سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حجاب و عفّت در آیین مسیحیت

 


پوشش و عفاف از آن جهت که امری فطری و برای حیات اجتماعی انسان ضروری است، در ادیان و مذاهب الاهی دارای جایگاه خاصی است. همه ادیان آسمانی، حجاب و پوشش را بر زن واجب و لازم شمرده‏اند و جامعه بشری را به سوی آن فراخوانده‏اند و رعایت عفت و پوشش، در تمام ادیان توحیدی، به عنوان یک امر ضروری مورد توجه است.


حجاب
دوری از نگاه حرام

در انجیل «متی» که از همه انجیل ها مفصل تر است در مورد عفّت نگاه و چشم پوشی از نامحرم می نویسد: گفته شده است که زنا مکن! ولی من می گویم که: اگر حتی با نظر شهوت آلود به زنی نگاه کنی، همان لحظه در دل خود با او زنا کرده ای. پس اگر چشمی که برایت این قدر عزیز است، باعث می شود که گناه کنی، آن را از حدقه درآور و به دور افکن. بهتر است بدنت ناقص باشد تا این که تمام وجودت به جهنم بیافتد». (1)

 

دوری از آرایش ظاهری

پطرس رسول، بزرگترین حواری حضرت عیسی علیه السلام ،خطاب به زنان می نویسد: برای زیبایی به آرایش ظاهری نظیر جواهرات و لباس های زیبا و آرایش گیسوان توسل نجویید؛ بلکه بگذارید باطن و سیرت شما زیبا باشد. باطن خود را با زیبایی پایدار؛ یعنی با روحیه آرام و ملایم زینت دهید که مورد پسند خداست. این گونه خصایل، در گذشته در زنان مقدس دیده می شد. ایشان به خدا ایمان داشتند و مطیع شوهران خود بودند». (2)

 

وقار و پاکدامنی

تیطوس جوانی م?من، فداکار و مورد اعتماد پولس بود؛ به طوری که پولس اغلب مسئولیت های سنگین را به عهده او می گذاشت و بعد از آن که رهبر کلیسای «کریت» شد، پولس نامه ای به او می نویسد تا وظیفه یک رهبر خوب مسیحی را برای او شرح دهد و از او بخواهد تا مردم «کریت» را از کارهای فاسد و کثیف دور کند. و در این میان در مورد زنان می نویسد:«به زنان سالخورده بیاموز که در زندگی و رفتار خود موقّر و سنگین باشند، غیبت نکنند، اسیر شراب نشوند و در اعمال نیک نمونه باشند تا بتوانند به زنان جوان تر یاد دهند که چطور شوهر و فرزندان خود را دوست بدارند، عاقل و پاکدامن باشند و کدبانویی شایسته و همسری شریف». (3)

در تصاویر مذهبی مسیحیان نیز زنان قدّیسه همواره دارای حجاب هستند. از نظر تاریخی نیز تردیدی در این نیست که مسیحیان قرون اوّلیّه حجاب داشته اند. محجبه بودن راهبه های مسیحی نیز یک سنّت دیرینه است که از قرون اوّلیّه مسیحیّت باقی مانده است

لباس مناسب، آرایش نکردن

و همچنین در نامه اول خود به «تیموتائوس» که به دست او ایمان آورده می نویسد:«زنان نیز باید در طرز پوشاک و آرایش خود باوقار باشند. زنان مسیحی باید برای نیکوکاری و اخلاق خوب خود مورد توجه قرار گیرند؛ نه برای آرایش مو و یا آراستن خود به زیورآلات و لباس های پر زرق و برق. زنان باید در سکوت و با اطاعت کامل به فراگیری مسایل روحانی بپردازند...». (4)

 

 

سخنانحضرت عیسی علیه السلام  در روایات

در روایات اسلامی نیز سخنانی از حضرت عیسی (علیه السلام ) نقل شده که از آنها می توان وجوب حجاب در دین آن بزرگوار را استفاده نمود.« عیسى بن مریم علیهما السّلام به یارانش فرمودند: « ... زنهار! از نگاه [به نامحرم حتى یک بار] پرهیز کنید! زیرا در دل تخم شهوت مى‏کارد، و همان [یک نگاه‏] براى فساد و تباهى نگاه‏کننده کافى است. خوشا بحال کسى که دیده‏اش در دل است؛ نه در چشم. ...»(5)

مسیحیت

« قال عیسى بن مریم علیه السّلام للحواریّین: ایّاکم و النّظر إلى المخدورات فانّها بذر الشّهوة و نبات القسوة. ‏ حضرت عیسى علیه السّلام به حواریّین فرمودند: بپرهیزید از نظر کردن به زنان پوشیده ، که همانا آن ، تخم شهوت و گیاه قساوت است.»(6)

به نقل بعضی نویسندگان، برخی از علمای فعلی مسیحیّت نیز گویا حجاب را واجب دانسته اند. دکتر «حکیم الهی» استاد دانشگاه لندن در کتاب «زن و آزادی» پس از تشریح وضعیت زنان در نزد اروپائیان ، در مورد حکم پوشش و حجاب زنان در مسیحیت، عقاید «کلمنت» و « ترتولیان » (دو مرجع مسیحیت و دو اسقف بزرگ) را درباره حجاب چنین بازگو می‏کند:« زن باید کاملاً در حجاب و پوشیده باشد، مگر آن‏ که در خانه خود باشد زیرا فقط لباسی که او را می‏پوشاند، می‏تواند از خیره شدن چشم‏ها به‏سوی او مانع گردد. زن نباید صورت خود را عریان ارائه دهد تا دیگری را با نگاه کردن به صورتش وادار به گناه نماید. برای زن م?من عیسوی، در نظر خداوند، پسندیده نیست که نزد بیگانگان به زیور آراسته گردد و حتّی زیبایی طبیعی آن نیز باید مخفی گردد؛ زیرا برای بینندگان خطرناک است». (7)

در تصاویر مذهبی مسیحیان نیز زنان قدّیسه همواره دارای حجاب هستند. از نظر تاریخی نیز تردیدی در این نیست که مسیحیان قرون اوّلیّه حجاب داشته اند. محجبه بودن راهبه های مسیحی نیز یک سنّت دیرینه است که از قرون اوّلیّه مسیحیّت باقی مانده است. 

پطرس رسول، بزرگترین حواری حضرت عیسی،خطاب به زنان می نویسد: برای زیبایی به آرایش ظاهری نظیر جواهرات و لباس های زیبا و آرایش گیسوان توسل نجویید؛ بلکه بگذارید باطن و سیرت شما زیبا باشد. باطن خود را با زیبایی پایدار؛ یعنی با روحیه آرام و ملایم زینت دهید که مورد پسند خداست. این گونه خصایل، در گذشته در زنان مقدس دیده می شد. ایشان به خدا ایمان داشتند و مطیع شوهران خود بودند»

گونه‌های پوشش در مسیحیت

1. حجاب پوششی: مسیحیت با دستور تجرد و زندگی رهبانی‌، بر لزوم حجاب پوششی و رعایت عفت تأکید فراوان دارد. نه تنها پوشاندن صورت را الزامی کرد، بلکه تزیین موی سر و آرایش آن و تنظیم آنها در آیینه و سوراخ کردن گوش‏ها و آویختن گلوبند، خلخال، طلا و دستبند قیمتی، رنگ کردن مو و تغییر صورت ظاهری را نیز ممنوع کرد. صریحاً بیان می‌کند که « شما را زینت ظاهری نباشد از بافتن موی و متحلی شدن به طلا و پوشیدن لباس،....».(8)

2. حجاب رفتاری: «... اگر حتی با نظر شهوت آلود به زنی نگاه کنی، همان لحظه در دل خود با او زنا کرده ای. پس اگر چشمی که برایت این قدر عزیز است، باعث می شود که گناه کنی، آن را از حدقه درآور و به دور افکن...(9)

3. حجاب گفتاری: پوشش زن در مسیحیت آن‌قدر شدید بود که بیشتر ترجیح می‌داد، زنان خانه‌نشین و نیکو و مطیع شوهران خود باشند و کمتر وارد اجتماع می‌شدند. از طرفی، مردان را نیز ملزم به رعایت شدید چشم می‌نمود از زن محترم انتظار نمی‌رفت که با هر کس که در راه بر می‌خورد وارد صحبت شود.(10)

 

کلام آخر:

ادیان، هماهنگ با فطرت آدمی،گرایش به پوشش و عفاف را به عنوان یک اصل پسندیده مطرح کردند در ادیان، صرفاً به حجاب ظاهری تأکید و بسنده نشده؛ بلکه حجاب باطنی به عنوان آراستگی درونی و تلاش در جهت تأدیب نفس برای هر مرد و زنِ متدین توصیه شده است. ادیان در عرصه اصیل خود انسان را به ارزش‌های والای انسانی سوق می‌دهند و از چهره زن، مریم، آسیه، خدیجه و در اوج فاطمه(سلام الله علیها) می‌سازد.

 

پی نوشت ها:

1- متی،5: 27-29

2- نامه اول پطرس،3: 3-5

3- نامه پولس به تیطوس،2: 3-5

4- نامه اول پولس به تیموتائوس،2: 9-11

5- تحف العقول ، ترجمه جعفری ، 287

6- مصباح الشریعة ، ترجمه عبد الرزاق گیلانى ، ص276

7- الهی، حکیم، زن و آزادی، ص53

8- پطرس، 3: 1 ـ 6.

9- متی،5: 27-29

10- جان موریس رابرتس، تاریخ جهان از آغاز تا پایان قرن بیستم ، ص223.

 

 تبیان



      

بهترین نمونه‏ها از کارهاى خیر

بهترین نمونه‏ها از کارهاى خیر
آنچه از پیش فرستادید برایتان ثبت کردند و آنچه بعد از مرگ مانده بهره بردارى براى مردم شده، آنها را خودم مى‏فرستم.
 آیت الله انصاریان در سخنرانی  اخیر خود برخی از بهترین نمونه های کار خیر را برشمره اند که مشروح آن را به شرح ذیل مطالعه می کنیم.
 
نمونه اول بهترین کارهای خیر: حکایتى در ساختن مدرسه براى ایتام
بنده در سال هزار و سیصد پنجاه و دو در خیابان خیام، ایام فاطمیه در خانه‏اى قدیمى منبر مى‏رفتم. روبروى بازار در خانه عالمى بزرگوار یکى از اصناف مجلس روضه را برپا مى‏کرد، جمعیت بسیارى اجتماع مى‏نمودند و آن عالم هم انسان مفیدى بود.
 
وقتى ایشان از دنیا رفت معلوم شد در روستاهاى کوهستانى بیش از پنجاه مسجد و درمانگاه و غساله خانه و مدرسه با کمک مردم ساخته است. این عبادت سنگین است.
 
جلسه پنج روز بیشتر نبود. من روز سوم پیشنهادى به آن صنف دادم، گفتم:
اولین عامل خود من هستم. در دفترى همه ثبت نام کنند و هر کسى ماهى ده تومان پرداخت کند تا یک کار مفیدى براى جامعه انجام بدهیم. باورم نشد که حرف مرا گوش بدهند. ولى به قول معروف تیر به تاریکى انداختیم شاید به هدف بخورد.
بعد از ظهر همان روز مدیر آن صنف به من گفت: شما ده تومان خود را بدهید. آن پول شش ماه من بود. من پرداخت کردم. بسیارى نام نیک خود را نوشتند، خدا خیرشان بدهد اکنون تعداد زیادى از آنها از دنیا رفته‏اند حالا بهره آن را مى‏برند.
بر اساس آیه قرآن که مى‏فرماید:
 « وَ نَکْتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَ ءَاثَـرَهُمْ »
 
 آنچه از پیش فرستادید برایتان ثبت کردند و آنچه بعد از مرگ مانده بهره بردارى براى مردم شده، آنها را خودم مى‏فرستم. هیئت اصناف با پولهاى جمع شده در یکى از محلات فقیرنشین ابن بابویه شهررى حدود سه هزار متر زمین خریدند و یک ساختمان دو طبقه مجهز براى تحصیل کودکان ساختند و به مناسبت اینکه نزد قبر ابن بابویه بود نام آن را «مدرسه صدوق» گذاشتند. بانیان نیکوکار قبل از ماه مهر جواز مدرسه را از آموزش و پرورش گرفتند و گفتند: ما هیچ از شما نمى‏خواهیم، ما همه چیز را تأمین مى‏کنیم.
 
با کمک فکرى چند نفر براى اول مهر سى تا کودک یتیم را قبول کردند. بهترین معلم را دعوت کردند، کمبود خانه‏هایشان را تأمین کردند. یک آرامشى براى خانواده‏ها ایجاد کردند و گفتند: ما این بچه‏ها را تربیت مى‏کنیم و معارف
دین را که یاد گرفتند به خانواده و خویشان انتقال بدهند. در آن سال سى دانش‏آموز در منطقه آموزش و پرورش شهررى همه با معدل بیست قبول شدند.
 
آنان تا کلاس دوازده و کنکور ادامه دادند و درصد قبولى هم از همه مدرسه‏هاى منطقه بیشتر شد. الان آن کودکان، مهندس، دکتر، استاد دانشگاه، دبیر و مدیران خوب متدین دولتى هستند و هر کدام یک پشتوانه براى چند خانواده یتیم شدند. این کار خیر است.این عبادت است؛
« تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ » این بندگى است.
 
تنها اطاعت امر خدا عبادت نیست. مردم وقتى کلمه عبادت مى‏شنوند خیال مى‏کنند فقط نماز است. نماز هم یک عبادت است نه همه عبادت، روزه یک عبادت مى‏باشد نه همه عبادت ؛ بلکه یک جزء است.
 « تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ »
 این یک عبادت است.
 
نمونه دوم: صدقات جاریات
اهالى شهرى در جنوب استان خراسان در سال هزار و سیصد و چهل و نه مرا براى منیر دعوت کردند. گفتم: که سرشناس این شهر کیست؟ گفتند: از علما؛ گفتم: نه از شخصى‏ها؛ گفتند: او در بازار یک مغازه کوچک دارد و بسیار سرشناس است و شغل او راننده کامیون است. من وقتى وارد حجره شدم دیدم همان است که به من معرفى کرده بودند، اسم مرا برد و بلند شد مرا در آغوش گرفت، خیلى تعجب کرده و بهت زده شدم.
 
گفتم: اولین بار از کجا مرا مى‏شناسى؟ گفت: من با کامیون خیلى بار به تهران مى‏بردم، گاهى در دهه عاشورا یا ماه رمضان به تهران که مى‏رسیدم و گاراژ ما نزدیک مسجدى بود که شما منبر مى‏رفتید.
او گفت: چه کار در شهر ما داشتید؟ گفتم: من پرسیدم انسان معتبر این شهر کیست؟ نشانى شما را دادند. گفت: به خانه من برویم. خانه‏اى سه هزار مترى داشت، آب قنات و درخت‏هاى جالب و خیلى قدیمى که براى هشتاد سال پیش بود. گفت: ده شب اینجا باید منبر بروید.
 
یکى از زیباترین منبرهاى دوره عمر من در آن شهر بود.
یک مسجد بزرگى کنار یک میدان بزرگ شهر بود که شب ششم به بعد تمام آن میدان پر جمعیت مى‏شد و نزدیک صد تا عالم روحانى براى جلسه مى‏آمدند. من به صاحبخانه گفتم که روحانیون شهر شما هستند یا از اطراف آمده‏اند، گفت: نه، همه اهل این شهر هستند. گفت: کمتر سابقه داشته همه آنان براى جلسه منبر بیایند معلوم مى‏شود منبر را قبول دارند. چون بیشتر اینها مجتهد نجف هستند.
 
من هم خیلى خوشحال شدم. گفتم: ممکن است براى من با علما جلسه بگذارى؟ گفت: مى‏خواهى به منزل دعوت کنم؟ او آدم خیلى دست و دل بازى بود. ظهر پنجاه نفر و شب هشتاد نفر را دعوت مى‏کرد. مى‏گفت: من یک نفرم تو هر روز ظهر و شب دعوت مى‏کنى. مى‏گفت: تو ناراحت خانواده من نباش، تمام غذاها را دو خدمتگزار مرد و زن  آماده مى‏کنند و همه خدمت‏ها فداى یک موى سیدالشهدا  علیه‏السلام باشد. این هم یک عبادت است.
 
خدا هم به او توجه کرد و او اکنون کشاورز نمونه کل استان خراسان است و خدا هم بسیار به او نعمت داده است و من چهار سال پیش به آن محل رفتم، مرا به سرزمین کشاورزى برد که گندم و جو و چغندر و بادام، گردو، سیب داشت. باغ او فقط سالى دو میلیون کیلو سیب دارد. زکات و خمس مى‏دهد یک درصدىهم براى حضرت سیدالشهدا  علیه‏السلام خیرات مى‏کند، به همه رسیدگى مى‏کند.
گفت: من همه علما را دعوت مى‏کنم و همه علما را دعوت کرد؛ در جلسه این فکر را خدا به ذهن من انداخت. من به عالم بزرگ منطقه که مجتهد و روشن فکرى بود، گفتم: آقا چهار طرف شهر شما چقدر روستا دارد؟
 
گفت: نمى‏دانم، گفتم: آمار بگیرید. آمار گرفتند تا حدود شصت کیلومترى در منطقه نزدیک نود آبادى فقیر هستند. گفتم: شما چند تا روحانى هستید؟ گفتند: نزدیک دویست نفر. گفتم: شما حاضرید با من در شهر بیاید و ماهى ده تومان عضوگیرى کنیم. گفت: چرا؟ گفتم: یک ماشین بخریم و پنج شنبه‏ها که حوزه تعطیل شد بعد از ظهر صد طلبه را ماشین در تمام روستاها پخش کند و شب‏هاى جمعه مسائل شرعى یاد مردم بدهند و روضه بخوانند و از مردم پولى نگیرند و روز جمعه ماشین همه را برگرداند. ایشان گفت: حاضرم. بسیارى از مردم اسم نوشتند پول خوبى جمع شد یک خودرو جیپ خریدند. چند نفر از مراجع تقلید وقتى طرح را فهمیدند پول فرستادند. شما براى خدا قدم بردار پول آن مى‏رسد.
 
بعد از ده سال همین آخوندها نزدیک چهل تا غسال خانه و سى مسجد در روستاها ساختند. چند تا مریض نابیناى مرد و زن را با آن خودرو به مشهد بردند و به دکتر متخصص نشان دادند، عمل جراحى کردند و بینا شدند.
وقتى امام صادق  علیه‏السلام مى‏فرماید:
 « شیعتنا أهل الورع و الاجتهاد و أهل الوفاء و الأمانة و أهل الزهد و العبادة »
 عبادت یعنى بندگى مولایى که خداوند است. یعنى به حرف مولا گوش دهید. یکى از حرف هاى خدا،
 
« تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ »
 است. جمع شوید و به هم دیگر برنامه و طرح بدهید و یک کار خیر برپا کنید.
 
این عبادت است. خدا کار کوچک را از بزرگ قبول مى‏کند؛ این هم یک ویژگى شیعه است.
 
بیا تا دست از این عالم بداریم
 بیا تا پاى دل از گل برآریم
 
بیا تا بردبارى پیشه سازیم
 بیا تا تخم نیکویى بکاریم
 
بیا تا هم چون مردان در ره دوست
 سراندازى کنیم و سرنخاریم
 
بیا تا از غم دورى از اندر
 چو ابر نو بهارى خون بباریم


      

نظرآیتالله بهجت برایرسیدن به مقامعالی?

0

نظرآیت‌الله بهجت برای‌رسیدن به مقام‌عالی? 
این جانب می خواهم به مقامات عالی برسم چه کنم؟

به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی بهجت متن سوال و پاسخ معظم له به این شرح است:
این جانب می خواهم به مقامات عالی برسم چه کنم؟

ج: بسمه تعالی- تعجب است از بعضی از فضلا که نعمت بالاتر و سهل تر، میسور آنها است [ با این حال] تعقیب می نمایند از نعمت پایین تر و صعب و مشکل،

« أتستبدلون الذی هو أدنی بالذی هو خیر... بقره: 61. »
مثلا" « الصلوه معراج المؤمن » مستدرک سفینه البحار، ج 6، ص 343 .

و راه آن، میسور همه است[ لکن] منصرفند از این عروج در نماز با سهولتش، و تفحص می نمایند از مرتبه ای که به آن نمی رسند « جعلنا الله فی من لا یفعل و لا یترک إلا بذکره و رضاه إنه قریب مجیب، و الصلوة علی محمد و آله الطاهرین أجمعین ».



      

چرا باید در آغاز هر کار کوچک و بزرگی بسم الله بگوییم؟

چرا باید در آغاز هر کار کوچک و بزرگی بسم الله بگوییم؟  
امام علی علیه السلام در حدیثی گهربار دلایل اینکه چرا باید در آغاز هر کار کوچک و بزرگی بسم الله الرحمن الرحیم بگوییم را بیان فرموده‌اند.

امام علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام فرمودند: هنگام آغاز هر کار کوچک و بزرگى بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم بگویید. یعنى براى این کار، از خدا مدد مى‌‏جویم. خدایى که جز او کسى سزاوار پرستش نیست.
پناهگاه پناهجو و فریادرس فریاد خواه است.
خداوند بخشنده‌‏اى که با گسترش روزى بر ما رحم مى‏‌کند،
مهربان به ما، در آیین و دنیا و آخرتمان. دین را بر ما آسان و سبک و سهل گرفت. و به ما رحم مى‏‌کند با جدا کردن از دشمنانش.


متن حدیث:

قولوا عِندَ افتِتاحِ کُلِّ أَمرٍ صَغیرٍ أو عَظیمٍ: بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ؛ أَىْ أَستَعینُ عَلى هذَا الأَمرِ بِاللّه‏ِ الَّذى لا یَحِقُّ العِبادَةُ لِغَیرِهِ، المُغیثِ إذَ ا استُغیثَ، المُجیبِ إذا دُعىَ، الرَّحمنِ الَّذى یَرحَمُ بِبَسطِ الرِّزقِ عَلَینا، الرَّحیمِ بِنا فى أدیانِنا و دُنیانا و آخِرَتِنا، خَفَّفَ عَلَینَا الدِّینَ و جَعَلَهُ سَهلاً خَفیفا، و هُوَ یَرحَمُنا بِتَمییزِنا مِن أعدائِهِ؛


"التوحید، صفحه 232"

منبع: باشگاه خبرنگاران


      

ثروتمند ترین مادران جهان را بشناسید

ثروتمند ترین مادران جهان را بشناسید 
مادرانی در ایران زندگی می‌کنند که ثروتمند ترین مادران جهان به شمار می‌روند...
 
 اذهان عمومی همواره به دنبال کشف حقایقی هستند که در محیط پیرامونی وجود دارد و شاید به دلایل مختلف و روزمرگی‌ها مغفول مانده باشند.
 
وجود زنان ثروتمند جامعه ما نیز خود مسئله ای برای کشف راز دستیابی به این ثروت برای ذهن‌ها ایجاد می‌کند، چرا که همیشه و در اعصار مختلف افکار عمومی در راه اعتلای مادی و معنوی به دنبال کشف راهکار های تجربه شده بوده است. 
 
شاید همه ما از کودکی این جمله را ملکه ذهن خود کرده باشیم که: «بهشت زیر پای مادران است». 
 
آری سخن از جایگاه مادران گفتن فقط لسان و قلمی را می‌طلبد که لایق این جایگاه رفیع در نزد پروردگار باشد. 
 
و اما رنج‌ها و مشقت‌های پیش روی مادران از دوران بارداری تا آخرین نفس برای رضای خدا و در آرزوی تربیت فرزندانی آینده ساز برای جامعه بشری با توفیق این نیات شیرین خواهد شد. 
 
راز این توفیقات را باید از مادران شهدا جستجو کرد و از آنان برای انتقال این راز به نسل آینده خواهش کرد، چرا که این رازها و آن نیازها بود که امثال شهدا را به جامعه ای تقدیم کرد که دنیای استکبار را درهم کوبید ... 
باید از آن پرسید که مثل شهید احمدی روشن‌ها را تقدیم خاک میهن کرد که چراغ علم را برافروخته بود و مجاهدت در این راه را ثوابی برابر با شهادت می‌دانست. 
 
انگار ذهن خسته ما، ذهن مادی ما به اشتباه تفکر ثروت نقدینگی را در سر می‌پروراند و در این لحظه به خود آمده می‌گوید مگر فقط پول است که انسان را ثروتمند می‌کند؟ 
 
نه ... البته که پول اصلاً ثروت محسوب نمی‌شود. اما جه کنیم که ذهن جامعه ما بیشتر اقتصادی شده تا معنوی!! 
 
 
مادر شهید رضایی نژاد می‌گفت : داریوش خیلی احترام من و پدرش را داشت و رفتارش بعد از ازدواج هم همان طور ماند و با خواهرها و برادرهایش خیلی مهربان و رئوف بود. خودم از این رفتارهای داریوش خیلی می‌ترسیدم. با خود می‌گفتم: داریوش خیلی مهربان و با محبت است، نکند بلایی سرش بیاید و به خودش هم گفتم: نکند شهید بشی و او در جوابم گفت : مادرم دنیا چه ارزشی دارد ... 
 
یکی از شهدا به مادر خود نوشته بود : مادرم بعد از شهادتم برای من لباس سیاه به تن مکنید زیرا من امروز به واسطه شهادتم در جرگه بهشتیان جای گرفته‌ام و در اصل باید شادمان باشید که عاقبت به خیر شده‌ام. 
 
مادر شهید خرم جاه این شهید گمنام پرآوازه با لباسی سپید به دیدار پسرش آمده بود و هر دم می‌گفت به عروسی پسرم آمده‌ام و لباس سپیدم به یمن دامادی اوست. 
این مادر صبور که جز لبخند شادی از رضایت فرزندش بر لب نداشت، نشان از استواری و صبر و شکیبایی مادرانی داشت که همچون فاطمه کبری شهادت فرزندشان را تاب آورده و از مشیت الهی خرسند بودند. 
 
آری ... نیاز را با ناز می‌توان درمان کرد ... اما نه آن ناز که متمولین از کسانی می‌کشند که با فنا برابر اند بلکه باید از باقیان راستین جهان ناز کشید، از شهدا ... 
 
 
 
ثروتی همچون شهدای راه اسلام ثروتی است غیر قابل قیمت گذاری و این بی نهایت دنیا را خود نشانه است. چرا که شهدا در روز محشر به صفوف آدمیان می‌آیند و دوستان خود را نظاره‌گرند ... 
 
شهدا بهترین شفیع روز محشرند برای آنان که درک کنند شهدا را و برای کسانی که آنان را پروردند و به راه مستقیم هدایت کردند ... 
 
مادران شهدا به استناد شفاعت روز محشر، ثروتمندترین زنان ایران زمین اند. آنان پرستوهای مهاجری را پرورش داده‌اند که فقط برای چند روزی در این دنیا برای مجاهدت و یاری اسلام پر و بال می گسترانیدند ... 
آفتاب را صدا می‌زدند آنگاه که شب ظلمانی همه دنیا را فراگرفته بود و دست استکبار بر سر مظلومان عالم سنگینی می‌کرد ... و آن روز می‌دانستند که گران‌بهاترین دُرّ عالم اند . 
منبع: باشگاه خبرنگاران


      

بدحجابی کارکنان دولت «جرم» است؟

بدحجابی کارکنان دولت «جرم» است؟ 
بدحجابی در بین کارکنان دستگاه‌های دولتی تا حدی پیش رفته است که مرجع معظم تقلید از دولت یازدهم می‌خواهد مسئله حجاب را از خود دستگاه‌های دولتی آغاز کند. طبق قانون مجازات اسلامی، بدحجابی جرم است و حبس 10 روز تا 2 ماه را باید در پی داشته باشد.

 بحث رعایت حجاب و معضل بدحجابی در جامعه اسلامی ایران، موضوع تازه ای نیست اما در هر دوره ای به شیوه ای خاص بر آن تاکید شده است، از برخورد کمیته یا بدحجابان گرفته تا راه اندازی گشت های ارشاد، از تدوین قوانین و برپایی جلسات متعدد در دستگاه ها و نهادها تا وظایفی که همه خود را کنار کشیدند تا تنها بر دوش نیروی انتظامی بیفتد.

اما این بار بحث رعایت حجاب توسط عموم مردم در جامعه نیست بلکه بدحجابی در دستگاه های دولتی تا حدی پیش رفته است که آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی، مرجع تقلید شیعیان در جوار حرم رضوی با بیان اینکه مفاسد جامعه به دلیل بی‌بند و باری است، فرموده اند: دولت جدید به مسئله حجاب رسیدگی و آن را از ادارات دولتی آغاز کند.

وی می افزاید: خداوند از آن‌هایی که در این چند سال اخیر نسبت به مسئله حجاب بی‌اعتنایی کردند و هرگاه شخصی قصد داشت بر ضد بی‌حجابی قیام کند و مانع شدند، نگذرد و آن‌ها را نیامرزد.

در باب حجاب کارکنان دستگاه های دولتی ذکر چند نکته ضروری است:

* 26 دستگاه درباره اجرای کامل حجاب و عفاف در کشور مسئول هستند که اگر به وظابف خود عمل می کردند اوضاع بدحجابی به شرایط کنونی نمی رسید اما در نخستین گام این 26 دستگاه می توانند حداقل از کارکنان خود بخواهند که حدود اسلامی را در ورود به جامعه رعایت کنند.

*حجاب و عفاف تنها متعلق به زنان نیست و مردان را نیز شامل می شود همان میزان که زنان نباید خودآرایی کنند و باعث جلب توجه در ادارات و سازمانها شوند، مردان نیز نباید با لباس هایی زننده و به کار بردن زیورآلات، محیط کار را آلوده کنند.

* اگر ادارات دولتی برای کارکنان خود در زمینه رعایت عفاف و حجاب، حدودی را تعیین کنند این کارکنان به دلیل اینکه جزئی از جامعه هستند و شاید بیش از سایر مردم در جامعه حداقل روزی 2 بار برای آمد و رفت، تردد می کنند در نتیجه فضای عمومی در اجتماع، فضای پاک تری خواهد شد.

* در صورتی که رعایت حجاب و عفاف در ادارات دولتی واقعاً «الزامی» باشد افرادی که بدحجاب هستند هم برای مراجعه به این ادارات معذوریت پیدا خواهند کرد و به سمت پوشش مناسب پیش می روند.

* اگر قرار است مسئله بدحجابی در ادارات و دستگاه های دولتی ریشه کن شود و با اقدامات فرهنگی و بعضی برخوردها اوضاع رعایت حجاب در سازمان های دولتی بهتر شود نباید «برخوردهای فصلی» صورت بگیرد و مقطعی، موضوع با جدیت، دنبال و در دوره ای دیگر به کلی به حال خود رها شود. همان طور که این روش در این سالها در سطح جامعه نیز جواب نداده است.

* تشویق همیشه کارسازتر از تنبیه است اما با روش های غلط نباید کارکنان را به سمت ریاکاری سوق داد بلکه مسئولان رده بالا در ادارات دولتی باید سعی کنند با اقداماتی فرهنگی، افراد را به سمت رعایت حجاب و عفاف در مکانی عمومی که متعلق به دیگران هم هست راهنمایی کنند.

اما آیا تاکنون رعایت حجاب و عفاف در ادارات دولتی جایگاهی در قانون داشته است؟

قانون راهکارهای اجرایی گسترش فرهنگ عفاف و حجاب در 13 دی 1384 به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده که در مقدمه آن آمده است: «حجاب» از ارزنده‌ترین نمودهای فرهنگی، اجتماعی در تمدن ایرانی - اسلامی است که پیشینه آن به قبل از ورود اسلام می‌رسد، اما در فرهنگ اسلامی به اوج تعالی و منتهای ارزش و اعتبار خود می‌رسد.

سیاست‌ها و راهکارهایی در این قانون آمده است که صراحتاً بند سوم آن به رعایت حجاب و عفاف در سازمان های دولتی و عمومی تأکید کرده است:

1- در اولویت قرار دادن موضوع حجاب و عفاف در برنامه‌های دستگاه‌های اجرایی کشور برای مقابله با روند فزاینده بدحجابی.

2- ابلاغ روش‌های اجرایی و تعیین ضوابط و هنجارهای روشن در مورد نوع لباس و پوشش افراد در بخش‌های رسمی و اداری کشور.

3- نظارت بر رعایت حریم حجاب و عفاف در سازمان‌های دولتی و عمومی و نظارت و تأکید بر ضرورت رعایت سادگی و پوشش و فرم‌های اسلامی و حضور ساده و بی‌آرایش در محیط کار به دلیل تأثیر منفی بر مراجعان.

4- تعریف استانداردهای فرهنگی مناسب برای ترویج فرهنگ عفاف منطبق با فرهنگ دینی و ملی و فراهم کردن زمینه‌های لازم برای ترویج الگوهای مناسب پوشش اسلامی توسط نهادهای الگو ده.

5- ایجاد مراکز و مؤسسات متعدد با هدف الگوسازی، ارائه مدل‌های مناسب و متنوع و ایجاد رقابت سالم در زمینه بین افراد.

6- وضع قوانین و مقررات لازم برای اصلاح وضعیت پوشش در جامعه.

7- گسترش و تقویت مراجع قانونی برای ترویج پوشش اسلامی در جامعه.

8- اصالت بخشی به فرهنگ عفاف از طریق محصولات متنوع فرهنگی، هنری متناسب.

9- رعایت حجاب و حفظ شئون اسلامی از سوی مدیران، مسئولان حکومتی و خانواده‌های آنان و تدوین شاخص‌هایی در این زمینه برای گزینش مدیران.

10- رفع اشکالات قانونی در نحوه تولید،‌ توزیع و عرضه پوشاک داخلی و خارجی.

11- پیگیری نحوه اجرای طرح گسترش فرهنگ عفاف به صورت مستمر در جلسات شورای فرهنگ عمومی استان‌ها و ارائه گزارش‌های منظم به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی (رئیس کمیته).

12- ارزیابی دقیق از اجرای طرح‌ها توسط دستگاه‌های فرهنگی، انتظامی و قضایی برای مقابله با مظاهر بدحجابی و یافتن راهکارهای مناسب توسط کمیته توسعه و ترویج فرهنگ عفاف.

13- نظارت و ارزیابی عملکرد رسانه‌ها - خصوصاً صدا و سیما - در ارتباط با الگوهای تبلیغی آنها و تأثیر آن در جامعه.

14- احیاء سنت حسنه «امر به معروف و نهی از منکر» درمورد حجاب و عفاف.

15- فراهم کردن زمینه‌های لازم برای تهیه کتب، نشریات و تولیدات علمی - فرهنگی به منظور ترویج فرهنگ عفاف و پاسخگویی به شبهات موجود در مورد آن.

16- انجام سیاست‌های تشویقی درباره مدیران و کارگزارانی که در محیط کار خود اصول عفاف و پوشش اسلامی را رعایت می‌کنند.

رعایت حجاب و عفاف در ادارات دولتی نیز از منظر تعدادی از صاحب نظران به این ترتیب است:

محمد نبی حبیبی، دبیر کل موتلفه: دولت حق دارد برای افرادی که به آن ها حقوق پرداخت می کند، در زیر سقفی که متعلق به دولت است، رعایت حجاب اسلامی را الزامی کند. به عقیده من طرح مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی طرحی جامع و عملی در زمینه حجاب و عفاف است که تنها یک بعد آن انتظامی است. حداقل کاری که رئیس جمهور می تواند انجام دهد، این است که در ادارات دولتی خانم ها حجاب اسلامی را رعایت کنند. البته منظور من کارمندان دولت است و نه ارباب رجوع ها. ما به همان دلایلی که مشروبات الکلی را حرام می دانیم، بی حجابی را هم حرام می دانیم و این ها احکام الهی است.

آیت الله سید احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران: از کارمندان نظام جمهوری اسلامی انتظار می‌رود که حرمت واژه اسلامی را حفظ کرده و پوشش اسلامی را به شکل مطلوب رعایت کنند. سخنی هم از خشونت نیست و خدا لعنت کند کسانی که تا کلمه حجاب را به کار می‌بریم از خشونت می‌گویند، مدیران می‌توانند خانم‌های چادری را به هر نحوی که می‌توانند تشویق کنند.

حجت الاسلام حبیبی، امام جمعه رضوانشهر: برای رفع بدحجابی باید با توسل به قانون، مانع فعالیت افراد غیر محجبه و بدحجاب در دستگاه های دولتی شد. شیوع بدحجابی در بین کارمندان و کارکنان در نظام اسلامی به هیچ وجه قابل پذیرش نیست، کارمندان و کارکنان بد پوشش که در دستگاه های دولتی مشغول به کار هستند از آنجا که در معرض برخورد با مردم و ارباب رجوع می باشند، به نوعی خود باعث سرایت و گسترش بدحجابی در جامعه می شوند.

حجت الاسلام حسین طیبی فر، مسئول حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه صاحب الزمان (عج) اصفهان: به وضع کارمندان حقوق بگیر دولت به وسیله مدیران اجرایی باید رسیدگی شود. افرادی که در وضعیت بدحجابی و بی بندوباری هستند عمدتا شامل 3 گروه می شوند: 1. عده ای از سرجهالت و ناآگاهی این گونه امور را انجام می دهند و نمی دانند درچه مسیری قدم گذاشته اند زیرا مورد سوء استفاده دشمنان قرارگرفته اند 2. عده ای از سر لجاجت ، بدحجابی می کنند و 3. عده ای آگاهانه و از روی عناد ورزی چنین بد حجاب هستند، لذا می بایست سنت حسنه امر به معروف و نهی از منکر را در سطح جامعه نهادینه کنیم و نسبت به آن جدیت داشته باشیم.

ستار هدایت‌خواه، نماینده سابق مجلس: مدیران دستگاه‌ها باید پوشش و حجاب کارکنان خود را کنترل کنند در صورت کنترل صحیح در ادارات وضعیت حجاب و عفاف در جامعه بهتر می‌شود.

آیت الله مکارم شیرازی، مرجع تقلید: دولت می تواند رعایت حجاب را از ادارات آغاز و با صدور بخشنامه به ادارات و بیمارستان‌ها تأکید کند که کارمندان دولت را رعایت به موازین حجاب اسلامی کند؛ دولت همچنین در کتب درسی دانش آموزان به صورت منطقی مباحث را مطرح و فواید حجاب و ضرر بی بند و باری را ارائه کند تا مشخص شود حجاب امری حیاتی در جامعه است و مسئله ساده ای نیست که از کنارش به آسانی عبور کنیم.

حجت الاسلام موسی قربانی، مستشار دیوان عالی کشور: بدحجابی در قانون آمده است که «جرم» است در تبصره ماده 638 قانون مجازات اسلامی، «زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی حاضر شوند به حبس از 10 روز تا 2 ماه محکوم می‌شوند.» حجاب مورد تأکید در این قانون، حذف هر بخش از حجاب اسلامی است مثلاً حتی مانتوهای با آستین کوتاه را هم می‌توان جزء آن محسوب کرد. قوانین تصویب شده و موجود است اما برخی مجریان یا اعتقادی به آن ندارند یا به لحاظ مشکلاتی آن را اجرا نمی‌کنند. در بحث بدحجابی کارکنان دولت هم در قانون تخلفات اداری به آن اشاره شده و مسئولان دستگاه‌ها موظفند، خاطیان را به بخش تخلفات اداری معرفی کنند که تنبیه‌هایی تا مرحله «اخراج» نیز برای آن دیده شده است.

مینو اصلانی، رئیس بسیج زنان کشور:‌ هم‌اکنون وضعیت حجاب و عفاف در سطح ادارات به هیچ‌ عنوان قابل قبول نیست، این امر به شکلی است که در برخی مکان‌ها امکان تمایز کارکنان با مراجعه کنندگان وجود ندارد. در راستای کنترل عفاف و حجاب در ادارات، کار و اقدام جدی صورت نگرفته است و بخشنامه قوی در این باره تهیه نشده است. زمانی که افراد با مراجعه به ادارات دولتی مشاهده می‌کنند که هیچگونه الزامی برای رعایت حجاب وجود ندارند، خود را در نوع پوشش در سطح جامعه آزاد می‌بینند. مقابله با بدحجابی باید از مکان‌‌های دولتی آغاز شود.

ایران، کشوری اسلامی است با قوانین و قواعد اسلامی، بنابر این رعایت اصول و قواعد آن بر تمام کسانی که در این سرزمین زندگی می‌کنند الزام دارد در شرایطی که مسلمانان جهان برای حفظ حجاب با دولت‌های خود درگیر هستند به دور از انصاف است که در این کشور اسلامی، به جای اینکه خود مردم در حفظ عفاف و حجاب، کوشا باشند دولتمردان بر رعایت این اصول، تأکید ورزند و پیگیری کنند.

منبع: فارس


      

عملیاتی که نامش عقاب گر بود

4

عملیاتی که نامش عقاب گر بود 
قبل از عملیات تنگه کورک یکی از بچه‌ها از شهید موحد پرسید اسم عملیات را چه بگذاریم؟ او اشاره ای به سر فرمانده‌ای که کنار ما نشسته و موی سرش هم کم بود، کرد و گفت: می‌گذاریم عملیات «عقاب گر».
در هشت سال دفاع مقدس حوادثی رخ داده است که بسیاری از آن لحظه‌ها برای همیشه در تاریخ محبوس خواهد شد و کسی نمی‌تواند از آن با خبر شود. چرا که اغلب افرادی که در حین ماجرا حضور داشته‌اند یا شهید شدند و یا به نوعی از دنیا رفته‌اند. اما وقایع دیگری هم هست که در دل رزمندگانی است که هنوز به لطف خدا در قید حیات هستند و می‌توان در مورد جنگ از آنها پرسید. افرادی که رسالت‌شان ثبت آن دوره طلایی ملت ایران و ایثار فرزندانی است که در گمنامی به خون خود غلتیدند تا ذره ای از خاک کشورشان را به دشمن ندهند.
 
گفت‌وگویی که خواهید خواند با رزمنده‌ای است از دوران دفاع مقدس، آقای بهزاد کتیرایی که لطف کردند و با یادآوری آن روزها با ما به صحبت نشستند. 
 
 
 
بهزاد کتیرایی، سمت چپ تصویر
 
*رزمنده‌ای از محله قصر‌الدشت
 
بهزاد کتیرایی هستم و در اول مرداد سال  1338 در محله قصرالدشت تهران که منطقه‌ای مذهبی و پایین شهر بود به دنیا آمدم. پدرم بچه تهران و مادرم از ترک‌های ماکو بود که مهاجرت کرده بودند به پایتخت. او سیکل قدیم را دارد. برایم تعریف می‌کند که: یک روز کسی در خیابان، کاغذی داد گفت: بخوان نتوانستم خیلی ناراحت شدم و بعد رفتم رضایت پدرم را گرفتم و ادامه تحصیل دادم و حتی و در ناحیه هم اول شدم.
 
امورات خانواده 5 نفره ما از راه خیاطی پدرم می‌گذشت که در نزدیکی خانه‌مان بود. خدا را شکر به نسبت آن زمان به لحاظ مادی متوسط بودیم. اما وقتی تابستان‌ها برای کمک به مغازه خیاطی می‌رفتم پدرم اجازه نمی‌داد خیلی یاد بگیرم و می‌گفت: باید حتما درس بخوانی، این کار به درد تو نمی‌خورد. 
 
پدربزرگم (پدر مادر) آن طور که می‌دانم حرفش را رک می‌زده و گاهی در مکان‌های عمومی مانند اتوبوس مخالفتش را با شاه ابراز می‌کرد. مادرم می‌گوید: در این زمان هر کس کنار او می‌نشسته از ترس آنجا را ترک می‌کرد. دلیل مهاجرت آنها به تهران هم تبعید پدربزگم از شهرشان بوده. پدربزرگم با صراحت در خانه مخالف شاه صحبت می‌کرد.
 
*اولین دفعه‌ای که اسم امام(ره) را شنیدم
 
تا ششم ابتدایی در همان محله درس خواندم و به طور کلی از فضای سیاسی آن موقع دور بودم. حتی معلمی داشتیم که با مدرک لیسانس دوره ابتدایی را تدریس می‌کرد در حالی که آن موقع سیکل هم برای این مقطع کافی بود اما ایشان را تبعید کرده بودند و من متوجه این موضوع نبودم. سال 55 برای دوره دبیرستان به مدرسه دولتی «فردوسی» که در خیابان تخت جمشید سابق و طالقانی فعلی روبروی بیمارستان شهید مصطفی خمینی، رفتم. شمس آل‌احمد که به خاطر فعالیت‌هایش تبعید بود آنجا معلم انشای ما شد. او کلاس آزادی داشت و راحت صحبت می‌کرد، شمس موضوعات انشایی را طوری انتخاب می‌کرد که سیاسی باشد و می‌گذاشت بچه‌ها راجع به مطالب مختلف حرف بزنند و فکر کنند و در این جریان خیلی موثر بود. یک بار از ما پرسید شما از چه کسی تقلید می‌کنید؟ یکی از بچه‌ها گفت: آیت‌الله خمینی. شمس که یکه خورده بود به گونه‌ای با آن دانش‌آموز برخورد کرد که همه دلشان می‌خواست جای او این اسم را آورده بودند. اولین دفعه همانجا بود که من اسم امام را شنیدم.
 
*آغاز فعالیت‌های انقلابی
 
سال 56 که من دیپلم گرفتم هم زمان مبارزات انقلابی خودش را بیشتر نشان‌ می‌داد. محله ما هم از دیگر مناطق جدا نبود و از بدو شروع انقلاب ما در تظاهرات حضور داشتیم که حتی یک شب نزدیک بود توسط ساواک دستگیر هم شوم.
 
19 ساله بودم و به نوعی شده بودم لیدر بچه‌های هم‌سن و سال‌ خودم. خیلی دوست‌داشتم یک کار جدی و بزرگی انجام دهم. هنگام حکومت نظامی از انتهای قصرالدشت تا آذربایجان می‌آمدیم و الله اکبر می‌گفتیم. یک هم محله‌ای داشتیم به نام شهید مسعود دلخواسته. او بلندگویی داشت و در حکومت نظامی در شب، لباس سیاه می‌پوشید و مرگ بر شاه می‌گفت. در همان منطقه هم شهید شد. شجاعت مسعود آنقدر جذاب بود که همیشه دلم می‌خواست شبیه او شوم.
 
 
 
بهزاد کتیرایی، نفر اول از سمت چپ تصویر
 
*مادرم از همه مردتر بود
 
در مقطعی با بچه‌های محل ایست بازرسی می‌گذاشتیم و سلاحمان هم چوب بود. یک شب حمید لطفی از دوستان آن دوره که در حال پست دادن بود یکدفعه به من گفت: بهزاد! بهزاد! ماشینی که می‌آید ارتشی است و خودش فرار کرد. یک ر‌یو ارتشی بود. همه فرار کردند اما من ماندم. سروانی پیاده شد، سراغم آمد و با نهیب گفت: حالا دیگر ماشین می‌دزدید؟ گفتم: من مسلمان هستم و این کار را نمی‌کنم، یک سرباز با قنداق تفنگ محکم زد به پای من. مادرم که متوجه ماجرا شده بود آمد جلو و نگذاشت من را بیشتر اذیت کنند، سروان هم سوار ماشین شد و رفت. بعدها به دوستان گفتم: مادرم از همه شما که فرار کردیم مردتر بود.
 
*پیروزی انقلاب
 
با همه سختی‌ها بالاخره مبارزات ملت ایران جواب داد و انقلاب به پیروزی رسید. روز ورود امام به کمک اصغر عبدی از بچه های محل که از ما بزرگتر هم بود در بهشت زهرا جزو انتظامات شدیم و بازوبند مخصوص را هم توسط او و اصغر قادر پناه که از اعضای اصلی ستاد بودند دریافت کردیم. البته آن روز موفق به دیدار امام خمینی نشدم.
 
*علاقه دوران جوانی
 
در جوانی به ورزش علاقه زیادی داشتم،‌ مثلا به ورزش‌های رزمی و فوتبال علاقه داشتم، بوکس هم کار می‌کردم. ورزش باستانی انجام می‌دادم. یک کفش کتانی «آدیداس» داشتم که یکی از دوستان از انگلیس برایم آورده بود و تمام خاطرات انقلابم با آن کفش است. میدان انقلاب تا میدان فردوسی مسیر شلوغی‌ها بود و با این کفش تردد می‌کردم تا بتوانم بهتر بدوم.
 
*ورود به سربازی
 
دیپلمم را که گرفتم کنکور شرکت کردم اما قبول نشدم. بعد از انقلاب یعنی در اردیبهشت 58 سربازها را فراخوان کردند. من هم رفتم دفترچه خدمت گرفتم. روزی که رفتیم اعلام شد: تعدادی نیرو لازم هست و باقی معاف هستند بنابراین هر کس داوطلب خدمت است بیاید این طرف. این را بگویم که دایی‌ام قبلا سفارش کرده بود که سربازی نروم تا معاف شوم ولی گوشم بدهکار نبود. رفتم سمتی که داوطلبین رفتند. به خاطر روحیه‌ای که داشتم سربازی برایم لذت بخش بود.
 
دایی‌ام وقتی فهمید هر چه ‌خواست به من گفت که چرا رفتم سربازی. او 6 سال از من بزرگتر بود و خیلی با هم رفیق بودیم. خدمتم در پادگان لشکرک آغاز شد و چون دیپلم داشتم درجه گروهبان سومی گرفتم. 1200 تومان هم بهمان حقوق می‌دادند.
 
*آشنایی با تیمسار فلاحی
 
تیمسار فلاحی را من اولین دفعه در سربازی دیدم. آن موقع شنیدم که می‌گفتند: تنها تیمسار کشور است. خدمتم 14 ماه طول کشید و در مرداد سال 59 تمام شد. در این دوره‌‌ای که داشتیم با بچه‌های بسیجی غرب، کلاس قرآن برگزار کردیم، بین آن بچه ‌ها حجت صالح‌نیا بود و حجت صالحی. اینها بچه‌های انجمن اسلامی آمریکا بودند که بعد از انقلاب آمدند ایران. این کلاس‌ها به لحاظ عقیدتی خیلی به ما کمک کرد و هر جلسه یک سخنرانی هم داشتیم. هنوز سرباز بودم که بنی‌صدر فرمانده کل قوا شد. بچه‌های حزب‌اللهی نسبت به او موضع داشتند.
 
*تصمیم گرفتم پاسدار شوم
 
بعد از اتمام سربازی تصمیم گرفتم پاسدار شوم. ساختمان گزینش در خیابان خردمند جنوبی بود، آنجا گزینش اولیه انجام شد. یادم می‌آید مثلا در مورد بنی‌صدر پرسیدند، وقتی موضع مرا نسبت به او دیدند گفتند: برو طبقه بالا مرحله بعدی گزینشت را انجام بده. بعد از اینکه قبول شدم گفتند: فلان روز بیایید پادگان امام حسین(ع)، دوره 12 سپاه در حال تشکیل بود. من هم رفتم آنجا. زمانی که جنگ شد هنوز دوره ام تمام نشده بود اما در مرخصی بودم و هواپیماها را که از فرودگاه رد می‌شدند دیدم. در تیراندازی در کل دوره نفر دوم شدم. به نفر اول و دوم دو قبضه آرپی‌جی و دو تیر دادند که شلیک کنند. نفر اول با دوربین و نشسته شلیک کرد اما چون خوب تنظیم نکرد موفق نشد. به من گفتند: تو باید درازکش شلیک کنی، دست بر قضا زدم به هدف و فرمانده گروهان‌مان برایم مرخصی تشویقی رد کرد. بعد از اتمام رفتیم محل گردان و بچه‌ها را به سه قسمت تقسیم کردند، گردان ما جمعا 9 گروهان داشت. بعضی‌ها رفتند صدا و سیما، عده‌ای بیت حضرت امام و بقیه هم برای حفاظت فرودگاه فرستاده شدند. از اینکه سپاهی شده بودم خوشحال بودم و این موضوع بسیار برایمان قداست داشت تا حدی که با لباس سپاه دستشویی نمی‌رفتیم. 
 
 
کتیرایی در جمع هم رزمان گردان حمزه
 
*اولین اعزام به جنگ
 
ابتدا فردی به نام تمکین شد فرمانده گروهان ما که بعدها شد محافظ آقای هاشمی رفسنجانی. بعد از او جوانی را به عنوان فرمانده جدید برای ما معرفی کردند که می‌گفتند او از دانشجویان پیرو خط امام است که در تسخیر لانه جاسوسی نقش داشته و سابقه سیاسی هم ندارد. او شهید محسن وزوایی بود که ما با این شهید برای اولین بار در تاریخ 15 اسفند 59 به جبهه اعزام شدیم. محسن متولد سال 39 و از همه بچه‌ها بزرگتر بود. 14 اسفند به مادرم گفتم می‌روم کرج با دایی هم خداحافظ کنم. ساعت 3 راه افتادم که متوجه شلوغی‌های سمت دانشگاه شدم. جلو رفتم و فهمیدم بنی‌صدر در حال سخنرانی‌است و منافقین هم برای صحبت‌هایش کف می‌زنند. نماندم. سوار اتوبوس شدم و رسیدم کرج که آنجا هم شهید رجایی در حال سخنرانی بود.
 
وقتی برگشتم خانه، مادرم که صحبت‌های بنی صدر را از تلویزیون گوش داده بود گفت: رئیس‌جمهور داشت علیه سپاه صحبت می‌کرد، پس تو برای چه می‌خواهی بروی؟ گفتم: او دارد راجع به خودش حرف می‌زند، و برای ما مهم نیست. من خودم جزو کسانی بودم که سال 58 به بنی‌صدر رأی داده بودم چون فکر می‌کردم مورد تایید حضرت امام است. من با حزب جمهوری آشنایی نداشتم و فکرم بیشتر دفاع از کشور بود این شد که او را انتخاب کردم اما بعد مثل خیلی‌ها پشیمان شدم. فردا صبح با گردان عازم کرمانشاه شدیم
 
*وارد کرمانشاه شدیم
 
شب رسیدیم کرمانشاه و صبح راه افتادیم به سمت پادگان ابوذر. نزدیک دشت ذهاب بودیم که چرخ اتوبوس خراب شد و عراق که متوجه حضور ما شد دو توپ فسفری شلیک کرد که اول نفهمیدیم چه بود؟ فقط دیدیم یک دود سفید در هوا پخش شد. سریع خودمان را به پادگان رساندیم. سریع محسن وزوایی نسبت به منطقه توجیه شد و نیروها را تقسیم کردند. 
 
*عملیات تنگه کورک و دیدار با شهید علی‌رضا موحددانش
 
اولین دفعه‌ای که شهید علی‌رضا موحددانش را دیدم، اول فروردین و زمان عملیاتی بود به نام «تنگه کورک» که انجام هم نشد. آنجا یک گروهان از سپاه بود و یک گروهان از ارتش. علی موحد آمد و رفت روی تخته سنگی شروع کرد به صحبت کردن. به شدت قیافه جذابی داشت، شروع کرد به صحبت: «بسم‌الله‌الرحمن الرحیم. اذا جاء نصرالله والفتح و ...» خیلی زیبا و تاثیر گذار این آیات را خواند. بعد گفت: چه کسانی سربازی رفتند؟ نمی‌دانم چه شد انگار از قیافه من خوشش آمد و گفت: تو معاون من باش.
 
مرا توجیه کرد و رفتیم منطقه، شب همانجا ماندیم. حاج علی گفت: ما باید جلوتر از یک صخره برویم بالا. شما با سرنیزه‌ات باید یکی دو تا از نگهبان‌ها را بزنی تا بقیه بچه‌ها بیایند بالا. این را که گفت: من که تا حالا مرده‌ای ندیده بودم به شدت ترسیدم، با خودم گفتم: این چی میگه؟! تقریبا کپ کرده بودم. دو رکعت نماز خواندیم، حسین خالقی هم آمد. حاج علی او را به من معرفی کرد و گفت که او هم برای کمک با ما می آید.
 
*عملیات عقاب گر!
 
این عملیات هنوز اسمی نداشت. داستان اسم گذاشتنش هم جالب است. شهید موحددانش آدم خوش زبان و شوخ طبعی بود، یکی از فرماندهان که سرش تقریبا موی کمی داشت هم کنار ما نشسته بود. یکی از بچه‌ها از شهید موحد پرسید اسم عملیات را چه بگذاریم؟ او اشاره ای به سر آن فرمانده کرد و گفت: می‌گذاریم عملیات «عقاب گر». که البته به خاطر سختی مسیر وقتی به دشت رسیدیم هوا روشن شده بود و عملیات انجام نشد.
 
شهید موحددانش به بقیه گردان‌ها هم بی سیم زد و برگشتن عقب. بعضی‌ها اسلحه‌هایشان را همینطور می‌ریختند روی زمین و ما جمع می‌کردیم.
 
*نه از تو می‌ترسم، نه از بزرگترت
 
من خیلی با محسن وزوایی برخورد نداشتم. اما یک روز با یکی از بچه‌ها حرفم شد، گفت: می‌روم به وزوایی می‌گویم و رفت گفت. محسن هم مرا صدا کرد. به آن طرف گفتم: ببین! من نه از تو می‌ترسم و نه از تو بزرگترت. شهید وزوایی هم گفت بروید بعد رسیدگی می‌کنم.  
 
 
 
بهزاد کتیرایی سمت چپ تصویر
 
*غذا خوردن در کنار جنازه عراقی
 
من تا آن روزها خون ریختن ندیده بودم. فقط دو سه بار گوسفند سر بریده بودم آن هم چون عمویم قصاب بود و به من یاد داده بود. اما در شرایطی آدم به یک جایی می‌رسد که یکسری کارهایی را که نباید انجام دهد، انجام می‌دهد. من در کربلای یک، به جایی رسیدم که در سنگر نشسته بودیم که یک عراقی کشته شده بود و شکمش باز بود و بوی تعفن می‌داد، ما آنجا نشسته بودیم و کنسرو  می‌خوردیم. الان یادم می‌افتد حالم بد می‌شود.
 
*رقابت ارتش و سپاه از بی کفایتی بنی‌صدر بود
 
آن زمان چیزی که در جبهه‌ها حرف اول را می‌زد معنویت بین بچه‌ها بود. بچه‌ها کاری نداشتند که کناریشان کیست فقط رفیق بودند. اما بنی‌صدر کاری کرده بود که سپاه و ارتش به جای اینکه در کنار هم بجنگند با هم رقابت می‌کردند. تصمیمات او باعث شده بود ارتش ‌ها فقط پدافند کنند و سپاه حمله کند.
 
*آغاز عملیات بازی دراز اول
 
هنگام عملیات بازی دراز ما را توجیه کردند. 4 تا گروهان داشتیم که از 4 محور رفتند بالا، محوری که به ما خورد «جگرلو» بود، دو روستا بود به نام «داربلوط» و «جگرلو». آنجا لیمو شیرین های خوشمزه ای داشت که ما جای آب هم لیمو می‌خوردیم. باقی بچه‌ها از بازی‌دراز جنوبی رفتند بالا و یکسری هم از صخره رفتند، آنهایی که از جنوب رفته بودند موفق شدند.
 
جگرلو و داربلوط به عنوان جایی برای پشتیبانی نیروها بود. یعنی اگر دشمن از پشت بخواهد به اینها بزند ما آنجا باشیم، اتفاقا عراق هم از همانجا آمد. حسین طاهری فرمانده گروهان ما بود و بعد از آن رفت گردان میثم و شد معاون گردان.
 
یکدفعه یک ستون عراقی با 60 تانک در دشت ذهاب پیدایش شد. ما حدود 20 تا 25 نفر بودیم که درگیری شروع شد و بچه‌ها با آرپی چی رفتند در دل دشمن. تانک‌ها فرار کردند و ما در روستای داربلوط نشسته بودیم، صبحانه بخوریم یکی از بچه‌ها رادیوی کوچک جیبی داشت، روشن کرد اخبار را گوش بدهد که اولین خبر این بود: دیشب حین عملیات بازی‌دراز عراق از جبهه‌ پل ذهاب وارد شده و چریک‌های سپاه پاسداران روبروی آنها ایستادند و آنها را زده‌اند.
 
ما به هم نگاه کردیم و گفتیم: منظورش از چریک‌های سپاه کیست؟ نگو ما را می‌گفت.(با خنده) 
 
ادامه دارد...
منبع: فارس


      

دکتر ها همه محرم اند!(کاریکاتور)



      

مرسی یا مبارک؟ مسئله این است

کاریکاتور مرسی یا مبارک؟ مسئله این است



      

کودکان قربانیان بیدفاع بتمنها!

کودکان قربانیان بی‌دفاع بتمن‌ها! 
به نظر میرسد بسیاری همچنان نسبت به تأثیر روانی پیام‌های ارسالی اشکال و تصاویر لوازم التحریر در بین دانش‌آموزان ناآگاهند.

 سالانه بیش از 90 هزار دانش آموز پایه اول ابتدایی وارد دنیای علم و دانش می‌شوند. دنیایی که در ابتدایی‌ترین سطح آموزشی آن، اساسی‌ترین بینش‌ها و تفکرات فرهنگ غالب در ذهن خام و بالقوه کودک نقش می‌بندد.

بی‌شک مسئولان ستادی و اجرایی پیش‌تر به این امر واقف بوده و تمهیدات و تدابیر لازم برای آموزش صحیح و هدایت اصولی سرمایه‌های آینده مملکت را اندیشیده و اجرا می‌کنند ، اما به نظر می‌رسد با توجه به گسترش روزافزون ارتباطات جوامع و تأثیرپذیری آنها از یکدیگر، دقت‌نظری که لازم و ملزوم هدایت آموزش و پرورش این قشر بالقوه به حساب می‌آید، در لابلای کیف و کتاب دانش‌آموزان راه گم کرده و مسئولان مربوطه از نفوذ و تأثیر آن بر فرهنگ غنی و درخشان تمدن ایرانی غافل مانده‌اند.
 
غفلتی که "هری‌پاترها"، "بن‌تن‌ها" و "باربی‌ها" را در قالب لوازم التحریر جایگزین ارزشهای ایرانی-اسلامی کرده  و روز به روز دامنه گسترش آن در بین دانش‌آموزان افزایش می‌یابد.
 
در حالیکه خیلی‌ها نسبت به تأثیر روانی پیام‌های ارسالی این ابزار ظاهرا بی‌خطر لوازم التحریر از مهمترین ابزار آموزشی، کاری و حتی زندگی جامعه امروزی شده و علاوه بر این در هر خانواده این حداقل یک نفر دانش‌آموز مقطع ابتدایی می‌توان یافت که با این ابزار سر و کار دارند. با نگاهی اجمالی به طرح‌ها و اشکال لوازم التحریر این قربانیان ناخواسته فرهنگی،‌ می‌شود به عمق فاجعه پی برد.
 
فاجعه‌ای که فرهنگ ایرانی-اسلامی را هدف گرفته و "بتمن‌ها" و "باربی‌ها" اسطوره و سلطان فکری آینده‌سازان این مملکت شده است.
 
"رضا علوی" کارشناس هنری سنتی در خصوص نفوذ و احاطه نگران‌کننده فرهنگ غربی بر ذهن دانش‌آموزان می‌گوید: همانقدر که الان یک دانش‌آموز اول ابتدایی، "مرد عنکبوتی" را می‌شناسد، "رستم" یا "فردوسی" را نمی‌شناسد.
 
وی اضافه می‌کند: تصاویر و اشکالی که بر روی لوازم التحریر امروزی نقش بسته اکثرا منشأ خارجی داشته و تقریبا در بین دانش‌آموزان جا افتاده و حتی شخصیت این تصاویر ملکه ذهنی بسیاری از دانش‌آموزان شده است.
 
وی با اشاره به موضوع پایان‌نامه ارشد خود با موضوع "کودک و هنرهای سنتی" می‌افزاید: نسل نو، ذهن حساس و پویایی دارد که به نظر می‌رسد جلوتر از زمان خود حرکت می‌کند، بنابراین برای هدایت این نسل باید پیش‌بینی‌ها و پیشگیری‌ها را قبلا انجام داد چرا که پس از شکل‌گیری علایق، تغییر در آن بسیار سخت و حتی غیرممکن است.

 

"علوی" معتقد است: ذهن کودک آماده جذب خوراک فرهنیگ است، وقتی بدون ملاحظه و نظارت کافی، اسباب‌بازی، لوازم التحریر و بازی‌های رایانه‌ای فاقد ارزش را برای کودک خود تهیه می‌کنیم، در واقع ناخواسته او را در ابتدای شکل‌گیری تفکرات و ارزشهای فکری از فرهنگ خود دور و به فرهنگ بیگانه سوق می‌دهیم.
 
یکی از فروشندگان عمده لوازم التحریر با اشاره به افزایش علاقه‌مندی نسل جدید به موضوعات جذاب روز می‌گوید: خیلی از تولیدکنندگان داخلی ترجیح می‌دهند از تصاویر جذاب و به روز خارجی بر روی محصولات خود استفاده کنند،‌ چرا که فروش بهتر و بیشتری دارد.
 
وی اضافه می‌کند: اما این فقط کافی نیست که ما از اسطوره‌های ایرانی یا آثار تاریخی خود بر روی لوازم التحریر استفاده کنیم و انتظار داشته باشیم بهتر از لوازم التحریر خارجی در بین دانش‌آموزان استقبال شود، بلکه باید ابتدا ذهنیت جامعه و کودک را برای پذیرش و جذب آن آماده کنیم.
 
وی سپس به خاطره‌ای اشاره می‌کند که وقتی از چند دانش‌آموز در مورد آینده آنها پرسیدند، یکی گفت خلبان، دیگری گفت معلم و یکی دیگر گفت در آینده می‌خواهد "مرد عنکبوتی" شود!
 
"مرد عنکبوتی" تنها الگوی دانش‌آموزان ما نیست بلکه هر شخصیت تخیلی و پوشالی که با تبلیغات رسانه‌ایی در ذهن کودک می‌نشیند با غفلت خود ما تبدیل به اسطوره و الگو برای آنها می‌شود.

منبع: باشگاه خبرنگاران


      
<   <<   6   7   8   9   10      >