید آمده است. امام مبنای قیام خویش را، قیام رسول اکرم(ص) و شمشیر زدن آن حضرت در راه تبلیغ پیام الهی خود و زدودن موانع آن، منتسب کرده اند. به نظر می رسد نامه امام(ره) به گورباچف نیز بی تأثیر از نامه نگاری پیامبر(ص) به سران دولتهای بزرگ عصر خویش نبوده است: "خود رسول اکرم(ص) به طوری که مکتوبشان در "صحیح بخاری" مضبوط است و آن طور که تاریخ ضبط کرده است، ایشان چهار مکتوب مرقوم فرمودند به چهار امپراتور؛ یکی ایران، یکی روم، یکی مصر، یکی حبشه." (10)
امام به پیدایش جریان انحراف در تاریخ اسلام و افتادن قدرت به دست امویان وقوف کامل داشت و بر آن تأسف بسیار می خورد و در موارد متعددی به این انحراف می پرداخت و به گمان ما این سخن امام که "مبادا انقلاب به دست نااهلان افتد" ناظر به همان انحراف در تاریخ اسلام می باشد.
امام در رابطه با علی بن ابیطالب(ع) و علت سکوت نخستین آن حضرت، پس از رحلت پیامبر(ص) و سپس تلاش ایشان برای تشکیل حکومت اسلامی چنین اظهار نظر کرده اند: "از اول ظهور اسلام، مسلمین حافظ دین مبین اسلام بوده اند. حتی برای حفظ دین از حق خود می گذشتند. حضرت امیرالمؤ منین(ع) با خلفا همکاری می کردند، چون ظاهراً مطابق دستور دین عمل می نمودند و تشنجی در کار نبود، تا موقعی که معاویه روی کار آمد و از طریقه و روش خلفا منحرف گشته و خلافت را به سلطنت مبدل نمود. در این موقع، حضرت ناچار شد قیام کند؛ زیرا روی موازین شرع و عقل نمی توانستند معاویه را یک روز بر مقام خلافت پایدار ببینند." (11)
امام خمینی(ره) درباره امام حسن(ع) و صلح آن حضرت با معاویه نیز فرموده اند: "معاویه یک سلطانی بود در آن وقت، حضرت امام حسن بر خلافش قیام کرد. در صورتی که آن وقت همه با آن معاویه بیعت کرده و سلطانش حساب می کردند. حضرت امام حسن قیام کرد تا آن وقتی که می توانست. وقتی که یک دسته علاف نگذاشتند که کار را انجام دهد با آن شرایط صلح کرد که مفتضح کرد معاویه را. (12)
قیام امام حسین(ع) و حادثه عاشورا نیز به طور گسترده مورد توجه امام(ره) قرار گرفته است. اما برخلاف توجه معمول دیگر روحانیون به این حادثه که جهت ذکر مصیبت بدان می پردازند امام همواره می کوشد تا از این حادثه درس گرفته و آن را نیز مبنای درک خویش از رفتار ائمه و قیام انقلابی خود قرار دهد و در ضمن به برخی نظرهای موجود درباره آن حضرت، پاسخ گوید: "سیدالشهدا به حسب روایات ما و به حسب عقاید ما، از وقتی که از مدینه حرکت کرد می دانست که چکار دارد می کند. می دانست که شهید می شود. قبل از تولد او اطلاع داده بودند به حسب روایات ما. وقتی که آمد مکه و از مکه در آن حال بیرون رفت ، یک حرکت سیاسی بزرگی بود که در یک وقتی که همه مردم دارند به مکه می روند، ایشان از مکه خارج می شود. این یک حرکت سیاسی بود. تمام حرکاتش حرکات سیاسی بوده، اسلامی سیاسی و این حرکت اسلامی سیاسی بود که بنی امیه را از بین برد."(13)
سیره و رفتار سایر ائمه معصومین نیز از نگاه تاریخی امام پنهان نمانده است:
"همین طور ائمه معصومین(ع) قیام کردند، ولو با عده کم تا کشته شدند و اقامه فرایض نمودند و هر کدام می دیدند قیام صلاح نیست در خانه می نشستند و ترویج می کردند." (14)

امام و تاریخ ایران

گذشته از تاریخ اسلام، امام به عنوان یک ایرانی به تاریخ کشور خود نیز توجه داشت و تحولات آن را مورد مطالعه قرار داده بود. امام علاوه بر تاریخ ایران در دوره اسلامی، به تاریخ ایران باستان نیز نظر داشتند و در کتاب "کشف الاسرار" خود راجع به فرقه مزدکیه که در دوره ایران باستان و در عصر ساسانیان ظهور کرده اند و همچنین پیرامون آتشکده ها، می نویسند:
"مزدک در زمان قباد پدر انوشیروان ظاهر شد و قباد را به دین خود دعوت کرد. او نیز قبول کرد و انوشیروان او را کشت. اینها نیز آرای عجیبی داشتند. از جمله آن است که به دو اصل قدیم قائل بودند و از او نقل است که می گفت: خدای من در عالم بالا بر کرسی نشسته، مانند نشستن خسرو در عالم پایین و در پیشگاه او چهار قوه است: قوه تمیز، فهم، حفظ و سرور، چنانکه در پیشگاه خسرو چهار شخص است: موبدان، هربد اکبر، اسپهبد و رامشگر... و طوایف مجوس، آتشکده ها برپا کردند. اول آتشکده ای که بنا شد فریدون بنا کرد در طوس. پس از آن به نوبت در بخارا و سجستان و در مشرق چین و در فارس آتشکده هایی بنا شد و اینها قبل از بروز زردشت بود. او نیز در نیشابور و غیر آن آتشکده هایی بنا نهاد."(15)

پی‌نوشت‌ها:

برگرفته از فصلنامه تخصصی قبسات
1- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 1 ص 6.
2- همان، ص 7.
3- مجله حوزه، ش 88، ص 64.
4- همان، ص 66.
5- همان، ص 69.
6- همان، ص 63.
7- همان، ص 63.
8- در جستجوی راه از کلام امام، دفتر شانزدهم، ص 40.
9- همان، دفتر بیست و یکم، ص 152.
10- صحیفه نور، ج 1، ص 118.
11- همان، ص 16.
12- همان، ص 173.
13- صحیفه نور، ج 18، ص 140.
14- پیشین، ص 16.
15- کشف الاسرار، ص 330
16- در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 36.
17- همان، ص 245.
18- در جستجوی راه از کلام امام،همان، ص 37.
19- همان، ص 60.
20- همان، ص 77.
21- همان، صص 70،69.
22- همان، ص 210.
23- همان، ص 84.
24- همان، صص 129 و 123 و 122.
25- کشف الاسرار، ص 276

منبع:آفتاب http://www.aftabir.com




      

ضرورت انتظار ازمنظر روایات

ضرورت انتظار ازمنظر روایات
نویسنده: ابراهیم شفیعی سروستانی

 
در تفکّر شیعی، انتظار موعود، به عنوان یک اصل مسلّم اعتقادی مطرح بوده و در بسیاری از روایات بر ضرورت انتظار قائم آل محمد علیه السلام تصریح شده است، که از جمله می توان به روایات زیر اشاره کرد:
1. محمد بن ابراهیم النعمانی در کتاب الغیبه روایت کرده است که روزی امام صادق علیه السلام خطاب به اصحاب خود فرمودند:
اَلا اُخبِرُکُم بِما لا یَقبَلُ اللهُ، عزَّ وَ جلَّ، مِنَ العِبادِ عَمَلاً الّا بهِ؟ فَقُلتُ: بَلی، فَقَالَ: شَهادَهُ اَن لا الِهَ الّا اللهُ، وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ [رَسُولُهُ]، وَ الاقرارُ بِما اَمَرَ اللهُ، وَ الوِلایَهُ لَنا، وَالبرائهُ مِن اعدائَنا- یَعنی الاَئِمَّهَ خاصَّهً- وَالتَّسلیمُ لَهُم، وَالوَرَعُ، وَ الاجتِهادُ، وَالطُّماَنینَهُ، والانتظارُ لِلقائمِ، عَلَیهِ السَّلامُ. (1).
آیا شما را خبر ندهم به آنچه خدای، صاحب عزت و جلال، هیچ عملی را جز به آن از بندگان نمی پذیرد؟ گفتم: چرا فرمود: گواهی دادن به اینکه هیچ شایسته پرستشی جز خداوند نیست و اینکه محمد [صلی الله علیه و اله] بنده و فرستاده اوست، و اقرار کردن به آنچه خداوند به آن امر فرموده، و ولایت ما، و بیزاری از دشمنانمان- یعنی خصوص امامان- و تسلیم شدن به آنان، و پرهیزکاری و تلاش و مجاهدت و اطمینان و انتظار قائم (علیه السلام).
2. ثقه الاسلام الکلینی در کتاب الکافی روایت می کند که روزی مردی بر حضرت ابوجعفر امام باقر(علیه السلام) وارد شد و صفحه ای در دست داشت؛ حضرت باقر(علیه السلام) به او فرمود:
هَذِهِ صَحیفَهُ مُخاصِمٍ سَاَلَ عَنِ الدِّینِ الَّذی یُقبَلُ فیهِ العَمَلُ. فَقَالَ: رَحِمَکَ اللهُ. هذَا الَّذی اُریدُ. فَقَالَ اَبُوجَعفَرٍ(علیه السلام): شَهادَهٌ اَن لا الِهَ الَّا اللهُ وَحَدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسوُلُه وَ تَقِرُّ بِما جاءَ مِن عِندِ اللهِ وَ الوِلایَهُ لَنا اَهلَ البَیتِ، وَ البَرائَهُ مِن عَدُوِّنَا وَ التَّسلیمُ لِامرِناً، وَالوَرَعُ، وَ التَّواضُعُ وَ انتِظارُ قائِمِنا، فَاِنَّ لَنا دَولَهً، اِذا شاءَ اللهُ جاءِ بِها. (2)
این نوشته مناظره کننده ای است که پرسش دارد از دینی که عمل در آن مورد قبول است. آن مرد عرض کرد: رحمت خداوند بر تو باد همین را خواسته ام. پس حضرت ابو جعفر باقر(علیه السلام) فرمود: گواهی دادن به اینکه خدا یکی است و هیچ شریکی برای او وجود ندارد، و این که محمد بنده و رسول اوست، و این که اقرار کنی به آنچه از سوی خداوند آمده، و ولایت ما خاندان و بیزاری از دشمنان ما، و تسلیم به امر ما، و پرهیزکاری و فروتنی، و انتظار قائم ما، که ما را دولتی است که هر وقت خداوند بخواهد آن را خواهد آورد.
3. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از «عبدالعظیم حسنی» روایت می کند که: روزی بر آقایم محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن ابی طالب(علیهم السلام) وارد شدم و می خواستم که درباره قائم از آن حضرت سؤال کنم که آیا همان مهدی است یا غیر او پس خود آن حضرت آغاز سخن کرد و به من فرمود:
یا ابَا القاَسِمِ، اِنَّ القائِمِ مِنّا هُوَ المَهدِیُّ الَّذی یَجِبُ اَن یُنتَظَرَ فی غَیبَتِهِ وَ یُطاعُ فی ظُهُورِهِ، وَ هُوَ الثَّالِثُ مِن وُلدی. (3)
ای ابوالقاسم! بدرستی که قائم از ماست و او است مهدی که واجب است در [زمان] غیبتش انتظار کشیده شود و در [زمان] ظهورش اطاعت گردد، و او سومین [امام] از فرزندان من است.
روایات یاد شده و بسیاری روایات دیگر- که در این مجال فرصت طرح آن ها نیست- همگی بر لزوم انتظار حضرت قائم در دوران غیبت دلالت می کند، اما حال باید دید که انتظار- که این همه بر آن تاکید شده و یکی از شرایط اساسی اعتقاد اسلامی شمرده می شود- چه فضیلتی دارد و در کلام معصومین(علیهم السلام) از چه جایگاهی برخوردار است.

پی نوشت ها :

1. محمد بن ابراهیم النعمانی، کتاب الغیبه، ص 200، ح 16.
2. محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی، ج 2، ص 22، ح 13.
3. ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 377، ح1.

منبع: شفیعی سروستانی، ابراهیم،(1343)، انتظار باید و نبایدها، تهران: موعود عصر(عج)، چاپ ششم، 1386.


      

خداوند باز هم مهمانی دارد!؟

 با پایان یافتن ماه مبارک رمضان هنوز هم مهمانی‌های دیگری نیز در راه است که هر دو گروه چه آن کسانی که توفیق حضور در این مهمانی آسمانی را داشتند و چه آن عده که خود را محروم کردند، می‌توانند در آن حضور یابند.

خداوند باز هم مهمانی دارد!؟

 

 
به تحقیق غمی در دل های این افراد وجود دارد که از به زبان آوردن آن عاجز و ناتوان هستند.اما با این حال چه می توان در این بارگاه با عظمت به زبان آورد که سراسر رحمت و بخشش و غفران و مهربانی است.

چرا که این اولین و آخرین ضیافت الهی نبوده است و با پایان یافتن ماه مبارک رمضان هنوز هم مهمانی های دیگری نیز در راه است که هر دو گروه چه آن کسانی که توفیق حضور در این مهمانی آسمانی را داشتند و چه آن عده که خود را محروم کردند،می توانند در آن حضور یابند و از امواج خروشان دریای رحمت خداوند بهره مند گردند،چنانچه خداوند متعال در حدیثی قدسی می فرماید:


« أهلُ طاعَتی فی ضِیافَتی، و أهلُ شُکری فی زِیادَتی، و أهلُ ذِکرِی فی نِعمَتی، و أهلُ مَعصِیَتی لا اُویِسُهُم مِن رَحمَتی؛ إن تابُوا فأنا حَبیبُهُم، و إن دَعَوا فَأنا مُجِیبُهُم»: خداوند متعال فرمود: فرمانبردارانِ از من در میهمانى من هستند، و سپاسگزارانِ از من در فزایندگى من، و یاد کنندگانِ من در نعمت من، و نافرمانانِ خود را از رحمتم نومید نمى گردانم. اگر توبه کردند، من دوست آنها هستم و اگر (مرا) خواندند، جواب گویشان هستم.»(بحار الأنوار:ج 77،ص42)


* مهمانی خداوند هنوز تمام نشده است:«أهلُ طاعَتی فی ضِیافَتی»


در اولین فراز از این حدیث زیبا و خواندنی خداوند متعال می فرماید که درست است که من در طول سال یک مهمانی ویژه برای آسمانی شدن زمینیان برگزار می کنم،اما این مهمانی اولین و آخرین نیست و در ماه های دیگر نیز ضیافت های بسیاری برای بندگان خود برگزار می کنم تا همه  توفیق حضور در ضیافت من را بدست آورند.


* مهمانی خداوند چه شروط و معیارهایی لازم است؟


اولین شرط حضور در مهمانی خداوند و بهره مندی از نعمت های ویژه خداوند اطاعت است،چرا که  خداوند در این حدیث قدسی می فرماید: افرادی که زندگی آنها در مدار آیات و دستورات و توصیه های طلایی خداوند است در مهمانی او هستند وگرنه افرادی که سبک زندگی خود را بر مدار شیطان تنظیم کرده اند نمی توانند بر سر این سفره حضور پیدا کنند.


و طبق آیات الهی در قرآن مجید اولین گام برای اطاعت الهی،توبه و استغفار است،و برکات این سفره آن قدر گسترده است که با همین اولین گام می توانید از نعمت های بی حد و حصر این ضیافت بهره مند شوید چنانچه در سوره هود می خوانیم:


«وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ یُ?ْتِ کلَّ ذی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخافُ عَلَیْکمْ عَذابَ یَوْمٍ کبیرٍ: و اینکه از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه کنید، (تا اینکه‏) شما را با بهره‏مندى نیکویى تا زمانى معیّن بهره‏مند سازد، و به هر شایسته نعمتى از کرَم خود عطا کند، و اگر رویگردان شوید من از عذاب روزى بزرگ بر شما بیمناکم»(هود:3)


طبق این فراز حدیث قدسی مهمانی خداوند دائمی بوده است و هر فردی در هر برهه ای  از زمان می تواند در این ضیافت حضور یابد،منتهی با کسب معیارها و شرائطی که اولین و آخرین آن همان اطاعت از خدا و رسول خداست که رمزی برای بهره مند شدن از رحمت بی کران الهی است:


«وَ أَطیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُون: خدا و رسول را فرمان برید، باشد که مشمول رحمت قرار گیرید.» (آل‏عمران:132)



* مهارتی برای موفقیت در زندگی:«و أهلُ شُکری فی زِیادَتی»


در این قسمت با یکی دیگر از وعده های حتمی خداوند آشنا می شویم،وعده ای که با معیار سپاسگذاری بیان شده است و به انسان هایی که روحیه شکرگزاری را در شخصیت خود قرار داده اند،نوید موفقیت در ابعاد مختلف زندگی را می دهد،نوید و وعده ای که می تواند هم موقعیت اقتصادی ما را متحول کند و هم موقعیت معنوی را با صعود مواجه کند و این همان وعده حتمی خداوند متعال در آیات الهی است که فرمود:


«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکمْ لَئِنْ شَکرْتُمْ لَأَزیدَنَّکمْ وَ لَئِنْ کفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی‏ لَشَدید: و آنگاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعاً سپاسگزارى کنید، (نعمت‏) شما را افزون خواهم کرد، و اگر ناسپاسى نمایید، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود.»(إبراهیم:7)


* بهره مندی از نعمت های ویژه خداوند« و أهلُ ذِکرِی فی نِعمَتی»


مسلما همه موجودات  در این دنیا از نعمت های خداوند بهره مند می شوند و این همان رحمت عامی است که برای بهره مندی از آن نه انسان بودن شرط است و نه اعتقاد به خداوند و دین و عقیده خاصی،بلکه هر موجودی می تواند از این رحمت گسترده بهره مند شود،اما خداوند متعال نعمت های ویژه ای دارد که آنها را تنها در اختیار افرادی قرار می دهد که همواره به یاد او باشند و هیچ گاه او را در مراحل مختلف زندگی فراموش نکنندو این ویژگی یکی از مهمترین اسرار خوشبختی و موفقیت در دنیا و آخرت است که در آیات متعددی به آن اشاره شده است:


«فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْکرُوا اللَّهَ کثیراً لَعَلَّکمْ تُفْلِحُونَ: و چون نماز گزارده شد، در (روى‏) زمین پراکنده گردید و فضل خدا را جویا شوید و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که شما رستگار گردید.»(الجمعة:10)


وقتی خداوند علاقه و عشق خود را ابراز می کند« إن تابُوا فأنا حَبیبُهُم، و إن دَعَوا فَأنا مُجِیبُهُم »


به راستی چقدر شنیدن صدای عشق آن هم از زبان خداوند لذت بخش و آرامش دهنده جسم و جان است وقتی حتی اینچنین با گناهکاران درگاهش سخن می گوید و آنان را از اقیانوس بی کران عشق خود آگاه می سازد که اگر توبه کنند من دوست آن ها هستم و اگر مرا بخوانند یقینا پاسخگوی آنان خواهم بود و آدمی تا چه مقدار می تواند گرفتار مادیات باشد که این صدای عشق و علاقه آفریدگار خود را با گوش جان نشوند و هنوز در بارگاه شیطان حضور دارند.


این حدیث قدسی وسیله ای برای ابراز عشق و علاقه خداوند به تمامی بندگان خود چه گناهکار و چه متقی است و آدمی تا زمانی که این صدای عشق را با گوش جان بشنود می تواند در خان گسترده رحمت الهی  حضور پیدا کند اما آن هنگام که به تعبیر قرآن مجید کر و لال و کور شود«صُمٌّ بُکمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُون: کرند، لالند، کورند؛ بنابراین به راه نمى‏آیند.»(البقرة:18) دیگر امیدی برای بازگشت او وجود نخواهد داشت.


نگران نباشید خداوند باز هم مهمانی دارد!



 

منبع:به نقل از فرهنگ نیوز



      

سایت خاتمی دروغ گویی نجفی راتاییدکرد+عکس

 
محمدعلی نجفی:«نامه مورد اشاره را نه‌تنها بنده امضا نکرده‌ام بلکه برای اولین بار هفته گذشته در جلسه کمیسیون آن را دیدم. این ترفند برخی سایت‌های هدایت شده خارج از کشور است که مطالبی برعلیه نظام تنظیم می‌کنند و نام عده‌ای از شخصیت‌های داخلی را برای اعتباربخشیدن به مطالب کذب خود درج می‌نمایند.»

سایت خاتمی دروغ گویی نجفی راتاییدکرد+عکس



      

نکته های اخلاقی / درد و درمان


درد و درمان
از آنجا که یکی از وجوه حکایت وتمثیل ، تَنَبُه و تربیت می باشد گفته خود را با حکایتی شروع می کنم . « آورده اند که عابدی از جائی می گذشت دید کسی بیهوش شده دلیل را پرسید؟ گفتند: آیه ای خواندیم بیهوش شد .عابد گفت : همان آیه را بخوانید .خواندند و به هوش آمد .گفتند : این را از کجا دانستی ؟! گفت: نابینایی یعقوب به خاطر یوسف بود و بینایی اش نیز به خاطر او ..»
تَداوَیتُ مِن لَیلی بِلیلی مِن الهوی
کما یَتداوَی شارِبُ الخمرِ بالخَمرِ
حال برای جلوگیری از گناه و علل دور شدن از ابعاد معنوی عبادت باید مجاری آسیب دیده را شناسایی نمود.صِرف عمل کردن به فرامین بدون اصلاح نقاط ضعف رُشدی در پی نخواهد داشت. خدا ز آن خرقه بیزارست صد بار
که صد بت باشدش در آستینی
بسیاری از آدم ها چون خود را در حالت عبادی می بینند . از نواقص و عیوب نفس غفلت می کنند .خود این توجه به عبادت و فراموشی عیوب از لطیف ترین مکائد شیطانی محسوب می شود. و در تمام مراحل زندگی اخلاقی انسانها جریان دارد . توجه به روایت ذیل حائز اهمیت است . مرحوم کلینی در کافی می فرماید : خَثعَمی می گوید به امام صادق (ع) عرض کردم وقتی به سفر حج می رویم ، همراهان ما را نزد اثاثیه گذاشته ، خود به طواف می روند .حضرت فرمود : «انت اعظم اجراً»ثواب تو بیشتر از آنهاست . یا اینکه « روزی در حضور پیامبر (ص) جمعی که از سفر حج باز گشته بودند از شخصی تعریف کردند و گفتند : یا رسول الله ! مردی همسفر ما بود که همیشه ذکر خدا بر لب داشت و خدا را چنین و چنان عبادت می کرد . پیامبر (ص) پرسید : چه کسی علف مرکب سواریش را می داد و چه کسی غذایش را آماده می ساخت ؟ گفتند : همه ما در خدمت او بودیم . فرمود : همه شما از او بهترید» دیگران را نوکر و خدمه خود حساب کنیم یا اینکه همه ی ثوابها وخوبی ها را فقط
برای خود بخواهیم دلیلی بر غفلت از نکات اطراف وحقوق اطرافیان می باشد اما ویژه گی آن در لباس عبادت خود را نشان می دهد . همین امور و احادیثی از این قبیل مایه بیداری و آشنایی با ظرائف سلوک اخلاقی است .پس درنتیجه باید از اهلبیت (ع) راه های صعود و سقوط را فرا گرفت .تا در ورطه سعادت و شقاوت انتخاب گر خوبی باشیم.
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح
ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت



      
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >