سیر تاریخی و اهداف شیطان پرستی یکی از مصادیق تهاجم فرهنگی، ترویج فرقه ضاله شیطان پرستی است. این فرقه با ترفندهای مختلف، تعدادی ازجوانان ناآگاه را در کشورهای مختلف جهان به خود جذب کرده و به یک تهدید امنیتی تبدیل شده است، چرا که در این فرقه، انجام دادن انواع جرم و جنایت، نه تنها [...]
- سیر تاریخی و اهداف شیطان پرستی
یکی از مصادیق تهاجم فرهنگی، ترویج فرقه ضاله شیطان پرستی است. این فرقه با ترفندهای مختلف، تعدادی ازجوانان ناآگاه را در کشورهای مختلف جهان به خود جذب کرده و به یک تهدید امنیتی تبدیل شده است، چرا که در این فرقه، انجام دادن انواع جرم و جنایت، نه تنها قبیح نیست، بلکه امری پسندیده و عاملی برای ارتقای اعضای آن است !
متأسفانه تعداد بسیار معدودی از جوانان کشورمان هم تحت تأثیر تبلیغات دشمن، اغوا و به این فرقه ضاله تمایل پیدا کرده اند و این درحالی است که اطلاع خاصی از شیطان پرستی ندارند. به طور مثال اگر جوانان متمایل به شیطان پرستی بدانند که با عضویت در این فرقه باید اعمالی مثل لواط و یا رابطه جنسی با محارم را انجام دهند، به هیچ عنوان، حاضر به عضویت در گروه های شیطان پرستی نخواهند شد، چرا که پلیدترین افراد جامعه نیز حاضر به انجام دادن این کارها نیستند. با این حال آنچه باعث تأسف می شود اطلاع رسانی محدود نسبت به این جریان ضددینی و ضدفرهنگی در کشورمان است که به بهانه های مختلف صورت نمی گیرد، از جمله اینکه «مطرح کردن مصادیق تهاجم فرهنگی باعث گسترش آن می شود.»
باید گفت: که روشنگری درباره مصادیق تهاجم فرهنگی آن هم در حد لزوم نه تنها باعث تبلیغ آن نمی شود، بلکه عاملی بازدارنده در گرایش جوانان به آن پدیده است. از طرفی، با وجود هجوم رسانه هایی مثل اینترنت و ماهواره، سکوت در برابر تحرکات ضدفرهنگی دشمن به نوعی اجازه دادن به او برای هجوم بیشتر به ارزش های اعتقادی و اخلاقی جامعه است، لذا با یاری خداوند در سلسله مقالاتی، در جهت دشمن شناسی و مبارزه با این پدیده، به بررسی فرقه ضددینی و ضدفرهنگی شیطان پرستی خواهیم پرداخت.
شیطان به چه معناست؟
قبل از ورود به بحث شیطان پرستی لازم است کلمه «شیطان» معنا شود.
«شیطان به کسی گفته می شود که باعث شیطنت می شود و شیطنت یعنی تحریک کردن برای انجام عملی نادرست.»|1| برخی ریشه این کلمه را «به زبان یونانی |شاطن| و سریانی |شطن| و تعدادی نیز ریشه آن را مربوط به زبان عبری |از ریشه شیط| دانسته اند. این کلمه در هر کدام از ادیان الهی نیز تعریف خاص خود را دارد، اما بهترین و کامل ترین آن، تعاریف و توصیفاتی است که قرآن کریم از شیطان دارد. در این کتاب آسمانی آمده است: «شیطان موجودی از گروه جنیان است |کهف 05|، چون جنیان از جنس آتش بی دود هستند بنابراین شیطان نیز از آتش است |حجر27، الرحمن25|، او در مقابل رب دست به طغیان زد |مریم 44|، و به او کفر ورزید |اسراء27|، علت کفر و عصیان او در مقابل خدا به دلیل تمرد از سجده به انسان بود |بقره 34|، چون انسان به اسمای الهی آگاهی یافته بود و شیطان از این علم بی بهره بود |بقره21|، او جنس خود را که از آتش بود برتر از خاک که جنس آدم است، می داند و بر این اساس کینه و دشمنی انسان را سخت به دل گرفته است |اعراف22، یوسف 5، اسراء53، فاطر6 ، زخرف 62| و با سرکشی که به درگاه رب نموده است |نساء117| او را وادار به دخالت در کار خدا بدون داشتن علم و آگاهی کند|حج 3|، دشمنی خود را با آدمیان به رخ آنها بکشد |زخرف 62|، آنها را وادار به طغیان و اغوا کند |اعراف 175|، و حتی با داشتن علم الهی نیز ممکن است این طغیان و اغوا صورت پذیرد. او سعی می کند به وسیله انسان خلقت خدا را دگرگون کند| نساء 119| و سعی می کند که حزبش را بر جهان مسلط کند، ولی خداوند حزب او را دچار خسران می کند | مجادله 19| و نهایتاً سعی می کند که با مسخ کردن انسان و تصرف او، عذاب خدا را برا او جاری سازد |ص14| و او را به سوی عذاب سعیر سوق دهد |لقمان 21|، در دلش دائماً حزن و اندوه جاری سازد |مجادله 10|، آنها را از آخرت بی اعتقاد گرداند و در قیامت آنها را در کنار خود محشور ببیند. |مریم 66 الی 68|» |2|
تعریف شیطان پرستی
شیطان پرستی یک حرکت به ظاهر شبه مکتبی است که هواداران آن، شیطان را یک طرح و الگوی اصلی و قبل از عالم هستی می پندارند.|3| به عبارتی دیگر، شیطان پرستی به معنای پرستش شیطان به عنوان قدرتی فوق العاده و بسیار قوی و موثر از نیروهای خوب دنیوی همچون خداست.
در این فرقه، دنیایی ترسیم می شود که هیچ روزنه امیدی برای آن قابل تصور نیست، به همین جهت شیطان پرستی را جهان تاریک می گویند. همچنین در این فرقه، حقیقتی جست وجو می شود که در این دنیا وجود ندارد، به همین دلیل شیطان پرستان برای رسیدن به حقیقت خودکشی می کنند!!! در شیطان پرستی، غیر از استفاده از شیطان به عنوان قدرت تاریکی و قدرت مطلق، از نیروی اجنه و روح های پلید و شیطانی نیز برای رسیدن به اهداف خود استفاده می شود و در نهایت شیطان پرستی پرستش قدرت پلیدی است.
تاریخچه شیطان پرستی
در بسیاری از منابع، درباره تاریخچه شیطان پرستی آمده است: شیطان را کلیسا به وجود آورد تا تمام بدی ها و پلیدی ها را به آن نسبت دهد تا به نوعی، هم خدمتی به بشریت کرده باشد و هم گناهان را از خود دور کند و جادوگران را نیز که در قرون وسطی از قدرت زیادی برخوردار بودند با عنوان جادوگران سیاه به عنوان پیروان شیطان معرفی کرد تا هم گناهان را دفع کند و هم قدرت جادوگران را کم کند. |6|
با این حال، این نظریه را نمی توان قبول کرد، چرا که پیشینه تاریخی شیطان پرستی به قرن ها قبل از میلاد مسیح برمی گردد و می توان گفت: «قوم بنی اسرائیل میراث دار شیطان پرستی است.» |7| در اینجا برای آگاهی از تاریخچه شیطان پرستی باید آن را به سه دوره تاریخی تقسیم کنیم که این سه دوره عبارتند از: 1- شیطان پرستی اولیه2- شیطان پرستی وسطا |قرون وسطا|3- شیطان پرستی نوین.
1- شیطان پرستی اولیه
در زمان های قدیم با اینکه پیامبران مردم را به یکتاپرستی دعوت می کردند و بسیاری از مردم نیز خداپرست بودند و به ستایش خداوند به دلیل نعمت هایش می پرداختند؛ اما وقتی اتفاقی نظیر خشکسالی و سیل و دیگر بلایای طبیعی می افتاد و دچار خسارت می شدند از تعالیم پیامبران منحرف می شدند و طبق یک باور خرافی گمان می کردند که «با نیایش خدای خیر و رحمت به تنهایی منافع شان تأمین نمی شود و نیاز به پرستش شیطان به عنوان مظهر نیروهای پلیدی و شر نیز دارند.»|8| لذا به پرستش شیطان روی آورده و جهت پرستش و خشنودی شیطان کارهای غیرانسانی و غیراخلاقی نظیر «قربانی کردن» فرزند نخست و رابطه همسران و غیر همسران»|9| را انجام می دادند. این نوع شیطان پرستی تا زمان پیدایش خط و زمان مادها، سومریان، بابلیان و … نیز ادامه داشت تا در قرون بعدی به شکل دیگری در آمد.
2- شیطان پرستی وسطا |قرون وسطا|
مبدأ این شیطان پرستی به قرون وسطا باز می گردد و به نوعی «واکنش انسان غربی مستأصل از سخت گیری های کلیسا به دینداری است.»|10| این شیطان پرستی ضدآیین مسیحیت است و این دین را عامل بدبختی مردم می داند و عقیده دارد «تنها کاری که انجیل انجام داد، دروغگویی و رواج بدی در جامعه است.»|11|
برخی، یکی از دلایل ماندگاری این نوع شیطان پرستی را در منع شدن مردم این دوره از علم آموزی می دانند، چرا که «با نگارش نهایی تورات و کتاب مقدس مسیحیان، رفتن به سمت علم و دانش، عملی ضددین و شیطانی پنداشته شده و شیطان به صورت مظهر خردورزی و دانایی و راهنمایی بشر به سوی درخت معرفت در آمد.» |12|
این شیطان پرستی معتقد بود که «قدرت شیطان عظیم ترین قدرت جهان است و جهنمی وجود ندارد، بلکه جهنم همین دنیایی است که در آن زندگی می کنیم.» |13| گفتنی است که هنوز هم عده ای به این نوع شیطان پرستی معتقدند و اعمال شیطانی آن را انجام می دهند.
3- شیطان پرستی نوین
شیطان پرستی نوین در قرون 15 و 16 میلادی در انگلستان به وجود آمد|14| این نوع شیطان پرستی توسط برخی از سرمایه داران و اشراف زادگان انگلیسی که عضو گروه های فراماسونری بودند به رهبری شخصی به اسم «سر فرانسین داشو» جادوگری و شیطان پرستی را با نام باشگاه آتش جهنم در شهر لندن گسترش دادند و با تلاش آنها این گروه ها در آمریکا نیز رواج یافتند. اغلب این سرمایه داران که از شیطان پرستان حمایت می کردند از قاچاقچیان و تولیدکنندگان مشروبات الکلی و مروجین قمارخانه ها و مراکز فساد در اروپا و آمریکا به شمار می رفتند. |15|
این شیطان پرستان می گویند که شیطان در طبیعت و باطن هر انسانی است، لذا در مراسم های خود از شیطان باطنی شان دعوت به آشکار شدن می کنند که نشانه آشکار شدن این قدرت اهریمنی در آنان، اعمال جنسی به شدیدترین و خشن ترین شکل ممکن است، لازم به ذکر است اعمال جنسی در واقع بخشی از پرستش آنها است و آنان هر چه در جهان وجود دارد را مدیون آلت تناسلی می دانند و معتقدند که می بایست کامل ترین لذات جنسی را در این دنیا ببرند و همچنین اعتقاد دارند که در پس این عالم، دنیای دیگری است که روح کسانی که لذت جسمانی کامل و لازم را در این دنیا نبرده اند، دوباره به این جهان بازمی گردد تا لذت جنسی خود را کامل کند.|16| گفتنی است که در مراسم های شان برای به سخره گرفتن مسیحیت مخلوطی از اسپرم به همراه ادرار به عنوان آب مقدس بر روی حاضرین می پاشند. |17|وجود نماد آلت تناسلی در بسیاری از میادین اروپا! از این اعتقادات شان سرچشمه می گیرد.
آیتالله سید محمد ضیاءآبادی از شاگردان برجسته امام(ره) و آیتالله بروجردی است. کلاسهای اخلاق وی دوشنبهشبها در مسجد علیبن حسین(ع) منطقه دربند (خیابان شهید زمانی، کوچه شهید شفیعی) برگزار میشود. در ادامه روایت جالبی از عنایت و دیدار امام زمان علیه السلام به یکی از بندگان مخلص، از زبان آیتالله ضیاءآبادی برای علاقهمندان نقل میشود. [...]
آیتالله سید محمد ضیاءآبادی از شاگردان برجسته امام(ره) و آیتالله بروجردی است. کلاسهای اخلاق وی دوشنبهشبها در مسجد علیبن حسین(ع) منطقه دربند (خیابان شهید زمانی، کوچه شهید شفیعی) برگزار میشود.
در ادامه روایت جالبی از عنایت و دیدار امام زمان علیه السلام به یکی از بندگان مخلص، از زبان آیتالله ضیاءآبادی برای علاقهمندان نقل میشود.
«حاج علی بغدادی» از آن کسانی بوده که به زیارت امام عصر مشرف شدهاند. این آدم از علما نبود. با سواد هم نبود. مردی بود که در بغداد کارخانه شعربافی (کارگاه پارچهبافی) داشت و همان جا مقیم بود. این قصه را مرحوم محدث نوری در نجم الثاقب نقل میکند و میگوید: اگر در کتاب من نبود غیر از همین جریان که صحتش برای ما روشن شده است؛ کافی بود که کتاب من به خاطر بودن این قصه در آن با شرافت باشد، او میگوید: 80 تومان سهم امام در ذمه من آمده بود.
حالا میدانیم تقریبا 200 سال پیش، 80 تومان ارزش زیادی داشت. برای ادای دینم از بغداد حرکت کردم و به نجف رفتم. آنجا علما و فقهای بزرگواری را که میشناختم مرحوم شیخ انصاری و دو نفر دیگر بودند که نفری 20 تومان به آقایان دادم، 20 تومان در ذمهام ماند. خواستم به بغداد برگردم و به کاظمین بروم و آنجا خدمت مرحوم شیخ محمد حسن کاظمینی بدهم. او هم از فقهای بزرگ بود. به کاظمین رفتم و دینم را ادا کردم و 20 تومان را به ایشان دادم و برگشتم. شب جمعه هم بود.
ایشان فرمودند: شب جمعه است در کاظمین بمان. گفتم: نه، چون کارخانه شعربافی دارم و من هر هفته، عصر پنجشنبه به کارگرها پول میدهم، باید برگردم. از کاظمین تا بغداد را پیاده میرفتم، چون فاصله زیادی نیست. کمی راه را طی کرده بودم، دیدم مرد بزرگواری از پیش رو به سمت کاظمین میآید، وقتی به من رسید من او را نمیشناختم، دیدم با چهره باز به من سلام کرد، بغل باز کرد و مرا در آغوش گرفت و بوسید. تعجب کردم که با اینکه او را نمیشناسم به این زودی با من گرم گرفت. من هم او را بوسیدم.
بعد اسم مرا برد و گفت: حاج علی کجا میروی؟ گفتم: میخواهم به بغداد بروم. به من فرمود: نه امشب شب جمعه است، برگرد برای زیارت! تا گفت برگرد مثل اینکه اختیار از من سلب شد و همراهش برگشتم. همین طور که با هم میآمدیم و صحبت میکردیم، به من گفت: زیارت کن تا من شهادت دهم که تو از محبان جدم امیرالمؤمنین هستی. گفتم: شما مرا از کجا میشناسی که من از محبان جد شما هستم؟ سید بود، چون عمامه سبز روشنی بر سرش بود. تبسمی کرد و گفت: کسی که حقش را به او میرسانند، رسانندهها را نمیشناسد؟
این جمله عجیب است. چون در زمان غیبت است و میگوید: آیا کسی که حقش را به او برسانند آن رسانندهها را نمیشناسد؟ کدام حق؟
فرمود: آن که بردی در نجف به وکلای من دادی و در کاظمین هم به شیخ محمد حسن، وکیل من دادی، تعجب کردم، گفتم: آنها وکلای شما هستند؟ فرمود: بله، من متحیر شدم که این آقا از کجا مرا میشناسد و از کار من خبر دارد و چرا میگوید: وکلای من؟ به رواق که رسیدیم، نزدیک در حرم ایستاد و به من گفت: اذن دخول بخوان، گفتم: من سواد ندارم. فرمود من بخوانم؟ گفتم: بفرمایید شروع کرد به اذن دخول خواندن: السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا امیر المؤمنین… .
همین طور اسم 14 معصوم را تا امام یازدهم ذکر کرد، بعد رو به من کرد و گفت: تو امام زمانت را میشناسی؟ گفتم: چرا نمیشناسم. فرمود: به او سلام کن: گفتم: السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان یا حجة بن الحسن! این را گفتم، رو به من کرد و فرمود: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته.
بعد وارد حرم شدیم، فرمود: برایت زیارت بخوانم؟ گفتم: بخوانید. فرمود: کدام را بخوانم؟ گفتم: هر کدام که معتبرتر است. فرمود: امین الله را میخوانم. زیارت امین الله را خواند. در همین حال دیدم چراغهای حرم روشن شد ولی میدیدم که حرم به نور دیگری روشن است و این چراغها مثل شمعی در مقابل آفتاب است. بعد مؤذنها اذان گفتند و نماز جماعت برپا شد. فرمود: برو در صف جماعت شرکت کن. من داخل صف شدم و دیگر او را ندیدم.
امام زمان(عج) در دعای «اللهم ارزقنا توفیق الطاعه » (1) برای قشر های مختلف، دعاهایی فرموده که در واقع انتظارات و توقعات آن حضرت را نشان می دهد. این دعا را می توان به دو قسمت تقسیم کرد: در بخش نخست، برای همگان و عموم مردم درخواست هایی از خداوند کرده و در قسمت دوم [...]
امام زمان(عج) در دعای «اللهم ارزقنا توفیق الطاعه » (1) برای قشر های مختلف، دعاهایی فرموده که در واقع انتظارات و توقعات آن حضرت را نشان می دهد.
این دعا را می توان به دو قسمت تقسیم کرد:
در بخش نخست، برای همگان و عموم مردم درخواست هایی از خداوند کرده و در قسمت دوم برای هر یک از قشر های جامعه به طور جداگانه دعا شده است.
در قسمت دوم، آن حضرت در واقع توقع و نگرانی خود را از هر قشر نیز بیان فرموده است. مقصود ما در این مقاله، همین قسمت است که به بخشی از آنها اشاره می کنیم:
1? علما
«و تفضل علی علمائنا بالزهد و النصیحه ؛ پروردگارا! به علمای ما، زهد و خیرخواهی برای جامعه عنایت فرما«.
امام در این قسمت، از ثروت اندوزی و ترک نصیحت دانشمندان، اعلام نگرانی می کند.
در روایات به این دو محور اشاراتی شده و این دو ویژگی را ملاک برای عالمان بیان کرده اند. از امام صادق(علیه السلام) نقل است: اگر دیدید عالم علاقمند به دنیاست، او را متهم سازید؛ زیرا هر عاشقی به گرد معشوق خود می چرخد. خداوند به داود(علیه السلام) وحی کرد: »بین من و خودت عالمی را که فریفته دنیا شده واسطه قرار مده که تو را از محبت من باز می دارد. اینان، راهزنان بندگان من هستند. کمترین عقوبت من برای آنها، این است که حلاوت و شیرینی عبادتم را از آنها می گیرم».(2)
این نکته را اضافه می کنیم که قرآن وقتی ویژگی علمای اهل کتاب را بر می شمرد، به همین دنیاطلبی و کتمان کردن حقایق به وسیله آنان اشاره می فرماید.
2?علم آموزان
«و علی المتعلمین بالجهد و الرغبه ؛ پروردگارا! به علم آموزان توفیق تلاش و تمایل به تحصیل علم عنایت فرما«.
دعا و توقع امام زمان(عج) از همه دانش پژوهان وعلم آموزان آن است که در طلب علم، رغبت و تمایل نشان دهند و از هر گونه تنبلی و کسالت دوری کنند.
امام صادق(علیه السلام) آن گاه که جنود (لشکر) عقل و جهل را بر می شمرد، نشاط و شادابی را لشکر عقل و کسالت را لشکر جهل برمی شمرد،(3) و به همین جهت در دعایی از کسالت و ناتوانی به خدا پناه می برد: «اللهم نی أعوذبک من الکسل والهرم».(4)
در کتاب های روایی هم باب مستقلی با عنوان «باب کراهه الکسل» ذکر شده و روایاتی در مذمت کسالت و تنبلی آورده اند.
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید: پدرم خطاب به بعضی از فرزندانش چنین فرمود: «ایاک و الکسل و الضجر فانهما یمنعانک من حظک من الدنیا و الآخره ؛(5) از بی حوصلگی و کسالت به دورباش که این دو، مانع بهره مندی از دنیا و آخرت خواهند بود».
3? جوانان
«و علی الشباب بالنابه و التوبه ؛ پروردگارا! به جوانان ما توفیق بازگشت (به فرمانت) و توبه، عنایت فرما».
در روایات توجه خاصی به جوانان شده؛ چه اینکه جوان مورد عنایت خداوند است. امام صادق(علیه السلام) خطاب به برخی از یارانش فرمود: «أما علمت أن الله تعالی یکرم الشباب منکم؛(6) آیا نمی دانید که خداوند جوانان شما را گرامی می دارد؟!»
جوانی، زمان شکل گیری شخصیت است و بدین سبب امامان معصوم تأکید بر انس جوانان با قرآن دارند. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «جوان م?منی که قرآن می خواند، قرآن با گوشت و خون او آمیخته می شود و خداوند او را با ابرار قرار می دهد»(7). روشن است که چنین جوانی، در روز قیامت، در برابر مشکلات آن روز ایمن خواهد بود. از سوی دیگر، جوانی، زمان اوج قدرت است و از این احساس، در بعضی روایات تعبیر به مستی(8) و در بعضی دیگر تعبیر به جنون(9) شده است.
درباره طبیعت پاک جوانان همین بس که امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «علیک بالاحداث فنهم أسرع لی کل خیر؛(10) جوان ها را دریابید؛ چرا که سرعت آنان به طرف خوبی و خیر از دیگران بیشتر است».
4? بانوان
«و علی النساء بالحیاء و العفّه ؛ پروردگارا! به زن ها حیا و عفت عنایت فرما».
نقش بی بدیل بانوان آنگاه آشکار می شود که تاریخ را ورق زنیم و نقش فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و حضرت زینب(سلام الله علیها) را به دقت نگریسته، سپس پیروان هر یک از این بزرگواران همچون همسر زهیر بن قین در کربلا و دیگران را مورد توجه قرار دهیم. اما آنچه بر قدر و منزلت زنان می افزاید، حیا و عفت آنان است.
در روایتی امام صادق(علیه السلام) سر چشمه مکارم و بزرگواری ها را »حیا« معرفی می کند و می فرماید: «المکارم عشر… و رأسهنّ الحیاء».(11)
در روایتی دیگر، امام صادق(علیه السلام) به نقل از رسول الله(صلی الله علیه وآله) می فرماید: «خیر نسائکم العفیفه الغلمه ؛(12) بهترین زنان شما، زنان با عفت و شوهر دوست هستند».
5? ثروتمندان
«و علی الأغنیاء بالتواضع والسعه ؛ پروردگارا! به ثروتمندان تواضع و توفیق احسان به دیگران عنایت فرما».
پیامد ثروت، تکبر و بخل است و اغنیا باید متوجه باشند که به خاطر فقرا، از نعمت های خداوند بهره مند شده اند؛ چنان که امام موسی بن جعفر(علیه السلام) می فرماید: «خداوند می فرماید: من ثروتمندان را به خاطر احترامشان ثروتمند قرار ندادم و فقرا را به علت اهانت به آنها فقیر نگرداندم، بلکه این (فقر و ثروت) آزمایشی برای فقرا و ثروتمندان است و اگر فقرا نبودند، اغنیا مستحق بهشت نمی شدند».(13)
امام صادق(علیه السلام) نیز فرموده است: «ثروتمندان شیعیان ما، امین بر محتاجان هستند. پس ما را در مورد ایشان مراعات کنید. خداوند، شما را حفظ کند».(14)
اسلام برای ریشه کنی فقر، احکامی را هم برای اموال و ثروت ها وضع کرده است؛ از جمله زکات را واجب کرده که حداقل وظیفه مسلمانان است و اگر این منبع برای رفع نیاز آنان کفایت نکند، خداوند منابع دیگری را قرار داده؛ مانند دادن صدقه به فقرا. این، همان است که خداوند می فرماید :والذین فی اموالهم حق معلوم.(15) پس حق معلوم، غیر از زکات است که بر هر کسی بر حسب توانایی اش واجب و لازم است.(16)
6? فقرا
«و علی الفقراء بالصبر و القناعه ؛ پروردگارا! به فقرا صبر و قناعت عطا فرما».
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «خداوند به پیامبران خود ده ویژگی عنایت کرد. پس در خود بنگرید، اگر آن ویژگی ها در شماهست، خدا را حمد کنید و اگر در شما نیست، آن را از خداوند بخواهید و از جمله آن ده خصلت، صبر و قناعت است».(17)
انسان در مسیر زندگی، نیاز به مرکبی خستگی ناپذیر و سلاحی برنده دارد که از نگاه امام علی(علیه السلام) «صبر، مرکبی است همیشه کارآمد و قناعت، شمشیری است برّان».(18)
در پاره ای از روایات هم آمده است که: قناعت گنج بی پایان است. لازمه صبر و قناعت دو چیز است: اول دست نیازیدن به مال حرام و دوم چشم ندوختن به مال دیگران.
7? حاکمان
«و علی الأمراء بالعدل و الشفقه ؛پروردگارا! به والیان، عدالت محوری و مهرورزی عنایت فرما».
امیرم?منان(علیه السلام) فرمود: «خداوند شش گروه را به شش علت عذاب می کند و از جمله حاکمان را به سبب ظلم معذّب می سازد».(19)
در روایت دیگر چنین می خوانیم: «انّ شرّ البقاع دور الأمراء الذین لایقضون بالحق؛[(20)بدترین مکان ها، خانه های حاکمانی است که به حق قضاوت نمی کنند».
اگر حاکمان عادل باشند، اطاعت مردم از آنان سبب عزت آنها خواهد شد و گرنه جز ذلت چیزی نصیب مردم نمی شود. امام سجاد(علیه السلام) فرمودند: «وطاعه ولاه العدل تمام العزّ؛(21) تمام عزت در اطاعت از والیان عادل است».
این سخن امام صادق(علیه السلام) نیز جالب است که در توصیف عدل می فرماید: «عدالت از آبی که نصیب شخصی تشنه شود، گواراتر است. چقدر عدالت بزرگ است؛ هر چند کم باشد!»(22) و در حدیث دیگر می فرماید: «عدل از عسل شیرین تر، از روغن نرم تر و از مشک خوشبوتر است».(23)
در زمینه ثمرات و آثار عدل ـ مخصوصاً آنگاه که عدالت از جانب حکومت باشد ـ حضرت صادق(علیه السلام) می فرماید: «ان الناس یستغنون ذا عدل بینهم و تنزل السماء رزقها و تخرج الأرض برکتها بذن الله تعالی؛(24) مردم هنگامی که عدل در میانشان اجرا شود، بی نیاز می گردند و آسمان ،روزی (باران) خود را نازل می کند و زمین برکات خود را خارج می سازد، به اذن خداوند متعال».
درپایان از خداوند می خواهیم تا خورشید عدالت از پس پرده برون آید و عدل حقیقی را در تمام ابعاد آن اجرا بفرماید. ما نیز باید ضمن آنکه این دعا را در همه جا ترنّم می کنیم، بکوشیم که به انتظارات حضرت مهدی(علیه السلام) پاسخ دهیم و به علاوه، پیام او را هم به همه قشرهای جامعه برسانیم.
پی نوشت ها:
1- این دعا در چند کتاب معتبر وارد شده؛ از جمله: البلد الامین، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی (م905)، ص350، چاپ سنگی؛ کشف الغمه ، علی بن عیسی اربلی (م693)، ج1، ص279?
2- الکافی، (م329)، ج1، ص47، دارالکتب الاسلامیه، تهران؛ بحارالانوار، علامه مجلسی (م1110)، ج2، ص108?
3- الکافی، ج1، ص20?
4- همان، ج2، ص585?
5- همان، ج5، ص85?
6- الکافی، ج8، ص33?
7- وسائل الشیعه، ج6، ص177?
8- مستدرک الوسائل، ج11، ص371?
9- من لایحضره الفقیه ، شیخ صدوق (م381)، ج4، ص377، انتشارات جامعه مدرسین.
10- الکافی، ج8، ص93?
11- همان، ج2، ص56?
12- همان، ج5، ص324?
13 و14- الکافی، ج2، ص265?
15- ذاریات/19?
16- الکافی، ج3، ص498?
17- همان، ص507?
18- همان، ج68، ص96?
19- الکافی، ج8،ص163?
20- من لایحضره الفقیه، ج3، ص6?
21- الکافی، ج1، ص20?
22- همان، ج2،ص146?
23- همان، ص147?
24- همان، ج3، ص568?
این یک واقعیت است که پیدا کردنها آسان ولی نگهداشتنها دشوار است.به عنوان مثال پیدا کردن پول با اینکه دشوار است ولی ممکن است در فرصتی به آسانی بدست بیاید ولی نگهداشتن و حفظ آن به مراتب از بدست آوردن آن دشوارتر است. زن و شوهری که با یکدیگر عقد ازدواج میبندند به طور طبیعی [...]
این یک واقعیت است که پیدا کردنها آسان ولی نگهداشتنها دشوار است.به عنوان مثال پیدا کردن پول با اینکه دشوار است ولی ممکن است در فرصتی به آسانی بدست بیاید ولی نگهداشتن و حفظ آن به مراتب از بدست آوردن آن دشوارتر است. زن و شوهری که با یکدیگر عقد ازدواج میبندند به طور طبیعی خداوند الفت و صمیمیت را بین آن دو برقرار میسازد، و هر دو نسبت یه یکدیگر علاقهمند میگردند. هنر و ابتکار در این است که زن و مرد بتوانند این صفا و صمیمیت را تا پایان عمر دوام و استمرار بدهند.
هر کاری بدون علت و عاملی بوجود نمیآید برای استمرار بخشیدن صمیمیتها، زن و مرد باید با هوشیاری کامل همه عواملی که به نوعی میتوانند در این صفا و صمیمیت اخلال ایجاد کنند را از بین ببرند، متقابلاً هر دو بکوشند با علل و عوامل تازه و نوینی صمیمیت موجود را افزایش دهند. یکی از روحیاتی که خیلی سریع و تند صفا و صمیمیت محیط خانوادگی را لطمه زده و در مواردی آن را تبدیل به کینهتوزی و دشمنی میکند برخورداری زن و مرد از روحیه نازیبای لجاجت است. لجاجت یکی از صفات ناپسندی است که به شدت عواطف و احساسات دیگران را جریحهدار نموده، پیوندهای دوستی و یگانگی را از هم میگسلد. بر اثر این روحیه در مواردی کانون خانوادگی به جهنمی سوزان تبدیل شده همه اعضاء خانواده در آتش سوزان آن میسوزند. حالا این بحث مطرح میگردد که چگونه روحیه لجبازی در محیط خانوادگی راه پیدا میکند؟
تردیدی نداریم که در مواردی خواستههای منطقی و معقول زن و مرد در محیط خانوادگی انجام نمیگیرد، بدیهی است طرز برخورد زن و مرد در این موارد نقش به سزائی در پیدایش روحیه لجبازی و عدم آن دارد به عنوان مثال مرد خانه از همسرش در فرصتی میخواهد که به دیدار مادرش بروند زن خانه از پذیرش این کار خودداری مینماید، شاید هم در واقع از نظر روحی و جسمی آمادگی لازم را نداشته باشد. در فرصت دیگری زن خانه از مرد انجام کاری را تقاضا میکند مرد خانه اگر متعادل و عاقل باشد عدم موافقت همسرش را در دیدار مادر با توجیه مثبتی پذیرا شده، از این گذرگاه هیچ نوع رنج و ملالی به دل خود راه نمیدهد، بدیهی است هیچ نوع تصادفی بوجود نیامده و مرد خانه دچار روحیه لجبازی نخواهد شد.
ولی اگر با تفسیری منفی عدم حضور همسرش را توجیه کند از نظر روحی و روانی دچار کینهتوزی شده در انجام خواست همسرش عمداً تعلل میورزد و آن خواسته را انجام نمیدهد روی این اصل پیدایش روحیه لجبازی معلول عدم تعادل روحی و فکری افراد است. بدیهی است پیدایش هر نوع روحیه لجبازی از طرف زن یا مرد موجب میگردد که طرف مقابل نیز به روحیه لجبازی بپردازد.
به طور فشرده چیزی که روحیه لجبازی را بوجود میآورد تجزیه و تحلیلهای غلط افراد است و اگر انسانها با برخورداری از سعه صدر و خوشبینی، اعمال انسانها را برآورد کنند هرگز دچار لجبازی نخواهند شد زیرا به این واقعیت ایمان داریم که ممکن است علل و عوامل متعددی از انجام عمل جلوگیری به عمل آورد، نگذارد خواستهها تحقق یابد بنابراین فردی که کاری را انجام نداده مقصر نبوده است. وقتی این طور قضایا را تجزیه و تحلیل کنیم بجای بدگمانی و سوءظن حرمت و شخصیت طرف مقابل کماکان محفوظ مانده نسبت به او صمیمی خواهیم بود، محتوای برخی از روایات اسلامی حاکی است که شخص با ایمان در ارتباط با دیگران و درگیریها و مخالفتها هرگز کینهای بدل نگرفته وقتی از جلسه خارج میگردد همه کدورت را به فراموشی میسپارد.
برای پیشگیری از کینهتوزیها و دشمنیها و پرهیز از روحیه لجبازی سعی کنیم با برخورداری از روحیه گذشت عدم توفیق افراد را به علل و عوامل جسمی و روانی نسبت داده محبت و لطف خود را از آنان دریغ نداریم.
با انجام چنین برنامهای دو کار انجام دادهایم. اول ضمیر و خاطر خود را از عقدهها و کینهتوزیها خالی کرده روح و روان خویش را از آرامش و سکون خارج نساختهایم. دوم با ابراز لطف و محبت طرف مقابل را عملاً شرمنده کرده الگوی مجسمی برای او خواهیم بود تا او نیز در ارتباط با دیگران براساس اقتباس، با دیگران به مقابله نپردازد و صلح و صفا را کماکان حفظ نماید.
یکی دیگر از روشهایی که میتواند از بروز لجاجتها جلوگیری کند این است وقتی از انجام کاری بازمانده و نتوانستیم آن را انجام دهیم در فرصت مناسبی علل و عوامل ناتوانی خویش را بازگو کرده به شخص مقابل تبیین نماییم که انجام کار مطابق مراد و خواست ما بوده ولی متأسفانه بنا به عللی از انجام آن محروم ماندیم ضمناً متعهد گردیم که در اولین فرصت به انجام آن کار خواهیم پرداخت.
پرواضح است که بازگو کردن این نکات برای طرف مقابل فرصت کج اندیشیدن را به او نخواهد داد و زمینه پیدایش روحیه لجاجت را از بین خواهد برد. توجه داشته باشیم که لج و لجبازی بیماری خطرناکی است که در فرصت کوتاهی کانون صمیمی خانواده را به جهنمی سوزان تبدیل میسازد بدیهی است ادامه زندگی در چنین خانوادههایی که دچار لجبازی هستند علاوه بر اینکه سخت و دشوار است نمیتواند از استحکام برخوردار باشد بناچار دیر و یا زود دچار گسستگی خواهد شد. بکوشیم برای حفظ استحکام خانواده از بروز و استمرار روحیه لجاجت جداً جلوگیری بعمل بیاوریم.
منبع : کتاب تعادل و استحکام خانواده
چون ما در اجتماع زندگی می کنیم این امر ابعاد گسترده تری پیدا می کند.و به نوعی ما را در آنچه در جریان است دخیل می کند. مثلا ما دوستی داریم که به خطایی می کند و ما هم به جای پیشگیری راه نشانش می دهیم ،یا عده ای گناه می کنند منکر خدا می [...]
چون ما در اجتماع زندگی می کنیم این امر ابعاد گسترده تری پیدا می کند.و به نوعی ما را در آنچه در جریان است دخیل می کند. مثلا ما دوستی داریم که به خطایی می کند و ما هم به جای پیشگیری راه نشانش می دهیم ،یا عده ای گناه می کنند منکر خدا می شوند،ترویحج فحشا می کنند و ما خوشمان می آید ،این تأیید ما زمینه را برای تکرار آن عمل آماده می کند.
«الراض بفعل قوم کالداخل فیه معم و على کل داخل فى باطل أثمان اثم العمل به و اثم الرض به »؛هر کس که به کار گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آنها همراهى کرده است، هر کس در کار نادرست همراهى کند، براى او دو گناه خواهد بود: گناه همکارى در آن کار نادرست، و گناه رضایت دادن به انجام آن.
شرح:
اسلام، دینى است که پیرامون خود را، همواره از زندگى کردن و حصارهاى خلوت و تنهائى و سر بردن در چهار دیواریهاى در بسته، باز میدارد. و در مقابل، همه را به زندگى اجتماعى دعوت میکند. براى یک چنین زندگى اجتماعى برادرانهایى، که در آن همه نسب به یکدیگر وظایف و مسئولیتهایى دارند قوانین کاملى نیز قرار داده، که جلوههاى گوناگون آن، در تعالیم درخشان اسلامى دیده مىشود.
بر اساس این قوانین، خوب بودن و خوب زیستن، تنها این نیست که ما، خود را از همه کنار بکشیم، و در خلوت و تنهایى مشغول عبادت شویم و کارى به کار دیگران و سایر افراد جامعه نداشته باشیم. چه، در این صورت، حتى اگر هیچ گناهى از ما سر نزند، باز در گناهى که دیگران، در کنار ما و مقابل چشمان ما انجام میدهند، شریک و سهیم خواهیم بود.
به بیان دیگر، یک مسلمان م?من واقعى، نباید در برابر کارهاى باطل و نادرست دیگران نیز، ساکت بنشیند و هیچ اقدامى نکند.چون این سکوت، دلیل آن است که او، با انجام آن کارهاى باطل مخالفتى ندارد و کسى که مخالف امرى نباشد، بطور طبیعى، به انجام آن امر، رضایت داده است. و راضى بودن به انجام کار دیگران نیز مانند آن است که خود او هم در آن کار، شرکت و دخالت داشته است.
از این روست که امام علیهالسلام میفرماید: مسلمانان م?من حق ندارد ساکت بنشیند و شاهد و تماشاگر کارهاى باطل دیگران باشد.چون در آنصورت، از او دو گناه سرزده است. یک گناه همان رضایت دادن به انجام آن کار است، و گناه دیگر آن است که با چنین رضایتى، خود او نیز، در آن کار نادرست بصورت همکار و همراه در آمده و در حقیقت مثل آن است که خود نیز، در انجام آن گناه، شرکت و همکارى داشته است.
مام علی علیه السلام در خطبه 201 نهجالبلاغه در توضیح این مطلب میفرماید: «ایها الناس انما یجمع الناس الرضا و السخط ؛ ای مردم، چیزی که گروه های گوناگون را گرد هم می آورد پسند و ناپسندهاست». (هرگاه مردمی به صورت جمعی به کاری که واقع میشود – ولو به وسیله فرد واحد – خشنود یا نا خشنود باشند، همه یک حکم و یک سرنوشت پیدا میکنند) «و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد فعمهم الله بالعذاب لما عموه بالرضا : ” ، فقال سبحانه ” فعقروها فأصبحوا نادمین؛ شتر (صالح، پیامبر قوم) ثمود را تنها یک مرد پی کرد اما خداوند همه را گرفتار عذاب کرد. زیرا همگی بدان رضایت دادند و کار او را پسندیدند. خدای سبحان فرمود: «پس آن شتر را پی کردند، سپس پشیمان شدند» (نهجالبلاغه، خطبه 201).
مثلا شما در نظر بگیرید که اسلام گفته است لهو و لعب حرام است اما در جمعی هستید که کسی می نوازد و دیگری می رقصد و شما خوشتان می آید و تشویق می کنید این کار سبب دلگرمى و تشویق گناهکاران مىشود، وقتى یک انسان گناهکار در مجلسى مىرقصد، اگر دو نفر تماشا کنند تا یکصد نفر، خیلى تفاوت مىکند. خواننده و نوازنده گناهکار وقتى دور خود را شلوغ ببیند تشویق مىشود. در حدیثى که پیرامون آیه شریفه 30 سوره حج «وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» وارد شده، مىخوانیم: «همین که به یک خواننده أحْسَن بگویى قول زور محسوب مىشود».
پس باید در برخورد با فعل گناه در جامعه حواسمان را خوب جمع کنیم ،بی تفاوت نباشیم اگر آن ها گناه کنند و ما در دل شاد باشیم تفاوت ما با آن ها در چیست؟ چرا با سکوت و تأیید و تساهل و تسامح خود را در عقوبت دیگران شریک کنیم. ما نمی تانیم خوشحالیمان از یک عمل زشت را از خداوند متعال مخفی کنیم ،مثلا می بینیم به عالمی توهین می شود و ما چون آرای او را قبول نداریم در دل جشن بگیریم و طرف را تحسین کنیم.
وقتی دوران مدرسه به پایان می رسد و پا به دانشگاه می گذاری ،قند توی دلت آب می شود که دیگر مجبور نیستی سر ساعت 8 ،در مدرسه حاضر شوی و سر ساعت 3 برگردی خانه و اگر یک ربع دیرتر برسی ،مادرت با هزار سال و جواب ، آخر بفهمد که سر راه در [...]
وقتی دوران مدرسه به پایان می رسد و پا به دانشگاه می گذاری ،قند توی دلت آب می شود که دیگر مجبور نیستی سر ساعت 8 ،در مدرسه حاضر شوی و سر ساعت 3 برگردی خانه و اگر یک ربع دیرتر برسی ،مادرت با هزار سال و جواب ، آخر بفهمد که سر راه در پارک محل با دوستانت یک بستنی خورده ای!
خلاصه روزهای زیر ذره بین بودنت تمام شده و حالا به عنوان یک جوان ، دانشجو هستی ، سربازی می روی و یا کاری را انتخاب کرده ای. جز دوران سربازی در بقیه ی موقعیت های جدیدت ، یک فرق عمده وجود دارد که از خدا پنهان نیست از بنده ی خدا هم پنهان نباشد ، این تفاوت را بسیار دوست داری!
تو دیگر تا چشم کار می کند ، همجنسانت را نمی بینی ؛ حتی اگر در دانشگاهی باشی که کلاس هایش را تفکیک جنسیت کرده اند ، از سلف دانشگاه تا کتابخانه و حیاط که می توانی آزادانه تر در آن قدم بگذاری ، تو را در موقعیت ارتباط با جنس مخالف قرار می دهد.
فرض ما بر این است که تا امروز فقط حواست به درس و کتاب بوده و از امروز به بعد هم حواست پیش درس هایت خواهد بود اما بخش کوچکی از آن ، گاهی به سمت قطب منفی جنس مخالف کشیده می شود.
البته اینکه در عنفوان جوانی هستی و دوپینگ نکرده ، انرژی ات دنیا را تکان می دهد ، قابل انکار نیست . غریزه ای هم که چند وقتی است ،پررنگ تر شده را هم نمی توان منکر شد اما با تمام این شرایط، چیزی که باید شش دانگ حواست را به آن بدهی ، مهار نیازی است که اگر غافل شوی ،ضربه فنی ات خواهد کرد.
هرکاری در این دنیا قواعد خودش را دارد . باید نحوه یانجامش را آموخت و بی گدار به آب نزد .تا قبل از این ، کنترل محسوس و نامحسوس والدین به تو کمک می کرد تا راحت تر رفتار کنی. هرچند در خیلی از موارد دلت آن جای دیگر بود و خودت جای دیگر اما نتیجه ی آن ، رفتارهای داخل چهارچوبی بود که داشتی .
همین اول بگویم که این کشش به جنس مخالف ، طبیعی است و غدد درون ریز بدنت بیکار ننشسته و کار خودشان را خواهند کرد.وقتی صفات ثانویه جنسی پیدا می کنی و به عنوان یک زن یا مرد ، تغییراتی در بدنت رخ می دهد ، یعنی دیر یا زود جنس مخالف برایت معنایی دیگر پیدا خواهد کرد.
از طرفی زمینه هم برای اقدام بلامانع در جهت رسیدن به آن مطلوب ِ مهجور ، آماده است. حال چه کنی تا گرفتار نشوی؟
در قدم اول بی خیال دوستانی شو که می گویند این روزها هر کسی کسی دارد و یار نو رسی دارد . این روابط نه تفریح است و نه سرگرمی ، صحبت عاطفه و احساس دونفر است و درگیر شدن های روحی که می تواند آسیب جدی برساند. صحبت از ارزش وجودی دختر و پسری است که قرار است خود را تا پیدا کردن نیمه ی گمشده شان پاک نگه دارند.
به دوستان و همکلاسی هایی که می گویند : مگه می شه دوست دختر و دوست پسر نداشته باشی؟ بگو : من در این موضوع بی استعدادم .بگذار دلشان خنک شود .
زیاد طول نمی کشد که ورق رابطه ی احساسی و هیجانی شان بر می گردد و تبدیل به آه های شبانه و بی تابی های روزانه می شود.مخالفت های خانواده ، بی وفایی یکی از طرفین ، افت تحصیلی ، چند شکست پی در پی ، بی اعتمادی به جنس مخالف ، مشکل در انتخاب همسر،تنوع طلبی و … .
اینها بخشی از مشکلاتی است که دوستانت به تو نخواهند گفت. البته می دانم اگر بخواهی برای هر کدام، توجیهی خواهی داشت اما کمی صبر کن و مقاله که به پایان رسید ، نظرت را برای ما بنویس.
پیشنهاد ما این است که همه ی حرفهای قدیمی ها اشتباه نبوده و یکی از حرف های درستشان تشبیه دختر و پسر به آتش و پنبه است. حتی اگر همکلاسی ِ جنس مخالف داری و یا در محل کار ، زیر یک سقف و در یک اطاق با جنس مخالفی کار می کنی ، به محدوده ی خطر نزدیک هم نشو. این موضوع مثل اعتیاد است. پیشگیری بهتر از درمان جواب خواهد داد.
کنترل چشم ها و دلت را به دست بگیر. دیگر بزرگ شده ای و اولین نشانه ی مرد شدن ، پشت لب سبز شدن نیست ! اولین نشانه ی زن شدن هم چیزهایی نیست که فکر می کنی. بلکه اولین نشانه ی یک بزرگ سال ،قدرت کنترل هیجانات و غرایزش می باشد .
خودت را به هرچه بادا باد نسپار ، در برابر وسوسه ها مقاوم عمل کن. مثل یک ساختمان ضد زلزله، چو بید بر سر ایمان خویش نلرز.فرمول آن راحت است ؛ دل به دست ِ کمان ابرویی کافر کیش نده تا با آرامش زندگی کنی.
البته داشتن رویاهای عاشقانه ، جزیی از روحیات یک جوان است اما باور کن ازدواج با این فانتزی ها فرق می کند و باید برای انتخابی صحیح ، بجای عاشق شدن در یک نگاه و در یک کلاس ، طبق معیارهای واقع بینانه عمل کنی.
نقش ایمان واقعی را جدی بگیر. کسی که خدا را در تمام لحظات زندگی اش می بیند ، باور می کند مانیتورینگ قلبی ،حرفی، چشمی، پیامکی، اینترنتی و….. می شود. در این شرایط دوری از گناه آسان تر است.
بجای ناله های عاشقانه بهتر است خودت را آماده کنی تا زودتر برای ازدواج آستین ها را بالا بزنی. درس، سربازی، پیدا کردن ِ کار مناسب و … .
خیلی کارها هست که باید انجام دهی پس وقتت را به روابط بی سرانجام با کسی که نمی دانی چقدر در زندگی ات جدی می شود یا نمی شود ، صرف نکن.
صبر کن تا گوهر شناس قابلی پیدا شود و آنوقت تحت نظارت خانواده ها و پس از مشورت با افرادی که دوتا پیراهن بیشتر پاره کرده اند ، برای ازدواج پا پیش بگذار و اگر لازم شد چند باری رفت و آمد و گفتگو کن .درست است که احتمال دارد با افراد زیادی برای ازدواج حرف بزنی و به نتیجه نرسی اما این حرف زدن ها کجا و آن کافی شاپ نشینی ها کجا !!! میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است.
جنس مخالف ،لولو نیست اما اگر ندانی با آن چگونه برخورد کنی بدتر از برق 220 ولت عمل می کند.
ما که حرف هایمان را گفتیم ، ممنون که حوصله کردید اما حال نوبت شماست تا نظرتان را بنویسید.
سلام سید قهرمان
شنیدیم اتحادیه اروپا شاخه نظامی حزب الله را در لیست سیاه تروریستی اش قرار داده است و شما از نظر آنان شده ای رهبر تروریست ها!
خیالی نیست! مگر اتحادیه اروپا کیست تا بخواهد نظرش قابل اهمیت باشد.
اسم و عنوانشان را زیادی بزرگ کرده اند وگرنه از اول تا آخرشان را که خوب بنگریم ریز می بینیمشان. سرانش کسی نیستند چه برسد به کوچکترهایش.
یکی از سرانش آلمان است که هنوز هم که هنوز است دارد سالانه به اسرائیل باج می دهد. نزدیک به هفتاد سال است جنگ جهانی دوم به پایان رسیده است اما آلمان ها هنوز دارند جور هیتلر را می کشند آن هم بر سر افسانه ای به نام هولوکاست.
ادای عقلانیت و منطق را برای ما درمی آورند وگرنه اگر عقلشان می رسید به جای اینکه تحقیق درباره هولوکاست را جرم بدانند و هر سال میلیون ها دلار از سرمایه کشورشان را خرج چند میلیون صهیونیسم کنند و برای آنها شهرک و راه آهن و بندر بسازند، این افسانه را زیرسوال می بردند و غرامت را خرج اقتصاد بحران زده ی خودشان می کردند.
لذا انتظار زیادی است که از آنها توقع داشته باشیم فرق بین دفاع از ملت و تروریسم را بفهمند.
یکی دیگر ، انگلیس است ، بی تمدن هایی که ادای تمدن درمی آورند. از یک طرف ساز دموکراسی را در گوش جهان کوک می کنند و از طرف دیگر خودشان هنوز هم در نظام ارباب و رعیتی به سر می برند.
همه دلخوشی شان شده است اینکه یک پیرزن هشتادساله کی تولدش فرا می رسد و کی نوه اش ازدواج می کند و کی نتیجه اش به دنیا می آید...
حال از این هایی که در قرن بیست و یک ،هنوز هم فرق دموکراسی با نظام ارباب و رعیتی را نمی فهمند نباید انتظار داشت که فرق تروریسم و دفاع از ملت را بفهمند.
فرانسه و ایتالیا هم که تکلیفشان معلوم است. سابقه ی داشتن حاکمانی همچون سارکوزی هوسران و برلوسکونی عیاش برایشان کافی است.
بقیه کشورهایش هم که کاری ندارند جز تبعیت از سیاست های بزرگترهایشان.
پس این همه اتحادیه اروپا ، اتحادیه اروپا می کنند یعنی همین!
سید جان ! از اتحادیه اروپا که خود تروریسم بالفعل است چه انتظاری است که حزب الله را بشناسد.
شما را رهبرت سید علی می شناسد که گل سرسبدی هستی در بین یارانش.
شما را مولایت مهدی (عج) می شناسد که با کلام « هذا الاسرائیل اوهن من بیت العنکبوت » لرزه افکنده ای بر جان دشمنانش.
شما را مادرت فاطمه (س) می شناسد که وقتی می گویی « لبیک یا حسین » دعاگویت می شود با اشک دیدگانش.
حزب های شیطانی چه می فهمند که حزب الله یعنی چه؟ حزب الله را فقط حزب الله می شناسد.

محمد ایمانی امروز پنج شنبه 10/5/92 طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: سپتامبر 2012 هنگامی که باراک اوباما در مجمع عمومی سازمان ملل از حل چالش اسرائیل و فلسطین به واسطه مذاکره سخن گفت، با واکنش قابل تامل یک سیاستمدار بازنشسته اسرائیلی مواجه شد. این سیاستمدار گفته بود «فلسطینیها نباید اوباما را دستپاچه کنند. آنها باید با اسرائیلیها بنشینند و با آنها تمرین کنند و مثل گوسفند و گرگ برای ناهار تصمیم بگیرند»! ازسرگیری مذاکرات میان تزیپی لیونی وزیر دادگستری اسرائیل و صائب عریقات نماینده تشکیلات خودگردان با میزبانی آمریکا، تداعیکننده همان صحنهای است که سیاستمدار بازنشسته صهیونیست ترسیم کرده است. آخرین دور مذاکرات بیسرانجام، 3 سال پیش (سال 2010) به خاطر دور تازه شهرکسازی صهیونیستها در قدس شرقی و کرانه باختری با بنبست مواجه شد. اما اکنون جان کری برای دو طرف فلسطینی- صهیونیست مراسم افطار! برگزار میکند و وعده میدهد که دور تازه مذاکرات ممکن است حدود 9 ماه طول بکشد. باراک اوباما هم در بیانیهای از طرفین خواسته همچنان مذاکره کنند «تا شاید بتوان به هدف تشکیل دو کشور دست یافت».
نزدیک 4 دهه است که طیفی از اعراب و سازمان فتح به میانداری آمریکا با اشغالگران سرزمین فلسطین مذاکره میکنند و هر بار امتیازی میدهند بی آنکه کمترین امتیازی کسب کنند. سهم یاسر عرفات از همه مذاکرات و امتیازاتی که داد، سم ایدزی بود که در جان وی وارد کردند و مرگ او را رقم زدند. سنگ بنای مذاکرات سازش، با مذاکره کمپدیوید میان بگین و انور سادات و میزبانی کارتر در سال 1978 گذاشته شد. این آغاز خیانت علنی به آرمان فلسطین بود. پس از آن مذاکرات سازش در مادرید (1991)، اسلو (1993)، کمپدیوید (2000)، طابای مصر (2001)، ژنو (2003)، آناپولیس (2007) و واشنگتن (2010) از سوی دولتهای کلینتون و بوش و اوباما پی گرفته شده و با سناریوهای فریبی نظیر طرح صلح عربستان (سال 2002) و «نقشه راه» گروه چهارجانبه (2003) همراه بوده است. اما دریغ از اینکه یک وجب از سرزمین فلسطین که از دریای مدیترانه تا رود اردن را شامل میشود، به صاحبان آن بازگردانده شود. آیا قرار است 9 ماه دیگر روند مذاکرات مادرید و اسلو و کمپدیوید و طابا و ژنو و آناپولیس و واشنگتن تغییر کند؟ چرا باید فلسطینیها به این مذاکرات امید داشته باشند؟ حق با عبدالباری عطوان سردبیر فلسطینی نشریه القدس العربی بود که چند ماه پیش نوشت «ابومازن وقتی اعلام میکند که نمیخواهد به زادگاهش صفد بازگردد و آن را خاک اسرائیل میداند، در واقع برای رضایت اشغالگران، از اصول اساسی ملت فلسطین عقبنشینی و آنها را تحقیر میکند. اما او اگر میخواهد در پایتخت اردن بقیه عمر را سپری کند حق ندارد از جانب 6 میلیون آواره فلسطینی سخن بگوید. او 20 سال است که امتیاز میدهد اما فقط توهین نصیبش شده است. او وقتی میخواهد یکی از ما نباشد، نباید از جانب ما سخن بگوید».
تاریخ تحولات 35 سال گذشته سند معتبری برای این ادعاست که دلالها و شرخرهای سیاسی نمیتوانند از طرف ملت فلسطین، این سرزمین شریف را بفروشند که اگر چنین بود ضرورت نداشت هر چند وقت یک بار، خیمه مذاکره برپا کنند. بیداری و مقاومت اسلامی در همین 3 دهه موجب شده تا فلسطین لقمهای گلوگیر برای صهیونیسم شود. همین روزها روزنامه آلمانی دیسایت با اشاره به تقسیم منطقه غرب آسیا توسط انگلیس و فرانسه پس از جنگ اول جهانی نوشت «مارک سایکس دیپلمات و نظامی انگلیسی زمانی خطی از عکا در فلسطین تا کرکوک در عراق کشید. او به اتفاق فرانسوا ژرژپیکو، باقی مانده امپراتوری عثمانی را میان خود تقسیم کردند. اما حالا بحران به شکلی شگفت اوج گرفته است. غرب امروز دیگر نمیتواند مانند دوره سایکس- پیکو خطی روی شن بکشد و قلمرو مشخص کند. این یک نوستالژی نیست. نظم تحمیل شده غرب و دوره استعمار در حال فروپاشی است».
65 سال پس از اشغال فلسطین و تلاش منحصر به فرد برای اعتبار بخشیدن به رژیم جعلی صهیونیستی، مسئله نه تنها حل نشده و رژیم اسرائیل جا نیفتاده بلکه بحران مشروعیت و اقتدار عمیقتر از همیشه سر برآورده است. سپتامبر سال گذشته متیو گولد سفیر انگلیس در تلآویو ضمن مصاحبه با شبکه 10 تلویزیون رژیم صهیونیستی گفت «اسرائیل در حال نابودی است. جایگاه اسرائیل در دنیا هر روز ضعیفتر میشود. این روند سرعت تازهای به خود گرفته است. منظور من افراد عادی نیستند بلکه نمایندگان پارلمان و شخصیتهای مهم جهان هستند که یک به یک از تایید اسرائیل منصرف میشوند». حق با سفیر انگلیس بود. یک ماه پس از سخنان وی یعنی در اکتبر 2012 فیلیپ جرالدی افسر سابق سیا درباره این سؤال که چرا از اسرائیل متنفر است؟ در آنتیوار نوشت «زمانی که افسر سیا بودم سفرهای متعددی به اسرائیل داشتم و با خیلیها ملاقات کردم. من دوستان یهودی دارم اما هیچ کدام این مسائل حقیقت را که دولتهای اسرائیل بخشی از پروژه جنایتکارانه بلندمدت هستند و سلسلهای از رؤسای جمهور و نخستوزیران جنایتکار، زمام امور آن را برعهده داشتهاند، تغییر نمیدهند. نظام اسرائیل، نسبت به معیارهای بینالمللی یاغی و دستانش آغشته به خون اشغالگری و شکنجه است. بدتر از آن این که اسرائیل، کشورم آمریکا را به بازی گرفته و خسارتهای وحشتناکی به دولت و ملت آمریکا تحمیل کرده است. من این جنایت را نمیتوانم ببخشم یا از آن چشمپوشی کنم». همان زمان گوشهای از گزارش 16 نهاد اطلاعاتی آمریکا منتشر شد که تاکید میکرد «اسرائیل بزرگترین خطر برای منافع آمریکاست و روابط واشنگتن با 57 کشور اسلامی را به خطر انداخته است. آمریکا باید با تحولات فعلی برای خاورمیانه بدون اسرائیل آماده شود».
در چنین شرایطی بود که یوری آونری نویسنده و عضو سابق پارلمان رژیم صهیونیستی نطق ریاکارانه اوباما را مورد اعتراض قرار داد و در کانتر پانچ نوشت «اوباما از دو طرف اسرائیلی و فلسطینی صحبت کرد اما از آن دو، به زعم اوباما فقط اسرائیل است که رنج میبرد! چه غمناک! نه اشغالی وجود دارد و نه شهرکسازی و نه کودکان کشته شده فلسطینی. اوباما با تزویر سخن گفت. فلسطینیها البته میتوانند دولت خودشان را داشته باشند اما نباید تحمیل یا آمریکا را دستپاچه کنند. آنها باید مثل بچه آدم با اسرائیلیها بنشینند و تمرین کنند. گوسفند عاقل باید با گرگ عاقل بنشینند و برای ناهار تصمیم بگیرند. بیگانهها نیز نباید دخالت کنند! به راستی که نطق اوباما تهوعآور بود. قهرمان غمانگیز و تراژیک ماجرا محمود عباس است که حاضر است ریسکهای بزرگی بکند». آونری حاصل این زورگویی یکسویه را سر برآوردن مقاومت حزبالله و جهاد اسلامی و حماس توصیف میکند و مینویسد؛ «سال 1982 وقتی شارون وارد خاک لبنان شد، من در خودروی پشت سر سربازهایمان بودم. شارون درباره شیعیان دقت نکرد. آنها منکوب شده بودند اما ما اشغال لبنان و پذیرایی از خود را طولانی کردیم و شیعیان لبنان برای اولین بار شورش کردند. ما 18 سال ماندیم و حزبالله جای امل را گرفت و به یک جنبش قدرتمند رزمنده و مورد تحسین تودههای عرب تبدیل شد. آنها تشکر بزرگی به اسرائیل بدهکارند(!)... اجازه دهید جمهوری اسلامی را فراموش نکنیم. سازمان سیای آمریکا و امآیسیکس انگلستان سال 1951 علیه نهضت نفت و محمد مصدق کودتا کردند و نفت را به بریتانیای منفور بازگرداندند. سرویس شاباک ما شیوههای شکنجه را به ساواک آموزش دادند اما حاکم منفور ایران در سال 1979 سرنگون شد و ادبیات اعتراض به شیطان بزرگ و شیطان کوچک (اسرائیل) رایج شد. اسرائیل بدین ترتیب نقش مهمی در بیداری اسلامی داشته است».
واقعیت این است که بلوغ بیداری اسلامی به مقاومت اسلامی انجامیده است. تهاجم 8 روزه رژیم صهیونیستی به غزه (اواخر آبان سال گذشته) به موازات فاش کردن فرتوتی اسرائیل، برگهای برنده رو نشده در جبهه مقاومت اسلامی را خاطرنشان کرد. همان زمان واشنگتنپست نوشت «جنگهای اسرائیل ناامیدکننده است و 30 سال است که اسرائیل دیگر نمیتواند از این طریق مشکلات خود را حل کند». روزنامه هاآرتص نیز معتقد بود «ما باید از ستون ابرها (نام عملیات حمله به غزه) پایین بیائیم، پیش از آن که تجربه شکست در 2 جنگ قبلی (2006 و 2008) تکرار شود. این نخستین بار از سال 1948 است که به تلآویو حمله (موشکی) میشود. حتی عبدالناصر هم از عهده چنین کاری برنیامده بود». در آن جنگ به روایت روزنامه لیبراسیون «حماس برای اولین بار موفق شد رعب و هراس را به دل اسرائیل و ساکنان تلآویو بیندازد». رزمندگان مقاومت اسلامی در فلسطین این بار از موشکهای 75 کیلومتری فجر رونمایی کرده بودند و همین امر صهیونیستها را وادار به پذیرش آتشبس کرد. همان ایام حسن عصفور تحلیلگر فلسطینی در فلسطین الیوم نوشت «همه میدانند که من در گذشته مطالبی را در انتقاد از ایران نوشتهام اما اینها مانع از این نمیشود که چشم بر واقعیت ببندم؛ ایران اکنون مایه فخر و غرور فلسطینیها شده و سزاوار قدردانی است. این قدردانی با هر موشکی که به سوی اشغالگران شلیک میشود و آنها را وادار به خزیدن در پناهگاه میکند، بیشتر میشود».
با این وصف واقعیت مهم دیگری که نباید از نظر دور داشت نقش پنهان رژیم صهیونیستی در دامن زدن به جنگ سوریه از یک سو و آشوب در مصر از سوی دیگر است. صهیونیستها در واقع بدین ترتیب کوشیدند ضمن متلاطم کردن کشورهای همسایه، برای خود حاشیه امنیت دست و پا کنند. آنها به سیاست تفرقه بینداز و نابود کن توسل جستند. با این حال نقشآفرینی خیرهکننده ارتش سوریه- با مساعدت ارتش حزبالله و مشورت ایران- در پاکسازی تدریجی گروههای مسلح تروریستی از مناطق القصیر، الخالدیه و بخشهایی از منطقه حمص، بار دیگر ورق پیروزی را به نفع محور مقاومت برگردانده است. آنچه امسال به موضوع روز قدس اهمیت دوچندان میبخشد، همین تلاش پرحجم عبری- غربی- عربی (ارتجاع) برای فراموشاندن و از خاطر بردن نقش غده سرطانی صهیونیستی در بحرانها و اختلافات و درگیریهای منطقهای است. امام خمینی(ره) به عنوان مبدع ایده بلند روز قدس فرمودند روز قدس روز اسلام است و اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود. فردا فرصتی مهم برای بالا گرفتن پرچم اتحاد و مقاومت و پیروزی به نام اسلام و امت اسلامی است.
