سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ذکری کوتاه برای دفع 99بلا

-انسان در زندگی با مشکلات متعددی روبه برو می شود و زندگی دنیوی او مملو از خوشی ها و تلخی هاست.
انسان در زندگی با مشکلات متعددی روبه برو می شود و زندگی دنیوی او مملو از خوشی ها و تلخی هاست.

 بروز مشکل و تنگنا در زندگی برای بسیاری از ما تاکنون اتفاق افتاده است و هریک از ما برای رفع آن راهکاری را دنبال می کنیم.در آموزه های دینی برای هر امری توجه به ماوراء و استمداد از ذات یکتای باری تعالی توصیه شده است.
امام رضا علیه السلام به بیان برخی اذکار اشاره می فرمایند که از آن جمله ذکری کوتاه است که به رفع تنگنای زندگی و دفع بلایا کمک می کند.
ایشان می فرمایند:
"هرگاه خداوند بر کسی نعمتی داد ،باید خداوند را حمد کند 
و هرگاه روزی اش تنگ شد، باید طلب مغفرت کند
هرگاه محزون شد باید لاحول و لا قوة الا بالله بگوید(1)
هرکس بگوید:لاحول و لا قوة الا بالله خداوند 99 بلا را از وی دفع می کند که آسان تر آن خفگی و نفس تنگی است (2)
1-عیون اخبار الرضا علیه السلام ج2 ص 46
2-مکارم الاخلاق ص360

منبع: قدس آنلاین


      

با گفتن این ذکر زائر امام رضا(ع) شوید/چرا امروز زیارت مخصوص نامی

امام رضا(ع) در ایران مدینه رضویه را برای نشر معارف اسلامی ایجاد کردند. برای اینکه مردم این معنا را در نظر بگیرند و نسبت به زحمات ایشان حالت شکر داشته باشند روز زیارتی امام رضا(ع) را مطرح کرده‌اند تا در این روز مخصوص به وجود مبارک امام رضا(ع) بیش از پیش توجه کنیم.
به بهانه روز زیارت مخصوص امام رضا(ع)؛
امام رضا(ع) در ایران مدینه رضویه را برای نشر معارف اسلامی ایجاد کردند. برای اینکه مردم این معنا را در نظر بگیرند و نسبت به زحمات ایشان حالت شکر داشته باشند روز زیارتی امام رضا(ع) را مطرح کرده‌اند تا در این روز مخصوص به وجود مبارک امام رضا(ع) بیش از پیش توجه کنیم.

هر قطعه از آینه کاری حرم می تواند نماد یک زائر باشد، نماد یک مجاور که عاشقانه رحل اقامت به آستان حضرت خورشید کشیده است تا در شعاع انوار او باشد، «او» نه، «او» ضمیر غایب است حال آن که امام، حاضرتر از حاضران است، پس آنانی که به جان اهل حرم می شوند، می روند تا خود را در شعاع انوار حضرت قرار دهند تا هم به نور نیوشیدن جان «جوان» کنند و هم واسطه فیض روشنی شوند تا هر جا که می روند در گستره ای که نگاه شان افق را در می نوردد، نیز از حضرت عشق بگویند هر قطعه از آینه کاری حرم می تواند نماد یک زائر باشد که خود را از روشنی سرشار می کند و هم انعکاس دهنده نور می شود و از هم افزایی این انوار، جهان روشن می شود. اهل نظری با اشاره به این آینه کاری ها می گفت، آینه ها یکدیگر را مزاحم نمی شمارند. بلکه، به هم افزایی می رسند و اهل معنا نیز در زیارت حرم هرگز به دنبال خلوتی حرم نیستند بلکه از قضا شلوغی را می پسندند، چه می دانند حضرت خداوند دوستان خود را در میان خلق مخفی کرده است چنان که معادن طلا را در میان خاک.

روز زیارتی مخصوص امام رضا (ع) و زیارت از دور و نزدیک

آخرین روزهای ماه ذی القعده با توجه به منابعی که از بزرگان شیعه در اختیار ما قرار گرفته است عناوین مبارک و مقدسی دارد ، در روز 23 ذی القعده که روز زیارتی مخصوص امام رضا (ع) است همگان می توانند با گفتن صل ا... علیک یا اباالحسن، زائر امام رضا (ع) باشند.از جمله موارد مبارک و مقدس در روزهای آخر ماه ذی القعده، روز زیارتی مخصوص امام رضا(ع)درروز 23 و روز 25 این ماه با عنوان «دحوالارض» یا روزی که زمین گسترده می شود ، است که در این باره بزرگان دین برای این که ما را متوجه فضیلت این روزها کنند، مطالبی را بیان کرده اند.از جمله این شخصیت ها سید ابن طاووس است که در کتاب «اقبال الاعمال» خود، آدابی را برشمرده و در بخش ماه ذی القعده می گوید من در کتاب های بزرگان دیده ام که برای روز 23 این ماه زیارت مخصوص امام رضا(ع) را مطرح کرده اند. معمولا زیارت در حرم ائمه معصومین انجام می شود اما در این روز با آوردن دو کلمه  «قرب» و «بعد» (نزدیک و دور) می خواهد همه  افراد را متوجه آن مکان کند که اگر در نزدیک حرم هستید به حرم مشرف شوید و اگر از آن دور هستید و در هر جای دنیا زندگی می کنید به آن روز به عنوان روز زیارتی مخصوص امام رضا(ع) توجه داشته باشید.بر این اساس کیفیت زیارت بستگی به شرایط، امکانات و اختیارات زائر دارد که اگر امکان داشته باشد زیارت های معروفی همچون زیارت جامعه، زیارت امین ا... و ... که این شأن را برای او فراهم می کند به جای آورد.

صلوات خاصه حضرت:
 
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ
 
خدایا درود فرست بر على بن موسى الرضا آن امام پسندیده با تقواى پاک و حجت تو بر هر که روى زمین و هر که در زیر زمین است آن راستگوى شهید درودى بسیار و تام و تمام و پاکیزه و پیوسته و پى در پى و دنبال هم مانند بهترین درودى که مى فرستى بر یکى از دوستانت
 
زیارت مختصر امام رضا علیه السلام :
 
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَلِىَّ اللَّهِ وَابْنَ وَلِیِّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اِمامَ الْهُدى وَالْعُرْوَةَ الْوُثْقى وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّکَ مَضَیْتَ عَلى ما مَضى عَلَیْهِ آبآؤُکَ الطّاهِرُونَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ لَمْ تُؤْثِرْ عَمىً عَلى هُدىً وَلَمْ تَمِلْ مِنْ حَقٍّ اِلى باطِلٍ وَاَنَّکَ نَصَحْتَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَاَدَّیْتَ الاَْمانَةَ فَجَزاکَ اللَّهُ عَنِ الاِْسْلامِ وَاَهْلِهِ خَیْرَ الْجَزآءِ اَتَیْتُکَ بِاَبى وَ اُمّى زآئراً عارِفاً بِحَقِّکَ مُوالِیاً لاَِوْلِیآئِکَ مُعادِیاً لاَِعْدآئِکَ فَاشْفَعْ لى عِنْدَ رَبِّکَ
 
پس بچسبان خود را به قبر و ببوس آنرا و بگذار دو طرف روى خود را بر آن پس بگرد به جانب سر و بگو:
 
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ اَشْهَدُ اَنَّکَ الاِْمامُ الْهادى وَالْوَلِىُّ الْمُرْشِدُ اَبْرَءُ اِلَى اللَّهِ مِنْ اَعْدآئِکَ وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ بِوِلایَتِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
 
سلام بر تو اى ولى (و نماینده ) خدا و فرزند ولى او سلام بر تو اى حجت خدا و فرزند حجت او سلام برتو اى پیشواى هدایت و رشته محکم حق ، و رحمت خدا و برکاتش نیز بر تو باد گواهى دهم که تو به همان راهى رفتى که پدران پاکت بدان راه رفتند درودهاى خدا بر ایشان باد اختیار نکردى کورى (گمراهى ) را بر هدایت و تمایل نگشتى از حق بسوى باطل و تو براستى خیرخواهى کردى براى خدا و پیامبرش و پرداختى امانت را پس خداوند پاداشت دهد از دین اسلام و مسلمانان به بهترین پاداش ، آمده ام پدرم و مادرم به فدایت به درگاه تو براى زیارت با معرفت به حق تو و دوستدارم دوستانت را و دشمنم با دشمنانت پس شفاعت کن از من در نزد پروردگارت
 
سلام بر تو اى مولا و سرور من اى فرزند رسول خدا و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد گواهى دهم که توئى امام راهنما و سرپرست با رشد و هدایت بیزارى جویم بدرگاه خداوند از دشمنانت و تقرب جویم بدرگاه خدا بوسیله دوستى تو درود خدا و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد

 توصیه آیت الله بهجت برای زیارت امام رضا (ع)

 زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامی که از حضرت رضا(ع) اذن دخول می‌طلبید و می‌گویید: « أأدخل یا حجة الله: ای حجت خدا، آیا وارد شوم؟ » به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت(ع) به شما اجازه داده است. اذن دخول حضرت سیدالشهدا (ع) گریه است، اگر اشک آمد امام حسین(ع) اذن دخول داده‌اند و وارد شوید.
  
 اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییری در دل شما به وجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست، بهتر است به کار مستحبی دیگری بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.
  
 زیارت امام رضا (ع) از زیارت امام حسین(ع) بالاتر است، چرا که بسیاری از مسلمانان به زیارت امام حسین(ع) می‌روند. ولی فقط شیعیان اثنی‌عشری به زیارت حضرت امام رضا (ع) می‌آیند.

 
 چرا این روز به عنوان روز زیارتی مخصوص امام رضا(ع) نامیده شده است؟

علامه مجلسی در کتاب «بحارالانوار» در باب شهادت امام رضا (ع) نقل کرده است که برخی از افراد معتقدند آن حضرت در روز 23 ذی‌القعده به شهادت رسیده است اما در جامعه  ما روز آخر ماه صفر به عنوان روز شهادت ایشان مطرح است. باید گفت این روز، روز زیارتی مخصوص ایشان نامیده شده است تا مردم با توجه به ذات آن حضرت، به نقشی که ایشان در ایجاد مدینه رضوی داشتند پی ببرند.امام رضا(ع) با آمدن به سمت مرو، یک مدینه دوم برای نشر معارف اسلامی ایجاد کردند که به اصطلاح مدینه رضویه گفته می شود، برای این که مردم این معنا را در نظر بگیرند و نسبت به زحمات ایشان حالت شکر داشته باشند و شاید این عنوان را مطرح کرده اند تا در این روز مخصوص به وجود مبارک امام رضا (ع) بیش از پیش توجه کنیم.مجلسی هم چنین با اشاره به تقارن روز دیگر زیارتی امام رضا (ع) 25 ذی القعده با روز دحوالارض می گوید: بزرگان دین بهترین اعمال را در این روز، زیارت امام رضا (ع) می دانند.

نماز مخصوص روز یکشنبه در ماه ذی القعده

از پیامبر اکرم (ص) نقل است که هر کس نماز این روز را در این ماه و در این روز مخصوص بخواند توبه اش مقبول و گناهانش آمرزیده می شود و دشمنانش در روز قیامت از او راضی می شوند و با ایمان بمیرد و دینش از او گرفته نشود و قبرش نورانی شود و والدینش از او راضی خواهند شد و مغفرت شامل او و آنها شود و سبب توسعه رزق و... می‌شود و اما کیفیت این نماز : در روز یکشنبه غسل کند و وضو بگیرد چهار رکعت نماز گزارد در هر رکعت پس از حمد سه مرتبه سوره قل هو ا... و یک بار سوره ناس و سوره فلق را بخواند پس از نماز 70 مرتبه استغفار کند و استغفار را ختم کند به ذکر لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم سپس بگوید یاعزیز و یا غفار اغفر ذنوبی و ذنوب جمیع المومنین و المومنات فانه لا یغفر الذنوب الا انت.



      

ماجرای برخورد امام رضا(ع) با اسرافکاری

-همه منتظر بازگشت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) بودند اما امام در حیاط قدم می‌زد و چهره‌اش ناراحت به نظر می‌رسید. یکی از مهمانان که حضرت را در این حال دید، علت را جویا شد. امام سیبی را نشان داد و گفت: این میوه را چه کسی این گونه خورده است؟ 
همه منتظر بازگشت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) بودند اما امام در حیاط قدم می‌زد و چهره‌اش ناراحت به نظر می‌رسید. یکی از مهمانان که حضرت را در این حال دید، علت را جویا شد. امام سیبی را نشان داد و گفت: این میوه را چه کسی این گونه خورده است؟

 هر گونه زیاده‌روی و تجاوز از حد اعتدال را «اسراف» می‌گویند. قرآن کریم در آیات مختلف اسراف‌کاران را سرزنش می‌کند و می‌فرماید: «وَأَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ؛ همانا اسراف‌کاران اهل دوزخند». همچنین در آیه 27 سوره مبارکه اسراء آمده است: «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیَاطِی؛ همانا تبذیرکنندگان [که بریز و بپاش می‌کنند] برادران شیطان هستند.»

پرهیز از اسراف و برخورد با مسرفین در سیره ائمه معصومین علیهم‌السلام نیز به کرات دیده می‌شود. در ادامه و به مناسبت 23 ذی‌القعده (یکشنبه هفتم مهرماه) روز زیارتی مخصوص امام رضا(ع) نمونه‌ای از برخورد با اسراف در سیره ثامن‌الحجج(ع) با استناد به جلد ششم کتاب فروع کافى (صفحه297) نقل می‌شود:

نسیم خنکی می‌وزید. گنجشک‌ها روی درخت بزرگ بلوط شلوغ کرده بودند. چند نفر از دوستان و آشنایان در خانه امام رضا(ع) مهمان بودند. امام از اتاق بیرون آمد. دقایقی سپری شد. مهمان‌‌ها منتظر برگشتن امام بودند و از دیر کردن ایشان نگران شدند. یکی از دوستان جوان امام که از لای در متوجه آمدن امام شد، ‌بیرون آمد.

ـ سرورم! چرا داخل نمی‌شوید؟ چیزی شما را ناراحت کرده است؟

امام سیب نیم‌خورده‌ای را نشان داد و گفت: این میوه را چه کسی این گونه خورده؟

مرد جوان صدایش را بلند کرد: این میوه نیم‌خورده کیست؟

مهمان‌ها از اتاق بیرون آمدند. مرد جوان سیب نیم‌خورده را از امام گرفت و باز حرفش را تکرار کرد. یکی از مهمانان دست بر سینه گذاشت و گفت: مولایم! از شما عذر می‌خواهم، این سیب را من خورده‌ام.

امام رو به او کرد و فرمود: چرا اسراف می‌کنی؟ چرا قدر نعمت‌های خدا را نمی‌دانی و به آن بی‌اعتنایی، ‌مگر نمی‌دانی که خدا اسراف‌کاران را به سختی عذاب می‌دهد؟

امام با مهمانان به اتاق برگشت. وقتی همه در جای خود نشستند، امام رو به آن‌ها کرد و فرمود: دوستان من! وقتی به چیزی نیاز ندارید، بیهوده آن را تلف نکنید و اگر خودتان به آن احتیاج ندارید به کسی بدهید که به آن نیازمندند.



      

توصیههای حاج آقا مجتبی به زائران خانه خدا

-در زیارت برای کسانی که به تو بد کرده اند بیشتر دعا کن! این کار، رنگی از الوهیت دارد. چرا که ما به خداوند بد می‌کنیم، اما او به ما خوبی می‌کند. خیلی برای دیگران دعا کن و همه را مدنظر داشته باش. 
در زیارت برای کسانی که به تو بد کرده اند بیشتر دعا کن! این کار، رنگی از الوهیت دارد. چرا که ما به خداوند بد می‌کنیم، اما او به ما خوبی می‌کند. خیلی برای دیگران دعا کن و همه را مدنظر داشته باش.

فقیه پارسا، مرحوم حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی، سال گذشته به زایران خانه خدا، توصیه هایی داشتند که در هر قسمت به بخش هایی از آن اشاره می‌کنیم:
شماره 1
سوار ماشین، هواپیما یا هر وسیله نقلیه ای که می‌شوی، هرجایی که میخواهی سفر کنی، به مدینه می‌روی یا به مکه، 100 صلوات بفرست، 100 مرتبه الله اکبر و بعد از آن 100 مرتبه یا ابالحسن الرضا بگو. پس از آن 6 مرتبه سوره توحید را به شش جهت بخوان و بعد یک مرتبه آیه الکرسی. این 5 کار را خود من، همیشه در سفرها انجام می‌دهم.

شماره 2
مدینه که رسیدی بر ذکر استغفار خیلی مداومت کن تا قبل از رسیدن زمان احرام، پاک شوی و رویت بشود لبیک بگویی. از در مسجد النبی تا داخل حرم، به محضر پیامبر (ص) صلوات هدیه کن. اگر بقیع می‌روی تا وارد بقیع بشوی دائم صلوات بفرست و به ائمه بقیع هدیه کن.

شماره 3
در زیارت برای کسانی که به تو بد کرده اند بیشتر دعا کن! این کار، رنگی از الوهیت دارد. چرا که ما به خداوند بد می‌کنیم، اما او به ما خوبی می‌کند. خیلی برای دیگران دعا کن و همه را مدنظر داشته باش.

شماره 4
در مدینه به پیامبر اکرم بگو آقاجان شما را حتی در زمان جاهلیت به «محمّد امین» می‌شناخته اند و همواره به امانتداری مشهور بودید. من دینم را به شما امانت می‌دهم تا در روزی که به آن محتاج هستم به من بازگردانید. به پیامبر و ائمه بقیع و هر امام معصوم دیگری که زیارت کردی بگو: من شما را دوست دارم. این حب و دوستی پیش شما امانت باشد، شب اول قبر که به آن محتاجم به من برگردانید.

شماره 5
در مدینه قرائت قرآن را شروع کن. سعی کن یک ختم قرآن در مدینه و یک ختم قرآن هم در مکه داشته باشی. در این زمینه روایت هم داریم. اگر مقدور نشد که دو ختم قرآن کنی، در مدینه شروع کن و در مکه تمام کن. ثوابش را هم حتما هدیه کن به چهارده معصوم علیهم السلام.

شماره 6
بعد از احرام، بر ذکر صلوات مداومت کن و ثواب آن را به چهارده معصوم هدیه کن نه برای خودت. حواست باشد داری دست خالی میروی، میخواهی با دست پر برگردی.

شماره 7
در همان ابتدای ورود به مسجد الحرام قبل از اینکه طواف را انجام دهی دو رکعت نماز بخوان و بعدش برو زیر ناودان طلا بایست و سر بر کعبه بگذار. همین جور که من می‌گویم باصفا با خدا حرف بزن: اول یک صلوات بفرست، بعد استغفار کن، بعد صلوات دیگری بفرست و بعدش بگو: خدایا به گردن هر کسی حق اخلاقی دارم، فحش داده به من، تهمت زده، غیبتم را کرده و… خدایا من از همه گذشتم. از اعماق دلت از او بگذر. یک مختصری (گذشت) نشان بده و خروارها بگیر. بعد بگو خدایا من که بنده کوچک تو هستم از کسانی که به من بد کردند گذشت کردم. بارالها من هم به تو بد کردم! بیا و از من بگذر… بعدش برو طواف کن، ببین که احساس سبکی میکنی.

منبع: شبستان


      

زندگی به سبک شهید همت از زبان همسرش/خانه ای در صندوق عقب ماشین ی

-به مناسبت هفته دفاع مقدس، فرهنگ نیوز قصد دارد، به سبک زندگی شخصی شهدای دفاع مقدس بپردازد. در این قسمت به مطالعه خاطراتی از شهید ابراهیم همت که توسط همسر ایشان مطرح شده می پردازیم.
سبک زندگی شهدا
به مناسبت هفته دفاع مقدس،  قصد داریم، به سبک زندگی شخصی شهدای دفاع مقدس بپردازد. در این قسمت به مطالعه خاطراتی از شهید ابراهیم همت که توسط همسر ایشان مطرح شده می پردازیم.

اجازه نمی‌داد بروم خرید. می‌گفت: «‌زن نباید زیاد سختی بکشد!» ناراحت می‌شدم. اخم‌هام را که می‌دید می‌گفت: «فکر نکن که آوردمت اسیری؛ هرجا که خواستی برو.»

می‌گفت: «‌اصلاً اگر نروی توی مردم، من ازت راضی نیستم. اما چیزی که ازت می‌خواهم این است که فقط گوشت نخر، چیزهای سنگین نخر که خسته شوی. این‌ها را بگذار من انجام بدهم!»

می‌خواستم سفره بیندازم که حاجی دستم را گرفت. گفت: «‌وقتی من می‌آیم، تو باید استراحت کنی! من دوست دارم شما را بیشتر در آسایش و راحتی ببینم!»

گفتم: «‌من که بالاخره نفهمیدم باید چه جور آدمی باشم! یک روز می‌گفتی می‌خواهی زنت چریک باشد، حالا می‌گویی از جایم تکان نخورم!»

شروع کرد به انداختن و مرتب کردن سفره. سرش پایین بود. با صدایی که انگار دوست ندارد، کسی غیر از خودش بشنود، گفت: «‌تو بعد از من سختی‌های زیادی می‌کشی. پس بگذار لااقل این یکی دو‌ روزی که در کنارت هستم، کمی کمکت کنم!»

از جمله مواقعی که نسبت به حاجی حسادت می‌کردم، لحظاتی بود که مشغول عبادت می‌شد. صدای اذان را که می‌شنید، سرگرم هر کاری که بود، رهایش می‌کرد و آرام و بی‌صدا می‌رفت و مشغول نماز می‌شد.

نیمه‌شب‌ها بلند می‌شد، وضو می‌گرفت و برای این‌که مزاحم خواب ما نباشد، می‌رفت به یک اتاق دیگر. در آن لحظات من اگر بیدار بودم، صدای ناله‌های آرامش را می‌شنیدم؛ صدایی که خیلی آرام بود.

برای همه سؤال شده بود که چه طور حاجی با این‌که همیشه در خط مقدم جبهه است و جلوی گلوله دشمن، حتی یک خراش کوچک هم برنمی‌دارد. تا آن‌جا که من یادم می‌آید فقط در عملیات «والفجر چهار» بود که یک ناخنشان پرید. یک روز من به شوخی این مطلب را به حاجی گفتم. خندید. گفت: ‌«اسارت و جانبازی، ایمان زیادی می‌خواهد که من آن را در خودم نمی‌بینم. برای همین از خدا خواسته‌ام شهادت را نصیبم کند؛ آن‌هم فقط روزی که جزو اولیائش پذیرفته شده باشم.»

بیشتر نیمه‌شب می‌آمد و سپیده صبح می‌رفت. همیشه، با وجودی که خستگی از سر و رویش می‌بارید، سعی می‌کرد در کارهای عقب افتاده خانه کمکم کند. یک شب خیلی دیر به خانه آمد. داشتم خودم را آماده می‌کردم برای شستن لباس‌ها که گفت: «‌اجازه بده من این‌کار را بکنم!»

قبول نکردم. هر چه اصرار کرد، کوتاه نیامدم. گفتم: «خسته‌ای تو؛ برو استراحت کن!»

رفتم داخل حمام و مشغول شستن شدم. چند دقیقه بعد درحمام زده شد. بازکردم و حاجی را با یک لیوان آب پرتقال جلوی در دیدم. لبخندی زد وگفت: «شرمنده‌ام! حالا که قرار است لباس‌ها را بشویی، بگذار گلویت خشک نباشد!»

لیوان را گرفتم و گفتم: «حالا برو با خیال راحت بخواب!»

حاجی رفت. مقداری از لباس‌ها را که شسته بودم، گذاشتم بیرون حمام. وقتی شست و شوی بقیه لباس‌ها هم تمام شد و از حمام بیرون آمدم، دیدم حاجی دارد لباس‌های شسته شده را روی طناب پهن می‌کند.

حاجی خندید، گفت: «فعلاً این حرف‌ها را بگذار کنار که من امشب یواشکی آمده‌ام خانه. اگر فلانی بفهمد کله‌ام را می‌کند!» و دستش را مثل چاقو روی گلویش کشید. بعد گفت: «بیا بنشین این‌جا، باهات حرف دارم.»

نشستم؛ گفت: «تو می‌دانی من الان چی دیدم؟»

گفتم: «نه!»

گفت: «من جدایی‌مان را دیدم!»

به شوخی گفتم: «تو داری مثل بچه‌های ‌لوس‌ حرف می‌زنی!»

گفت: «نه، تو تاریخ را نگاه کن! خدا هیچ وقت نخواسته عشاق، آن‌هایی که خیلی دل‌بسته هم هستند، باهم بمانند.»

دل ندادم به حرف‌هاش. ماجرا را به شوخی برگزار کردم. گفتم: «یعنی حالا ما لیلی و مجنونیم؟» حاجی عصبانی شد، گفت: «من هر وقت آمدم یک حرف جدی بزنم، تو شوخی کردی! من امشب می‌خواهم با تو حرف بزنم. در این مدت زندگی مشترک‌مان یا خانه مادرت بوده‌ای، یا خانه پدری من. نمی‌خواهم بعد از من هم این طور سرگردانی بکشی. به برادرم می‌گویم خانه «شهرضا» را آماده کند، موکت کند که تو و بچه‌ها بعد از من پا روی زمین یخ نگذارید.»

من ناراحت شدم، گفتم: «تو به من گفتی دانشگاه را ول کن تا با هم برویم لبنان، حالا…»

حاجی انگار تازه فهمید دارد چقدر حرف رفتن می‌زند، گفت: «نه، این‌طورها هم که نیست، من دارم محکم کاری می‌کنم، همین!»

گفتم: «‌به خاطر این چشم‌ها هم که شده، ‌تو بالاخره یک روز شهید می‌شوی!»

چشم‌هایش درخشید، پرسید: «‌چرا؟»

یک‌دفعه از حرفی که زده بودم، پشیمان شدم. خواستم بگویم «ولش کن! حرف دیگری بزنیم!»، اما نگاهش یک جوری بود که نتوانستم این را بگویم. بعد خواستم بگویم «در همه نمازهایم دعا می‌کنم که تو بمانی و شهید نشوی!» اما باز نشد. چیزی قلنبه شده بود و راه گلویم را گرفته بود. آهی کشیدم و گفتم: «‌چون خدا به این چشم‌ها هم جمال داده هم کمال. چون این چشم‌ها در راه خدا بیداری زیاد کشیده‌اند و اشک‌های زیادی ریخته‌اند.»

صبح، راننده با دو ساعت تأخیر، آمد دنبالش. گفت: «ماشین خراب است، باید ببرم تعمیر!»

حاجی خیلی عصبانی شد، داد زد: «برادر من! مگر تو نمی‌دانی آن بچه‎ها تو منطقه چشم انتظار ما هستند؟ مگرنمی‌دانی من نباید آن‌ها را چشم به راه بگذارم؟»

حقیقتش من از این اتفاق کمی خوشحال شدم. راننده رفت ماشین را تعمیر کند و ما برگشتیم خانه. اما، او انگار دلش را همراه خودش به خانه برنگرداند. دلش از همان دم در رفته بود پیش رزمنده‌هاش. دوست نداشت وقتی را که باید در کنار رزمنده‌ها بگذراند، در جای دیگری باشد، حتی اگر آن‌جای دیگر، خانه خودش باشد. داخل خانه که شدیم، یک دفعه برگشت و ‌گفت: «تنها چیزی که مانع شهادت من می‌شود وابستگی‌ام به شماهاست. روزی که من مسئله شما را برای خودم حل کنم، مطمئن باش آن وقت، وقت رفتن من است!»

نشسته بود گوشه اتاق و ساکت بود. من هم ساکت بودم. تنها صدایی که گاهی توی اتاق می‌پیچید، صدای به هم خوردن اسباب‌بازی‌های مهدی بود. داشت بازی‌‌اش را می‌کرد و ذوق می‌کرد. مهدی یک‌دفعه بلند شد و رفت طرف حاجی. حاجی صورتش را از مهدی برگرداند و نگاهش را دوخت به دیوار کناریش. آمدم بگویم«چرا با بچه این‌جوری می‌کنی!»، دیدم چشم‌هاش تر است و لب‌هاش می‌لرزد. دل من هم لرزید. حس کردم این‌بار آمده که دیگر دل بکند و برود.

ماجرای وسایل شهید همت

یک ‌بار که آمده بود «شهرضا» گفتم: «بیا این‌جا یک خانه برایت بخریم و همین‌جا زندگی‌ات را سر و سامان بده!»

گفت: «حرف این چیزها را نزن مادر، دنیا هیچ ارزشی ندارد!»
گفتم: «آخر این کار درستی است که دایم زن و بچه‌ات را از این طرف به آن طرف می‌کشی؟»
گفت: «مادر جان! شما غصه مرا نخور. خانه من عقب ماشینم است.»
پرسیدم: «یعنی چه خانه‌ات عقب ماشینت است؟»
گفت: «جدی می‌گویم؛ اگر باور نمی‌کنی بیا ببین!»
همراهش رفتم. در عقب ماشین را باز کرد. وسایل مختصری را توی صندوق عقب ماشین چیده بود: سه تا کاسه، سه تابشقاب، سه تا قاشق، یک سفره پلاستیکی کوچک، دو قوطی شیرخشک برای بچه و یک سری خرده ریز دیگر. گفت: «این هم خانه. می‌بینی که خیلی هم راحت است.»
 
 
گفتم: «آخه این‌طوری که نمی‌شود.»
گفت: «دنیا را گذاشته‌ام برای دنیادارها، خانه هم باشد برای خانه‌دارها!»

حاج همت دفترچه کوچکی داشت که در آن چیزهای مختلفی نوشته بود. یک قسمت این دفتر، مخصوص نام دوستان شهید او بود. اسم شخص را نوشته بود و در مقابلش هم، منطقه عملیاتی که در آن شهید شده بود.

یکی، دو ماه قبل از شهادتش، در اسلام‌آباد این دفترچه را دیدم. نام سیزده نفر در آن ثبت شده بود و جای نفر چهاردهم، یک خط تیره کشیده شده بود.

پرسیدم: «این چهاردهمی ‌کیه؟ چرا ننوشته‌ای؟»

گفت: «این را دیگر تو باید دعا کنی!»



      

تمام دارایی یک شهید از مال دنیا

-در وصیت‌نامه یکی از شهدای کشورمان آمده است: اینجانب نبی‌الله کریمی وصیت می‌کنم. طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم آن را هم به جهاد سازندگی بدهید. 
در وصیت‌نامه یکی از شهدای کشورمان آمده است: اینجانب نبی‌الله کریمی وصیت می‌کنم. طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم آن را هم به جهاد سازندگی بدهید.

 باب‌الله کریمی، پنجم فروردین ماه سال 1342 در روستای قمیک‌بزرگ از توابع شهرستان تاکستان استان قزوین به دنیا آمد. پدرش قدرت‌الله، کارمند میراث فرهنگی بود و مادرش مشک‌عنبر خانم نام داشت. او که مجرد بود برای نخستین بار پنجم مهرماه سال 1360 از سوی بسیج در جبهه حضور یافته و پس از 33 روز حضور در کردستان، هشتم آبان ماه‌‌ همان سال در مهاباد و به هنگام درگیری با گروهک ‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.

نوشته زیر ابعاد جدیدی از این شهید را برای ما بازگو می‌کند.

اول- در دفتر کارم در جوار گلزار شهدای قزوین نشسته بودم که یکی از بستگان برای احوال پرسی کنارم نشست. وقتی دید من با تماشا و بررسی تصاویر شهدا در کامپیوترم مشغولم، گفت: راستی قبل از انقلاب که ما در همسایگی امامزاده اسماعیل زندگی می‌کردیم اوستا قدرت الله هم در همسایگی ما خانه داشتند و در امامزاده اسماعیل هم فعالیت می‌کرد. او یک پسر داشت که در کارهای بنایی کمک پدرش بود و بعد‌ها شنیدم شهید شده. عکسش را دارید من ببینم؟

من هم بلافاصله به سراغ پرونده شهدا رفتم و فایل شهید را پیدا کرده و تصاویر شهید را نشانش دادم. عکس‌هایش را که می‌دید انگار همه? خاطرات آن دوران برایش تازه شده بود. با ولع خاصی عکس‌ها را نگاه می‌کرد و برای هر کدام آن‌ها توضیحی داشت. اشک‌هایش را می‌دیدم که یواشکی از گوشه? چشم‌هایش جاری بود در حالی که سعی می‌کرد من نبینم. پرسید: شهید وصیت نامه هم دارد؟ و من از آنجایی که تقریبا همه? وصیت نامه شهدا را خوانده و مرور کرده بودم، به یاد نداشتم که او وصیت نامه‌ای داشته باشد لذا گفتم: نه ندارد. اما در همین حال رفتم سراغ اسناد مکتوب شهید که شاید دارد و من ندیده‌ام.

در همین حال چشمم خورد به صفحه‌ای چاپی از آن وصیت نامه‌هایی که فقط جاهای خالی باید پر شود. داشتم این‌تر را می‌زدم که صفحات دیگر را ببینم که چشمم خورد به مطلبی که حداقل یک ربعی هر نوع حرکتی را از من گرفته بود. نوشته بود: «طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید»!

مانده بودیم که چگونه است که یک بسیجی مخلص خدا که دار و ندارش از این دنیا، وسیله? کاری‌اش است، آن را هم به جهاد سازندگی می‌بخشد که پاک پاک و بدون کوچک‌ترین تعلق خاطری، قید این دنیا را بزند!

او در وصیتنامه‌اش نوشته بود:

اینجانب نبی الله کریمی وصیت می‌کنم. طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم آن را هم به جهاد سازندگی بدهید.

من یکی از افراد حزب الله و در جبهه جنگ حق علیه باطل در مهاباد مشغول نبرد با کفار می‌باشم. اگر چنانچه شهادت نصیبم شد وصیت می‌کنم که من جز راه الله و راه امام امت، خمینی کبیر، راه دیگری نداشته و با کمال عقل خود به این نبرد پا نهاده‌ام تا از اسلام و مسلمین دفاع نمایم و اگر چنانچه پیروزی از هر طریق نصیبم شد هر کسی از اعضای خانواده‌ام که این وصیت به دست او می‌رسد بداند که من کاملاً مسلمان بوده و در راه امام و خداوند بوده‌ام و همگی شما را به خداوند متعال می‌سپارم.

نبی الله کریمی

دوم- وصیت را که خواندم بلافاصله به دنبال تلفن و آدرس والدینش گشتم و شماره را که گرفتم گفت: تلفن تا اطلاع ثانوی مسدود می‌باشد و پرس و جو کردم تا برادرش را پیدا کردم. ماجرای وصیت نامه برادر را برایش تعریف کردم. اما او هم که برای نخستین بار وصیت نامه برادر را می‌دید و می‌خواند خبر از عروج پدر و مادر داد و اینکه از موضوع وصیت برادر و اینکه تیشه و ماله تحویل جهاد شده یا نه هیچ اطلاعی ندارد. با مسوولین ایثارگران جهاد تماس گرفتم ولی در آنجا هم هیچ اطلاعی از موضوع نداشتند.

فردای آن روز برادر باب الله با یک تیشه و ماله آمد و گفت: من از سفارش برادرم و اینکه والدینم آن را اجرا کرده یا نه خبر ندارم اما از برادرم یک تیشه و ماله به یادگار در خانه داشتم که آوردم تا در موزه شهدا و در معرض دید عموم قرار گیرد.

سوم- او می‌گفت: آن روز ساعت 10 صبح بود که برای خداحافظی به خانه آمد. من بودم و مادر، هر دو یک احساس داشتیم و اینکه انگار می‌رود که دیگر نیاید. مثل همیشه نبود. خنده از لب‌هایش دور نمی‌شد. وقتی از در خانه رفت بیرون سعی می‌کرد برنگردد که دلش با دیدن مادر بلرزد، اما سر پیچ کوچه? بعدی نیم نگاهی کرد و بر جان من و مادرم آتش زد.

چهارم- برایم سوال بود که چرا در شناسنامه، اسم شهید، باب الله و تاریخ تولدش هم سال 1343 است در حالی که خودش در فرم بسیج، اسمش را نبی و سال تولدش را 1337 نوشته است.

وقتی علت را از برادرش پرسیدم پاسخ داد: او برای اینکه در زمان رژیم پهلوی به خدمت سربازی نرود با کمک پدر به اداره ثبت و اسناد رفتند و با اظهار به اینکه شناسنامه‌اش گم شده است شناسنامه جدیدی گرفتند که در این شناسنامه هم نامش را عوض کرد و هم سال تولدش را تغییر داد. و بعداز پیروزی انقلاب اسلامی هم قبل از اینکه نوبت سربازی‌اش فرارسد از طریق بسیج به جبهه اعزام شد.

پنجم- برادرش می‌گفت: نبی الله سواد نداشت و برایم این پرسش مطرح شد که پس چگونه وصیت نامه‌اش را نوشته است؟ به سراغ دوست همرزمش رفتم که در آخرین روزهای حیات شهید در کنارش عکس به یادگاری گرفته بود.

او گفت: ما با نبی الله 3 ماه در مهاباد مستقر بودیم که به دلیل اوضاع نابسامانی که آنجا داشت ما در مقری در میدان گوزن‌ها ماندگار شدیم. در مکانی که مأموریتمان بود، اوقات فراغت زیادی داشتیم.

یک شب نبی الله گفت چون امام تکلیف کرده‌اند که درس بخوانیم من می‌خواهم همراه با جنگ و حضورم در جبهه از فرصت‌ها استفاده کرده و درس هم بخوانم. این را که گفت من هم استقبال کرده و شروع کردم به آموزش او. دفتری تهیه کرده بود و من هم هر شب سرمشقی داده و درسش را پیگیری می‌کردم.

دو سه روزی به شهادتش مانده بود که گفت می‌خواهم وصیت نامه‌ای بنویسم. لذا دفترچه وصیت نامه‌ای که تهیه کرده بود به من داد و گفت هرچه که می‌گویم بنویس. دفترچه را گرفتم و در حالی که اصلا باورم نمی‌شد که او اینگونه مقید به انجام فرایضش باشد، سوال‌های دفترچه را می‌خواندم و پاسخ‌های او را می‌نوشتم. به صفحه? 11 وصیت نامه که رسیدیم. نوشته بود: و مطالبات من به این شرح است: به اینجا که رسیدیم دفترچه را از من گرفت و گفت این قسمت را خودم می‌خواهم بنویسم. دفترچه را به او دادم. هنوز املای بعضی از کلمات را به درستی نمی‌دانست. لذا از من می‌پرسید و من برایش روی کاغذ دیگری نوشته و او از روی نوشته? من می‌نوشت.

وقتی نبی الله این چند کلمه («طلبکاری‌هایم را بخشیدم. از مال دنیا یک تیشه و ماله دارم، آن را هم به جهاد سازندگی بدهید»!) را در دفترچه‌اش نوشت، من خنده‌ام گرفته بود. گفتم: آخه یک ماله چه ارزشی دارد که می‌خواهی در وصیت نامه‌ات آن را به جهاد بدهی؟ و او در کمال صداقت و سادگی گفت: اتفاقا ماله‌اش خیلی خوب است. از این ماله‌های معمولی نیست!


راستش وقتی این را گفت من از خودم و سوالی که کرده بودم خجالت کشیده و شرمنده شدم.

نبی الله نفس راحتی کشید و انگار همه? دنیا از آن او بود و حالا با وصیتی که کرده همه? آن‌ها را بخشیده بود! در ادامه صفحات 12 و 13 را هم گفت و من نوشتم و در آخر زیر همه? نوشته‌ها را امضا کرد.

امضا‌هایش که تمام شد احساس کردم به قدری سبک شده است که دارد در آسمان‌ها سیر می‌کند.

باب الله روزهای نزدیک به شهادتش دست و پا شکسته قرآن را هم می‌خواند و خیلی دوست داشت که هر چه زود‌تر خواندن و نوشتن را کامل یاد بگیرد تا بتواند قرآن بیشتری بخواند.

ششم- یکی از رزمندگان همراه شهید در خصوص دقایقی قبل از شهادت باب الله می‌گوید: هشتم آبانماه سال 1360 بود و 3 شنبه، ما مقری داشتیم در میدان گوزنهای شهر مهاباد که برقراری امنیت این شهر و جلوگیری از سقوط آن توسط مخالفان نظام جمهوری اسلامی، به عهده? ما بود. بچه‌های ما به صورت 4 نفره و نوبتی در سطح شهر گشت‌زنی می‌کردند و از غروب به بعد هم شهر حالت حکومت نظامی داشت و رفت و آمدی در آن صورت نمی‌گرفت.

آن روز من و باب‌الله کریمی به اتفاق دو تن دیگر از رزمندگان، از گشت برگشتیم تا با توجه به اینکه هنگام ظهر بود، مشغول خوردن غذا شویم، در همین فاصله هم گروه گشت بعدی آماده و از ساختمان مقر خارج شدند.

هنوز مشغول خوردن نهار نشده بودیم که صدای تیراندازی آمد، ظاهراً در فاصله استقرار ما و خروج گروه گشت جدید از مقر، نیروهای مسلح حزب دموکرات و کومله از فرصت استفاده کرده و به خیابان آمده بودند تا در مقابل نیروهای ما ایستاده و محل استقرار ما را به تصرف خودشان درآورند.

نیروهای گشت جدید به اول خیابان بعدی که می‌رسند، مخالفان نظام در مقابل آن‌ها ایستاده و شروع به تیراندازی می‌کنند.  ما هم که صدای تیراندازی را شنیدیم، بلافاصله اسلحه‌ها را برداشته و به سمت محل درگیری حرکت کردیم.  قبل از رسیدن، نبی الله در کنار یک کامیون که در حاشیه? خیابان پارک شده بود سنگر گرفت تا از پشت سر، مراقب ما باشد و ما به جلو رفته و ضمن دور کردن ضد انقلاب، بچه‌هایی که شهید و یا مجروح شده بودند را به مقر برگردانیم.

نبی الله که مستقر شد ما حرکت کردیم، سر یک 3 راهی که پیکر تعدادی از بچه‌های شهید و مجروح ما‌‌ رها شده بودند رسیدیم، در مقابل ضد انقلاب، ایستادگی کرده و آن‌ها را به عقب راندیم.

نزدیک غروب در حال انتقال پیکر شهدا و مجروحین بودیم که دیدم سر و صدایی از کنار کامیون و در مسیری که محل استقرار باب‌الله بود، نمی‌آید. کمی که دقت کردم. دیدم خون سرخش بر روی زمین است و سایر رزمندگان او را به مقر انتقال داده‌اند.

منبع: تابناک


      

آداب غذا خوردن در بیان آیتالله مجتهدی

-آیت الله مجتهدی در یکی از سخنرانی‌های خود به بیان آداب غذا خوردن براساس روایات پرداخته‌است. 
آیت الله مجتهدی در یکی از سخنرانی‌های خود به بیان آداب غذا خوردن براساس روایات پرداخته‌است.

 ملا محمدعلی مجتهد، معروف به مرحوم آیت‌الله احمد مجتهدی تهرانی از علمای بنام تهران بود که سال 86 بدرود حیات گفت، اما سخنرانی‌ها و پندهای عرفانی و اخلاقی وی به یادگار مانده است و می‌توانیم هر چند به صورت مجازی هم که شده پای درس این استاد اخلاق تلمذ کنیم.

آیت‌الله مجتهدی رابطه خوبی با طلاب داشت، طوری که فضای گرم و صمیمی بر حوزه علمیه‌شان حاکم بود. این استاد برجسته اخلاقی، مباحث را چنان رسا ارائه می‌‌داد که بر دل می‌‌نشست؛ به طوری که حتی هم ‌اکنون نیز نشستن پای صحبت و کلاس اخلاق ایشان خالی از لطف نیست.

«فِی مَوَاعِظِ العَدَدِیَه عَنِ النَبِی صَلَی الله عَلَیهِ و آلِه إنُّه قَالَ فِی وَصِیَة لَه» پیغمبر (ص) امیرالمومنین (ع) را وصیت کرد «یَا عَلِیُّ اثْنَتَا عَشْرَةَ خَصْلَةً یَنْبَغِی لِلرَّجُلِ أَنْ یَتَعَلَّمَهَا فِی الْمَائِدَةِ» کنار سفره که مینشینی، دوازده خصلت را باید یاد بگیری. أَرْبَعٌ مِنْهَا فَرِیضَةٌ چهار عدد از آن ها واجب است «وَ أَرْبَعٌ مِنْهَا سُنَّةٌ» چهار عدد از آن ها مستحب است  «وَ أَرْبَعٌ مِنْهَا أَدَبٌ»  و چهار عدد از آن ها ادب است.

«فَأَمَّا الْفَرِیضَةُ مِنه» واجبات آنها

1. «فَالْمَعْرِفَةُ بِمَا یَأْکُلُ» بدانید غذایی که می خورید حلال است یا حرام. هر چیزی را نخور. خانه هرکسی که ربا می‌خورد رشوه می‌خورد و خمس نمی‌دهد نرو. آیه قرآن هم هست: «فالینظر الانسان الی طعامه». انسان وقتی که غذا می خورد باید ببیند از کجا آمده است.

2.  «وَ التَّسْمِیَةُ» اول غذا بسم الله بگو.

3. «وَ الشُّکْر ُ» بعد از غذا هم شکر بگوید: الحمدلله.

4. «وَ الرِّضَا» آبگوشت میخوری به مادرت نگو آبگوشت چیست؟ نان خالی هم اگر دارید باید راضی باشید بگویید خدایا به نان و پنیرت هم شکر.

«وَ أَمَّا السُّنَّةُ» مستحبات آنها

1. «فَالْجُلُوسُ عَلَى الرِّجْلِ الْیُسْرَى» وقتی که می‌نشیند مانند علما که روی پای چپ می‌نشینند و پای راستشان را بلند می‌کنند.

2. «وَ الْأَکْلُ بِثَلَاثِ أَصَابِعَ» با سه انگشت غذا بخورید، قدیم‌ها قاشق نبود.

3. «وَ أَنْ یَأْکُلَ مِمَّا یَلِیهِ» از جلوی خودت بخور.

4. «وَ مَصُّ الْأَصَابِعِ» مستحب است که اگر آدم با دست غذا خورد، دستهایش را بلیسد. یک ماده ای در آن است که با غذا هضم می شود.

 «وَ أَمَّا الْأَدَبُ» و ادب آنها

1. «فَتَصْغِیرُ اللُّقْمَةِ» لقمه را کوچک بردارید نه مثل ساندویچ. ساندویچ خوردن بی ادبی است.

2. «وَ الْمَضْغُ الشَّدِیدُ» یعنی جویدن خوب، خوب بجوید غذا ها را. آسیاب کنید، نه اینکه غذای نجویده را به معده ببرید و به دل درد مبتلا شوید.

3. «وَ قِلَّةُ النَّظَرِ فِی وُجُوهِ النَّاسِ» غذای خودت را بخور و به دیگران نگاه نکن. چه کار داری؟ مخصوصا صاحب خانه نگاه می‌کند مهمان‌ها چه می خورند این هم ادب است که آدم کم نگاه کند.

4. «وَ غَسْلُ الْیَدَیْنِ» ادب این است که وقتی غذا می‌خورد هم اول و هم آخر دستش را بشوید.

منبع: خبرگزاری دانشجو


      

افرادیکه جسمشان در قبر سالم میماند

-مصطفی لعل شاطری: در قرآن می خوانیم؛ خداوند آن ها را که ایمان آورده اند و کسانی را که از علم بهره دارند، درجاتی عظیم می بخشد و همچنین حضرت امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند: کسی که مرگ او فرا رسد، در حالی که دنبال طلب علم باشد، میان او و پیامبران یک درجه فاصله است. 
مصطفی لعل شاطری: در قرآن می خوانیم؛ خداوند آن ها را که ایمان آورده اند و کسانی را که از علم بهره دارند، درجاتی عظیم می بخشد و همچنین حضرت امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند: کسی که مرگ او فرا رسد، در حالی که دنبال طلب علم باشد، میان او و پیامبران یک درجه فاصله است.

در آیات و احادیث فراوان به علم آموزی و تلاش در این راه تاکید شده است و شاید یکی از مزایای علم آموزی، اجر و ثواب آن باشد، و از این رو پیامبر اکرم(ص) درباره ی این امر به ابوذر فرموده اند: همانا آگاه باش؛ یک ساعت در مجلس مذاکره و مباحثه ی علم نشستن، نزد خداوند محبوب تر است:

از هزار شب نماز خواندن که در هر شب هزار رکعت خوانده شود

و از هزار جهاد و از دوازده هزار ختم قرآن

و از عبادت یک سال که روزها را روزه بگیرد و شب ها را اقامه نماز نماید بهتر است

و هر کس جهت طلب علم و یادگرفتن یک باب علم از خانه اش خارج شود، خداوند برای او به هر گام و قدمی که برمی دارد، ثواب یک پیامبر از پیامبران و هزار شهید از شهدای جنگ بَدر را می نویسد

و برای او هر حرفی که می شنود و یا می نویسد، خداوند شهری در بهشت به او عطا خواهد نمود.

همانا طالب علم محبوب خدا و ملائکه و تمام انبیاء است، و نگاه کردن به صورت عالم بهتر است از آزاد نمودن هزار بنده، و هر کس علم و دانش را دوست بدارد، بهشت بر او واجب می شود و از دنیا نمی رود مگر اینکه از آب کوثر می آشامد و از میوه های بهشت تناول می نمایند و همانا کرم ها بدن او را در قبر پس از مردنش نمی خورند (و جسمشان در قبر نپوسیده و تازه می ماند). (جامع السعادات، ج1: 103؛ آمال الواعظین، ج1: 173)

البته پرواضح است که مراد پیامبر اعظم از چنین عالمانی ،کسانی هستند  که  دانش آنها در مسیر ارتقای بشر به سمت خدا و هدایتگر همگان در جهت ذات باری تعالی است علاوه بر اینکه خود متصف به اوصاف خلیفة اللهی می شوند دیگران را نیز الهی تربیت کنند.

منبع: قدس آنلاین


      

زکات زیبایی و آفت آن چیست؟

- از امتیازات دین مبین اسلام توجه به زیبایی و آراستگی ظاهری و پاکیزگی در کنار سیرت پاک و آراستگی باطنی است.  
از امتیازات دین مبین اسلام توجه به زیبایی و آراستگی ظاهری و پاکیزگی در کنار سیرت پاک و آراستگی باطنی است.

 اسلام همچنان که انسان‌ها را به سوی پاکی و سلامت روح فرا می‌خواند، به آنان دستور می‌دهد که ظاهری جذاب، با سلیقه و زیبا داشته باشند. اما همچنان که سفارش برای توجه به زیبایی و آراستگی دارد ما را از آفت‌ها و آسیب‌های آن نیز برحذر می‌دارد.

پیامبر خدا(ص) در باره آفت زیبایی تذکر می‌دهند و می‌فرمایند: " آفت زیبایی غرور است1".

امام علی(ع) نیز با تاکید بر حفظ پاکدامنی فرمودند: " زکات زیبایی، پاکدامنی است2".

ایشان همچنین فرمودند: "هیچ آراسته‏‌ای به زیوری مانند طاعت خدا، آراسته نشد3".

البته در آیات و روایات درباره این که خداوند، زیبایی را دوست دارد، تاکید شده است. به عنوان مثال پیامبر خدا(ص) می‌فرمایند: "خداوند متعال زیباست، زیبایی را دوست دارد و دوست دارد اثر نعمت خود را در بنده‏‌اش ببیند. او فقر و فقرنمایی را دشمن دارد4".

آن حضرت در جایی دیگر فرمودند: "خداوند متعال دوست دارد وقتی بنده‏‌اش نزد برادران خود می‏‌رود با هیأتی پرداخته و آراسته برود5".

منابع روایات:

1- بحارالأنوار: 77 / 59 / 3 منتخب میزان الحکمة: 108

2- غررالحکم: 5449 منتخب میزان الحکمة: 246

3- غررالحکم: 9489 منتخب میزان الحکمة: 260

4- کنزالعمّال: 17166 منتخب میزان الحکمة: 108

5- مکارم‌الأخلاق: 1 / 85 / 1 منتخب میزان‌الحکمة: 108

منبع: ایسنا


      

چند راهکار ساده برای پیشگیری از پرخوری

-بسیاری از مردم به دلائل مختلف از جمله تنوع غذایی و کم تحرکی غذا خوردن زیاد را سرگرمی تلقی می‌کنند. در صورتی که با چند راهکار ساده می‌توان این عادت مضر را ترک کرد. 
بسیاری از مردم به دلائل مختلف از جمله تنوع غذایی و کم تحرکی غذا خوردن زیاد را سرگرمی تلقی می‌کنند. در صورتی که با چند راهکار ساده می‌توان این عادت مضر را ترک کرد.

 لیلا داودی، کارشناس تغذیه در مورد راهکارهای کاهش پرخوری خاطرنشان کرد: امروزه به دلیل سبک زندگی شهری خانه‌های آپارتمانی و در نتیجه کم‌تحرکی افراد خوردن غذا و تنقلات را یک نوع سرگرمی محسوب می‌کنند غافل از اینکه تبعات زیادی مانند اضافه وزن، چاقی و افزایش سطح چربی و قند خون را برای آنها به دنبال دارد.

وی به آنهایی که نمی‌توانند جلوی خوردن خود را بگیرند، توصیه کرد تا در وعده‌های غذایی از بشقاب‌های کوچک و گود استفاده کنند تا با حجم کمی از غذا بشقاب پر به نظر برسد.

وی گفت: ‌از آنجایی که حس بینایی ما مانند سایر حواس در غذا خوردن و سیر شدن تأثیر دارد، می‌توان به جای قاشق‌های بزرگ از چنگال استفاده کرد چرا که هر مرتبه که چنگال از بشقاب به دهان می‌رود مقدار کمی غذا خورده می‌شود و فرد از نظر روانی فکر می‌کند که غذای زیادی خورده است و زودتر سیر می‌شود.

به گفته این کارشناس تغذیه، سبزیها و میوه‌‌ها مانند خیار و کاهو چه به صورت خام یا آب‌پز می‌تواند جایگزین خوبی برای غذاهای مضر مانند شیرینی و چربی‌هاست که حجم زیادی از معده را پر می‌کند.

وی ادامه داد: بهتر است تا غذایی که در هر وعده در منزل مصرف می‌شود بیش از تعداد افراد خانواده و مورد نیاز نباشد چرا که بسیاری از افراد در این حالت برای جلوگیری از اتلاف مانده غذا به پرخوری وسوسه می‌شوند.

این کارشناس تغذیه گفت:‌ در عین حال همه غذای تهیه شده را سر سفره نگذارید چرا که همین امر سبب زیاد خوردن می‌شود.

منبع: فارس


      
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >