سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تمام دارایی یک شهید از مال دنیا

-در وصیت‌نامه یکی از شهدای کشورمان آمده است: اینجانب نبی‌الله کریمی وصیت می‌کنم. طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم آن را هم به جهاد سازندگی بدهید. 
در وصیت‌نامه یکی از شهدای کشورمان آمده است: اینجانب نبی‌الله کریمی وصیت می‌کنم. طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم آن را هم به جهاد سازندگی بدهید.

 باب‌الله کریمی، پنجم فروردین ماه سال 1342 در روستای قمیک‌بزرگ از توابع شهرستان تاکستان استان قزوین به دنیا آمد. پدرش قدرت‌الله، کارمند میراث فرهنگی بود و مادرش مشک‌عنبر خانم نام داشت. او که مجرد بود برای نخستین بار پنجم مهرماه سال 1360 از سوی بسیج در جبهه حضور یافته و پس از 33 روز حضور در کردستان، هشتم آبان ماه‌‌ همان سال در مهاباد و به هنگام درگیری با گروهک ‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.

نوشته زیر ابعاد جدیدی از این شهید را برای ما بازگو می‌کند.

اول- در دفتر کارم در جوار گلزار شهدای قزوین نشسته بودم که یکی از بستگان برای احوال پرسی کنارم نشست. وقتی دید من با تماشا و بررسی تصاویر شهدا در کامپیوترم مشغولم، گفت: راستی قبل از انقلاب که ما در همسایگی امامزاده اسماعیل زندگی می‌کردیم اوستا قدرت الله هم در همسایگی ما خانه داشتند و در امامزاده اسماعیل هم فعالیت می‌کرد. او یک پسر داشت که در کارهای بنایی کمک پدرش بود و بعد‌ها شنیدم شهید شده. عکسش را دارید من ببینم؟

من هم بلافاصله به سراغ پرونده شهدا رفتم و فایل شهید را پیدا کرده و تصاویر شهید را نشانش دادم. عکس‌هایش را که می‌دید انگار همه? خاطرات آن دوران برایش تازه شده بود. با ولع خاصی عکس‌ها را نگاه می‌کرد و برای هر کدام آن‌ها توضیحی داشت. اشک‌هایش را می‌دیدم که یواشکی از گوشه? چشم‌هایش جاری بود در حالی که سعی می‌کرد من نبینم. پرسید: شهید وصیت نامه هم دارد؟ و من از آنجایی که تقریبا همه? وصیت نامه شهدا را خوانده و مرور کرده بودم، به یاد نداشتم که او وصیت نامه‌ای داشته باشد لذا گفتم: نه ندارد. اما در همین حال رفتم سراغ اسناد مکتوب شهید که شاید دارد و من ندیده‌ام.

در همین حال چشمم خورد به صفحه‌ای چاپی از آن وصیت نامه‌هایی که فقط جاهای خالی باید پر شود. داشتم این‌تر را می‌زدم که صفحات دیگر را ببینم که چشمم خورد به مطلبی که حداقل یک ربعی هر نوع حرکتی را از من گرفته بود. نوشته بود: «طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید»!

مانده بودیم که چگونه است که یک بسیجی مخلص خدا که دار و ندارش از این دنیا، وسیله? کاری‌اش است، آن را هم به جهاد سازندگی می‌بخشد که پاک پاک و بدون کوچک‌ترین تعلق خاطری، قید این دنیا را بزند!

او در وصیتنامه‌اش نوشته بود:

اینجانب نبی الله کریمی وصیت می‌کنم. طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم آن را هم به جهاد سازندگی بدهید.

من یکی از افراد حزب الله و در جبهه جنگ حق علیه باطل در مهاباد مشغول نبرد با کفار می‌باشم. اگر چنانچه شهادت نصیبم شد وصیت می‌کنم که من جز راه الله و راه امام امت، خمینی کبیر، راه دیگری نداشته و با کمال عقل خود به این نبرد پا نهاده‌ام تا از اسلام و مسلمین دفاع نمایم و اگر چنانچه پیروزی از هر طریق نصیبم شد هر کسی از اعضای خانواده‌ام که این وصیت به دست او می‌رسد بداند که من کاملاً مسلمان بوده و در راه امام و خداوند بوده‌ام و همگی شما را به خداوند متعال می‌سپارم.

نبی الله کریمی

دوم- وصیت را که خواندم بلافاصله به دنبال تلفن و آدرس والدینش گشتم و شماره را که گرفتم گفت: تلفن تا اطلاع ثانوی مسدود می‌باشد و پرس و جو کردم تا برادرش را پیدا کردم. ماجرای وصیت نامه برادر را برایش تعریف کردم. اما او هم که برای نخستین بار وصیت نامه برادر را می‌دید و می‌خواند خبر از عروج پدر و مادر داد و اینکه از موضوع وصیت برادر و اینکه تیشه و ماله تحویل جهاد شده یا نه هیچ اطلاعی ندارد. با مسوولین ایثارگران جهاد تماس گرفتم ولی در آنجا هم هیچ اطلاعی از موضوع نداشتند.

فردای آن روز برادر باب الله با یک تیشه و ماله آمد و گفت: من از سفارش برادرم و اینکه والدینم آن را اجرا کرده یا نه خبر ندارم اما از برادرم یک تیشه و ماله به یادگار در خانه داشتم که آوردم تا در موزه شهدا و در معرض دید عموم قرار گیرد.

سوم- او می‌گفت: آن روز ساعت 10 صبح بود که برای خداحافظی به خانه آمد. من بودم و مادر، هر دو یک احساس داشتیم و اینکه انگار می‌رود که دیگر نیاید. مثل همیشه نبود. خنده از لب‌هایش دور نمی‌شد. وقتی از در خانه رفت بیرون سعی می‌کرد برنگردد که دلش با دیدن مادر بلرزد، اما سر پیچ کوچه? بعدی نیم نگاهی کرد و بر جان من و مادرم آتش زد.

چهارم- برایم سوال بود که چرا در شناسنامه، اسم شهید، باب الله و تاریخ تولدش هم سال 1343 است در حالی که خودش در فرم بسیج، اسمش را نبی و سال تولدش را 1337 نوشته است.

وقتی علت را از برادرش پرسیدم پاسخ داد: او برای اینکه در زمان رژیم پهلوی به خدمت سربازی نرود با کمک پدر به اداره ثبت و اسناد رفتند و با اظهار به اینکه شناسنامه‌اش گم شده است شناسنامه جدیدی گرفتند که در این شناسنامه هم نامش را عوض کرد و هم سال تولدش را تغییر داد. و بعداز پیروزی انقلاب اسلامی هم قبل از اینکه نوبت سربازی‌اش فرارسد از طریق بسیج به جبهه اعزام شد.

پنجم- برادرش می‌گفت: نبی الله سواد نداشت و برایم این پرسش مطرح شد که پس چگونه وصیت نامه‌اش را نوشته است؟ به سراغ دوست همرزمش رفتم که در آخرین روزهای حیات شهید در کنارش عکس به یادگاری گرفته بود.

او گفت: ما با نبی الله 3 ماه در مهاباد مستقر بودیم که به دلیل اوضاع نابسامانی که آنجا داشت ما در مقری در میدان گوزن‌ها ماندگار شدیم. در مکانی که مأموریتمان بود، اوقات فراغت زیادی داشتیم.

یک شب نبی الله گفت چون امام تکلیف کرده‌اند که درس بخوانیم من می‌خواهم همراه با جنگ و حضورم در جبهه از فرصت‌ها استفاده کرده و درس هم بخوانم. این را که گفت من هم استقبال کرده و شروع کردم به آموزش او. دفتری تهیه کرده بود و من هم هر شب سرمشقی داده و درسش را پیگیری می‌کردم.

دو سه روزی به شهادتش مانده بود که گفت می‌خواهم وصیت نامه‌ای بنویسم. لذا دفترچه وصیت نامه‌ای که تهیه کرده بود به من داد و گفت هرچه که می‌گویم بنویس. دفترچه را گرفتم و در حالی که اصلا باورم نمی‌شد که او اینگونه مقید به انجام فرایضش باشد، سوال‌های دفترچه را می‌خواندم و پاسخ‌های او را می‌نوشتم. به صفحه? 11 وصیت نامه که رسیدیم. نوشته بود: و مطالبات من به این شرح است: به اینجا که رسیدیم دفترچه را از من گرفت و گفت این قسمت را خودم می‌خواهم بنویسم. دفترچه را به او دادم. هنوز املای بعضی از کلمات را به درستی نمی‌دانست. لذا از من می‌پرسید و من برایش روی کاغذ دیگری نوشته و او از روی نوشته? من می‌نوشت.

وقتی نبی الله این چند کلمه («طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید»!) را در دفترچه‌اش نوشت، من خنده‌ام گرفته بود. گفتم: آخه یک ماله چه ارزشی دارد که می‌خواهی در وصیت نامه‌ات آن را به جهاد بدهی؟ و او در کمال صداقت و سادگی گفت: اتفاقا ماله‌اش خیلی خوب است. از این ماله‌های معمولی نیست!


راستش وقتی این را گفت من از خودم و سوالی که کرده بودم خجالت کشیده و شرمنده شدم.

نبی الله نفس راحتی کشید و انگار همه? دنیا از آن او بود و حالا با وصیتی که کرده همه? آن‌ها را بخشیده بود! در ادامه صفحات 12 و 13 را هم گفت و من نوشتم و در آخر زیر همه? نوشته‌ها را امضا کرد.

امضا‌هایش که تمام شد احساس کردم به قدری سبک شده است که دارد در آسمان‌ها سیر می‌کند.

باب الله روزهای نزدیک به شهادتش دست و پا شکسته قرآن را هم می‌خواند و خیلی دوست داشت که هر چه زود‌تر خواندن و نوشتن را کامل یاد بگیرد تا بتواند قرآن بیشتری بخواند.

ششم- یکی از رزمندگان همراه شهید در خصوص دقایقی قبل از شهادت باب الله می‌گوید: هشتم آبانماه سال 1360 بود و 3 شنبه، ما مقری داشتیم در میدان گوزنهای شهر مهاباد که برقراری امنیت این شهر و جلوگیری از سقوط آن توسط مخالفان نظام جمهوری اسلامی، به عهده? ما بود. بچه‌های ما به صورت 4 نفره و نوبتی در سطح شهر گشت‌زنی می‌کردند و از غروب به بعد هم شهر حالت حکومت نظامی داشت و رفت و آمدی در آن صورت نمی‌گرفت.

آن روز من و باب‌الله کریمی به اتفاق دو تن دیگر از رزمندگان، از گشت برگشتیم تا با توجه به اینکه هنگام ظهر بود، مشغول خوردن غذا شویم، در همین فاصله هم گروه گشت بعدی آماده و از ساختمان مقر خارج شدند.

هنوز مشغول خوردن نهار نشده بودیم که صدای تیراندازی آمد، ظاهراً در فاصله استقرار ما و خروج گروه گشت جدید از مقر، نیروهای مسلح حزب دموکرات و کومله از فرصت استفاده کرده و به خیابان آمده بودند تا در مقابل نیروهای ما ایستاده و محل استقرار ما را به تصرف خودشان درآورند.

نیروهای گشت جدید به اول خیابان بعدی که می‌رسند، مخالفان نظام در مقابل آن‌ها ایستاده و شروع به تیراندازی می‌کنند.  ما هم که صدای تیراندازی را شنیدیم، بلافاصله اسلحه‌ها را برداشته و به سمت محل درگیری حرکت کردیم.  قبل از رسیدن، نبی الله در کنار یک کامیون که در حاشیه? خیابان پارک شده بود سنگر گرفت تا از پشت سر، مراقب ما باشد و ما به جلو رفته و ضمن دور کردن ضد انقلاب، بچه‌هایی که شهید و یا مجروح شده بودند را به مقر برگردانیم.

نبی الله که مستقر شد ما حرکت کردیم، سر یک 3 راهی که پیکر تعدادی از بچه‌های شهید و مجروح ما‌‌ رها شده بودند رسیدیم، در مقابل ضد انقلاب، ایستادگی کرده و آن‌ها را به عقب راندیم.

نزدیک غروب در حال انتقال پیکر شهدا و مجروحین بودیم که دیدم سر و صدایی از کنار کامیون و در مسیری که محل استقرار باب‌الله بود، نمی‌آید. کمی که دقت کردم. دیدم خون سرخش بر روی زمین است و سایر رزمندگان او را به مقر انتقال داده‌اند.

منبع: تابناک


      

آداب غذا خوردن در بیان آیتالله مجتهدی

-آیت الله مجتهدی در یکی از سخنرانی‌های خود به بیان آداب غذا خوردن براساس روایات پرداخته‌است. 
آیت الله مجتهدی در یکی از سخنرانی‌های خود به بیان آداب غذا خوردن براساس روایات پرداخته‌است.

 ملا محمدعلی مجتهد، معروف به مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی از علمای بنام تهران بود که سال 86 بدرود حیات گفت، اما سخنرانی‌ها و پندهای عرفانی و اخلاقی وی به یادگار مانده است و می‌توانیم هر چند به صورت مجازی هم که شده پای درس این استاد اخلاق تلمذ کنیم.

آیت‌الله مجتهدی رابطه خوبی با طلاب داشت، طوری که فضای گرم و صمیمی بر حوزه علمیه‌شان حاکم بود. این استاد برجسته اخلاقی، مباحث را چنان رسا ارائه می‌‌داد که بر دل می‌‌نشست؛ به طوری که حتی هم ‌اکنون نیز نشستن پای صحبت و کلاس اخلاق ایشان خالی از لطف نیست.

«فِی مَوَاعِظِ العَدَدِیَه عَنِ النَبِی صَلَی الله عَلَیهِ و آلِه إنُّه قَالَ فِی وَصِیَة لَه» پیغمبر (ص) امیرالمومنین (ع) را وصیت کرد «یَا عَلِیُّ اثْنَتَا عَشْرَةَ خَصْلَةً یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ أَنْ یَتَعَلَّمَهَا فِی الْمَائِدَةِ» کنار سفره که مینشینی، دوازده خصلت را باید یاد بگیری. أَرْبَعٌ مِنْهَا فَرِیضَةٌ چهار عدد از آن ها واجب است «وَ أَرْبَعٌ مِنْهَا سُنَّةٌ» چهار عدد از آن ها مستحب است  «وَ أَرْبَعٌ مِنْهَا أَدَبٌ»  و چهار عدد از آن ها ادب است.

«فَأَمَّا الْفَرِیضَةُ مِنه» واجبات آنها

1. «فَالْمَعْرِفَةُ بِمَا یَأْکُلُ» بدانید غذایی که می خورید حلال است یا حرام. هر چیزی را نخور. خانه هرکسی که ربا می‌خورد رشوه می‌خورد و خمس نمی‌دهد نرو. آیه قرآن هم هست: «فالینظر الانسان الی طعامه». انسان وقتی که غذا می خورد باید ببیند از کجا آمده است.

2.  «وَ التَّسْمِیَةُ» اول غذا بسم الله بگو.

3. «وَ الشُّکْر ُ» بعد از غذا هم شکر بگوید: الحمدلله.

4. «وَ الرِّضَا» آبگوشت میخوری به مادرت نگو آبگوشت چیست؟ نان خالی هم اگر دارید باید راضی باشید بگویید خدایا به نان و پنیرت هم شکر.

«وَ أَمَّا السُّنَّةُ» مستحبات آنها

1. «فَالْجُلُوسُ عَلَى الرِّجْلِ الْیُسْرَى» وقتی که می‌نشیند مانند علما که روی پای چپ می‌نشینند و پای راستشان را بلند می‌کنند.

2. «وَ الْأَکْلُ بِثَلَاثِ أَصَابِعَ» با سه انگشت غذا بخورید، قدیم‌ها قاشق نبود.

3. «وَ أَنْ یَأْکُلَ مِمَّا یَلِیهِ» از جلوی خودت بخور.

4. «وَ مَصُّ الْأَصَابِعِ» مستحب است که اگر آدم با دست غذا خورد، دستهایش را بلیسد. یک ماده ای در آن است که با غذا هضم می شود.

 «وَ أَمَّا الْأَدَبُ» و ادب آنها

1. «فَتَصْغِیرُ اللُّقْمَةِ» لقمه را کوچک بردارید نه مثل ساندویچ. ساندویچ خوردن بی ادبی است.

2. «وَ الْمَضْغُ الشَّدِیدُ» یعنی جویدن خوب، خوب بجوید غذا ها را. آسیاب کنید، نه اینکه غذای نجویده را به معده ببرید و به دل درد مبتلا شوید.

3. «وَ قِلَّةُ النَّظَرِ فِی وُجُوهِ النَّاسِ» غذای خودت را بخور و به دیگران نگاه نکن. چه کار داری؟ مخصوصا صاحب خانه نگاه می‌کند مهمان‌ها چه می خورند این هم ادب است که آدم کم نگاه کند.

4. «وَ غَسْلُ الْیَدَیْنِ» ادب این است که وقتی غذا می‌خورد هم اول و هم آخر دستش را بشوید.

منبع: خبرگزاری دانشجو


      

افرادیکه جسمشان در قبر سالم میماند

-مصطفی لعل شاطری: در قرآن می خوانیم؛ خداوند آن ها را که ایمان آورده اند و کسانی را که از علم بهره دارند، درجاتی عظیم می بخشد و همچنین حضرت امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند: کسی که مرگ او فرا رسد، در حالی که دنبال طلب علم باشد، میان او و پیامبران یک درجه فاصله است. 
مصطفی لعل شاطری: در قرآن می خوانیم؛ خداوند آن ها را که ایمان آورده اند و کسانی را که از علم بهره دارند، درجاتی عظیم می بخشد و همچنین حضرت امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند: کسی که مرگ او فرا رسد، در حالی که دنبال طلب علم باشد، میان او و پیامبران یک درجه فاصله است.

در آیات و احادیث فراوان به علم آموزی و تلاش در این راه تاکید شده است و شاید یکی از مزایای علم آموزی، اجر و ثواب آن باشد، و از این رو پیامبر اکرم(ص) درباره ی این امر به ابوذر فرموده اند: همانا آگاه باش؛ یک ساعت در مجلس مذاکره و مباحثه ی علم نشستن، نزد خداوند محبوب تر است:

از هزار شب نماز خواندن که در هر شب هزار رکعت خوانده شود

و از هزار جهاد و از دوازده هزار ختم قرآن

و از عبادت یک سال که روزها را روزه بگیرد و شب ها را اقامه نماز نماید بهتر است

و هر کس جهت طلب علم و یادگرفتن یک باب علم از خانه اش خارج شود، خداوند برای او به هر گام و قدمی که برمی دارد، ثواب یک پیامبر از پیامبران و هزار شهید از شهدای جنگ بَدر را می نویسد

و برای او هر حرفی که می شنود و یا می نویسد، خداوند شهری در بهشت به او عطا خواهد نمود.

همانا طالب علم محبوب خدا و ملائکه و تمام انبیاء است، و نگاه کردن به صورت عالم بهتر است از آزاد نمودن هزار بنده، و هر کس علم و دانش را دوست بدارد، بهشت بر او واجب می شود و از دنیا نمی رود مگر اینکه از آب کوثر می آشامد و از میوه های بهشت تناول می نمایند و همانا کرم ها بدن او را در قبر پس از مردنش نمی خورند (و جسمشان در قبر نپوسیده و تازه می ماند). (جامع السعادات، ج1: 103؛ آمال الواعظین، ج1: 173)

البته پرواضح است که مراد پیامبر اعظم از چنین عالمانی ،کسانی هستند  که  دانش آنها در مسیر ارتقای بشر به سمت خدا و هدایتگر همگان در جهت ذات باری تعالی است علاوه بر اینکه خود متصف به اوصاف خلیفة اللهی می شوند دیگران را نیز الهی تربیت کنند.

منبع: قدس آنلاین


      

زکات زیبایی و آفت آن چیست؟

- از امتیازات دین مبین اسلام توجه به زیبایی و آراستگی ظاهری و پاکیزگی در کنار سیرت پاک و آراستگی باطنی است.  
از امتیازات دین مبین اسلام توجه به زیبایی و آراستگی ظاهری و پاکیزگی در کنار سیرت پاک و آراستگی باطنی است.

 اسلام همچنان که انسان‌ها را به سوی پاکی و سلامت روح فرا می‌خواند، به آنان دستور می‌دهد که ظاهری جذاب، با سلیقه و زیبا داشته باشند. اما همچنان که سفارش برای توجه به زیبایی و آراستگی دارد ما را از آفت‌ها و آسیب‌های آن نیز برحذر می‌دارد.

پیامبر خدا(ص) در باره آفت زیبایی تذکر می‌دهند و می‌فرمایند: " آفت زیبایی غرور است1".

امام علی(ع) نیز با تاکید بر حفظ پاکدامنی فرمودند: " زکات زیبایی، پاکدامنی است2".

ایشان همچنین فرمودند: "هیچ آراسته‏‌ای به زیوری مانند طاعت خدا، آراسته نشد3".

البته در آیات و روایات درباره این که خداوند، زیبایی را دوست دارد، تاکید شده است. به عنوان مثال پیامبر خدا(ص) می‌فرمایند: "خداوند متعال زیباست، زیبایی را دوست دارد و دوست دارد اثر نعمت خود را در بنده‏‌اش ببیند. او فقر و فقرنمایی را دشمن دارد4".

آن حضرت در جایی دیگر فرمودند: "خداوند متعال دوست دارد وقتی بنده‏‌اش نزد برادران خود می‏‌رود با هیأتی پرداخته و آراسته برود5".

منابع روایات:

1- بحارالأنوار: 77 / 59 / 3 منتخب میزان الحکمة: 108

2- غررالحکم: 5449 منتخب میزان الحکمة: 246

3- غررالحکم: 9489 منتخب میزان الحکمة: 260

4- کنزالعمّال: 17166 منتخب میزان الحکمة: 108

5- مکارم‌الأخلاق: 1 / 85 / 1 منتخب میزان‌الحکمة: 108

منبع: ایسنا


      

چند راهکار ساده برای پیشگیری از پرخوری

-بسیاری از مردم به دلائل مختلف از جمله تنوع غذایی و کم تحرکی غذا خوردن زیاد را سرگرمی تلقی می‌کنند. در صورتی که با چند راهکار ساده می‌توان این عادت مضر را ترک کرد. 
بسیاری از مردم به دلائل مختلف از جمله تنوع غذایی و کم تحرکی غذا خوردن زیاد را سرگرمی تلقی می‌کنند. در صورتی که با چند راهکار ساده می‌توان این عادت مضر را ترک کرد.

 لیلا داودی، کارشناس تغذیه در مورد راهکارهای کاهش پرخوری خاطرنشان کرد: امروزه به دلیل سبک زندگی شهری خانه‌های آپارتمانی و در نتیجه کم‌تحرکی افراد خوردن غذا و تنقلات را یک نوع سرگرمی محسوب می‌کنند غافل از اینکه تبعات زیادی مانند اضافه وزن، چاقی و افزایش سطح چربی و قند خون را برای آنها به دنبال دارد.

وی به آنهایی که نمی‌توانند جلوی خوردن خود را بگیرند، توصیه کرد تا در وعده‌های غذایی از بشقاب‌های کوچک و گود استفاده کنند تا با حجم کمی از غذا بشقاب پر به نظر برسد.

وی گفت: ‌از آنجایی که حس بینایی ما مانند سایر حواس در غذا خوردن و سیر شدن تأثیر دارد، می‌توان به جای قاشق‌های بزرگ از چنگال استفاده کرد چرا که هر مرتبه که چنگال از بشقاب به دهان می‌رود مقدار کمی غذا خورده می‌شود و فرد از نظر روانی فکر می‌کند که غذای زیادی خورده است و زودتر سیر می‌شود.

به گفته این کارشناس تغذیه، سبزیها و میوه‌‌ها مانند خیار و کاهو چه به صورت خام یا آب‌پز می‌تواند جایگزین خوبی برای غذاهای مضر مانند شیرینی و چربی‌هاست که حجم زیادی از معده را پر می‌کند.

وی ادامه داد: بهتر است تا غذایی که در هر وعده در منزل مصرف می‌شود بیش از تعداد افراد خانواده و مورد نیاز نباشد چرا که بسیاری از افراد در این حالت برای جلوگیری از اتلاف مانده غذا به پرخوری وسوسه می‌شوند.

این کارشناس تغذیه گفت:‌ در عین حال همه غذای تهیه شده را سر سفره نگذارید چرا که همین امر سبب زیاد خوردن می‌شود.

منبع: فارس


      

توصیه حاج آقا مجتبی درمورد صدقه

در کتاب خاطرات (حاج آقا مجتبی) آمده است, این اسوه اخلاق به شاگردان خود توصیه میکند:
در کتاب خاطرات (حاج آقا مجتبی) آمده است, این اسوه اخلاق به شاگردان خود توصیه میکند:

 اگر می‌خواهی صدقه بدهی، همینطوری صدقه نده، زرنگ باش، حواست جمع باشد، صدقه را از طرف امام رضا علیه السلام برای سلامتی آقا امام زمان عجل الله فی فرجه بده! برای دو معصوم است؛ دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد، ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کند، تو هم اینجا حق واسطه گری ات را میگیری. تو واسطه ای و همین حق واسطه گری ست که اجازه میدهد تو به مراحل خاص برسی.

منبع: مشرق


      
<   <<   6   7   8   9