سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نماز ویژه دهه اول ذیالحجه

-امشب شب اول ماه مبارک ذی الحجة است که دهه اول آن ، دارای فضیلت و شرافت زیادی است , و عبادت ، در این ایام اجر و پاداش عظیمی دارد . یکی از اعمالی که تمام بزرگان و علما و فقهای جلیل القدر ،در ده شب اول این ماه عزیز ( از فردا شب ) اهتمام زیادی به آن داشته اند ؛ خواندن دو رکعت نماز در بین نمازهای مغرب و عشاء است که معروف به « نماز و واعدنا » می باشد .
امشب شب اول ماه مبارک ذی الحجة است که دهه اول آن ، دارای فضیلت و شرافت زیادی است , و عبادت ، در این ایام اجر و پاداش عظیمی دارد . یکی از اعمالی که تمام بزرگان و علما و فقهای جلیل القدر ،در ده شب اول این ماه عزیز ( از فردا شب ) اهتمام زیادی به آن داشته اند ؛ خواندن دو رکعت نماز در بین نمازهای مغرب و عشاء است که معروف به « نماز و واعدنا » می باشد .

 خواندن این نماز کمتر از 5 دقیقه طول میکشد و به حسب احادیث و روایات صحیح و معتبر و متواتر کسی که آنرا بجای آورد در ثواب همه ی حاجیان شریک میگردد، بدون این که از ثواب آنان چیزی کاسته شود .
 
کیفیت خواندن نماز « و واعدنا » :
 
« مابین نماز مغرب و عشاء دو رکعت نماز بجا آورد، در هر رکعت پس از حمد ، سوره توحید و سپس آیه 142 از سوره شریفه الأعراف را میخواند :
 
« وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدین »
 
کسانیکه این آیه را حفظ نیستند میتوانند از روی قرآن و یا یادداشت بخوانند .



      

چه کسی از قرآن بهره ای نمی برد؟

-اگر کسی به جهت طغیان و سرکشی از تقوا جدا شود، با سوء اختیار خود کرامت را به خواری جایگزین ساخته است و از کتابی که برگرد کرامت و کرامت نیز بر گرد آن می چرخد، هیچ بهره ای ندارد. 
اگر کسی به جهت طغیان و سرکشی از تقوا جدا شود، با سوء اختیار خود کرامت را به خواری جایگزین ساخته است و از کتابی که برگرد کرامت و کرامت نیز بر گرد آن می چرخد، هیچ بهره ای ندارد.

 خداوند سبحان مدار کرامت را تقوا می داند. چون با پیدایش تقوا کرامت نیز پدید می آید و با دوام آن نیز کرامت استمرار می یابد. چنان که با شدت و قوت تقوا، کرامت نیز تشدید و تقویت می شود؛« ان اکرمکم عند الله اتقاکم»1 و با نابودی تقوا، کرامت نیز به طور کلی نیست می شود. زیرا هنگامی که از طریق طغیان، تقوا از بین رود، از طریق اهانت، کرامت زائل می شود« ... ومن یهن الله فما له من مکرم»2 

 
خداوند فقط متقیان را کرامت می بخشد و اگر کسی به جهت طغیان و سرکشی از تقوا جدا شود، با سوء اختیار خود کرامت را به خواری جایگزین ساخته است و از کتابی که برگرد کرامت و کرامت نیز بر گرد آن می چرخد، هیچ بهره ای ندارد. 
 
بنابراین، کرامت و پیراستگی از پستی های دنیوی، شرط مهم شناخت قرآن کریم است. زیرا ستودن قرآن به کرامت مانند این سخن است که «قرآن را تنها کسانی حس می کنند که خداوند به آنان نسبت به دنیای پست کرامت بخشیده باشد.» 
 
پس کسی که دنیا او را فریفته است و بهره اش را به فرومایگی و پستی فروخته است و آخرتش را به بهای اندک خریده و سرکشی کرده، در هوای نفس خود فرو رفته است، چیزی از کتاب کریم را به ارث نمی برد؛ گرچه آن را تلاوت کند و ببوسد و بعضی اوقات آن را بر سر نهد .
منبع: افکار نیوز


      

ازدواج برترین مخلوقات عالم +تصویرسازی

- چهره رسول خدا با شادمانى رو به على خندید و گفت آیا چیزى دارى که مهریه دخترم باشد؟ على گفت: حال من بر تو پنهان نیست.جز شمشیر و یک شتر چیزى ندارم. پیغمبر گفت:شمشیر را براى جهاد و شتر را براى آب دادن خرما بنان خود و بارکشى در سفر مى‏خواهى همان زره را مهر قرار مى‏ده.
چهره رسول خدا با شادمانى رو به على خندید و گفت آیا چیزى دارى که مهریه دخترم باشد؟ على گفت: حال من بر تو پنهان نیست.جز شمشیر و یک شتر چیزى ندارم. پیغمبر گفت:شمشیر را براى جهاد و شتر را براى آب دادن خرما بنان خود و بارکشى در سفر مى‏خواهى همان زره را مهر قرار مى‏ده.

 دو سال، یا اندکى بیشتر از اقامت مهاجران در مدینه مى گذشت که تغییر چشم گیرى در وضع سیاسى و اجتماعى مسلمانان پدید گردید. بعضی از گروه های جهاد نیز با پیروزى برگشتند.و نتیجه پیروزى آنان گشایشى اندک در کار مسلمانان،و تثبیت موقعیت ایشان در دیده قبیله‏هاى مخالف بود.نیز قبیله‏هایى چند که پس از درگیرى مسلمانان با یهودیان،و منافقان مدینه در حالت دو دلى بسر مى‏بردند،کم و بیش بى طرف ماندند و یا به مسلمانان پیوستند. 
 
مهاجرت به مدینه و خواستگاران بسیار دختر نبی اکرم (ص)
در زندگانى داخلى رسول خدا (ص) نیز تغییرى رخ داد. سوده دختر زمعة بن قیس و عایشه دختر ابو بکر، در خانه او بسر مى‏بردند. عروسى سوده چند ماه پیش از هجرت و عروسى عایشه در شوال سال نخستین هجرت صورت گرفت.هر چند هیچ یک از این دو زن-چه در نظر او و چه در نظر پدرش،جاى خالى خدیجه را پر نمی کردند اما بهر حال هر یک از جهتى مراقب حال پیغمبر بودند و فاطمه (ع) از این نظر دیگر براى پدر نگرانى نداشت.عایشه دخترى نه ساله و سوده بیوه سکران بن عمرو بن عبد شمس بود.
 
سکران با مهاجران دسته دوم به حبشه رفت و در این سفر سوده را نیز همراه خود برد وى پس از بازگشت‏ به مکه در گذشت و پیغمبر آن بیوه را خواستگارى کرد.حال اگر فاطمه (ع) به خانه شوى برود،در خانه پدرش کسانى هستند که نگاهبان حال او باشند. 
 
مسلم است که فاطمه (ع) خواهان بسیارى داشته است.در این باره نیازى بذکر روایات نداریم.پدرش پیش از آنکه به پیغمبرى رسد در دیده همشهریان مقامى ارجمند داشت.دو خواهر فاطمه (ع) پیش از ظهور اسلام زن دو پسر مرد سرشناس خاندان هاشم،عبد العزى بن عبد المطلب (ابو لهب) شدند،و نزد شوهران گرامى بودند.اگر سوره تبت در نکوهش پدر شوى آنان نازل نمى‏شد،و اگر آن مرد لجوج و یا زن او با سرسختى تمام از فرزندانشان نمى‏خواستند زنان خود را رها کنند،آنان از این پیوند خشنود و شادمان بودند.لیکن باصرار ابو لهب بین آنان جدائى صورت گرفت. 
 
این زنان پس از آنکه از همسران خود جدا شدند و اسلام آوردند،یکى پس از دیگرى به عثمان بن عفان مرد مالدار و ارجمند قریش شوهر کردند.زینب خواهر دیگر او زن پسر خاله خود ابو العاص بن ربیع بود چون محمد (ص) به پیغمبرى مبعوث شد،و خدیجه و دخترانش بدو گرویدند،ابو العاص بر دین قریش باقى ماند.
 
بزرگان طائفه وى از او خواستند زن خود را طلاق گوید و آنان هر دخترى را که دوست میدارد بزنى بدو دهند.ابو العاص نپذیرفت و گفت او بهترین همسر است.ابو العاص در جنگ بدر اسیر شد،و پیغمبر دستور آزادى او را داد،بدان شرط که زینب را بمدینه بفرستد.این چند تن همگى مردانى بنام بودند،و نزد کسان خود و دیگران حرمت داشتند.اکنون که محمد (ص) به پیغمبرى رسیده و یثرب در اطاعت اوست و مکه از او در حالت‏بیم و احتیاط بسر مى‏برد،طبیعى است که کسانى با موقعیت‏بهتر آماده خواستگارى فاطمه (ع) باشند.
 
و اگر زینب و ام کلثوم و رقیه پیش از اسلام به شوى رفتند، تربیت زهرا (ع) چنانکه نوشتیم در خانه وحى و مرکز نزول قرآن بود. چنانکه در صفحات این کتاب خواهید دید و سند آن ماخذ دست اول تاریخ اسلام است،عمر و ابو بکر هر یک خواهان فاطمه بودند،لیکن چون خواست ‏خود را با پیغمبر در میان نهادند، وى گفت منتظر قضاء الهى هستم. 
 
نسائى که از محدثان بزرگ اهل سنت است در سنن گوید:پیغمبر (ص) در پاسخ آنان گفت:«فاطمه خردسال است». بارى از میان خواستگاران نام این دو تن را از آن جهت نوشته‏ اند که از لحاظ شخصیت‏ سرشناس‏تر از دیگران‏ند، نه آنکه خواستگاران دختر پیغمبر تنها این دو مرد سالخورده بودند.یعقوبى نوشته است گروهى از مهاجران فاطمه را از پدرش خواستگارى کردند. 
 
 
 
چنانکه نوشتیم و آنچنانکه کتاب‏هاى محدثان و مؤرخان طبقه اول و سندهاى اصلى شیعه و سنى به صراحت تمام نوشته‏اند،و آنچنانکه قرینه‏هاى خارجى نوشته این مورخان را تایید مى‏کند،دختر پیغمبر خواستگارانى داشت،لیکن پدرش از میان همه پسر عموهاى خود على بن ابى طالب را براى شوهرى او برگزید.و بدخترش گفت ترا به کسى بزنى مى‏دهم که از همه نیکو خوى‏تر و در مسلمانى پیش قدم‏تر است.  
 
خواستگاری دختر پیامبر اکرم (ص) توسط امام علی (ع) 
ابن سعد نویسد: چون ابو بکر و عمر از پیغمبر پاسخ موافق نشنیدند على را گفتند تو به خواستگارى او برو !و هم او نویسد: تنى چند از انصار على را گفتند: فاطمه را خواستگارى کن! وى بخانه پیغمبر رفت و نزد او نشست، پیغمبر پرسید:
 
-پسر ابو طالب براى چه آمده است؟ 
-براى خواستگارى فاطمه! 
مرحبا و اهلا!و جز این جمله چیزى نفرمود. 
چون على نزد آن چند تن آمد پرسیدند: 
-چه شد؟ 
-در پاسخ من گفت،مرحبا و اهلا. 
-همین جمله بس است.به تو اهل و رحب بخشید گویا این اختصاص که نصیب على (ع) گردید و امتیاز قبول که در خواستگارى فاطمه یافت‏ بر تنى چند گران افتاده است.
 
مجلسى بنقل از عیون اخبار الرضا چنین نوشته است: 
پیغمبر (ص) على (ع) را گفت مردانى از قریش از من رنجیدند که چرا دخترم را بآنان ندادم. من در پاسخ آنان گفتم:این کار به اراده خدا بوده است. کسى جز على شایستگى همسرى فاطمه را نداشت
 
بارى مجلسى به نقل از امالى شیخ طوسى چنین نویسد: 
 
على (ع) گفت، ابو بکر و عمر نزد من آمدند و گفتند چرا فاطمه را از پیغمبر خواستگارى نمى‏کنى؟من نزد پیغمبر رفتم.چون مرا دید خندان شد.پرسید ابو الحسن،براى چه آمده‏اى؟ من پیوندم را با او، و سبقت‏ خود را در اسلام، و جهادم را در راه دین بر شمردم.
 
رضایت حضرت فاطمه زهرا (س) 
فرمود راست میگوئى!تو فاضلتر از آنى که بر مى‏شمارى!گفتم براى خواستگارى فاطمه آمده‏ام.گفت على! پیش از تو کسانى بخواستگارى او آمده بودند اما دخترم نپذیرفت.بگذار ببینم وى چه مى‏گوید.
 
پیامبر اکرم (ص) سپس به خانه رفت و بدخترش گفت على تو را از من خواستگارى کرده است.تو پیوند او را با ما و پیشى او را در اسلام مى‏دانى و از فضیلت او آگاهى. زهرا (ع) بى آنکه چهره خود را برگرداند خاموش ماند.
پیغمبر چون آثار خشنودى در آن دید گفت الله اکبر.خاموشى او علامت رضاى اوست.
 
شیخ طوسى در امالى آورده است که:چون پیغمبر به زناشوئى على و فاطمه رضایت داد،فاطمه (ع) گریان شد پیغمبر گفت ‏بخدا اگر در اهل بیت من بهتر از او کسى بود ترا بدو میدادم.
 
و نیز مؤلف کشف الغمه و بنقل از او مجلسى نوشته است:على (ع) به پیغمبر گفت:
 
- پدر و مادرم فداى تو باد تو میدانى که مرا در کودکى از پدرم ابو طالب و مادرم فاطمه بنت اسد گرفتى،و در سایه تربیت‏ خود پروردى،و در این پرورش از پدر و مادر بر من مهربانتر بودى، و از سرگردانى و شک که پدران من دچار آن بودند رهانیدى.تو در دنیا و آخرت تنها مایه و اندوخته من هستى اکنون که خدا مرا به تو نیرومند ساخته است،مى‏خواهم براى خود سامانى ترتیب دهم و زنى بگیرم.من براى خواستگارى فاطمه آمده‏ام.آیا دخترت را به من خواهى داد؟ 
 
مهریه ای از سنت پیامبر (ص)
ام سلمه گوید چهره رسول خدا از شادمانى بر افروخت و در روى على خندید و گفت آیا چیزى دارى که مهریه دخترم باشد على گفت:حال من بر تو پنهان نیست.جز شمشیر و شترى آبکش چیزى ندارم.پیغمبر گفت:شمشیر را براى جهاد،و شتر را براى آب دادن خرما بنان خود و بارکشى در سفر مى‏خواهى همان زره را مهر قرار مى‏دهیم. ولى چنانکه نوشتیم اگر ام سلمه در این ماجرا حاضر بوده حضورش بر حسب اتفاق است چه او در این هنگام زن پیغمبر (ص) نبوده است. 
 
زبیر بکار که کتاب او الموفقیات از مصادر قدیمى بشمار میرود از گفته على (ع) چنین آورده است: 
 
-نزد رسول خدا رفتم و در پیش روى او خاموش نشستم. چرا که حشمت و حرمت او را کسى نداشت.چون خاموشى مرا دید پرسید: -ابو الحسن! (16) چه مى‏خواهى؟من همچنان خاموش ماندم تا پیغمبر سه بار پرسش خود را مکرر فرمود سپس گفت: 
-گویا فاطمه را مى‏خواهى؟ 
-آرى! 
-آن زره که بتو دادم چه شد؟ 
-دارم! 
-همان زره را کابین فاطمه قرار بده.
 
ابن سعد در یکى از روایات خود بهاى زره را چهار درهم  نوشته است،که گمان دارم تصحیفى از چهار صد است.یعنى رقم اربعماة را اربع ضبط کرده است.و ابن قتیبه بهاى زره را سیصد و بروایتى چهار صد و هشتاد درهم مى‏نویسد. 
 
بارى کابین دختر پیغمبر چهار صد درهم یا اندکى بیشتر و یا کمتر بود همین و همین، و بدین سادگى نیز پیوند برقرار گردید.پیوندى مقدس است که باید دو تن شریک غم و شادى زندگانى یکدیگر باشند. کالائى بفروش نمى‏رفت تا خریدار و فروشنده بر سر بهاى آن با یکدیگر گفتگو کنند. زره،پوست گوسفند یا پیراهن یمانى هر چه بوده است، بفروش رسید و بهاى آنرا نزد پیغمبر آوردند.
 
 
رسول خدا بى آنکه آنرا بشمارد، اندکى از پول را به بلال داد و گفت‏ با این پول براى دخترم بوى خوش بخر! سپس مانده را به ابو بکر داد و گفت ‏با این پول آنچه را دخترم بدان نیازمند است آماده ساز. عمار یاسر و چند تن از یاران خود را با ابو بکر همراه کرد تا با صواب دید او جهاز زهرا را آماده سازند.فهرستى که شیخ طوسى براى جهاز نوشته چنین است: 
 
صورت جهیزیّه به این شرح مى باشد:
 
1 پیراهن عروس ، به قیمت هفت درهم .
2 عبا چادر قُطوانى کوفه اى .
3 پوشیه ، براى پوشش صورت از دید نامحرمان.
4 رو انداز سیاه رنگ .
5 تخت خواب ، جهت ایمنى از حیوانات گزنده .
6 دو عدد گلیم کتانى مصرى .
7 چهار عدد بالش و متکّا، که درون آن ها از گیاهان خشک و خوشبو پر شده بود.
8 یک عدد پرده نازک از جنس پشم .
9 یک قطعه حصیر، از اطراف بَحرین قَطَر .
10 دستاس ، جهت آرد کردن گندم و.... از سنگ ساخته شده بود.
11 قدح و طشت مِسّى ، براى خمیر کردن آرد و شستن لباس .
12 ظرف آب مشگ ، که از پوست بزغاله بود.
13 قدحى چوبى براى شیر و دوغ .
14 مشگ کهنه ، جهت سرد شدن آب .
15 آفتابه و لگن .
16 بستو سبز رنگ ، جهت روغن و ... .
17 کترى سفالى ، شبیه آفتابه .
18 فرش از پوست حیوان ، جهت نشستن .
19 مشک آب ، براى کارهاى متفرقه .
 
چون جهاز را نزد پیغمبر آوردند آنرا بررسى کرد و گفت:خدا به اهل بیت ‏برکت دهد. 
 
هنگام خواندن خطبه زناشوئى رسید.ابن شهر آشوب در مناقب و مجلسى در بحار و جمعى از علما و محدثان شیعه این خطبه را با عبارت‏هاى مختلف و بصورت‏هاى گوناگون نوشته‏اند. از میان آنها این صورت که بیشتر محدثان آنرا ضبط کرده‏اند:
 
سپاس خدائى که او را به نعمتش ستایش کنند،و بقدرتش پرستش،حکومتش را گوش به فرمان‏اند،و از عقوبتش ترسان،و عطائى را که نزد اوست ‏خواهان،و فرمان او در زمین و آسمان روان. 
خدائى که آفریدگان را بقدرت خود بیافرید،و هر یک را تکلیفى فرمود که در خود او مى‏دید و بر دین خود ارجمند ساخت،و به پیغمبرش محمد گرامى فرمود و بنواخت.خداى تعالى زناشوئى را پیوندى دیگر کرد و آنرا واجب فرمود.بدین پیوند،خویشاوندى را در هم پیوست،و این سنت را در گردن مردمان بست.
 
مى‏فرماید:«اوست که آفرید از آب بشرى را،پس گردانیدش نسبى و پیوندى و پروردگار تو تواناست‏».  همانا خداى تعالى مرا فرموده است که فاطمه را بزنى به على بدهم و من او را به چهار صد مثقال نقره بدو بزنى دادم. 
-على! راضى هستى. 
-آرى یا رسول الله. 
 
 
مراسم جشن حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت علی (ع)
چون جشن عروسى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها برگزار شد و خواستند که آن عروس بى همتا را به خانه سعادت و بخت ببرند، جبرئیل ، میکائیل و اسرافیل علیهم السلام به همراه هفتاد هزار فرشته در مشایعت آن عروس شرکت کردند. پس مرکب حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله را که به نام دُلدُل معروف بود آوردند و عروس را برآن سوار نمودند.
 
و لِجام آن را جبرئیل علیه السلام در دست گرفت و اسرافیل کنار مرکب مواظب عروس بود و میکائیل نیز مُشک و عنبر دود مى کرد.
 
هنگام حرکت عروس از منزل پدر به سوى منزل سعادت یعنى خانه شوهر جبرئیل تکبیر مى گفت و دیگر همراهان و مشایعت کنندگان نیز مى گفتند: ((اللّه اکبر)). و از همان زمان بود که شعار تکبیر و صلوات در مجالس عروسى و جشن هاى مذهبى مرسوم گردید.
 
صبح عروسى ، پیامبر اکرم (ص) جهت دیدار داماد و عروس به منزل ایشان تشریف آورد و ضمن تبریک و تهنیت و بیان تذکّراتى به هر دو نفر، فرمود:
فاطمه جان ! تو را به شخصى شوهر دادم ، که سرور تمام صالحان و نیکان دنیا و آخرت مى باشد.
 
و سپس خطاب به امام علی (ع) کردند و فرمودند: این دخترم بسیار عزیز است ، پس هر که او را گرامى دارد، مرا گرامى داشته و هر که به او توهین نماید، مرا توهین کرده است . و نیز فرمود: خداوند، زمین را مهریّه و صداق دخترم فاطمه قرار داد؛ پس هر که روى زمین راه رود و مخالف وى باشد، همانا غاصب خواهد بود.


      

چرا لباس احرام سفید است؟

-چرا باید مسلمانان برای احرام لباس سفید بر تن کنند و دور خانه خدا با لباسی سفید و متحد الشکل طواف کنند؟ 
چرا باید مسلمانان برای احرام لباس سفید بر تن کنند و دور خانه خدا با لباسی سفید و متحد الشکل طواف کنند؟

لحظه شماری مسلمانان چهار گوشه جهان برای برگزاری مناسک با شکوه حج تمتع آغاز شده است و تا چند روز آینده سیل خروشان مسلمانان با لباس‌های یکپارچه سفید دور خانه کعبه طواف خواهند کرد.
 
با این وجود این سوال مطرح می شود که مسلمانان سفید و سیاه کشورهای مختلف جهان چرا باید با لباس احرامی سفید و به صورت متحد الشکل دور خانه کعبه طواف کنند؟
 
در خصوص این سئوال، شاید یکی از دلایل مهم این حکم، حفظ یکپارچگی و یکرنگی حج ‌گزاران باشد به طوری‌ که مسلمانان به واسطه رنگ لباس و ظاهر خود، انگشت نما نشوند.
 
درباره فلسفه لباس سفید احرام، حجت‌الاسلام  میرلوحی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (علیه‌السّلام) نکته جالبی را بیان می‌کند: "در پاسخ به این سئوال باید گفت تمام احکام و مناسک ما  دارای حکمت و مصلحت است ولو ما حکمت و چرایی آن را ندانیم. "
 
مرحوم شیخ صدوق در علل الشرایع در خصوص فلسفه احکام و حکمت آنها مطالبی را بیان کرده است، اما اگر در مواردی ما نتوانیم علت و فلسفه احکام را بدانیم باید دستور خدا را گوش فرا داده و به آن عمل کنیم.
 
اما در خصوص این سئوال، شاید یکی از دلایل مهم این حکم، حفظ یکپارچگی و یکرنگی حج گزاران باشد به طوری‌ که افراد به واسطه رنگ لباس و ظاهر خود، انگشت نما نشوند.
 
بنا نیست در حج افراد نسبت به لباس خود رقابت و فخر فروشی کنند بلکه همه لباسی شبیه لباس آخرت و کفن برتن کرده و در برابر پروردگار خود شبیه به هم ظاهر می‌شوند.
 
این می‌تواند نمادی از یکسانی همه حج ‌گزاران در نزد خداوند باشد. مستحب است حج‌ گزار هنگام احرام، لباس سفید بپوشد و جامه و لباس دنیایی، لباس گناه و لباس شهوت را از تن برکند و با لباسی شبیه کفن و لباس آخرت، وارد حریم یار شود.
 
این تغییر لباس نمادی از توجه مطلق به خدا و آخرت و بی‌توجهی به مسائل مادی و دنیوی است. از سوی دیگر نباید فراموش کنیم که سفید بودن لباس احرام در حج و عمره افضل و بهتر است، ولی در واجب بودن حتمیت ندارد.
 
در روایتی نیز آمده که یکی از اصحاب امام صادق (علیه‌السّلام) عازم حج بود، خدمت امام صادق (علیه‌السّلام) رسید و پرسید: عازم حج هستم، می‌خواهم بدانم که آیا می‌توانم لباس احرام سیاه بپوشم؟ و حضرت پاسخ داد: احرام در لباس سیاه حرام نیست، ولی سعی کنید لباس احرام و کفن میت پارچه سیاه نباشد.

منبع: باشگاه خبرنگاران


      

انتقاد حسین شریعتمداری از سکوت درباره تحریف اندیشههای امام/ضرورت

-

 تحریف نظرات حضرت امام (ره) برای اثبات اقدامات نابجا که ادعای موافقت امام راحل (ره) با حذف شعار مرگ بر آمریکا تازه‌ترین نمونه آن است، اگرچه تلخ و ناگوار است ولی از واقعیت شیرین و روح‌نوازی حکایت می‌کند.
سرمقاله کیهان/
 
تحریف نظرات حضرت امام (ره) برای اثبات اقدامات نابجا که ادعای موافقت امام راحل (ره) با حذف شعار مرگ بر آمریکا تازه‌ترین نمونه آن است، اگرچه تلخ و ناگوار است ولی از واقعیت شیرین و روح‌نوازی حکایت می‌کند.

 بعد از سفر رئیس‌جمهور محترم کشورمان به نیویورک و گفت‌وگوی تلفنی ایشان با رئیس‌جمهور آمریکا که یکی از چند اقدام نابجای این سفر - در کنار اقدامات مثبت آن - بود و هزینه کردن از عزت مثال زدنی ایران اسلامی در جهان و منطقه را به دنبال داشت، پایگاه اطلاع‌رسانی آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی به نقل از ایشان نوشت «امام موافق حذف شعار مرگ‌بر آمریکا بودند»! این ادعا که همزمانی آن با مکالمه تلفنی دکتر‌روحانی و اوباما، هماهنگ شده به نظر می‌رسید، در فاصله‌ای کوتاه به تی‌تر و خبر اول روزنامه‌های زنجیره‌ای و سایت‌ها و رسانه‌های داخلی و خارجی تبدیل شد. رسانه‌های مورد اشاره با استناد به ادعای آیت‌الله رفسنجانی، اصرار داشتند که از یکسو، گفت‌وگوی تلفنی روحانی و اوباما را قابل توجیه! جلوه دهند و از سوی دیگر، ابراز امیدواری می‌کردند شعار مرگ بر آمریکا از فرهنگ سیاسی و اعتقادی مردم حذف شود! در اینکه آقای هاشمی‌رفسنجانی نظر صریح و بار‌ها اعلام شده حضرت‌امام (ره) را تحریف کرده است، تردیدی نیست و در همین نوشته به آن خواهیم پرداخت، اما، ابتدا بایستی درباره این تحریف و مسائل پیرامونی آن به چند نکته اشاره کرد.

1- همزمانی تحریف نظر امام راحل (ره) با گفت‌وگوی تلفنی آقای روحانی و رئیس‌جمهور آمریکا به وضوح نشان می‌دهد که آقای هاشمی و دوستان ایشان نیز در نسنجیده بودن مکالمه یاد شده تردیدی ندارند و از آنجا که می‌دانند این اقدام نابجا و خسارت‌آفرین با هیچ منطق علمی، سیاسی و اسلامی همخوانی ندارد، برای توجیه آن به گناه نابخشودنی تحریف‌ نظرات حضرت امام (ره) روی آورده‌اند.

2- آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی، پیش از این نیز نمونه‌هایی از تحریف نظرات حضرت امام (ره) را در کارنامه سیاسی خود ثبت کرده است از جمله آنکه گفته بود در نامه‌ای خطاب به حضرت امام (ره) از ایشان خواسته بودند در زمان حیات خویش مانع «رابطه با آمریکا» را بردارند و برای نشان‌دادن اینکه امام راحل (ره) با نظر ایشان موافق بوده‌اند! اعلام کرده‌بود «اگر بحث‌هایم در مورد رابطه با آمریکا در آن نامه مورد ایراد بود، حتما حضرت امام در‌‌ همان زمان پاسخ من را می‌دادند»! و توضیح نداده بود که آیا حضرت امام (ره) بعد از نامه ایشان، نظر خود را درباره رابطه با آمریکا تغییر داده بودند؟! و آیا اصرار بعدی و پی‌درپی حضرت امام (ره) بر نظر خود پاسخ منفی به پیشنهاد ایشان نبوده است؟!

3- تحریف نظرات حضرت امام (ره) برای اثبات اقدامات نابجا که ادعای موافقت امام راحل (ره) با حذف شعار مرگ بر آمریکا تازه‌ترین نمونه آن است، اگرچه تلخ و ناگوار است ولی از واقعیت شیرین و روح‌نوازی حکایت می‌کند و آن، اینکه؛ در میان مردم خون داده و خون دل خورده ایران‌اسلامی، اصلیترین شاخصه و معیار برای ارزیابی امور و قضاوت درباره درستی و نادرستی آن، رهنمودهای امام راحل (ره) و خلف حاضر ایشان است و اگر چنین نبود، کسانی که در پی انجام اقداماتی بیرون از بستر تعریف شده آن بزرگوار هستند، ناچار نبودند برای موجه جلوه دادن اقدامات خود به تحریف رهنمود‌ها و نظرات حضرت امام (ره) روی آورند. این واقعیت که مردم شریف این مرز و بوم همه حرکت‌ها و اقدامات مسئولان را با شاقول و معیار نظرات امام راحل (ره) و حضرت آقا ارزیابی می‌کنند، هشداری جدی به کسانی است که خیال خام دور زدن خط نورانی حضرتش را در سر می‌پرورانند.

4- کسانی که برای توجیه اقدامات و مواضع انحرافی خود نظرات حضرت‌امام را تحریف می‌کنند، بی‌آنکه متوجه باشند و یا بخواهند، به این واقعیت اعتراف کرده‌اند که در نگاه مردم بدون پیوند با امام راحل (ره) و پیروی از نظرات و رهنمودهای آن بزرگوار، اهمیت و ارزش قابل ذکری ندارند و فقط «صفر»‌هایی هستند که با «یک» امام راحلمان (ره) تبدیل به‌عدد می‌شوند. اگر غیر از این بود - که نیست- چرا دیدگاه‌ها و خواسته‌های خویش را از قول خود مطرح نمی‌کنند؟!

5- و اما، بی‌اساس بودن این ادعا که «امام موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بودند» به اندازه‌ای واضح و آشکار است که نیاز چندانی به توضیح و استدلال ندارد ولی آن گونه که در صدر این نوشته اشاره داشته‌ایم به نکاتی در این باره می‌پردازیم؛

الف: تنها سندی که برای این ادعا ارائه شده، اظهارات آقای هاشمی‌رفسنجانی است و حال آنکه حضرت امام (ره) در وصیت‌نامه سیاسی الهی خود - که نشان می‌دهد تحریف‌های این روز‌ها را نیز مانند بسیاری از رخدادهای دیگر پیش‌بینی کرده بودند - تاکید می‌فرمایند؛ «اکنون که من حاضرم، بعضی نسبت‌های بی‌واقعیت به من داده می‌شود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود لهذا عرض می‌کنم آنچه به من نسبت داده شده یا می‌شود مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من، یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کار‌شناسان یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم». بنابراین باید از جناب هاشمی پرسید؛ ادعای حضرتعالی با کدامیک از معیار‌ها و ملاک‌هایی که حضرت امام (ره) بر آن تاکید ورزیده‌اند همخوانی دارد؟! پاسخ یک کلمه بیش نیست و آن؛ هیچکدام!

ب: آقای هاشمی بار‌ها و از جمله در نامه‌ای که به امام راحل (ره) نوشته بودند تاکید کرده‌اند مذاکره و رابطه با آمریکا از مهم‌ترین مسائلی است که حل و فصل آن فقط از جانب حضرت امام (ره) امکان‌پذیر است و باید در زمان حیات خود ایشان به صراحت درباره آن تصمیم گرفته شود. بنابراین باید پرسید چگونه است که حضرت امام درخصوص این موضوع به قول خود آقای هاشمی «بسیار مهم» هیچ‌ نظری که موافق ادعای اخیر جناب رفسنجانی باشد، ارائه نفرموده‌اند؟ و چنانچه مدعی هستند امام راحل (ره) اعلام برخی نظرات مهم و حساس نظیر حذف شعار مرگ بر آمریکا را به آیت‌الله هاشمی واگذار کرده‌اند! تناقض در پذیرش این ادعا با بند یاد شده از وصیت‌نامه سیاسی الهی حضرت امام (ره) چگونه قابل حل است؟!

ج: و اما، فقط با یک مراجعه گذرا به رهنمود‌ها و نظرات مبارک امام‌راحل (ره) که تمامی آن موجود و مکتوب است، می‌توان توصیه‌های فراوانی از حضرتش را مشاهده کرد که در آن بر ضرورت شعار مرگ برآمریکا تأکید شده است، از جمله و به عنوان اندکی از بسیار‌ها؛

* حضرت امام (ره) خطاب به یکی از مفتی‌های آل‌ ‌سعود که شعار مرگ بر آمریکا در مراسم برائت از مشرکین را خلاف اسلام دانسته بود؛ می‌فرمایند؛ «باید به آن آخوند مزدور که فریاد مرگ بر آمریکا و اسرائیل و شوروی را خلاف اسلام می‌داند گفت تأسی به رسول خدا و متابعت از امر خداوند تعالی خلاف مراسم حج است؟ آیا تو و امثال تو آخوند آمریکایی فعل رسول‌الله - صلی‌الله علیه و آله و سلم - و امر خداوند را تخطئه می‌کنید، و تأسی به آن بزرگوار و اطاعت فرمان حق‌تعالی را برخلاف می‌دانید؟» بدیهی است که فقط نقل نظر حضرت امام (ره) در میان است و هرگز در‌پی آن نیستیم که خدای نخواسته آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی را با مصداق این نهیب امام راحل مقایسه کنیم.

* «از خدا می‌خواهیم این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ بر آمریکا و شوروی را به صدا درآوریم»

*«همین قول مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل و مرگ بر شوروی برای آن‌ها مرگ می‌آورد» و نمونه‌های فراوان دیگری که بیرون از محدوده این وجیزه است. گفتنی است حضرت امام (ره) تاکید می‌فرمایند که «احساسات ایرانیان علیه ملت آمریکا نبوده، بلکه علیه دولت آمریکاست» یعنی دقیقا برخلاف دولتمردان آمریکا نظیر «واین برگر» وزیردفاع وقت آمریکا که می‌گفت؛ «ریشه ایران به عنوان یک ملت باید کنده شود» و یا خانم کلینتون که درباره اثر تحریم‌ها بر مردم ایران گفته بود «به هر حال، مردم ایران هستند که از نظام جمهوری اسلامی حمایت می‌کنند» و...

6- و بالاخره باید گفت؛ بعد از رحلت حضرت امام (ره) تاکنون نمونه‌هایی از تحریف بیانات و رهنمودهای صریح آن حضرت دیده شده که تحریف نظرات ایشان از سوی آیت‌الله هاشمی و آیت‌الله صانعی از جمله آنهاست ولی متأسفانه «موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)» که وظیفه قانونی حفظ آثار امام (ره) و پیشگیری از تحریف آن را برعهده دارد، در مقابل تحریف‌های یاد شده سکوت محض کرده است.

کیهان در چند مورد به نمونه‌هایی از این تحریف‌ها و نشان دادن تفاوت فاحش آن در مقایسه با متن بیانات امام راحل (ره) پرداخته بود و در تمامی این موارد واکنش «موسسه تنظیم و نشر آثار امام‌خمینی (ره)» فقط سکوت بوده است. این سکوت و بی‌تفاوتی نیاز به چاره‌جویی دارد.



      

چرا در راه ترک گناه عاجز هستیم؟

-از آیت الله بهجت رحمت الله علیه علت اینکه چرا انسان در راه ترک گناه عاجز و درمانده می شود سوال و از ایشان راهکار خواسته شد. 
از آیت الله بهجت رحمت الله علیه علت اینکه چرا انسان در راه ترک گناه عاجز و درمانده می شود سوال و از ایشان راهکار خواسته شد.

 از آیت الله بهجت رحمت الله علیه علت اینکه چرا انسان در راه ترک گناه عاجز و درمانده می شود  سوال  و از ایشان راهکار خواسته شد.
ایشان در جواب این پرسش فرمودند: « ترک معصیت، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و یاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت " و لا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه » ...
 
دیگر توضیح نخواهید و آن که عرض شد، ضبط نمایید و در قلب ثبت کنید، خودش توضیح خود را می دهد.
 
اگر بگویید چرا خودت عامل نیستی؟! می گویم:«اگر بنا بود که باید بگوییم ما عاملیم به هر چه عالمیم، شاید حاضر به این حضور و بیان نمی شدیم»؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شاید به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علی العباد أن یتعلّموا حتی أخذ علی العلماء أن یعلّموا»

منبع: جام نیوز


      

تثبیت عقاید امامیه در دوره امام جواد(ع)

رئیس فرهنگستان علوم اسلامی گفت: بزرگان شیعه علم، تدبیر، تقوا و دیگر شئون امامت را به صورت مجسم در امام جواد(ع) دیده‌اند و این مسئله موجب شده است که درک از امامت و عقاید امامیه در دوره امام جواد(ع) تثبیت شده اس
حجت‌الاسلام والمسلمین میرباقری:
رئیس فرهنگستان علوم اسلامی گفت: بزرگان شیعه علم، تدبیر، تقوا و دیگر شئون امامت را به صورت مجسم در امام جواد(ع) دیده‌اند و این مسئله موجب شده است که درک از امامت و عقاید امامیه در دوره امام جواد(ع) تثبیت شده اس

 حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمد مهدی میرباقری امشب در جمع زائران و نمازگزاران حرم مطهر حضرت معصومه(س) با تسلیت سالروز شهادت امام جواد(ع) اظهار کرد: ائمه اطهار علاوه بر بعد روحانی از نظر جسمانی هم ممتاز بودند و جسم امام با دیگران متفاوت است.

وی بیان کرد: ائمه اطهار غیر از این جسمی که با آن در عالم ما حاضر هستند دارای جسم نوری هم هستند و با آن جسم در حول عرش الهی حاضرند و ملکه در آن عالم با جسم ایشان در ارتباط هستند.

رئیس فرهنگستان علوم اسلامی با اشاره به اینکه یکی از مهم‌ترین منابع علم امام همان روح ایشان قرار دارد اظهار کرد: همه معارف از طریق روح به امام عطا می‌شود.

وی گفت: کمتر مقامی از ائمه اطهار است که به اندازه علم ایشان بر روی آن تاکید شده است و در روایات آمده است که ائمه اطهار از نظر علم از موسی و خضر برتر هستند.

وی ادامه داد: از همان لحظه‌ای که امام جواد به امامت رسیدند جامعه بزرگ شیعه که در آن علما و مفسرین بزرگ شیعه حضور داشتند را رهبری معنوی و سیاسی کردند و این مسئله ارتباطی به سن ایشان ندارد.

میرباقری تاکید کرد: ایشان در زمانی که به امامت رسیدند با کمال قوت و قدرت همه وظایفی که بر دوش امام هشتم بود را عهده دار شدند و ایشان به گونه‌ای صحیح جامعه شیعه را مدیریت کردند.

وی افزود: امام جواد (ع) در خردسالی و در هفت سالگی به امامت رسید تا شیعه امتحان شود و علمای بزرگ شیعه آن زمان در امتحان سربلند بودند.

رئیس فرهنگستان علوم اسلامی گفت: همان امامتی که امیرالمومنین(ع) در دوران خلافت خود انجام دادند امام جواد نیز از همان تدبیر در زمان هفت سالگی برخوردار بودند و بزرگان شیعه علم، تدبیر، تقوا و دیگر شئون امامت را به صورت مجسم در امام جواد دیده‌اند و این مسئله موجب شده است که درک از امامت و عقاید امامیه در دوره امام جواد تثبیت شده است.

وی اظهار کرد: امام جواد(ع) به گونه‌ای جامعه شیعه را هدایت کردند که بزرگان آن دوران همان امامی که شیعه انتظار داشت را در ایشان متجلی دیدند.

میرباقری گفت: ایشان 25 سال بیشتر سن نداشتند که در چنین شبی توسط همسر ایشان مسموم شدند و با دسیسه به شهادت رسیدند.

منبع: فارس


      

شرح مهربانی امام جواد(ع)

-نثرهای ادبی سید مهدی شجاعی حرف ندارد. حتی آنها که به برخی داستان‌های او ایرادهای فنی و تکنیکی می‌گیرند در برابر استواری و وزانت نثرهای ادبی او که حلاوتی درخور دارند، تمام قد می‌ایستند.
نثرهای ادبی سید مهدی شجاعی حرف ندارد. حتی آنها که به برخی داستان‌های او ایرادهای فنی و تکنیکی می‌گیرند در برابر استواری و وزانت نثرهای ادبی او که حلاوتی درخور دارند، تمام قد می‌ایستند.

 حلاوت این نوشته شجاعی وقتی در کنار عطوفت و کرامت و شخصیت محوری کتاب یعنی امام جواد علیه السلام قرار می‌گیرد تجربه‌ای دلچسب را رقم می‌زند «آسمانی‌ترین مهربانی» یکی از این آثار است که با خواندن چند خط از همان طلیعه‌اش می‌توان دل را قرص کرد که قرار است 152 صفحه ناب را جرعه جرعه مطالعه کنیم:

«می خواستم تو را خورشید بنامم. از روشنایی منتشرت. دیدم که خورشید، سکه صدقه ای است که تو هر صبح از جیب شرقی ات درمی آوری، دور سر عالم می چرخانی و در صندوق مغرب می اندازی. و بدین سان استواری جهان را تضمین می کنی. می خواستم نام تو را ابر بگذارم- از شدت کرامتت. دیدم که نسیم، فقط بازدم توست که در فضای قدسی فرشتگان تنفس می کنی. به اینجا رسیدم که: زیباترین و زیبنده ترین نام، همان است که خدا برای تو برگزیده است، ای کریم ترین بخشنده ی روی زمین. ای جواد!»

«آسمانی‌ترین مهربانی» مجموعه ای است از احادیث قدسی و نبوی و سخنان معصومین علیهم السلام درباره ی حضرت جواد الأئمه (ع) که توسط سید مهدی شجاعی جمع آوری شده است. نگارنده با ذکر منابع روایت سعی کرده به اثر خود سندیتی غیر قابل خدشه ببخشد. ترتیب قرار گرفتن روایات و داستان‌ها نیز بگونه‌ای است که در مجموع، زندگینامه حضرت را شکل می‌دهد. در انتهای کتاب نیز مواردی چون زیارتنامه امام جواد علیه السلام، نامه‌های حضرت به افراد مختلف، اسامی و کنیه‌های ایشان، و کلمات قصار نقل شده از ایشان آمده است.

برخی از محورهای مطالب کتاب را می‌توان اینچنین برشمرد: تولد امام  جواد علیه السلام و مقام و مرتبه ایشان، هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه به خراسان ونامه های امام رضا علیه السلام به حضرت جواد، شهادت امام رضا علیه السلام و حضور امام جواد در کنار پدر، امامت حضرت در سنین کودکی و شبهه و تردید مردم و علما و بزرگان درباره امامت ایشان، دیدار علما و فقها و بزرگان بغداد با حضرت در مدینه برای رفع شبهه و تردید در علم امام و پاسخ حضرت به سوالات آنها و اثبات علم الهی و امامت حضرت جواد الائمه و... .

بازنویسی روایت به گونه‌ای صورت گرفته که کتاب را خوشخوان و روان نموده است و حالت داستانی که در کتاب وجود دارد، به لذت بخشی آن برای عموم مردم افزوده است. این کتاب را انتشارات نیستان منتشر کرده است.

شاید با تمام توضیحاتی که در بالا آمده است باز همنتوانسته باشید تصویر کاملی از کتاب را در ذهنتان مجسم کنید و هنوز بین اینکه آیا با یک کتاب روایی بازنویسی شده، یا یک اثر داستانی مواجه خواهید شد، مردد باشید. بنابراین هیچ چیز مانند خواندن بخش‌هایی از کتاب به کار شما نخواهد آمد.

در ادامه چند نمونه از روایت‌های بازنویسی شده را با هم مرور می‌کنیم و در آستانه سالروز شهادت دردانه امام رضا(ع) در دریای کرامتش غرق می‌شویم.

*

 نامه امام جواد که به دستشان رسید معطل نکردند. همان نیمه شب هر هفت نفرشان راه افتادند طرف نشانی که در نامه آمده‌بود. چند ساعتی می‌شد که تاخیر رفیق هم‌خانه‌شان نگران‌شان کرده بود اما به فکرشان هم نمی‌رسید چنین بلایی سرش آمده باشد. امام در نامه نوشته‌بود:

رفیق شما احکم‌بن بشار را سر بریده و در نمدی پیچیده‌اند و در فلان مزبله انداخته‌اند. او را به خانه ببرید این‌چنین مداوایش کنید.

وقتی به آنجا رسیدند جنازه سر بریده احکم را پیدا کردند. به خانه‌اش بردند و همانطور که درنامه امام آمده بود به مداوایش پرداختند. به لطف و کرامت امام سر دوباره بر بدن احکم قرار گرفت و خداوند جان دوباره به او داد. وقتی ماجرا را از او پرسیدند معلوم شد احکم در بغداد زنی را به عقد موقت خود درآورده و حکومت بغداد که بنا بر بدعت عمر عقد موقت را حرام می‌دانسته‌اند او را ذبح کرده و جنازه‌اش را در مزبله انداخته‌اند. غافل از آنکه  شیعیان صاحبی دارند که اگر اراده کند می‌توانند جان به ناحق گرفته شده شیعیانش را هزارباره به آنها باز گرداند.1

امام جواد فرمودند: "چگونه ضایع شود کسی که خدا کارگزار اوست؟! و چگونه نجات یابد کسی که خدا به دنبال اوست؟!

1) منتهی‌الامال- ج2- صص 447 و 1448

*

ایستاده بود جلوی امام جواد و با صدای بلند آواز می‌خواند. ریش‌های بلندش با حرکت لب‌هایش بالا و پایین می‌رفت. ساز در دستش عجیب رام بود. می‌نواخت و می‌چرخید. تمام مجلس به وجد آمده‌بودند. هیچکس یارای مقاومت در برابر آواز "مخارق مغنی" را نداشت.

مخارق مغنی آخرین حربه مامون بود. دقایقی قبل امام از کنار صد زن زیبارویی که مامون به بهانه استقبال بر سر راهش گذاشته بود چنان موقر و بی‌تفاوت رد شده‌بود که ترسیده بود همه تیرهایش به سنگ بخورد. اما مخارق آمده بود و گفته بود "همه چیز را به من بسپار" و مامون همه چیز را به او سپرده بود. چاره دیگری نداشت. هیچ فرصتی بهتر از شب عروسی دخترش با امام در چنته نداشت که امام را به دام بیندازد. که نشان دهد امام هم پایش می‌لغزد. که اگر اسباب خوشی همه فراهم باشد امام هم بدش نمی‌آید مثل بقیه خودش را در بساط دنیا غرق کند.

و حالا می‌دید که امام از کنار همه دام‌ها به سلامت عبور کرده‌است. چنان وقار و طمانینه‌ای داشت که انگار از دنیایی دیگر آمده بود و اینهمه جذابیتی که چشم دیگران را خیره کرده بود را یا اصلا نمی‌دید یا مثل بقیه نمی‌دید.

مخارق داشت سنگ تمام می‌گذاشت. مجلس همه از خود بی‌خود شده بودند. امام اما سر به زیر داشت. انگار منتظر بود مغنی خودش شرم کند و بساطش را جمع بکند و برود. مغنی اما دست بردار نبود. شرم را نمی‌شناخت. امام سرش را بلند کرد. نگاه کرد در چشم‌های مخارق و گفت: "از خدا بترس ریش بلند."

هیچکس نفهمید در نگاه امام چه بود که ساز از دستش افتاد و تا آخر عمر نه دست به رباب زد و نه لب به آواز گشود.

اصول کافی- ج1- ص 494

*

نشسته بودم روبروی امام جواد علیه‌السلام از ناداری‌ام گله می‌کردم1. گفتم دستم تنگ است و به هر در می‌زنم کارم راه نمی‌افتد.

امام سجاده‌ای را که روی آن نشسته بود کنار زد. مشتی خاک از زیرش برداشت و ریخت توی دست‌های من. دست‌هایم را نگاه کردم. خاک‌ها طلا شده‌بود و کف دستم برق می‌زد. زبانم بند آمد. نفهمیدم چطور تشکر و خداحافظی کردم. بیرون که آمدم یک‌راست رفتم بازار طلا فروش‌ها. طلافروش طلاها را روی ترازو ریخت و گفت: "شانزده مثقال طلای ناب."2

امام جواد علیه‌السلام فرمودند:

"کسی که با تکیه بر خدا چشم امید از مردم بردارد مردم دست نیاز به سوی او دراز می‌کنند و هرکه تقوای خدا پیشه کند مردم دوستش می‌دارند."3

1) اسماعیل پسر عباس هاشمی

2) حدیقه الشیعه ـ مقدس اردبیلی ـ ص682

نورالابصار ص 180

*

این مرد کودک نیست

وقتی یکی از بچه ها داد زد "مامون آمد" دیگر هیچکدام‌شان معطل نکردند. بازی را نیمه ‌کاره رها کردند به نزدیکترین جایی که می‌شد پنهان شد پناه بردند. همه رفتند به جز یک نفر.

وقتی مرکب مامون با خدم و حشم به گذرگاه رسید و چشمش به کودکی که میان کوچه ایستاده‌بود افتاد، به اطرافیان دستور داد بایستند. از نترسیدن کودک، از نگریختن و ماندنش حیرت کرده‌بود. صدایش زد و پرسید: "چرا با دوستانت فرار نکردی؟!"

متین و محکم جواب داد: "نه راه تنگ بود که نیاز به کنار رفتن باشد و نه جرمی کرده بودم که مستلزم گریختن. چرا باید فرار می‌کردم؟!"

در نگاه سرشار از معصومیتش قاطعیتی بود که ناخودآگاه محبت و تواضع آدم را برمی‌انگیخت.

مامون که در برابر پاسخ محکمش حرفی برای گفتن نداشت دیگر نماند و راهش را برای شکار به سوی صحرا ادامه داد. به صحرا که رسید چشمش به پرنده زیبا و تیز پروازی افتاد. باز شکاری‌اش را فرستاد تا آن را برایش بگیرد. اما پرنده گریخت و ناپدید شد.ساعتی بعد اما پرنده بازگشت. با ماهی کوچکی در دهان. به سوی مامون آمد ماهی را دستانش گذاشت و پرواز کرد و رفت. ماجرا آنقدر حیرت انگیز بود که از ادامه شکار منصرف شد. با ماهی کوچک در دست که تمام سهمش از شکار آن روز بود به سوی قصر بازمی‌گشت که در راه دوباره همان کودک را دید. پیش رفت و با مشت‌های بسته روبرویش ایستاد: اگر گفتی در دستانم چیست؟"

کودک پاسخ داد: "خداوند متعال دریاهایی آفریده که که ابرهای آسمان از تبخیر آب‌های آن پدید می آید و گهگاه ماهیان کوچک همراه تبخیرآب دریا به آسمان می‌روند و بازهای پادشاهان آن را شکار می‌کنند. آن وقت پادشاهان آن را در دست می‌گیرند و سلاله نبوت را با آن می‌آزمایند!"

از حیرت به خود لرزید. کسی انگار در وجودش فریاد می‌زد این که روبروی تو ایستاده کودک نیست. ناخودآگاه از اسب پیاده شد و با صدای لرزان پرسید: "تو کیستی؟"

ـ محمدم! فرزند علی‌بن موسی الرضا".1

1) منتهی‌الآمال_ ج2ـ ص431

*

سال‌ها بودم دلم می‌خواست یکی از پیراهن‌های مولایم علی‌بن موسی‌الرضا را داشته‌باشم. اما هیچوقت موفق به ابراز این خواسته‌ام نشدم. تا اینکه امام به شهادت رسید و با خودم گفتم دیگر هیچوقت آرزویم برآورده نخواهد شد. یک روز که به ملاقات امام جواد علیه‌السلام رفته‌بودم با خودم فکر کردم از ایشان بخواهم یکی از پیراهن‌های پدرشان را به من بدهند. اما آنقدر دل دل کردم که وقت رفتن شد. موقع خداحافظی امام از من خواستند چند کمی بمانم و رفتند. چند دقیقه بعد فرستاده‌ای از جانب امام با بسته‌ای در دست آمد:

"برای شماست."

نگاه پرسشگر مرا که دید گفت:

"امام رضا با این پیراهن نماز می‌خواندند."2

1) حسن بن علی وشاء

2) الخرائج و الجوارح - ص345 به نقل از کتاب آسمانی‌ترین مهربانی

*

جمعیت و هیجان مردم را که دیدم ایستادم تا ابن‌الرضا را ببینم1. خودم زیدی مذهب بودم و به امام نهم اعتقادی نداشتم. همین هم کنجکاوی‌ام را دامن می‌زد. دلم می‌خواست ببینم جوانی که شیعیان اینهمه سنگش را به سینه می‌زنند کیست.

 اسب امام که به گذرگاه رسید دیدم سن جوانی که بر اسب سوار است به زحمت به بیست می‌رسد. توی دلم گفتم: "لعنت به امامی‌ها. واقعا فکر می‌کنند خدا اطاعت از این جوان کم سن وسال را واجب کرده؟" در همین خیالات بودم که اسب امام نزدیکم رسید. صدایم زد. توی چشمهایش نگاه کرد و برایم خواند:

فَقَالُواْ أَ بَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِى ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ2

 بهتم زد. چطور با این سرعت تا ته ذهنم را خوانده‌بود؟ با خودم گفت حتما این جوان ساحر است.

امام ذوباره سر بلند کرد و فرمود

أَ ءُلْقِىَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِن بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِر3

دلم لرزید. صلابت جوان تمام جانم را به لرزه انداخت. مهرش دلم را لبریز کرد. در همان گذرگاه بود که شیعه شدم.4

1) قاسم ابن عبدالرحمن

2) 24 قمر- اشاره به تکذیب حضرت صالح توسط قوم ثمود

3) 25 قمر

4) منتهی‌الامال- ج2- صص 440ـ 439

*

مدتها بود به بیماری سختی مبتلا شده‌بودم1. وقتی بیماری آنقدر شدت یافت که طبیبان از مداوایم ناامید شدند کابوسهایم شروع شد. ترس از مرگ برایم خواب و قرار نگذاشته بودم. در آستانه ورور به عالمی بودم که از کیفیتش هیچ نمی‌دانستم و از ورود به آن وحشت داشتم.

وقتی خبر بیماری‌ام به مولایم امام جواد علیه‌السلام رسید با چند نفر از اصحاب به دیدارم آمدند. از احوالم که پرسیدند سفره دلم را باز کردم از کابوس‌ها و بی‌قراری‌هایم گفتم.

پرسیدند: "می‌دانی چرا از مرگ می‌ترسی بنده خدا؟!"

سکوت مرا که دیدند ادامه دادند: "چون مرگ را نمی‌شناسی. بگذار با مثالی مرگ را برایت ترسیم کنم. اگر تمام تنت آلوده به چرک و کثافت و زخم باشد و بدانی با رفتن به حمام همه این زخم‌ها و آلودگی‌ها پاک می‌شود آیا مشتاق استحمام نمی‌شوی؟"

گفتم: "چرا یابن رسول‌الله! ترجیح می‌دهم هرچه زودتر حمام کنم تا از آن آلودگی‌ها و زخم‌ها پاک شوم."

امام فرمودند: "مرگ برای مومن به منزله همان حمام است. آخرین منزلگاه و جایگاه شستشو از آلودگی‌های گناه. مرگ رها شدن از رنج اندوه است و پیوشتن به آسایش و شادمانی. غم به دل راه مده و شادمان باش از این سفر شادی آفرین."

کلام امام دلهره و اندوه را از دلم زدود و نگاهش موج موج آرامش در جانم ریخت. دیگر از مرگ دیگر برایم حکم یک غریبه وحشت‌آفرین را نداشت. می‌شناختمش و می‌دانستم اگر بیاید با شوق و رضا پذیرایش خواهم بود.

امام جواد علیه‌السلام: کسی که گوش به گوینده‌ای بسپارد به پرستش او ایستاده است. پس اگر گوینده خدایی باشد خدا را پرستیده‌است و اگر شیطانی باشد شیطان را پرستش کرده‌است.2

1) یکی از شاگردان نزدیک امام جواد علیه‌السلام

2) تحف العقول ص480

منبع: فارس


      

حدیث روز/ کلام امام جواد(ع) درباره عاقبت تاخیر در توبه و تکرار گ

-امام جواد علیه السلام در حدیثی گران بها، نتیجه تکرار گناه، تاخیر در توبه و امروز و فردا کردن با خدا را هلاکت و زیانکاری دانسته‌اند. 
امام جواد علیه السلام در حدیثی گران بها، نتیجه تکرار گناه، تاخیر در توبه و امروز و فردا کردن با خدا را هلاکت و زیانکاری دانسته‌اند.

 جواد الائمه، حضرت امام محمد تقى علیه ‏السلام فرمودند: تأخیر در توبه و پشیمانى، غرور است، ادامه تأخیر، حیرت است و سرگردانى، امروز و فردا کردن با خدا، هلاکت است و تکرار گناه، ایمنى از مکر خداست"و از مکر خدا جز زیانکاران ایمن نباشند" (سوره اعراف،آیه99)

متن حدیث:

قالَ الْجَوادُ علیه ‏السلام: تَأْخیرُالتَّوْبَةِ اغْتِرارٌ وَطُولُ التَسـْویفِ حَـیْرَةٌ وَالاْءعُتِـلالُ عَـلىَ اللّه‏ِ هَـلَـکَةٌ وَالاْءصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ أَمْنٌ لِمَکْرِ اللّه‏ِ "وَلایَـأمَنُ مَکْرَ اللّه‏ِ إلاَّ الْقَومُ الخاسِروُنَ" (سورة الاعراف، 99)

«تحف العقول،صفحه 729»

منبع: مشرق


      

بازی مذاکره، چند چند؟

موفقیت بازی سازان دیپلماسی در بهبود چهره کشور نسبت به تروریسم، خلع سلاح های هسته ای و نرمش در برابر دنیا، هرچند با نفی افسانه بودن هولوکاست به ثمر نشست، اما بازی تمام نشده است.

سید عبدالرسول علم الهدی

موفقیت بازی سازان دیپلماسی در بهبود چهره کشور نسبت به تروریسم، خلع سلاح های هسته ای و نرمش در برابر دنیا، هرچند با نفی افسانه بودن هولوکاست به ثمر نشست، اما بازی تمام نشده است.

 

از شعارهای قبل از انتخابات، اصلاح تصویر و رابطه جمهوری اسلامی ایران با جهان بود. هرچند اشاره ای به عمق نفوذ انقلاب اسلامی در ملت های مسلمان و مستضعف جهان نمی شد اما این شعارها در کنار برخی مولفه های دیگر همچون مذاکره با آمریکا بدون هیچ پیش شرط، همان گزاره توجه به دهخدای دهکده جهانی را به ذهن متبادر می کرد.

از سوابق دشمنی های آمریکا با ملت ایران بگذریم؛

از جملات حضرت امام خمینی به عنوان معمار اصلی انقلاب اسلامی، در مورد آمریکا و آن جمله کلیدی «شیطان بزرگ» بگذریم؛

از بی اعتمادی بزرگ و شکاف ارتباطی ملت ایران با آمریکا بگذریم؛

از بدقولی های آمریکایی ها در مذاکرات قبلی شان بگذریم...

به هر حال قواعد دیپلماسی حکم می کند که پیام تبریک و روی گشاده شان در برابر انتخاب ملت ایران در انتخابات ریاست جمهوری 92 را نباید با لعن و نفرین جواب داد. روند پیام ها و نامه ها به جایی رسید که ولی معظم فقیه هم اختیار دولت را در پیش برد منافع کشور تأیید کرده و با عبارت «نرمش قهرمانانه» چراغ سبزی در خطوط قرمز داده است. با این تذکر که در کشتی گرفتن هم نرمش هست، اما نرمشی هوشمندانه با دقت بر این اصل که حریف دنبال زمین زدن شماست و ایشان در ادامه فرمودند: «بفهمند که دارند چه‌کار میکنند، بدانند که با چه کسى مواجهند، با چه کسى طرفند، آماج حمله‌ى طرف آنها کجاى مسئله است؛ این را توجّه داشته باشند.»(بیانات رهبر انقلاب در دیدار پاسداران، 26شهریور1392) به نظر می رسد ضمیر این افعال به پیشروان دیپلماسی برمی گردد.

آنچه که در صحنه بین المللی در جریان مذاکرات، دیدارها، سخنرانی رئیس جمهور در سازمان ملل، نشست 5+1 وزیران امور خارجه برای ما آشکار شد تلاش دستگاه دیپلماسی در جهت اتمام حجت همکاری با اروپا و آمریکا برای اعتمادسازی بیشتر بود. آنچه که مشاور فرهنگی رئیس جمهور از آن به عنوان دیپلماسی لبخند یاد کرد.(1) موفقیت بازی سازان دیپلماسی در بهبود چهره کشور نسبت به تروریسم، خلع سلاح های هسته ای و نرمش در برابر دنیا، هرچند با نفی افسانه بودن هولوکاست به ثمر نشست، اما بازی تمام نشده است. 

سوال مهم این است که آیا ژنرال های دیپلماسی کشور به همه ابعاد موعظه رهبر معظم انقلاب در مورد نرمش قهرمانانه توجه کردند؟

نکته اول: در فرآیند مذاکره، مسئله اصلی این است که کدام کشور در موضع ضعف وارد مذاکره می شود؟ به نظر می رسد که آمریکا در قضیه عراق و سوریه الان در موضع ضعف باشد و به کمک ایران احتیاج داشته باشد، اما این واقعیت چقدر مورد تاکید مذاکرات دو طرف بود یا اساسا چقدر مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت تا بگوییم در دیپلماسی عمومی دست برتر را داشتیم؟

آنچه که در مذاکرات دو طرف جریان داشت و به افکار عمومی عرضه شد، مسئله هسته ای ایران و فشار تحریم های یکجانبه آمریکا بود، حتی اوباما در دیدار نتانیاهو، بعد از مذاکرات با تیم ایران، تغییر لحن ایران را تحت تأثیر فشار تحریم ها خواند،(2) بنابراین کدام کشور در موضع ضعف وارد میز مذاکره شد؟ آیا تئوری فاصله قدرت در این میز احساس نمی شد؟ کدام کشور ادامه مذاکره را می تواند مدیریت کند؟

از طرف دیگر، بازی دیپلماسی پنهان اوباما نشان داد که برد افکار عمومی لزوما با ایران نیست. آخرین حرکت این بازی در دقایق آخر حضور دکتر روحانی در نیویورک بود. یک تماس تلفنی... و او بلافاصله بعد از این تماس تلفنی به میان خبرنگاران آمد و تماس تلفنی را سازنده دانست. از طرف دیگر سوزان رایس تقاضای این تماس را از سوی هیئت ایرانی عنوان کرد و این در حالی بود که رئیس جمهور و هیئت ایرانی به مدت 16ساعت در هواپیما از نیویورک به تهران بودند. به عبارت دیگر آمریکایی ها 16ساعت عملیات رسانه ای درباره این تماس تلفنی انجام دادند. بالتبع رسانه های داخلی هم به نقل از این عملیات رسانه ای پدیده را توصیف می کنند زیرا هنوز رئیس جمهور هیچ اظهار نظری در مورد این تماس نداشته است.

به نظر می رسد، مسئولین ما در بازی مذاکره رودست خوردند. زیرا اساسا به سناریوها و نقشه های طرف مقابل به عنوان حریف مبارزه نگاه نکردند بلکه او را در جایگاهی فرض گرفتند که شاید تماس تلفنی اش از باب پیشبرد مذاکرات باشد. این در حالی است که دکتر روحانی ملاقات حضوری را قبول نکرده و پیشبرد اینگونه تعاملات را به زمان های دیگری موکول کرده بود.

عدم موازنه قدرت در این میز مذاکره به جایی می رسد که جان کری در مصاحبه برنامه 60دقیقه پیشنهادهای مختلفی را از اقدام عملی ایران پیش روی افکار عمومی می گذارد: « ایران می‌تواند حسن نیت خود از طریق باز کردن تاسیسات هسته‌ای خود به روی بازرسان اثبات کند و می‌تواند چرخه غنی سازی اورانیوم خود را در سطح پایین حفظ کند.»(3) و ظریف همه را توجه می دهد که این گزینه ها نمی تواند اجباری باشد، اما افکار عمومی چه قضاوتی می کند؟ ظاهرا هدف از بازی مذاکره فقط جهت دهی به افکار عمومی دنیا است والا مردم ایران که می دانند طرف مقابل دشمن است و خط قرمز هایش قابل تغییر نیست. ایالات متحده نشان داد که این قضیه را به خوبی فهمیده است.

نکته دوم: مسئله دیگری که سبب مدیریت یا اقدام عملی هر کدام از طرفین می شود اینست که کدام کشور چه مقدار هزینه برای طرح این مذاکره می دهد؟ به عبارت دیگر دو رئیس جمهور چقدر تحت فشار جریانات داخلی و خارجی کشورشان هستند؟

حسام الدین آشنا گفت که باید اوباما را در ایران درک کنیم، زیرا او تحت فشار لابی صهیونیستی و کنگره آمریکا ست. (4) بنابراین باید درک کنیم که اقدام اول برای موفقیت این مذاکرات باید از سوی ایران تا حدی برداشته شود که از این فشارها بر اوباما نیز کاسته شود. در اینجا سوالی که پیش می آید اینست که آیا طرف آمریکایی هم می داند که رئیس جمهور ایران نیز برای پاسخ به تلفن او هزینه می دهد و تحت فشار جریانات داخلی کشورش است؟

پاسخ به این سوال بسیار روشن است، رئیس جمهور از حمایت مردمی خود در این مذاکرات و اختیارات تام خود می گوید و اینکه نه جریان مقاومت اسلامی و نه جریان اصول گرایی فعلا اعتراضی نداشته و حامی رئیس جمهور در جریان این دیپلماسی هستند... به نظر می رسد تیم دیپلماسی کشور می توانست با یک طراحی هوشمندانه، از اعتراض جمع محدودی از دانشجویانی که آنها را تندرو خطاب می کنند در این جهت بهره برداری کند که اگر طرف آمریکایی اقدام های عملی خود را هرچه سریعتر انجام ندهد امکان فشار ها بر رئیس جمهور ایران بیشتر خواهد شد. هرچند این اعتراض می توانست به صورت هوشمندانه ای در جریان اصول گرایی و فعالان رسانه ای با همین هدف ادامه پیدا کند.

 در برآیند این دو نکته به نظر مقام معظم رهبری در مورد منطق مذاکره آمریکایی ها توجه می کنیم: «میگویند میخواهیم مسائلمان را با ایران حل کنیم. این حرفى است که بارها میگفتند، اخیراً بیشتر هم میگویند. میگویند میخواهیم مذاکره کنیم و مسائلمان را با ایران حل کنیم - این حرفشان است - اما در عمل متشبث به تحریم میشوند، متشبث به تبلیغات دروغ میشوند،.... اینکه میگویند «ما نمیگذاریم ایران سلاح هسته‌اى درست کند»، یک تقلب در حرف زدن است. مگر بحث سر سلاح هسته‌اى است؟....

... بحث مذاکره را پیش کشیدند، که ایران بیاید بنشینیم مذاکره کنیم. همین رفتار غیرمنطقى، در این دعوت به مذاکره هم وجود دارد. غرض آنها حل مشکلات و مسائل نیست - که من بعد توضیح خواهم داد - غرضشان یک کار تبلیغاتى است براى اینکه به ملتهاى مسلمان نشان دهند که ببینید این نظام جمهورى اسلامى بود با آن سرسختى، با آن ایستادگى، اما عاقبت مجبور شد بیاید باب مصالحه و گفتگو را با ما باز کند. وقتى ملت ایران اینجور است، شماها چه میگوئید دیگر؟ این را براى خاموش کردن و ناامید کردن ملتهاى سربرافراشته‌ى مسلمان که امروز در بسیارى از کشورهاى اسلامىِ اینها نسیم بیدارى وزیده است و به خاطر اسلام احساس عزت میکنند، لازم دارند. از اول انقلاب، این یکى از هدفها بود. از سالهاى اول انقلاب، یکى از هدفهاى آنها همین بود که ایران را پاى میز مصالحه و بده‌بستان بکشانند؛ بگویند بالاخره دیدید ایران هم که ادعا میکرد مستقل است، ایستاده است، نترس است، شجاع است، مجبور شد بیاید بنشیند پاى میز مذاکره؟ امروز هم همین هدف را دنبال میکنند. این، مطلب مهمى است. وقتى هدف از مذاکره، یک هدفِ غیرمربوط به مسائل اساسى است، یک هدف تبلیغاتى است، خب معلوم است طرف مقابل که جمهورى اسلامى است، خام نیست، چشم‌بسته نیست، میفهمد که هدف شما چیست؛ لذا متناسب با همان نیت خودتان، جواب شما را میدهد.

نکته‌ى سوم: این است که مذاکره در عرف آمریکائى‌ها و قدرتهاى سلطه‌گر به معناى این است که بیائید بنشینیم گفتگو کنیم تا شما حرف ما را قبول کنید - هدف مذاکره این است - بیائید بنشینیم حرف بزنیم تا بالاخره نتیجه‌ى این حرف زدن و گفتگو کردن این باشد که مطلبى را که شما قبول نمیکردید، حالا قبول کنید....» (دیدار مردم آذربایجان با رهبر انقلاب، 28 بهمن 1391)

به هر حال نتیجه این مذاکرات برای سه سطح از افکار عمومی می تواند حجت باشد. سطح اول، مردم ایران هستند که بار دیگر به صورت منطقی نرمشی در برابر دشمن دیرینه خود نشان دادند. سطح دوم، مسلمانان و مستضعفان جهان هستند که امیدشان به پیشرفت های جمهوری اسلامی ایران به عنوان علمدار حق مظلومان در جهان است. سطح سوم، مردم و افکار عمومی جهانی تحت سلطه رسانه های غربی است. باید ارزیابی کنیم که در کدام سطح ارتباطی به چه دستاوردهایی در میز مذاکره می رسیم.

والعاقبه للمتقین...

پی نوشت: 

1- ناگفته های سفر نیویورک

2- اوباما: گزینه نظامی کماکان روی میز است

3- جان کری: ایران می‌تواند غنی‌سازی کند

4- ناگفته های سفر نیویورک

 



      
<      1   2   3   4   5   >>   >