سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادش بخیر اون وَختا (کمیک استریپ)

 

قصد داریم سبک زندگی های مثبت گذشته را در قالب کاریکاتور (کمیک استریپ) با موضوعات مختلف یاد آوری و با امروز مقایسه نماییم. در این مجال به موضوع کسب و کار می پردازیم.
 
امام صادق (ع): خدای متعال می‌فرماید: مردم خانواده من هستند، پس محبوبترین آنان نزد من کسانی هستند که با مردم مهربان‌تر و در راه برآوردن نیازهای آنان کوشاتر باشند. و همچنین پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: کسی که برای کمک به برادر خود و سود رساندن به او اقدام کند، پاداش مجاهدان در راه خدا به او داده خواهد شد. و کسی که در راه برآوردن نیاز برادر مؤمن خود بکوشد، گویی نُه هزار سال با روزه گرفتن و شب زنده داری کردن، خدا را عبادت کرده باشد.
 


      

چگونه لذت نماز را بچشیم؟

-

توصیه‌های آیت الله بهجت برای آن‌هایی که می‌خواهند لذت نماز را بچشند. 
توصیه‌های آیت الله بهجت برای آن‌هایی که می‌خواهند لذت نماز را بچشند.

 توصیه‌های آیت الله بهجت برای آن‌هایی که می‌خواهند لذت نماز را بچشند: "این احساس لذت در نماز یک سری مقدمات خارج از نماز دارد و یک سری مقدمات در خود نماز. آن‌چه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند.

معصیت روح را مکدر می‌کند و نورانیت دل را می‌برد. در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود. یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند و توجهش به غیر خدا مشغول نشود و اگر به طور غیر اختیاری توجهش به جایی منصرف شد به محض التفات پیدا کردن باید قلبش را از غیر خدا منصرف کند.

وقتی وارد نماز می‌شوید هنگام خواندن حمد و سوره به معنای آن توجه کنید تا ارتباط حفظ شود."

منبع: جام نیوز


      

آیا گناهی از پیامبر صادر شده است ؟

-خداوند در آیه‌ی دوم سوره فتح به پیامبر(ص) می‌فرماید: گناهان (ذنوب) قبل و بعد تو را می‌بخشم...  
خداوند در آیه‌ی دوم سوره فتح به پیامبر(ص) می‌فرماید: گناهان (ذنوب) قبل و بعد تو را می‌بخشم...

 یکی از شبهه های  که در مورد آیات قرآن کریم وارد کرده اند  آیه‌ی دوم سوره فتح است  که به پیامبر(ص) می‌فرماید: گناهان (ذنوب) قبل و بعد تو را می‌بخشم،واین را  دلیل بر این گرفته اند  که ایشان نیز گناه داشته‌اند؟

ابتدا باید توجه کرد که معنای «ذنب» گناه نیست. بلکه به معنای «دنباله و تبعات بد» است. گناه به نافرمانی امر خداوند و معصیت در مقابل او اطلاق می‌گردد اما «ذنب» به هر عملی که بتواند آثار بدی به دنبال آورد گفته می‌شود.

لذا اگر چه هر گناهی چون آثار و عواقب بدی در دنیا و آخرت به دنبال دارد ذنب است، اما هر ذنبی، یعنی هر فعلی که بتواند آثار ناخوشایندی به دنبال داشته باشد،‌ نیست. و بسیار اتفاق می‌افتد که یک عمل درست و خوب نیز آثار و عواقب ناخوشایندی به دنبال داشته باشد. مثل این که مأموری مجرمی را دستگیر می‌کند و یا یک قاضی به عدالت وی را محکوم می‌کند، اما او پس از آزادی به قصد انتقام، نقشه‌ی ترور وی را می‌کشد.

پیامبر اکرم(ص) چه قبل از هجرت و چه پس از آن، کارهای بسیاری داشتند که می‌توانست موجب بغض، کینه‌توزی و انتقام مردم عرب قرار گیرد که از جمله بی‌اعتبار کردن بت و بت‌پرستی، ساقط کردن حکومت کفر و طواغیت، مقاومت کامل در جنگ‌هایی که بر او تحمیل می‌کردند، کوتاه کردن دست صاحبان زر و زور و تزویر از اجحاف به مردم و ...، در ضمن تهمت‌هایی نیز به ایشان می‌زدند که می‌توانست دنباله و عواقب سویی داشته باشد، مثل ساحر، مجنون و ... . به اینها «ذنب» گفته می‌شد.

مغفرت نیز به معنای «پوشاندن» است که به فارسی بخشش معنا شده است. چرا که بخشش نیز همان پوشاندن گناه یا ذنب به معنی فوق است.

لذا خداوند متعال فرمود: همه‌ی ذنوب گذشته و آینده‌ی تو را پوشش می‌دهم. یعنی نمی‌گذارم عواقب سوء آن عملکردها [که به حق بوده است] یا آن تهمت‌ها و ...، به تو بچسبد و دامنگیر تو شود.

و حق تعالی برای تحقق این وعده‌ی خود، فتح مکه و امان دادن به مخالفین را که موجب تلطیف قلوب شد، نصیب ایشان نمود. بدیهی است که اگر کسی گناه کند، بخشنده در مقابل جایزه نمی‌دهد. اما خداوند هم فتح مکه را داد و هم در آیه بعد وعده‌ی یک نصرت کامل را بیان نمود.

منبع: جام نیوز


      

وسواس در نجاست چه حکمی دارد؟

-وسواس یک بیماری روحی است مثل بیماری بداخلاقی و می توان آنرا درمان کرد.
حجت الاسلام فرحزاد
وسواس یک بیماری روحی است مثل بیماری بداخلاقی و می توان آنرا درمان کرد.
وسواس یک بیماری روحی است مثل بیماری بداخلاقی و می توان آنرا درمان کرد.
حجت الاسلام فرحزاد در برنامه سمت خدا در مورد وسواس و راه درمان آن شرح داد: وسواس یک بیماری روحی است مثل بیماری بداخلاقی و می توان آنرا درمان کرد. باید این بیماری را جدی گرفت ،اگر این بیماری درمان نشود زیاد می شود و به بن بست می رسد، چه بیماری کم باشد چه زیاد. در ابتدا مقابله با آن سخت است ولی بعداً راحت می شود. وسواس مخصوص مسلمان ها نیست و همه ی مردم دنیا دچار وسواس فکری و عملی هستند. بعضی از وسواسی ها باید به روانپزشک متخصص متعهد مراجعه کنند تا درمان دارویی بشوند. افرادی هستند که چندین سال است که داروی اعصاب می خورند و مشکلی هم ندارند.
 
اطرافیان وسواسی ها نباید آنها را ملامت کنند .افرادی بوده اند که خودشان هم دچار وسواس شده اند. به این افراد به چشم بیماری نگاه کنیم که ناخواسته گرفتاری این بیماری شده اند و دلسوزانه با آنها برخورد کنیم و به آنها کمک کنیم تا درمان بشوند.
 
برای افرادی که وسواس فکری دارند و ناخواسته گناهانی به ذهنش خطور می کند، گناهی نوشته نمی شود. حتی بدترین فکرها در مورد خدا ،پیامبر و آخرت .حضرت به فردی که ناراحت بود که دچار این فکرها شده است بشارت می دهد که تو محض ایمان هستی و نباید به این فکرها اهمیت بدهی تا خودش برود. پس اگر فکری ناخواسته به ذهن شما می آید، گناهی برای شما نوشته نمی شود و با ذکر لاحول ولا قوة الا بالله به خدا پناه ببرید.
 
بسیاری از کسانی که دچار بیماری وسواس هستند بخاطر جهل نسبت به مسائل است.یعنی بخاطرندانستن مسائل دچار وسواس شده است. اساس دین ما بر اساس اصولی است.
 
پیامبر فرمود :من بر یک دین راحت مبعوث شده ام. زندگی ما باید با راحتی و خوشی باشد .افکار شیطانی انسان ها را به وسواس می کشاند. دین وعلمای دین اسلام راحت گرفته اند.
 
یک اصلی داریم بنام اصل  طهارت یعنی در دنیا همه چیز پاک است. آسمان، زمین ،فرش ، هوا و خلاصه همه چیز پاک است مگر اینکه یقین به نجاست داشته باشیم. اصل طهارت به انسان آرامش می دهد. داریم: خدایی که پاک است و پاک کننده است. همه چیز پاک است جز دوازده چیز است که در اسلام نجس است مثل خونی که بیرون از بدن می آید. البته خون داخل بدن پاک است. خون ،بول ،منی ،سگ و خوک ،کافر( به فرموده یاکثر مراجع ) و...
 
در اسلام چند چیز باید پاک باشد: لباس و بدنی که با آن نماز می خوانیم ،لباس احرام ،کفن میت،مهری که در هنگام نماز روی پیشانی می گذاریم(اگر سجاده یا زمین نجس باشد اشکالی ندارد)، مسجد و مشاهد مشرفه .
 
اگر دیوار یا پرده ی نجس باشد اشکالی ندارد. بعضی ها فکر می کنند که اگر دیوار خانه نجس باشد از خدا دور می شوند درحالیکه این طور نیست. اینها فتوای مراجع تقلید است. خانم هایی که دچار عادت ماهیانه هستند یا زایمان می کنند بدنشان آلوده است ولی مستحب است که این خانم در ساعات نماز روی جانمازش بنشینند و ذکر بگویند.
 
تا وقتی ما یقین نکنیم ترشحاتی که از انسان خارج می شود بول، خون یا منی است، پاک است. پس اگر ما در مورد ترشحاتی که از انسان خارج می شود به یقین نرسیم نیاز به غسل نداریم. یقین یعنی اینکه همه می دانند این خون است و ما مطمئن هستیم که این خون است که از بدن خارج شده است و می توانیم روی آن قسم بخوریم. همه ی ترشحات منی نیست و تا ما یقین نکنیم غسل برگردن ما واجب نمی شود. خدایی که می فرماید: فلان چیز نجس است، همان خدا می فرماید که اینجا پاک است.
 
خیلی ها فکر می کنند که وضویشان باطل می شود و باد از آنها خارج می شود. روایت داریم که شیطان در بدن انسان می دمند تا فکر کند که وضو او باطل شده است. نباید به این احساس ها اعتنا کرد( بعضی ها حس می کنند که حبابی از آنها خارج شده است). انسان باید یقین بکند که وضویش باطل شده است یعنی خوابیده است یا ادرار از او خارج شده است. اگر شک می کنیم که خواب مان برده یا نه، وضو باطل نیست. وضو با شک باطل نمی شود. اگر ما این مسائل را بدانیم خیال مان راحت می شود. در دین ما سخت گیری نشده است.
 
در نجاست نیاز به یقین صد درصد است که بتوانیم قسم بخوریم. افراد وسواسی زیادی به آیت الله گلپایگانی مراجعه می کردند و می گفتند که آب باران و گِل به عبای شما ریخته است و شما با همین عبا نماز می خوانید. آیا اینها نجس نیست؟ ایشان می فرمود: من یقین ندارم که گِل و بارانی که به لباس من ترشح شده است نجس است. البته اگر خون هم به اندازه ی یک بند انگشت روی لباس نمازگزار باشد اشکالی ندارد.
 
فردی با یکی از آیت الله ها به مکه رفته بود و وقتی مُحرم شده بودند، حوله اش را آویزان کرده بود تا وضو بگیرد که حوله اش روی زمین افتاد. او نگران شد ولی آیت الله فرمود: این حوله پاک است. او باور نمی کردم. ایشان با حوله ی تر روی زمین نشست و بعد با همان نماز خواند تا او باور کند که این حوله پاک است. ما بعضی از مسائل را خوب نمی فهمیم و احتیاط بیجا می کنیم.
 
وقتی پیامبر در مکه مبعوث شدند آب لوله کشی و جاری نبود. بیشتر افرادی که با پیامبر رفت و آمد می کردند کافر بودند. مسلمانان اوایل اسلام خیلی به مسائل نجاست اهمیت نمی دادند و پیامبر با آنها غذا می خورد. در آن زمان آب قلیل بوده است و گاهی یک سپر جنگی را آب می کردند و با آن زخم های پیامبر را می شستند. گاهی بچه ها در لباس پیامبر ادرار می کردند و پیامبر می فرمود که بگذارید بچه راحت باشد. برای پیامبر راحتی بچه مهم بوده است.
 
مرحوم بهاء الدینی وقتی دستش خون می آمد در استکان آب می ریخت و کمی روی دستش می ریخت. شما تصور کنید که پیامبر با آب قلیل چطور حمام می کردند؟ در مکتب ما خیلی به طهارت و نجاست اهمیت داده نشده است. ما باید به مسائلی مثل غیبت و آبرو بردن مردم اهمیت بدهیم و جلوی زبانمان را بگیریم و احتیاط کنیم. ما در مسائل طهارت و نجاست احتیاط های بیجا می کنیم که این اشتباه است. ما باید مطابق شرع عمل کنیم و لاابالی گری نکنیم. اگر ما ندانیم و چندین سال با بدن و لباس نجس نماز بخوانیم، نمازهای ما مورد قبول است.
 
خداوند آب ،خاک، زمین، آفتاب و اسلام را جزو پاک کننده قرارداده است. اگر چیز نجس را یک بار در آب جاری فرو ببریم کافی است البته اگر همراه نجاست نباشد. با آب قلیل دو بار تا سه بار می توان چیز نجس را پاک کرد.
 
ماشین های لباس شویی  که وصل به آب کر است، همه چیز را پاک می کند ولی ماشین هایی که به آب کر وصل نیستند، اگر آب سه بار بگردد، پاک می شود. حیف است فکر و ذهنی که باید مأنوس با خدا و اهل بیت بشود، به فکر نجاست باشد. روایت داریم: امام صادق(ع) وقتی می خواستند به دستشویی بروند مقداری آب به لباس شان می پاشیدند که وقتی از دستشویی بیرون می آیند اگر ترشحی روی لباس شان دیدند بگویند: این همان آبی است که خودم پاشیده ام. پس ما باید در نجاست ایجاد شک کنیم.
 
روایت داریم :کسی به امام صادق (ع)گفت: من در تشت لباس شستم و آنرا روی بند پهن کردم ولی بعداً دیدم که موش مرده ای در تشت است، امام فرمود: ممکن است که این موش بعد از شستن لباس در تشت افتاده است. انسان نباید برای خودش ایجاد نجاست کند. البته این با لاابالی گری فرق می کند. ما نباید به ترشحات اعتنا کنیم.



      

چرا نباید فکر کنیم خدا کیست؟

در اسلام نه تنها فکر نکردن در هیچ موردی توصیه نشده است، بلکه فکر کردن در تمامی موارد توصیه مؤکد قرار گرفته است. 
در اسلام نه تنها فکر نکردن در هیچ موردی توصیه نشده است، بلکه فکر کردن در تمامی موارد توصیه مؤکد قرار گرفته است.

 گروهی  تلاش میکنند با القاءاین شبهه که انسان در نگاه اسلام حق تفکر در خصوص خداوند متعال ندارد ولی این در حالی است کهدر اسلام نه تنها فکر نکردن در هیچ موردی توصیه نشده است، بلکه فکر کردن در تمامی موارد توصیه مؤکد قرار گرفته است.
 

خداشناسی اولین اصل توحید است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «اول الدّین معرفته» یعنی ابتدای دین شناخت خداست و بسیار توصیه شده است که حتی در دعا از خدا بخواهیم که به ما نسبت به خودش معرفت (شناخت) بدهد، که دعای زیبا و ژرف «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ ... – خدایا تو خودت خود را به من بشناسان ...» از جمله این آموزه‌ هاست.

 

تمامی قرآن کریم سخن در معرفی خداوند متعال دارد و توصیه مؤکد شده است که در این آیات تعقل، تدبر و تفکر نمایید. اگر کسی در مورد این که «خدا کیست؟» فکر نکند، که اصلاً به هیچ معرفی دست نمی‌یابد و خدا شناس نمی‌گردد. پس چطور ممکن است گفته شود که در مورد «خدا کیست» فکر نکنید؟! سوره توحید سراسر معرفی این است که خدا کیست و هم چنین بسیاری از آیات دیگر؛ مانند:

 

«هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (الحشر، 22 تا 24)

 

ترجمه: اوست‏خدایى که غیر از او معبودى نیست داننده غیب و آشکار است اوست رحمت‌گر مهربان * اوست‏خدایى که جز او معبودى نیست همان فرمانرواى پاک سلامت[بخش و] مؤمن [به حقیقت‏حقه خود که] نگهبان، عزیز، جبار [و] متکبر [است]، پاک است ‏خدا از آنچه [با او] شریک مى‏گردانند * اوست‏خداى خالق، نوساز، صورتگر [که] بهترین نام‌ها [و صفات] از آن اوست آنچه در آسمان‌ها و زمین است [جمله] تسبیح او مى‏گویند و او عزیز حکیم است.



      

چرا “هاشمی” نباید به “بهشت” برود؟

چرا “هاشمی” نباید به “بهشت” برود؟

اصلاح طلبان حاضر در شورای شهر برخلاف مصوبات جلسه مشترک 31 نفره‌ای که با سایر اعضای شورای شهر داشتند، در جلسات خصوصی محسن هاشمی را به عنوان گزینه نهایی خود برای شهرداری تهران برگزیدند در حالیکه پیش از این مقرر شده بود تمامی اعضا در یک جلسه مشترک با بررسی صلاحیت‌ها، تبیین معیارها و شاخص ها افراد پیشنهادی را برای تصدی شهرداری معرفی کنند و در نهایت از بین آنها یک نفر بعنوان شهردار تهران انتخاب شود.

هرچند این اولین بار نیست که اصلاح‌طلبان برخلاف وعده عمل می کنند و در جلسات خصوصی گوش به فرمان رهبران خود می‌سپارند، اما در این یادداشت سعی خواهیم داشت به دلایل عدم کفایت محسن هاشمی برای تصدی پست شهرداری تهران اشاره نماییم.

اولین نکته ای که باید به آن اشاره کنیم این است که شهردار تهران باید فردی باشد که از چالش های سیاسی به دور بوده و شهر را با درگیری‌های سیاسی به چالش نکشاند؛ حال آنکه محسن هاشمی بیشتر از آنکه مهندس و متخصص باشد یک فرد سیاسی است و کارنامه سیاسی او پربارتر از کارنامه اجرایی‌اش است.

بارها و بارها در محافل گوناگون مطرح شده و اکثریت اعضای منتخب چهارمین دوره شورای شهر تهران نیز در این موضوع اتفاق نظر دارند که شهرداری یک پست اجرایی است و نه سیاسی. پس باتوجه به سبقه محسن هاشمی و خانواده اش، وی نمی تواند گزینه مناسبی برای این سِمَت باشد.

ن168240_894کته دوم سابقه اجرایی افراد پیشنهادی برای تصدی پست شهرداری تهران است. شهرداری تهران صرفا یک سازمان حمل و نقلی نیست که فردی با سابقه مدیریت مترو بتواند در این پست موفق باشد. شهردار تهران باید در حوزه‌های عمرانی، فرهنگی، اجتماعی و ورزشی صاحب نظر بوده و در این حوزه‌های کارنامه درخشانی داشته باشد اما محسن هاشمی تنها سابقه اجرایی‌اش مدیریت مترو تهران است و در سایر حوزه های مرتبط با شهرداری تهران هیچ سابقه‌ای ندارد. البته وی سابقه بازرسی ویژه ریاست جمهوری و رییس دفتری ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را نیز در کارنامه خود دارد اما برکسی پوشیده نیست که این سِمَت‌ها به واسطه روابط بوده و نه شایستگی و ضوابط!

عدم تایید صلاحیت محسن هاشمی از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای راهیابی به انتخابات چهارمین دوره شورای اسلامی شهر تهران سند دیگری است مبنی بر عدم صلاحیت وی برای تصدی شهردای تهران که اگر مردم به سلامت نمایندگان‌شان در مجلس ایمان داشته باشند، به خوبی در می یابند که هاشمی بدون دلیل برای انتخابات شورای شهر رد صلاحیت نشده است.

البته افرادی که مجلس را به بازی‌های سیاسی متهم می کنند لازم است بدانند همان مجلسی که به 15 وزیر پیشنهادی روحانی رای اعتماد داد، محسن هاشمی را برای حضور در شورای شهر منع می کند.

از سوی دیگر اعضای شورای شهر و شهردار تهران باید برای حل مشکلات این کلانشهر تعامل خوبی با مجلس داشته باشند اما فردی که صلاحیتش از سوی نمایندگان مجلس تایید نشده است چگونه می تواند به تعامل مثبتی با مجلس شورای اسلامی دست یابد؟

در آخر می توان به سابقه نه چندان درخشان هاشمی در مترو تهران نیز اشاره کرد که در زمان مدیریت او در این سازمان، چالش‌های اساسی پیش روی قطار شهری در شهرداری تهران بود که این امر نشان می دهد وی در تنها سابقه مدیریت اجرایی‌اش هم نتوانسته به عملکرد مطلوبی برسد.

به نظر می رسد با این شرایط و بدون نگاه غرض‌ورزانه به افراد، محسن هاشمی نمی تواند گزینه مناسبی برای مدیریت “بهشت” باشد.



      

وقتی امام صادق جواب نامه را با آتش داد

ابوسلمه به فکر مى‏ افتد که خلافت را به آل على(ع) منتقل کند، نامه‌ای به مدینه مى‏ فرستد، ولى امام صادق(ع) فوق‌العاده بى‏ اعتنایى مى‏ کند، حتى نامه‏ اش را نمى‏ خواند، جلوى چراغ مى‏ گیرد و مى‏ سوزاند، مى‏ گوید: جواب این نامه همین است. 
ابوسلمه به فکر مى‏ افتد که خلافت را به آل على(ع) منتقل کند، نامه‌ای به مدینه مى‏ فرستد، ولى امام صادق(ع) فوق‌العاده بى‏ اعتنایى مى‏ کند، حتى نامه‏ اش را نمى‏ خواند، جلوى چراغ مى‏ گیرد و مى‏ سوزاند، مى‏ گوید: جواب این نامه همین است.

 به نقل از وبگاه بنیاد علمی و فرهنگی استاد شهید مطهری، یادداشت زیر خلاصه بحثی درباره امام صادق(ع) و مسئله خلافت است که طی دو سخنرانی توسط استاد شهید مرتضی مطهری در سال 1349 و در انجمن اسلامی پزشکان ایراد شده است.

در این سخنرانی که متن کامل آن در کتاب سیری در سیره ائمه اطهار آمده است، شهید مطهری به موضوع امام‌صادق‌(ع) و مسئله خلافت پرداخته و این موضوع را باز کرده است که چرا امام صادق(ع) به دنبال خلافت نبوده‌اند و مانند امام حسین(ع) به مبارزه علنی علیه دستگاه خلافت زمان خود بر نخواسته‌اند.

شهید مطهری در انتهای بحث خود چنین نتیجه می‌گیرد که برای امام صادق(ع) زمینه برای زعامت فراهم نشد، ولی یک زمینه دیگری فراهم شد و حضرت از آن زمینه استفاده کرد به طورى که تحقیقاً مى‏توان گفت حرکت‌هاى علمى دنیاى اسلام اعمّ از شیعه و سنى مربوط به امام صادق(ع) است.

شهید مطهری در پایان بحث خود این گونه نتیجه‌گیری می‌کند: «آیا براى امام صادق(ع) بهتر بود این زمینه را از دست بدهد و برود بجنگد و در راه مبارزه با ظلم کشته شود؟ یا اینکه از این زمینه عالى استفاده کند؟ اسلام که تنها مبارزه با ظلم نیست، اسلام چیزهاى دیگر هم هست... اگر امام صادق(ع) از این زمینه استفاده نمى‏کرد، جاى این سؤال بود که اگر ائمه حکومت و خلافت مى‏خواستند مگر جز براى این مى‏خواستند که اسلام را نشر دهند؟ چرا از این زمینه مساعد استفاده نکردند و باز خودشان را به کشتن دادند؟»

*ویژگی‌هاى زمان امام صادق(ع)

زمان حضرت صادق از دهه دوم قرن دوم تا دهه پنجم قرن دوم است، یعنى پدرشان در سال 114 از دنیا رفته‏اند که ایشان امام وقت شده‏اند و خودشان تا سال 148 -نزدیک نیمه این قرن- حیات داشته‏اند. تقریباً یک قرن و نیم از ابتداى ظهور اسلام و نزدیک یک قرن از فتوحات اسلامى مى‏گذرد. دو سه نسل از تازه مسلمان‌ها از ملت‌هاى مختلف وارد جهان اسلام شده‏اند.

زنادقه در این زمان ظهور کردند که خود داستانى هستند، اینها که منکر خدا و دین و پیغمبر بودند و بنى العباس هم روى یک حساب‌هایى به آن‌ها آزادى داده بودند. [در این زمان] مسأله تصوف به شکل دیگرى پیدا شده بود. همچنین فقهایى پیدا شده بودند که فقه را بر یک اساس دیگرى (رأى و قیاس و غیره) به وجود آورده بودند. یک اختلاف افکارى در دنیاى اسلام پیدا شده بود که نظیرش نبود، بعدش هم پیدا نشد.

زمان حضرت صادق(ع) با زمان امام حسین(ع) از زمین تا آسمان تفاوت داشت. زمان امام حسین(ع) یک دوره اختناق کامل بود و لهذا از امام حسین(ع) در تمام مدت امامت ایشان آن چیزى که به صورت حدیث نقل شده، ظاهراً از پنج شش جمله تجاوز نمى‏کند. بر عکس، در زمان امام صادق(ع) در اثر همین اختلافات سیاسى و همین نهضت‌هاى فرهنگى آن ‌چنان زمینه‏اى فراهم شد که نام 4 هزار شاگرد براى حضرت در کتب ثبت شده.

*امام صادق(ع) و مسأله خلافت‏

یکى از ائمه ما که با مسأله خلافت و حکومت یک برخوردى به اصطلاح داشته است امام صادق(ع) است، به این معنا که اولًا در زمان ایشان یک وضعى پیش آمد که همه کسانى که داعیه حکومت و خلافت داشتند به جنب و جوش آمدند جز امام صادق(ع) که اساساً کنار کشید و خصوصیت اصلى زمان ایشان همان علل و موجباتى بود که سبب شد حکومت از امویان به عباسیان منتقل شود و به علاوه ما مى‏بینیم که شخصیتى مانند «ابوسلمه خلّال» که او بر ابومسلم هم تقدم داشته (او را مى‏گفتند «وزیر آل محمد» و ابومسلم را مى‏گفتند «امیر آل محمد») [براى انتقال حکومت از امویان به عباسیان تلاش مى‏کند] و البته ابوسلمه پس از انقراض اموی‌ها و استقرار حکومت بر عباسی‌ها تغییر عقیده مى‏دهد و به فکر مى‏افتد که خلافت را به آل على(ع) منتقل کند، و دو نامه به وسیله دو نفر مى‏فرستند به مدینه، یکى براى امام صادق و یکى براى عبداللَّه محض- که از بنى اعمام حضرت و از اولاد امام مجتبى(ع) بود- و از این دو نفر عبداللَّه محض خوشحال مى‏شود و استقبال مى‏کند، ولى امام صادق(ع) فوق‌العاده بى‏اعتنایى مى‏کند، حتى نامه‏اش را نمى‏خواند و در حضور آورنده آن، جلوى چراغ مى‏گیرد و مى‏سوزاند، مى‏گوید جواب این نامه همین است.

*مقایسه زمان امام حسین(ع) و زمان امام صادق(ع)‏

فاصله این دو عصر نزدیک یک قرن است. شهادت امام حسین(ع) در سال 61 هجرى است و وفات امام صادق(ع) در سال 148؛ یعنى وفات‌هاى این دو امام 87 سال با یکدیگر تفاوت دارد. بنابراین باید گفت عصرهاى این دو امام در همین حدود 87 سال با همدیگر فرق دارد. در این مدت اوضاع دنیاى اسلامى فوق العاده دگرگون شد. در زمان امام حسین(ع) یک مسأله بیشتر براى دنیاى اسلام وجود نداشت که همان مسأله حکومت و خلافت بود، همه عوامل را همان حکومت و دستگاه خلافت تشکیل مى‏داد، خلافت به معنى همه چیز بود و همه چیز به معنى خلافت؛ یعنى آن جامعه بسیط اسلامى که به وجود آمده بود به همان حالت بساطت خودش باقى بود، بحث در این بود که آن کسى که زعیم امر است چه کسى باشد؟ و به همین جهت دستگاه خلافت نیز بر جمیع شؤون حکومت نفوذ کامل داشت.

*اگر امام صادق(ع) نبود، امام حسین(ع) نبود!

حال آیا این امر چقدر ثابت مى‏کند تفاوت زمان امام صادق(ع) را با زمان سیدالشهداء؟ یعنى چه زمینه‏هایى براى امام صادق(ع) فراهم بود که براى سیدالشهداء فراهم نبود؟ سیدالشهداء یا باید تا آخر عمر در خانه بنشیند آب و نانى بخورد و براى خدا عبادت کند و در واقع زندانى باشد و یا کشته شود؛ ولى براى امام صادق(ع) این‏ جور نبود که یا باید کشته شود و یا در حال انزوا باشد، بلکه این ‏طور بود که یا باید کشته شود و یا از شرایط مساعد محیط حداکثر بهره‌بردارى را بکند.

ما این مطلب را که ائمه بعد آمدند و ارزش قیام امام حسین را ثابت و روشن کردند درک نمى‏کنیم. اگر امام صادق(ع) نبود امام حسین(ع) نبود(همچنان که اگر امام حسین(ع) نبود امام صادق(ع) نبود) یعنى اگر امام‏ صادق(ع) نبود، ارزش نهضت امام حسین(ع) هم روشن و ثابت نمى‏شد. در عین حال امام صادق(ع) متعرض امر حکومت و خلافت نشد، ولى همه مى‏دانند که امام صادق(ع) با خلفا کنار هم نیامد، مبارزه مخفى مى‏کرد، نوعى جنگ سرد در میان بود، معایب و مثالب و مظالم خلفا، همه به وسیله امام صادق(ع) در دنیا پخش شد.

ولهذا منصور تعبیر عجیبى درباره ایشان دارد،(1) مى‏گوید: «هذَا الشَّجى‏ مُعْتَرِضٌ فِى الْحَلْقِ ...» جعفر بن محمد مثل یک استخوان است در گلوى من، نه مى‏توانم بیرونش بیاورم و نه مى‏توانم فرویش ببرم؛ نه مى‏توانم یک مدرکى از او به دست آورم کلکش را بکنم و نه مى‏توانم تحملش کنم، چون واقعاً اطلاع دارم که این مکتب بى‏طرفى که او انتخاب کرده علیه ماست، زیرا کسانى که از این مکتب به وجود مى‏آیند همه‏شان علیه ما هستند، ولى مدرکى هم از او به دست نمى‏آورم. آرى، این تعبیر از منصور است: استخوان گیر کرده در گلو، نه مى‏توانم بیرونش بیاورم و نه مى‏توانم فرویش ببرم.

*معاویه اجازه نفس کشیدن به کسی نمی‌داد

معاویه یک بساط دیکتاتورى عجیب و فوق‌العاده‏اى داشت، یعنى وضع و زمان‏ هم شرایط را براى او فراهم داشت که واقعاً اجازه نفس کشیدن به کسى نمى‏داد. اگر مردم مى‏خواستند چیزى را براى یکدیگر نقل کنند که بر خلاف سیاست حکومت بود، امکان نداشت، و نوشته‏اند که اگر کسى مى‏خواست حدیثى را براى دیگرى نقل کند که آن حدیث در فضیلت على(ع) بود، تا صددرصد مؤمن و مطمئن نمى‏شد که او موضوع را فاش نمى‏کند، نمى‏گفت، مى‏رفتند در صندوقخانه‏ها و آن را بازگو مى‏کردند. وضع عجیبى بود.

در همه نماز جمعه‏ها امیرالمؤمنین را لعن مى‏کردند؛ در حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) امیرالمؤمنین(ع) را بالاى منبر در مسجد پیغمبر لعن مى‏کردند؛ و لهذا ما مى‏بینیم که تاریخ امام حسین(ع) در دوران حکومت معاویه- یعنى بعد از شهادت حضرت امیر تا شهادت خود حضرت امام حسین- یک تاریخ مجهولى است، هیچ کس کوچکترین سراغى از امام حسین(ع) نمى‏دهد، هیچ کس یک خبرى، یک حدیثى، یک جمله‏اى، یک مکالمه‏اى، یک خطبه‏اى، یک خطابه‏اى، یک ملاقاتى را نقل نمى‏کند. اینها را در یک انزواى عجیبى قرار داده بودند که اصلًا کسى تماس هم نمى‏توانست با آن‌ها بگیرد. امام حسین(ع) با آن وضع اگر پنجاه سال دیگر هم عمر مى‏کرد باز همین ‏طور بود، یعنى سه جمله هم از او نقل نمى‏شد، زمینه هرگونه فعالیت گرفته شده بود.

*شور علمی و آزادی‌های فکری در زمان بنی العباس!

در اواخر دوره بنى امیه که منجر به سقوط آن‌ها شد و در زمان بنى العباس عموماً- بالخصوص در ابتداى آن- اوضاع ‏طور دیگرى شد (نمى‏خواهم آن را به حساب آزادمنشى بنى العباس بگذارم، به حساب طبیعت جامعه اسلامى باید گذاشت) به گونه‏اى که اولًا حریت فکرى در میان مردم پیدا شد. (در این که چنین حریتى بوده است، آزادى فکر و آزادى عقیده‏اى وجود داشته، بحثى نیست.

منتها صحبت در این است که منشأ این آزادى فکرى چه بود؟ و آیا واقعاً سیاست بنى العباس چنین بود؟) و ثانیاً شور و نشاط علمى در میان مردم پدید آمد، یک شور و نشاط علمى‏اى که در تاریخ بشر کم سابقه است که ملتى با این شور و نشاط به سوى علوم روى آورد، اعم از علوم اسلامى (یعنى علومى که مستقیماً مربوط به اسلام است، مثل علم قرائت، علم تفسیر، علم حدیث، علم فقه، مسائل مربوط به کلام و قسمتهاى مختلف ادبیات) و یا علومى که مربوط به اسلام نیست، به اصطلاح علوم بشرى است، یعنى علوم کلى انسانى است، مثل طب، فلسفه، نجوم و ریاضیات.

البته در این امر عوامل زیادى دخالت داشت که اگر بنى العباس هم مى‏خواستند جلویش را بگیرند امکان نداشت زیرا نژادهاى دیگر- غیر از نژاد عرب- وارد دنیاى اسلام شده بودند که از همه آن نژادها پرشورتر همین نژاد ایرانى بود. از جمله آن نژادها مصرى بود. از همه‏شان قویتر و نیرومندتر و دانشمندتر بین النهرینى‏ها و سوریه‌اى‏ها بودند که این مناطق یکى از مراکز تمدن آن عصر بود.

این ملل مختلف که آمدند، خود به خود اختلاف ملل و اختلاف نژادها زمینه را براى اینکه افکار تبادل شود فراهم کرد؛ و اینها هم که مسلمان شده بودند مى‏خواستند بیشتر از ماهیت اسلام سر درآورند؛ اعراب آن قدرها تعمق و تدبر و کاوش در قرآن نمى‏کردند، ولى ملت‌هاى دیگر آنچنان در اطراف قرآن و مسائل مربوط به آن کاوش مى‏کردند که حد نداشت، روى کلمه به کلمه قرآن فکر و حساب مى‏کردند.

*اهتمام شیعه به مسائل تعقلى‏

بهترین دلیل [بر اینکه در زمان امام صادق(ع) علوم عقلى نیز نضج گرفت‏] این است که در تمام کتب حدیث اهل تسنن: صحیح بخارى، صحیح مسلم، جامع ترمذى، سنن ابى داوود و صحیح نَسائى، جز مسائل فرعى چیز دیگرى نیست: احکام وضو این است، احکام نماز این است، احکام روزه این است، احکام حج این است، احکام جهاد این است؛ و یا سیره است، مثلًا پیغمبر در فلان سفر این‏ طور عمل کردند.

ولى شما به کتاب‌هاى حدیث شیعه که وارد مى‏شوید مى‏بینید اولین مبحث و اولین کتابش «کتاب العقل والجهل» است. اصلًا این‏ جور مسائل در کتب اهل تسنن مطرح نبوده. البته نمى‏خواهم بگویم منشأ همه اینها امام صادق(ع) بود؛ ریشه‏اش امیرالمؤمنین(ع) است و ریشه ریشه‏اش خود پیغمبر(ص) است، ولى اینها این مسیر را ادامه دادند. امام صادق(ع) بود که چون در زمان خودش این فرصت را پیدا کرد مواریث اجداد خودش را حفظ کرد و بر آن مواریث افزود. بعد از «کتاب العقل والجهل» وارد «کتاب التوحید» مى‏شویم. ما مى‏بینیم صدها و بلکه هزارها بحث در باب توحید و صفات خداوند و مسائل مربوط به شؤون الهى و قضا و قدر الهى و جبر و اختیار و مسائل تعقلى در کتب حدیث شیعه طرح است که در کتب دیگر طرح نیست. اینها سبب شده که گفته‏اند، اولین کسى که مدارس فلسفى را(2) (مدارس عقلى را) در دنیاى اسلام تأسیس کرد امام جعفر صادق(ع) بود.

پی‌نوشت‌ها:

1- منصور با امام صادق(ع) به یک وضع عجیبى رفتار مى‏کرد و ریشه‏اش هم خود امام صادق(ع) بود. گاهى بر حضرت سخت مى‏گرفت و گاهى آسان. البته ظاهراً هیچ وقت حضرت را زندان نبرده باشد ولى خیلى اوقات، ایشان را تحت نظر قرار مى‏داد و یک دفعه ظاهراً دو سال حضرت را در کوفه تحت نظر قرار داد، یعنى منزلى را به امام اختصاص داده بودند و مأمورینى آنجا بودند که رفت و آمدهاى منزل امام را کنترل مى‏کردند. چندین بار خودش امام را احضار کرد و فحّاشى و هتّاکى کرد که مى‏کشمت، گردنت را مى‏زنم، تو علیه من تبلیغ مى‏کنى، مردم را بر من مى‏شورانى، چنین مى‏کنى، چنان مى‏کنى و امام خیلى با نرمش جواب مى‏داد.

2- مقصود همان احادیث عقلی است که ما در شیعه داریم.



      

باتلاق جدیدی برای آمریکا (کاریکاتور)

 

برخی کارشناسان بر این باورند که درصورت حمله آمریکا به سوریه، ارتش این کشور در باتلاق جدیدی پس از ناکامی ها و هزینه های گزاف در حمله به عراق خواهد افتاد.

باتلاق جدیدی برای آمریکا



      

تصاویر/خاطرات دهه شصتیها

 



      

اعتقاد به وجود جن خرافات است؟!

اعتقاد به وجود جن خرافات است؟!  
جنّ، به موجودی گفته می‌شود که در شرایط عادی یا به تعبیر دیگری معمولاً با چشم عادی دیده نمی‌شود.

 حکما و فلاسفه یک قاعده‌‌ی عقلانی دارند تحت عنوان «عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود» یعنی: عدم شناخت (شخص) دلیل بر عدم وجود نیست.

الف – جنّ، به موجودی گفته می‌شود که در شرایط عادی یا به تعبیر دیگری معمولاً با چشم عادی دیده نمی‌شود. عالم مملو از این گونه موجودات می‌باشد که انسان تاکنون ندیده است و شاید هرگز هم نبیند، دلیل نمی‌شود که با این اندک شناختی که از موجودات عالم دارد، حکم قطعی دهد که چه موجوداتی وجود ندارند.

جنّ، تنها موجود دیده نشدنی نیست که قرآن یا سایر کتب الهی بدان تصریح کرده باشند، ملائک نیز چنین هستند. مضافاً بر این که روح یا وجود بهشت و جهنم و ... نیز که به چشم مادی دیده نشده‌اند و نمی‌شوند نیز در قرآن کریم و تمامی کتب آسمانی معرفی شده‌اند.

ب – بیان وجود جنّ، اختصاصی به قرآن کریم ندارد. از وقتی حضرت آدم(ع) خلق شد و خداوند کریم او را به کلّ اسمای خود تعلمیش داد، «جنّ» نیز معرفی شد و بیان شد که شما بنی آدم، دشمنی هم به نام شیطان دارید که از گروه جنیّان است و خود ابلیس نیز از گروه جنیّان است.

لذا مقوله «شیطان» که نه تنها هیچ یک از ادیان الهی با آنها بیگانه نیستند، بلکه همه آحاد بشر با آن آشنا هستند و غالباً مغلوب و عبد او هستند، همیشه و در همه جا و از جمله کتب آسمانی بیان گردیده است؛ منتهی در قرآن کریم به خلقت او که از آتش است نیز اشاره شده است.

البته لفظ «شیطان» اختصاصی به جنّ ندارد، بسیاری از انسان‌ها نیز شیطان هستند. یعنی مطرود، منحرف و منحرف کننده. لذا فرمود: شیاطین انس و جنّ.

مرحوم شیخ مفید در کتاب «ارشاد» آورده است: «در آثاری از ابن عباس نقل شده: زمانی که پیامبر اسلام(ص) به قصد جنگ با قبیله بنی مصطلق از مدینه خارج شد، هنگام شب به دره وحشتناک و صعب العبوری رسید. اواخر شب جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد که طایفه ای از جن در وسط دره جمع شده و قصد مکر و شر و آزار و اذیت شما و اصحابتان را دارند»

 

ج – بدیهی است کسانی که خدا را نشناخته‌اند و همچون سرکرده‌ی «جنّ»ها، یعنی ابلیس، اولاد و یارانش، خدا را شناخته‌اند، اما با عناد برخورد می‌کنند و منکر وجود خدا هستند، وحی خدا، کتاب خدا، نبی خدا، رسول خدا، بهشت خدا، جهنم خدا .... و خلاصه هر چه مربوط به خدا می‌شوند را قبول نخواهند داشت.

 

از تمام قرآن یک آیه راجع به جنّ را بیرون کشیده و دلالت می‌کنند که قرآن کریم خرافه است!

 

د – به آنها بگویید: هر گاه اصولی چون «لا إله الا الله» - «خلق السموات و الارض» - «فمن یکفر بالطاغوت و ی?من بالله ...» برای شما حل ّشد، موضوع وحی، نبوت، کتاب و آنچه در آن آمده، از جمله  جنّ، ملائکه، بهشت و جهنم نیز حل خواهد شد و تا وقتی اصل و اصول را نشناخته‌اید، فرع و فروع را نیز نخواهید شناخت و با تکذیب فاعل، بحث از فعل او بی‌مورد و غیر عقلانی است.

 

آیات و روایات دال بر وجود جن

آیاتی از قرآن کریم که وجود جن را مبرهن می داند اشاره می کنیم:

 

سپاهیان سلیمان از جن و آدمی و پرنده گرد آمده و به صف می رفتند. (1)

 

برای خدا شریکانی از جن قرار دادند و حال آن که جن را خدا آفریده است. (2)

 

بگو اگر جن و انس گرد هم آیند تا همانند این قرآن را بیاورند، نمی توانند، هر چند که یکدیگر را یاری دهند. (3)

 

سخن پروردگارت بر تو مقرر شد که جهنم را از جن و انس انباشته می کنیم. (4)

 

ای گروه جنیان و آدمیان، اگر می توانید که از قطر آسمان و زمین بگذرید، بیرون روید ولی بیرون نتوانید رفت مگر با قدرتی. (5)

 

مرحوم شیخ مفید در کتاب «ارشاد» آورده است: «در آثاری از ابن عباس نقل شده: زمانی که پیامبر اسلام(ص) به قصد جنگ با قبیله بنی مصطلق از مدینه خارج شد، هنگام شب به دره وحشتناک و صعب العبوری رسید.

 

اواخر شب جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد که طایفه ای از جن در وسط دره جمع شده و قصد مکر و شر و آزار و اذیت شما و اصحابتان را دارند». (6)

 

از حضرت امام صادق(ع) روایت شده : روزی حضرت رسول(ص) نشسته بود، مردی به خدمتشان رسید که بلندی قامتش مثل درخت خرما بود. سلام کرد، حضرت جواب داد و سپس فرمود: «خودش و کلامش شبیه جن است». سپس به او فرمود: کیستی؟ عرض کرد: من هام، پسر هیم، فرزند لاتیس، پسر ابلیس هستم . (7)

 

پی نوشت ها:

1- (سروه نمل، آیه 17)

2- (سوره انعام، آیه 17)

3- (سوره اسرا، آیه 88)

4- (سوره هود، آیه 119)

5- (سوره الرحمن، آیه 33)

6- (ارشاد ص 399)

7- (بحارالانوار ص 83)

منبع: جام نیوز


      
<      1   2   3   4   5   >>   >