سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نظرپناهیان درباره\راههای مبارزه باهوای نفس\

نظرپناهیان درباره"راه‌های مبارزه باهوای نفس" 
لقمان کسی بود که فکر می‌کرد و عبرت می‌گرفت و علم مبارزه با هوای نفس را آموزش می‌دید تا بوسیل? آن بر هوای نفس خود غلبه کند و با نفس خود مجاهده نماید و و خودش را از شرّ شیطان محافظت کند.

جلسات هفتگی هیئت محبین امیرالمومنین(ع) هر هفته با سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان و با موضوع «تنها مسیر»(راهبرد اصلی تربیت دینی) و در ادام? مباحث ماه مبارک رمضان برگزار می شود. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در اولین جلسه را می‌خوانید:


چرا خدا به لقمان حکمت داد؟/امام صادق(ع): لقمان «علم مبارزه با نفس» فرا می‌گرفت
در جلسات قبل دریافتیم «جهاد با نفس» تنها مسیر برای تعالی و بهبود زندگی و بندگی است و در نهایت تنها راه برای رسیدن به قرب پروردگار متعال است. طبیعتاً باید پس از پذیرفتن این اصل به سراغ راه‌کار‌ها و اقدامات عملی برویم. 

در این مسیر، به عنوان مقدمه باید به دنبال «علمِ مبارزه با نفس» باشیم و آگاهی‌های مورد نیاز در این زمینه را فرا بگیریم. یادگرفتن چنین علمی خیلی ارزشمند است. این علم مجموعه‌ای از آگاهی‌هاست که ضمن بیان مبانی، راه‌های جهاد با نفس و پیچیدگی‌های آن را برای ما مشخص می‌کند. 

از امام صادق(ع) پرسیدند چرا خدا به لقمان حکمت داد و چرا این‌قدر آدم ارزشمندی شد؟ امام صادق(ع) در پاسخ، ابتدا به شیو? زندگی و برخی رفتارهای خوب لقمان اشاره می‌کنند و بعد می‌فرماید: لقمان کسی بود که فکر می‌کرد و عبرت می‌گرفت و علم مبارزه با هوای نفس را آموزش می‌دید تا بوسیل? آن بر هوای نفس خود غلبه کند و با نفس خود مجاهده نماید و و خودش را از شرّ شیطان محافظت کند.. به همین دلیل بود که خداوند به لقمان حکمت و عصمت داد؛ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ لُقْمَانَ‏ وَ حِکْمَتِهِ الَّتِی ذَکَرَهَا اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ، فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ مَا أُوتِیَ لُقْمَانُ الْحِکْمَةَ بِحَسَبٍ وَ لَا مَالٍ وَ لَا أَهْلٍ وَ لَا بَسْطٍ فِی جِسْمٍ وَ لَا جَمَالٍ وَ لَکِنَّهُ کَانَ رَجُلًا قَوِیّاً فِی أَمْرِ اللَّهِ مُتَوَرِّعاً فِی اللَّه‏ ... وَ یَعْتَبِرُ وَ یَتَعَلَّمُ‏ مَا یَغْلِبُ‏ بِهِ‏ نَفْسَهُ‏ وَ یُجَاهِدُ بِهِ هَوَاه ُوَ یَحْتَرِزُ بِهِ مِنَ الشَّیْطَانِ فَکَانَ یُدَاوِی قَلْبَهُ بِالْفِکْرِ وَ یُدَاوِی نَفْسَهُ بِالْعِبَرِ- وَ کَانَ لَا یَظْعَنُ إِلَّا فِیمَا یَنْفَعُهُ- فَبِذَلِکَ أُوتِیَ الْحِکْمَةَ وَ مُنِحَ الْعِصْمَةَ ؛ تفسیر قمی/ج2/ص162)‏

باید یک برنام? آموزشی برای «راه‌های مبارزه با هوای نفس» داشته باشیم
ما برای درک مبانی و راه‌های مبارزه با هوای نفس باید آموزش ببینیم و یک برنام? آموزشی داشته باشیم. باید به دنبال آموختن علم جهاد با نفس باشیم. البته ممکن است این علم را «علم اخلاق» یا «علم تربیت» و یا به تعبیر بهتر «علم تهذیب نفس» بنامند، ولی در واقع این دانش به تعبیر امیرالمومنین(ع) آگاهی از «نظام دین» است.( نِظامُ الدِّینِ مُخالَفَةُ الهوی؛ غررالحکم/6427)

امام صادق(ع) در ادام? روایت می‌فرماید: «لقمان قلب خود را با فکر کردنِ زیاد و نفس خود را با عبرت‌ها مداوا می‌کرد؛ فَکَانَ یُدَاوِی قَلْبَهُ بِالْفِکْرِ وَ یُدَاوِی نَفْسَهُ بِالْعِبَر» یعنی بسیاری از مسائل این علم را با فکر کردن و عبرت گرفتن از تجربه‌ها نیز می‌توان دریافت، و دین تنها یک راهنماست. لازم? این سخن آن است که علوم تجربی هم می‌توانند هم جهت با دین، انسان را در مسیر مبارزه با هوای نفس کمک کنند. تعبیر «عبرت گرفتن» که در روایات زیاد به چشم می‌خورد فرقی با تجربه ندارد. عبرت یعنی از تجربیات خوب استفاده کردن و علوم تجربی منظم شد? تمام تجربیات انسان‌هاست که طی قرون و اعصار در موضوعات مختلف انباشته شده و نظم گرفته است. دین می‌تواند علوم تجربی را راهنمایی کند و علوم تجربی هم در مسیر رشد خود حتماً به همان حرف‌های دین می‌رسند. 

مبارزه با نفس به انسان حکمت می‌دهد/لقمان علاوه بر حکمت، عصمت هم یافته بود
امام صادق(ع) در ادامه روایت، می‌فرماید: لقمان نزدیک نمی‌شد مگر به چیزی که نفعش در آن باشد. (تبعیت کردن از هوای نفس به ضرر انسان است و نفع انسان در مخالفت با هواس نفس است) به همین دلیل (یعنی به دلیل فراگیری دانش مبارزه با نفس و ممارست در جهاد با نفس و ...) به لقمان حکمت و عصمت داده شد؛ وَ کَانَ لَا یَظْعَنُ إِلَّا فِیمَا یَنْفَعُهُ- فَبِذَلِکَ أُوتِیَ الْحِکْمَةَ وَ مُنِحَ الْعِصْمَةَ.»‏(منبع پیشین)

به این فکر کنید که چرا مبارزه با نفس به انسان حکمت می‌دهد و او را تولیدکنند? علم قرار می‌دهد و راه طولانی فهمیدن پیچیده‌ترین قواعد عالم را برای او کوتاه و سهل می‌کند؟ و چرا انسان را به حد عصمت اکتسابی می‌رساند؟

خدا به لقمان عصمت عنایت کرد، چون واقعاً دنبال «مبارزه با نفس» بود
بر اساس فرمایش امام صادق(ع)، خداوند علاوه بر حکمت، به لقمان عصمت هم عطا کرد. برخی وقتی سخن از «عصمت» برای غیر از ائم? معصومین می‌شود، حساسیت منفی پیدا می‌کنند. در حالیکه سخن گفتن از عصمت اکتسابی در اثر تقوا و مبارزه با هوای نفس و اخلاص بارها در روایت‌ها آمده است. مثلاً امام باقر(ع) می‌فرماید: «اگر خداوند متعال، حسن نیت را در کسی ببیند او را در پناه عصمت قرار می‌دهد؛ إِذَا عَلِمَ اللَّهُ تَعَالَى حُسْنَ نِیَّةٍ مِنْ أَحَدٍ اکْتَنَفَهُ‏ بِالْعِصْمَة»(اعلام الدین/ص301) این می‌شود عصمت اکتسابی. خداوند به لقمان هم، عصمت عنایت کرده است، چون او واقعاً دنبال مبارزه با نفس بوده است. 

آیت الله بهجت(ره) در بیانی می‌فرمایند: شرط نبوت و وصایت، عصمت است؛ اما بر این که «عصمت، اصلا تحققش منحصر به نبى و وصى است»، دلیل نداریم. زیرا در زید بن على بن الحسین(علیهم السلام) احتمال عصمت مى‌دهیم؛ من احتمال حسابى، حتى بالاتر از احتمال مى دهم، که ایشان معصوم از خطیئه بوده نه معصوم از خطا. در جایى - گویا در تفسیرش - مى گوید: «معصوم همان پنج تن بودند» که پیداست در این مساءله با معصوم (علیه السلام) گفتگو نکرده؛ اما هم خودش و هم پسرش (یحیى)با آن جوانى‌اش، معصوم از خطیئه بودند. و امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «خدا عمویم زید را رحمت کند؛ اگر پیروز مى‌شد، حق ما را به ما وا مى‌گذاشت.» همین طور در حضرت ابوالفضل و على بن حسین (که در کربلا شهید شد) و این همه اصحاب سیدالشهداء؛ صحبت احتمال نیست واقع عصمت در اینها محرز است. و همچنین براى مقداد و سلمان؛ آیا مى‌شود بگوییم عصمت ندارند؟ بلکه نزدیک عصر ما هم دیده شده کسانى که مدعى بودند: «معصیت بجا نیاوردیم عالما و عامدا؛ از روى علم و عمدا، معصیت بجا نیاوردیم.» (گوهرهاى حکیمانه/58)

بعد از کسب آگاهی، اولین اقدامی که باید در مسیر «جهاد با نفس» انجام دهیم چیست؟/ به سادگی نمی‌توان اولین اقدام را تعریف کرد چون وجود انسان ذوابعاد است
بعد از کسب آگاهی و وقتی پذیرفتیم که تنها مسیر ما مبارزه با نفس است و به اهمیت و ضرورت آن پی بردیم، این سؤال مطرح می‌شود که اولین اقدامی که باید در این مسیر انجام دهیم چیست؟ به این سادگی نمی‌توان اولین اقدام را در وجود انسان تعریف کرد چون وجود انسان دارای ابعاد مختلف است و هروقت از اولین اقدام سخن می‌گوییم، این سؤال پیش می‌آید که اولین اقدام در کدام ساحت از ساحت‌های وجودی انسان؟ 

به عنوان مثال، از جهت انواع روابط انسان، شاید بتوان گفت، از جهت رابط? انسان با خدا، اولین اقدام درست کردن نماز است، و از جهت رابطه با اطرافیان، اولین اقدام ظلم نکردن است. در رابط? با کنترل رفتار نیز به سادگی نمی‌شود گفت که من اول باید چشم خود را کنترل کنم یا اول گوش یا زبان خود را کنترل کنم.

همچنین انسان غیر از اعمال و روابط مختلف، مراتب وجودی مختلفی هم دارد. یعنی علاوه بر مرتب? «عمل و رفتار»، در مرتب? «فکر و اندیشه» یا در مرتب? «احساسات و علایق» هم می‌تواند فعالیت‌هایی انجام دهد. در اینجا نیز پرسش‌هایی پدید می‌آید: آیا اولین اقدام، اقدام در مرحل? اندیشه است یا اقدام در مرحل? عمل و رفتار است یا اقدام در مرحل? گرایش‌ها و احساسات؟ در اینجا هم به سادگی نمی‌توان تعیین کرد که اولین اقدام در کدام مرتبه یا مرحله باید باشد.

البته از یک جهت گفته می‌شود اولین قدم، اقدام در مرحل? گرایش‌ها است. زیرا این یک واقعیت روشن است که تا وقتی انسان گرایش به فهمیدن یک مسئله یا انجام یک عمل نداشته باشد، به سراغ آن نمی‌رود. اما آنچه مسئله را پیچیده می‌کند، این است که خداوند انسان را بدون گرایش نیافریده، و از همان ابتدا فطرتاً در تمام انسان‌ها، گرایش‌هایی را قرار داده است. به همین دلیل است که در بسیاری از مواقع، اولین اقدام، اقدام در مرحل? گرایش‌ نیست. چون یک سلسله گرایشات خوب در انسان موجود هستند و نیاز به کسب آنها نیست. 

اولین قدم «مبارزه با نفس» پس از آگاهی: داشتن نگرش «بدترین دشمن» به نفس خود/باید یک برداشت بسیار بد و دشمنانه از نفس داشته باشیم
با هم? پیچیدگی‌های روح انسان که موجب شده معرفی اولین قدم بسیار سخت باشد، یک اقدام را به عنوان اولین قدم می‌توان معرفی کرد و آن هم اینکه انسان در مسیر مبارزه با هوای نفس، در اولین قدم به دنبال این باشد که نگرشی که به نفس باید پیدا کند، همان نگرشی باشد که به بدترین دشمن خود دارد. یعنی نگرش انسان به «نفسِ خود» و به «انانیت خود» باید به گونه‌ای باشد که او را موجود بسیار بدی بداند و از او یک برداشت دشمنانه داشته باشد.

آگاهی کفایت نمی‌کند؛ باید نگاه ما به نفس بسیار با ثبات و عمیق باشد و این نیاز به دقت و صرف وقت دارد؛ که ضمن مبارزه با هوای نفس باید انجام بگیرد. 

خیلی‌ها قبول ندارند که نفس آنها موجود بد و خطرناکی است و حتی با نفس خودشان رفیق هستند!
خیلی‌ها قبول ندارند که نفس آنها موجود بدی است و از آن احساس خطر نمی‌کنند و حتی با نفس خودشان رفیق هستند! در حالی که واقعاً باید این اتفاق برای ما بیفتد که نفس خودمان را دشمن خودمان بدانیم و این احساس و نگرش را داشته باشیم که گرایش‌های پست و نفسانی ما (که همان هوای نفس است) بسیار بد و خبیث هستند و اگر آن را دشمن خود ندانیم و با آن مبارزه نکنیم، به یک موجود لوس، نُنُر، بی‌منطق و خطرناک تبدیل خواهد شد.

پیامبر(ص): بدترین دشمن تو نفس توست/ برای مبارزه با نفس، باید ابتدا نفس را دشمن خود بدانیم

پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: «بدترین دشمن تو نفس توست که در درون توست؛ أَعْدَى عَدُوِّکَ‏ نَفْسُکَ‏ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک‏»(مجموع? ورّام/ج1/ص59) باید باور کنیم که نفس ما دشمنی است که می‌خواهد ما را ذلیل و نابود کند. نه تنها باید این نفس خطرناک را ارباب خودمان قرار ندهیم، بلکه حتی با او رفاقت و دوستی هم نباید داشته باشیم و حتی نسبت به او بی‌تفاوت هم نباید باشیم. چون بی‌اعتنایی و غفلت از این دشمن بی‌رحم و خطرناک، ما را بیچاره می‌کند. برای مبارزه با نفس، باید ابتدا نفس را طرف مقابل خود ببینیم و او را دشمن بدانیم، تا او را زمین بزنیم و الا او ما را به زمین خواهد زد. 

باید احساس خودمان را نسبت به نفس خود تغییر دهیم و او را واقعاً دشمن خود بدانیم؛ دشمنی که هر لحظه می‌خواهد به ما صدمه بزند و ما را ذلیل کند. نباید در خوش خیالی به سر ببریم و احساس امنیت کاذب ما را در دام دشمنی‌های پنهان او بیفکند.

امام کاظم(ع): مجاهده با نفس، مانند «جهاد با دشمن» بر تو واجب است/ای کاش صدا و سیما جنایات دشمن در منطقه را نشان می‌داد تا مردم بدانند دشمن یعنی چه؟

امام کاظم(ع) به یکی از یاران خود می‌فرماید: با نفس خودت مجاهده کن تا او را از هوی باز بداری که این کار مانند جهاد با دشمن بر تو واجب است؛ جَاهِدْ نَفْسَکَ لِتَرُدَّهَا عَنْ هَوَاهَا فَإِنَّهُ وَاجِبٌ عَلَیْکَ کَجِهَادِ عَدُوِّکَ»(تحف العقول/ص399)

ای کاش صدا و سیمای ما این راهبرد را می‌پذیرفت که جنگ منطقه و جنایات دشمن را یک‌مقدار بیشتر به مردم نشان می‌داد تا مردم بدانند دشمن یعنی چه؟ مثلاً یک مقدار به آن چندصد نفری که سر بریده شدند یا یکی یکی با گلوله کشته شدند، می‌پرداخت تا مردم ببیند و مفهوم «دشمن» را درک کنند.

دشمن‌شناسی و دشمن‌باوری خوبی نداریم/ ابلیس سعی می‌کند ما را از دشمن غافل کند/ هیچ آدم عاقلی به دشمنِ خونی و تا دندان مسلح خود بی‌اعتنایی نمی‌کند/ فیلمی که باید یک بار نگاه کنیم و بارها به آن فکر کنیم
ما دشمن‌شناسی و دشمن‌باوری خوبی نداریم و این‌گونه مفاهیم، کمی در ادبیات ما غریب هستند. ابلیس هم خیلی سعی می‌کند ما را خام کند و از دشمن غافل کند. الان که دشمن هست چرا نباید متوجه باشیم و چرا باید حضور او را نادیده بگیریم؟ هیچ آدم عاقلی به دشمن خونی و تا دندان مسلح خود بی‌اعتنایی نمی‌کند. هیچ آدم با شعوری در کنار دشمن بی‌رحم خود احساس امنیت نمی‌کند. 

آن فیلمی که نشان می‌دهد سر یک کشیش مسیحی را می‌بُرند باید یک بار نگاه کنیم و بارها به آن فکر کنیم. باید قیاف? آن کسی که خیلی راحت دارد سرِ آن کشیش را جدا می‌کند ببینیم که چگونه این کار را انجام می‌دهد تا رذالت و خباثت دشمن را باور کنیم. اگر چنین دشمنی به دست شما بیفتد او را نمی‌زنید؟ امام صادق(ع) می‌فرماید: «نفس ما بدتر از آن دشمن است». باید این برای ما جا بیافتد که نفس ما دشمن ماست و باید همان‌طور که دشمن خود را می‌زنیم، نفس خودمان را هم بزنیم و آن را ذلیل کنیم. 

اگر بفهمیم دشمن‌ترین دشمن‌، نفس ماست تحمل دشمنی‌های مؤمنین به ما، برای‌مان آسان خواهد شد
امیرالمؤمنین(ع) در وصیت خود می‌فرماید: «الله الله در جهاد با نفس که دشمن‌ترین دشمنان با شماست؛ وَ اللَّهَ اللَّهَ‏ فِی‏ الْجِهَادِ لِلْأَنْفُسِ؛ فَهِیَ‏ أَعْدَى‏ الْعَدُوِّ لَکُم‏»(دعائم الاسلام/2/352) اگر ما بفهمیم که دشمن‌ترین دشمن‌مان نفس ماست، تحمل دشمنی‌های مختصر مؤمنین در اطراف ما برایمان آسان خواهد شد. البته حساب کفار و منافقان معاند که با اسلام و مسلمین دشمنی دارند جداست؛ با آنها هم باید دشمنی کرد.

امیرالمؤمنین(ع): آغاز گناهان، تصدیق نفس و اعتماد به آن است
امیرالمؤمنین(ع) در ادام? وصیت خود می‌فرماید: «ابتدا و آغاز گناهان تصدیق کردن نفس (یعنی نفس خود را تکذیب نکنیم و فکر کنیم نفس ما خوب است و خطری ندارد) و تمایل پیدا کردن و اعتماد به هوای نفس است؛ وإنَّ أوَّلَ المعاصِی تَصدِیقُ النَّفسِ، والرُّکُونُ إلى الهَوَى‏»(دعائم الاسلام/2/352) لازم? ترک این اولین گناه این است که ما ابتدا نفس را تکذیب کنیم یعنی با آن بد بشویم.

غیر از دشمن گرفتن نفس، باید به زشت بودن نفس هم توجه کنیم/ نفس انسان یک موجود خبیث، کثیف، بی‌حیا و طغیانگر است
بنابراین اولین قدم ما تکذیب کردن نفس و دشمن گرفتن آن است. اما غیر از دشمن گرفتن نفس، باید به زشت بودن نفس هم توجه کنیم. نفس انسان یک موجود خبیث، کثیف، بی‌حیا و طغیانگر است. وقتی می‌گوییم نفس بد، منظورمان همان بخش پست نفس است که تمایل به دنیا دارد، و الّا روح انسان مراتب بسیار زیبایی هم دارد که خداگونه است. 

خداوند متعال در حدیث معراج خطاب به حبیب خود رسول اکرم(ص) می‌فرماید: «ای احمد! با خوش‌پوشی و خوش‌لباسی و غذاهای لذیذ و خوش‌نشینی مأنوس نباش و خود را زینت نده و به سراغ این کارها نرو، نفس محل هم? بدی‌هاست و نفس رفیق هر بدی‌ای است. تو او را به طاعت می‌کشانی و او تو را به معصیت می‌کشاند و تو را وادار می‌کند کارهای بد انجام دهی، وقتی سیر می‌شود طغیان می‌کند و وقتی گرسنه می‌شود شکایت می‌کند و وقتی فقیر می‌شود غضب می‌کند و عصبانی می‌شود و وقتی غنی می‌شود تکبر می‌کند (غنی شدن هم فقط با مال نیست، با هر چیزی ممکن است احساس غنی شدن پیدا کند؛ مثلاً گاهی کافی است که نفس انسان ببیند حقّ با اوست، بلافاصله تکبر می‌کند) ؛یَا أَحْمَدُ لَا تَتَزَیَّنُ‏ بِلِینِ اللِّبَاسِ وَ طِیبِ الطَّعَامِ وَ لَینِ الْوَطَاءِ فَإِنَّ النَّفْسَ مَأْوَى کُلِّ شَرٍّ وَ هِیَ رَفِیقُ کُلِّ سُوءٍ، تَجُرُّهَا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ تَجُرُّکَ إِلَى مَعْصِیَتِهِ وَ تُخَالِفُکَ فِی طَاعَتِهِ وَ تُطِیعُکَ فِیمَا تَکْرَهُ وَ تَطْغَى إِذَا شَبِعَتْ وَ تَشْکُو إِذَا جَاعَتْ وَ تَغْضَبُ إِذَا افْتَقَرَتْ وَ تَتَکَبَّرُ إِذَا اسْتَغْنَتْ»(الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة/ص383)

مَثَل نفس مَثَل شترمرغ است، خیلی می‌خورد ولی نه بار می‌کشد و نه پرواز می‌کند/ مثل نفس، مثل خَرزهره است
در ادام? این حدیث قدسی می‌فرماید: «مَثَل نفس مَثَل شترمرغ است، خیلی غذا می‌خورد ولی نه بارکشی می‌کند و نه پرواز می‌کند و هیچ خدمتی انجام نمی‌دهد و مَثَل نفس مَثَل خر‌زهره (نام درختچه‌ای سمی و همیشه‌سبز) است که ظاهرش زیبا ولی بسیار تلخ و بدمزه است؛ مَثَلُ النَّفْسِ کَمَثَلِ النَّعَامَةِ؛ تَأْکُلُ الْکَثِیرَ وَ إِذَا حُمِلَ عَلَیْهَا لَا تَطِیرُ وَ مَثَلُ الدِّفْلَى‏ لَوْنُهُ حَسَنٌ وَ طَعْمُهُ مُرٌّ»

روزی ظرف فالوده‌اى خدمت امیر المؤمنین(ع) آوردند و در برابر آن حضرت گذاشتند. امام(ع) به صافى و زیبایى آن نگریست و انگشت خود را به آن زد و آن را چشید، و فرمود: همانا حلال، پاک و نیکوست و این حرام نیست، امّا من خوش ندارم نفْسِ خود را به چیزى عادت دهم که تاکنون بدان عادت نداده‌ام. این ظرف را از جلو من بردارید. پس، آن را برداشتند. ( اُتِیَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام بِخِوانِ فالوذَجٍ ، فوُضِعَ بَینَ یَدَیهِ فنَظَرَ إلى صَفائهِ و حُسنِهِ ، فوَجِئَ بِإصبَعِهِ فیهِ حَتّى بَلَغَ أسفَلَهُ ، ثُمَّ سَلَّها و لَم یَأخُذْ مِنهُ شَیئا، و تَلَمَّظَ إصبَعَهُ و قالَ: إنَّ الحَلالَ طَیِّبٌ و ما هُوَ بِحَرامٍ، و لکِنّی أکرَهُ أن اُعَوِّدَ نَفسی ما لَم اُعَوِّدْها، اِرفَعوهُ عَنّی، فرَفَعوهُ؛ محاسن /2/409)

امام صادق (ع) به نقل از پدرانش فرمود: مقدارى خَبیص(حلوایى تهیه شده از آرد و خرما و کشمش و روغن) خدمت امیرالمؤمنین(ع) آوردند، حضرت از خوردن آن خوددارى ورزید. عرض کردند: آیا آن را حرام مى دانید؟ فرمود: نه، اما می‌ترسم نفْسم به آن علاقه‌مند شود و به دنبال آن بروم.(عَنْ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع أُتِیَ بِخَبِیصٍ فَأَبَى أَنْ یَأْکُلَهُ فَقَالُوا لَهُ أَ تُحَرِّمُهُ قَالَ لَا وَ لَکِنِّی أَخْشَى أَنْ تَتُوقَ إِلَیْهِ نَفْسِی فَأَطْلُبَهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ- أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها(امالی مفید/134 و الغارات/1/59) مشابه همین داستان را برای حضرت رسول(ص) نیز نقل کرده‌اند (محاسن/2/409)

درواقع حضرت امیر(ع) چون خیلی خوشمزه بود نخوردند، و توضیح دادند که اگر من اینجا به خواست? نفس خودم پاسخ مثبت بدهم این نفس پُررو می‌شود و جاهای دیگر شروع می‌کند به نِق زدن و زیاده‌خواهی کردن، و بعد دیگر انسان از پس آن برنمی‌آید. 

«گربه را دم حجله باید کشت» دربار? نفس باید انجام شود/ از همان اول باید در مقابل خواسته‌های نفس ایستاد و الّا لوس و پُررو می‌شود و دیگر از عهد? آن برنمی‌آییم
باید از همان ابتدا به نفس خودمان جواب منفی بدهیم و الا این نفس، لوس و نُنُر و پُررو می‌شود و بعد جاهای دیگر شروع می‌کند به نِق زدن و دیگر از عهد? آن برنخواهیم آمد؛ خواسته‌هایش هم تمامی ندارد و تا انسان را بدبخت نکند دست بردار نیست. پس آدم عاقل کسی است که از همان اول در مقابل خواسته‌های نفس خود بایستد، و آخر کار او را ببیند.

اینکه می‌گویند: «گربه را دم حجله باید کشت» دربار? نفس باید انجام شود. روی نفس را از همان اول باید کم کنیم و الا وقتی قدرت پیدا کند دیگر از پسِ آن برنمی‌آییم. نفس پُررو، زود عصبانی می‌شود، دیر می‌بخشد، کینه‌ای می‌شود، زودرنج خواهد شد، دیر لذت می‌برد، زود شاکی می‌شود، و هزاران خصلت بد دیگر پیدا می‌کند که آدم را بیچاره خواهد کرد.

چرا در درس و بحث‌های معنوی و اخلاقی همیشه به سراغ امور فرعی برویم؟!
در درس و بحث‌های معنوی و اخلاقی چرا همیشه به سراغ امور فرعی یا سرشاخه‌ها برویم و روی آنها کار کنیم؟ مثلاً چرا باید ابتدا به سراغ «شُکر» برویم که با هم صحبت کنیم و همه هم خوششان بیاید ولی بعد هم هیچ‌کس شاکر نشود و آخرش هم بگوییم «شُکر عجب چیز خوبی است! ای‌ کاش ما هم بتوانیم شاکر بشویم!» مگر این نفسِ سرکش و خبیثی که داریم به ما اجازه می‌دهد شاکر بشویم؟!

چرا باید ابتدا در مورد موضوع «صبر» صحبت کنیم؟ مگر این نفس لوس و نُنُر ما قبول می‌کند که ما اهل صبر بشویم؟ ما وقتی می‌توانیم دربار? مفاهیم زیبا و خوبی مثل «شُکر»، «صبر»، «سخاوت» و ... صحبت کنیم که مسیر اصلی -یعنی مبارزه با هوای نفس- را طی کنیم؛ در این صورت سخن گفتن از هر فضیلتی برای ما مفید خواهد بود و تذکرات موثری خواهند بود؛ به خودمان خواهیم گفت: «من چون مبارزه با هوای نفس نکرده‌ام، بی صبر شدم، ناشاکر شدم، با سخاوت نشدم و ...»


      

یوزارسیف در راه مدرسه


دیروز با حضور خانواده شهدای هسته ای از لوازم التحریر ایرانی روشنا حاوی تصاویر شهدا و مفاخر ایرانی و اسلامی رونمایی شد. این لوازم التحریر ایرانی اسلامی با استقبال مخاطبان در روزهای اول روبرو شده است.

یوزارسیف در راه مدرسه



      

گناهی به نام \رضایت به گناه\

گناهی به نام "رضایت به گناه"  
آنکس که در کار باطل دخالت دارد و گناه می کند: یکی گناه عمل و یکی گناه رضایت به گناه.

 رضایت به گناهِ گنهکار و خاموشی در برابر گناه نیز از عوامل زمینه ساز اجتماعی گناه است و نقش به سزایی در پیدایش و استمرار گناه دارد.
 

خداوند به یهودیان زمان پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم که به پیامبر کُشی اجدادشان راضی بودند می فرماید، «شما قاتل هستید!» چنانکه این مطلب در آیه 183 آل عمران آمده است.
 

امام صادق(ع) آنان را که در عصر ایشان به قتل امام حسین(ع) در کربلا خشنود بودند قاتل معرفی کرد و با استناد به آیه مذکور فرمود: رضایت به قتل، انسان را در صف قاتلین قرار می دهد.1
 

در جریان کشتن ناقه ی صالح با اینکه قاتل یک نفر بود خداوند همه قوم ثمود را مشمول عذاب نمود و کشتن ناقه را به همه ی آنها نسبت داده و فرمود: «فَعَقَروها»2
 

امیرمؤمنان علی علیه السّلام در تبیین این موضوع می فرماید:
«ناقه ی صالح را یک نفر از پای درآورد اما خداوند همه ی آن قوم را مجازات کرد چرا که همه به آن راضی بودند.»
 

امیرمؤمنان علی(ع) فرمودند:
«آنکس که به کار جمعیتی راضی باشد همچون کسی است که در کار آن قوم دخالت و شرکت دارد و آنکس که در کار باطل دخالت دارد و گناه می کند: یکی گناه عمل و یکی گناه رضایت به گناه.»3

 

رسول اکرم(ص) فرمودند:
«هرگاه گناهی در زمین پدیدار شود آنکس که در کنار گناه ناظر و حاضر است ولی از آن متنفر می باشد مانند کسی است که از آن گناه غایب است. و کسی که از گناه غایب (و دور) است ولی به آن خشنود و راضی است مانند کسی است که در انجام آن گناه حاضر و شریک است.»4

در بعضی از زیارتنامه ها از جمله در زیارت اربعین می خوانیم:
«خدا لعنت کند امتی را که جریان قتل تو را شنید و به آن راضی شد.»

 

پی نوشت ها:
1. وسائل الشیعه، ج11، ص412 و 509.
2. سوره هود، آیه 65؛ سوره شعراء، آیه 157؛ سوره شمس، آیه 14.
3. نهج البلاغه، حکمت 154، وسائل الشیعه، ج11، ص411.
4. نهج الفصاحه، حدیث 223؛ وسائل الشیعه، ج11، ص410.
5. گناه شناسی، ص116، 117.

منبع: جام نیوز


      

بسیجی خمینی از تیر خلاص نمیترسد

بسیجی خمینی از تیر خلاص نمی‌ترسد 
دلم می خواست پهلویم را با نیزه بشکافند، حمزه شدن را تجربه کنم، گلویم را بشکافند حسین شدن، دست‌هایم را جدا کنند، عباس شدن، که این همه را خدا بر من بخشید و من از خدا خواستم زینب بشوم تا پیام استکبارستیزی‌ام را در تاریخ جاری کنم.

 صدای هلهله و خوش‌حالی عراقی‌ها در میدان جنگ در میان صدای شنی تانک‌ها، دنیای غریبی را ساخته بود. صورتم هنوز به خاک چسبیده بود و می‌دانستم صحنه‌های هولناک‌تری در پیش دارم. سایه شوم یک بعثی عراقی، برای لحظاتی، روی رمل‌ها مقابل دیدگانم نقش بست. خودم را برای هر شکنجه‌ای آماده کرده بودم. چنگال‌هایش را پشت گردنم انداخت و مرا از جا کند. همین‌‌طور مرا می‌کشید. پاهایم دیگر رمقی نداشت و کشاله رانم از هم گسسته بود. خون همه جای بدنم را گرفته بود. کمی بعد مرا در جمع یاران اسیرم، روی زمین پرت کرد.

بچه‌ها با حالتی غریبانه روی رمل‌ها افتاده بودند و هیچ نمی‌گفتند. دشمن آرزو به دل مانده بود که یکی از بچه‌ها بنالد و بگرید یا آب طلب کند. یکی‌یکی دست‌ها را از پشت، به هم گره زدند و به هم وصل کردند. آن‌ها نمی‌دانستند که با بستن بچه‌ها به یک‌دیگر چه خدمت بزرگی به ما می‌کنند. حالا دیگر ما همه یکی شده بودیم. امدادگرها آمدند و زخم‌ها را مچاله کردند و رفتند. سرباز عراقی با ترس از افسران بعثی، با عجله، تکه‌ای باند را دور رانم پیچید، اما نه جای زخم گلوله که ده سانت دورتر از جای گلوله‌ها. هر بار که باند را می‌پیچاند، سر می‌چرخاند و از ترس چیزی می‌گفت و با چشمانش به افسرهای کلاه قرمز اشاره می‌کرد. انگار از آن‌ها می‌ترسید. کمی بعد، متوجه موضوع مهمی شدیم. سربازانی که در خط اول جنگ قرار داشتند، بعضی‌شان از شیعیان عراقی بودند که با زور و تهدید آمده بودند.

همه آن‌هایی که شیعه بودند را از رفتارشان می‌شد، شناخت. ردیف‌به‌ردیف روی رمل‌ها افتاده بودیم.

تابش مستقیم آفتاب سوزان شلمچه، حکایت از رسیدن ظهر داشت. اولین نماز اسارت را با دستان بسته و صورت‌ روی خاک، با اشک خواندیم. گریه‌مان از ترس نبود، که از عبودیت خالصانه بود. یک ساعتی از اسارت گذشت و ما هم‌چنان روی رمل‌ها، زیر آفتاب گرم تابستان شلمچه افتاده بودیم. از دور، چند ماشین جنگی به‌سوی ما ‌آمدند. فرمانده‌های بعثی آمده بودند تا اسرا را ببینند و به مافوق‌های‌شان گزارش پیروزی بدهند. ماشینی ایستاد و فرمانده‌شان که هیبت زشت و صورت پف‌کرده‌ای داشت و عینک دودی زده بود، به اسرا نزدیک شد. سربازان عراقی، اطراف فرمانده بعثی جمع شده بودند و هلهله و شادی می‌کردند، تفنگ‌های‌شان را به هم می‌زدند، پوتین به خاک می‌کوبیدند و هورا می‌کشیدند. اسیر بسیجی برای آن‌ها یک برگ برنده بود؛ یک فرصت بود؛ یک غنیمت بود؛ تانک و تفنگ که به‌دردشان نمی‌خورد.

فرمانده بعثی نیم‌نگاهی به ما انداخت. یاد تعزیه‌های روستا در محرم افتادم. شمر هیبتی به شکل شیطان داشت؛ مثل همین افسر بعثی، سرخ‌چشم و بلندقد با چشمان ورقلمبیده، دور میدان، شمشیر به‌دست نعره می‌کشید: منم شمر‌بن ذی‌الجوشن. از دور معلوم بود که خیلی خشمگین است. از ماشین که پایین پرید، سربازها دورش حلقه زدند. با عصبانیت و خشم چنگ انداخت و اسلحة یکی از سربازها را گرفت. وقتی کلاش را کشید، چون بند اسلحه توی دست سرباز گره خورده بود، سرباز با سر به زمین خورد. فرمانده بعثی لگد محکمی به پهلوی سرباز زد و غرید. چرخی زد و خودی نشان داد و باخشم به عربی چیزهایی گفت. معلوم بود که بسیجی‌ها بدجوری حالش را گرفته‌اند. همان‌طور که به‌سوی ما می‌آمد، یک رگبار هوایی شلیک کرد که ما را بترساند. بعد با غضب آمد و روبه‌روی ما ایستاد. بچه‌ها زل زده بودند که ببینند چه خواهد کرد. افسر بعثی با پوتین‌هایش زخم و جای گلوله‌های روی تن بسیجی‌ها را لگد کرد. بعد به‌سمت من آمد. هیچ‌کس کم نیاورده بود. هیچ‌کس ننالیده بود و این، خشم او را صدچندان می‌کرد. آرزو داشت بچه‌ها با زاری و گریه به پایش بیفتند و التماس کنند. من چون آخرین نفری بودم که اسیر شده بودم. ته صف قرار داشتم. آن‌جا برای من مثل ته دنیا بود. فرمانده بعثی آمد و رو‌به‌رویم ایستاد. شاید این یک توفیق الهی بود که باز آزمایش دیگری را بگذرانم. کلاشینکف را گذاشت رو پیشانی‌ام. روی زمین به پهلو افتاده بودم. در هوای سوزان خردادماه شلمچه، از تشنگی، لب‌هایم به هم چسبیده و خشکیده‌ بود. همه نگاه‌ها به من بود. همه منتظر صدای شلیک تفنگ بودند. رفقا چشم‌ها را بسته بودند. نمی‌خواستند آخرین لحظه را ببیند. من شهادت خیلی از هم‌رزمانم را دیده بودم، اما نوعی دیگر، نه تیر خلاص. نترسیدم و کلمه‌ایی نگفتم. در دلم گفتم اگر قرار است این‌جا شهید شوم،‌ خدا این‌طور خواسته و من تسلیم اراده اویم. در چشمانش پیدا بود که می‌خواهد التماس کنم تا مرا نکشد. زل زدم به دستانش. شروع کردم به خواندن شهادتین.

نفس‌ها در سینه حبس شده بود. من حتی پلک هم نزدم. صدای تپش قلبم را می‌شنیدم. ثانیه‌ها به سختی می‌گذشت. او هنوز منتظر بود که من به التماس بیفتم و گریه کنم تا مرا نکشد. هیچ‌وقت چنین آرامشی را حس نکرده بودم. آرامشی که داشتم، همه وجود آن بعثی را پر از خشم کرده بود. من فقط نگاهش می‌کردم و منتظر شلیک بودم. زل زدم به انگشتانش که رفت روی ماشه و خلاصی ماشه را هم کشید. شاید یک ثانیه به شهادتم مانده بود که ناگهان یک هواپیمای ایرانی بالای سرمان ظاهر شد و شروع کرد به تیراندازی‌ و انداختن بمب. عراقی‌ها با وحشت و ترس گریختند و بچه‌ها شروع کردند به صلوات و تکبیر و یا حسین گفتن. همه فرار کردند توی سنگرها و پناه گرفتند. فرمانده‌شان هم که از ترس می‌لرزید، فرار کرد. مدتی که گذشت و هواپیما‌های ایرانی رفتند، همه ریختند بیرون و فرمانده‌شان سریع پرید توی ماشین فرماندهی و فرار کرد. تحقیر شده بودند؛ از افسر ارشد تا سرباز‌ها؛ و ما خنده‌مان گرفته بود. می‌ترسیدند که دوباره هواپیماهای ایرانی برگردند. ایفاها آمدند تا کاروان اسرا را سوار کنند. سوار شدن روی آن ایفاها، برای ما که دست‌ها‌ی‌مان را بسته بودند و خسته و بی‌رمق و تشنه بودیم، خیلی سخت بود. نفر اول به هر سختی بود، خودش را بالا کشید. فاصله سیم‌ها کوتاه بود و سوار شدن پشت ایفا را به‌شدت زجرآور می‌کرد. چند نفری سوار شدند، نفر پنجم که کمی چاق بود، از لبه ایفا پرت شد پایین و همه را دنبال خودش کشید. سیم‌ها دست بچه‌ها را بریده بود و زخم تا استخوان رسیده بود. یکی که پرت می‌شد، همه را دنبال خودش می‌کشید.

به هر مصیبتی بود، سوار شدیم و ماشین حرکت کرد. نمی‌دانستیم در مرحله‌ بعد کجا و چه سرنوشتی در انتظار ماست. باید برای آزمونی مهم‌تر و راهی سخت‌تر آماده می‌شدیم. از کنار خاک‌ریزها و کانال‌ها گذشتیم تا رسیدیم به خط سوم خودشان در پشت یک خاک‌ریز بلند. خیلی از بچه‌های دیگر هم اسیر شده بودند و با دست‌های بسته، روی خاک افتاده بودند.

عصر چهارم خرداد، هوا به‌شدت گرم و سوزان بود. موقع پیاده شدن، باز همان حکایت سوار شدن تکرار شد. یکی که پایین می‌پرید، نفر بعدی چنان دردی در وجودش می‌ریخت که قابل توصیف نیست.

نیروهای عراقی در این‌جا بسیار وحشی‌تر و تندخوتر بودند. مدام فحاشی می‌کردند و کتک می‌زدند. ذره‌ای انسانیت در وجوشان نبود. دریافتیم که هرچه به نقطه امن‌تری برسیم، با خشونت بیش‌تری با ما رفتار خواهد شد. از هر کجا که اسیر گرفته بودند، همه را برای اعزام به بصره در پشت این خاک‌ریز بلند جمع می‌کردند. جمع زیادی از رزمندگان بسیجی، از همه شهر‌ها، آن‌جا پشت خاک‌ریز، همه را به هم بسته بودند؛ هر چهل یا پنجاه نفر با هم. معلوم بود که هر دسته متعلق به یک گردان و در یک موقعیت اسیر شده‌اند. بعثی‌ها مدام دورمان می‌چرخیدند و به هر اسیری که می‌رسیدند، لگدی نثارش می‌کردند.

ستونی از عراقی‌ها به ما نزدیک شد. یک جیپ فرماندهی هم با کلی سرباز و فرمانده ارشد بعثی که کلاه کج‌قرمزی داشت، از دور نمایان شد. نزدیک که شد، از ماشین پرید بیرون و کلتش را کشید. یک تیر هوایی شلیک کرد. بچه‌ها همه کنار خاک‌ریز با دست‌های بسته افتاده بودند. از کنار اسیران که گذشت، یک عالمه سرباز دورش می‌پلکیدند و شادی می‌کردند. بسیار عصبانی و خشن راه می‌رفت. همین‌طور که می‌رفت، دست انداخت و یک کلاش از بغل یک سرباز بیرون کشید. از کنار اسرای دیگر گذشت و همة بچه‌ها را ورانداز کرد. بعد راهش را کج کرد سمت گروه ما که همه، دور هم جمع شده بودیم. من همیشه ته صف بودم. مقابل جمع ما ایستاد و نگاهی کرد، بچه ها همه به طرف من نگاه کردند و با ایما و اشاره، لبخند غریبی زدند، به من فهماندن که یک‌راست میاد روی کله تو!

فرمانده عراقی یک تیر هوایی پراند و آمد وسط. چرخید و چند لگد به پهلوی بچه‌ها زد و آمد سمت من. شروع کردم به شمارش معکوس: هفت، شش، پنج، چهار... . مقابل من ایستاد. کلاش را گذاشت روی پیشانی من و چند کلمه به عربی بلغور کرد. معلوم بود که دل پری داشت. قنداق را کشید عقب و نوک کلاش را محکم کوبید روی پیشانی‌ام. دردی عمیق توی سرم پیچید. اما صدایی از حنجره‌ام خارج نشد. همه بچه‌ها زل زده بودند به من. این دیگر چه حکایتی است که رفتم زیر تیغ تیر خلاص دوم؟! دیگر این بار همه مطمئن بودند شهید می‌شوم.

من ذره‌ای دلواپس نبودم. با خودم گفتم اگر حکم خدا این باشد که من به‌دست این شقی‌ها شهید شوم، باکی نیست و اگر خدا نخواهد، باز یک بار دیگر مورد امتحان الهی قرار گرفته‌ام. نگاه افسر بعثی به چشمان من بود. دلش می‌خواست التماس کنم و بگویم که مرا نکش؛ اما کلمه‌ای نگفتم. با عصبانیت اسلحه را گذاشت روی پیشانی‌ام. ذره‌ای نترسیدم و بی‌خیال نگاهش کردم. هر چه ثانیه‌ها می‌گذشت، عصبانیتش بیش‌تر فوران می‌کرد. انگشتش را برد روی ماشه.

در دلم آخرین لحظه‌ها را مرور کردم و شهادتین را خواندم؛ اما تا خواستم بگویم سلام بر حسین شهید، ناگهان یک سرباز پرید مقابل پاهای فرماندهش و شروع کرد به گریه و زاری. پاهایش را چسبیده بود و پوتینش را می‌بوسید. هرگز این لحظات را فراموش نمی‌کنم. سرباز چنان به التماس افتاده بود که من دلم برایش سوخت. دلم می‌خواست بگویم منت‌کشی نکن؛ بگذار شلیک کند. اما آن سرباز نگذاشت. حیرت همه وجود هم‌رزمانم را گرفته بود و من از حکمت این‌که باید زنده بمانم متحیر. بعد بقیه سربازها هم به کمک آن سرباز آمدند، فرمانده هم از تیر خلاص منصرف شد و پشت جیپ سوار شد و از منطقه دور شد. من ساکت بودم و با همه وجود تسلیم محض در برابر ارادة خداوند که باید زینب شدن را تجربه کنم.

منبع: فارس


      

انتقاد قرائتی از سیستم آموزشی

انتقاد قرائتی از سیستم آموزشی 
رئیس ستاد اقامه نماز کشور گفت: ما در حال حاضر مشکلی از نظر علمی در دنیا نداریم بلکه مسئله اصلی سیستم آموزشی ما در نبود تهذیب نفس و اخلاق است.

حجت السلام محسن قرائتی سه شنبه شب همایش سراسری اساتید بسیجی کشور در مشهد با بیان اینکه در اسلام چیزی به عنوان فارغ التحصیل ندارد و این جمله باید از فرهنگ ما حذف شود افزود: حیف است که اساتید دانشگاه فقط برای حق التدریس کار کند.

وی افزود: معلمی شغل ملائکه و پیامبران است و اساتید افرادی هستند که بر روی فکر و ذهن انسان ها کار می کنند و این انسان ها اگر انسان باشند انسانیتشان تا قیامت ادامه خواهد یافت.

حجت الاسلام قرائتی با بیان اینکه استاد و دانشجو باید با یکدیگر دوست باشند اظهار کرد: مشکل امروز ما در دادن مدرک نیست آنچه برای ما مشکل ایجاد کرده نبود جوهر در بین برخی از اساتید دانشگاه است.

رئیس ستاد اقامه نماز کشور گفت: اگر چند نفر مانند شهید رجایی و شهید نواب صفوی داشتیم بسیاری از مشکلاتمان حل می شد.

وی بیان کرد: نباید شرایط به گونه ای باشد که اساتید در دانشگاه ها برای خودشان شانی قائل شوند که آن شان باعث جدایی انها از دانشجویانشان شود و دانشجویان نیز فقط بخاطر نمره به استادشان سلام کنند.

حجت الاسلام قرائتی تاکید کرد: ما در اسلام چیزی به عنوان فارغ التحصیل نداریم و این جمله باید از فرهنگ ما حذف شود چرا که خداوند در قرآن کریم می فرماید:« علم همه شما به اندازه یک ذره است».و هیچ کدام از ما نباید فکر کنیم حالا با گرفتن یک مدرک دیگر از علم آموزی بیشتر بی نیاز هستیم.

وی یادآور شد: اساتید ما در دانشگاه ها باید قالب ساز باشند نه قالب پذیر و در این راه باید از قرآن و آیات نورانی آن نهایت استفاده را ببرند.

وی تصریح کرد: ما در آیات نورانی قرآن کریم مبانیی داریم که حتی به فکر دنیا هم نمی رسد و از آن جمله وجود دو هزار و 700 آیه حقوقی است که تمام حقوق انسانها را در بر می گیرد.

رئیس ستاد اقامه نماز کشور بیان کرد: اساتید باید در شهر های خودشان جلساتی را برگزار کنند که در آن جلسات به متن قرآن پرداخته شود تا با تبیین درست مبانی قرآنی نور هدایت بر قلب جوانان تابیدن بگیرد و در این صورت بسیاری از مشکلات ما حل خواهد شد.

وی همچنین با انتقاد از اختلاط در دانشگاه ها گفت: ما اصلا به اسلامی بودن یا نبودن این مسئله کاری نداریم امام بنده می خواهم بدانم جوانی که می خواهد درس یاد بگیرد آیا نباید حواسش به آموختن باشد و تمرکز داشته باشد حال انکه وجود دختر و پسر در کنار هم از این تمرکز جلوگیری خواهد کرد.

وی تصریح کرد: مشکل ما در آموزش و پرورش جوانانمان نبود جوهر است و ما نتوانستیم آنگونه که باید مزه دین را به جوانانمان بچشانیم.

وی افزود:  امروز می بینیم که بچه ها هر چه بیشتر درس می خوانند ادبشان نسبت به والدین کمتر می شود به گونه ای که ادب یک بچه دبستانی بیشتر از دبیرستانی و ادب دبیرستانی بیشتر از یک دانشجو است حال آنکه اگر ما در آموزش وپرورشمان موفق بودیم نباید شرایط اینگونه می بود.

حجت الاسلام قرائتی همچنین با اشاره به مبانی اسلامی گفت: نمی دانم این همه تعطیلی به چه کار ما می آید حال آنکه خداوند در قرآن می فرماید« حتی روز های جمعه هم تعطیل نکنید مگر برای نماز جمعه» و ما امروز با سه ماه تعطیلی در فصل تابستان و 18 روز تعطیلات عید نوروز و تعطیلات فراوان دیگر در طول سال مواجه هستیم.

منبع: مهر


      

انتقاد مدیر حوزه های علمیه از آشپزخانه open

انتقاد مدیر حوزه های علمیه از آشپزخانه open
متأسفانه همانگونه که جامعه ما از نظر رفتاری، مقلد دنیای غرب می شود، در ساخت و سازها، معماری و سبک زندگی هم از فرهنگ غربی تقلید شده است و برای مثال می توان به آشپزخانه های به اصطلاح اُپن open در خانه ها اشاره کرد که حریم زن خانه و خانه دار را دچار خدشه می کند.

 مدیر حوزه های علمیه سراسر کشور با بیان این که در فقه شیعی و اسلامی، خصوصیات یک مسکن و خانه دینی مطرح شده است، گفت: انبوه سازان مسکن و ساختمان و فعالان بخش مسکن، باید یک دوره در مباحث فقهی مربوط به بخش ساخت مسکن شرکت کرده و آموزه های دینی موجود در این خصوص را فرا گیرند.
 

به گزارش  قم نیوز، آیت الله سیدهاشم حسینی بوشهری پیش از ظهر دوشنبه در دیدار دبیر کل جامعه اسلامی کار آفرینان ایران اسلامی و جمعی از کارآفرینان و انبوه سازان مسکن و ساختمان کشور، اظهار داشت: تلاش در جهت خانه سازی مردم تلاشی با ارزش است، اما باید توجه ویژه انبوه سازان مسکن و ساختمان معطوف به رعایت ضوابط معماری اسلامی – ایرانی باشد.
 
وی افزود: دولت و مسئولان کشوری باید از انبوه سازان مسکن و ساختمان، کار آفرینان و هر شخص یا گروهی که سهم مهمی در اشتغال کشور دارد حمایت لازم و جدی داشته باشند، چرا که از دغدغه های مهم اسلام و پیشوایان دینی ما زندگی مردم است.
 
مدیر حوزه های علمیه با اشاره به کارهای مهم صورت گرفته در بخش مسکن و ساختمان در شهر قم، گفت: اخیرا مشاهده می کنیم که ساخت و سازهای بسیار زیادی در منطقه پردیسان و در فاصله قم و کهک صورت گرفته به گونه ای است که انسان را به شگفتی وا می دارد اما نکته ای که باعث نگرانی است، عدم توجه به معماری اسلامی - ایرانی است.
 
آیت الله حسینی بوشهری تصریح کرد: ساخت و سازهای فعلی که در کشور صورت می گیرد، مبتنی بر معماری اسلامی – ایرانی نیست، چرا که همانگونه که در کتب فقهی ما آمده، ساخت و ساز مسکن بر اساس موازین اسلامی، همراه با یک حجب و حیاء و یک حریم نگهداری از خانه و خانواده است و امروز متأسفانه این حالت در فضای ساخت و ساز مسکن ما وجود ندارد.
 
وی گفت: متأسفانه همانگونه که جامعه ما از نظر رفتاری، مقلد دنیای غرب می شود، در ساخت و سازها، معماری و سبک زندگی هم از فرهنگ غربی تقلید شده است و برای مثال می توان به آشپزخانه های به اصطلاح اُپن open در خانه ها اشاره کرد که حریم زن خانه و خانه دار را دچار خدشه می کند.
 
معاون جامعه مدرسین حوزه علمیه قم تأکید کرد: بالاخره باید یک ایست محکم به این گونه ساخت و سازها داده شود؛ مخصوصا در شهر قم که عُش آل محمد(ص) است؛ روزانه شاید نمایندگانی از بیش 100 کشور دنیا که طلاب علوم دینی هستند در شهر قم تردد می کنند و با دیدن ساخت و سازهای شهر قم می خواهند اُلگویی را از این شهر به دنیا معرفی کنند، اما وقتی ساخت و سازهای ما بر اساس موازین اسلامی نباشد آن ها نمی توانند ما را به عنوان اُلگو بشناسند.
 
 
آیت الله حسینی بوشهری اضافه کرد: این امر دغدغه جدی متولیان دینی و دلسوزان اسلام است و به این جهت باید همایش هایی برگزار کرد و در آن همایش ها، علاوه بر نظرات متخصصان مسکن و ساختمان، نظرات کارشناسان دینی و فقهی در خصوص ساخت مسکن و ساختمان مطرح گردد.
 
مدیر حوزه های علمیه سراسر کشور، با بیان این که در فقه شیعی و اسلامی خصوصیات یک مسکن و خانه دینی مطرح شده است، گفت: انبوه سازان مسکن و ساختمان و فعالان بخش مسکن، باید یک دوره در مباحث فقهی مربوط به بخش ساخت مسکن شرکت کرده و آموزه های دینی موجود در این خصوص را فرا گیرند.
منبع: پارسینه


      

توصیه امام علی(ع) برای حفظ زیبایی زن

 توصیه امام علی(ع) برای حفظ زیبایی زن 
وقتی به فلسفه و ریشه ی بی حجابی می نگریم، می بینیم، حجاب از عوامل خوشبختی است و موجب سلامتی روحی و روانی و تکامل فرد و جامعه می گردد و برهنگی و بدحجابی، سقوط و انحطاط معنوی و فکری و پیامدهای شوم بیماری روانی و در نهایت جسمی را به ارمغان می‌آورد.

وقتی به فلسفه و ریشه ی بی حجابی می نگریم، می بینیم، حجاب از عوامل خوشبختی است و موجب سلامتی روحی و روانی و تکامل فرد و جامعه می گردد و برهنگی و بدحجابی، سقوط و انحطاط معنوی و فکری و پیامدهای شوم بیماری روانی و در نهایت جسمی را به ارمغان می‌آورد.

به گزارش خبرگزاری مهر، گوهر شرم و حیا در صدف وجود زن نهفته است، لذا زنان نباید از جسم و ظاهر جسمانی خود به عنوان کالایی شهوت انگیز استفاده کنند و چشم های هرزه را به خود متوجه نمایند. علل و عوامل مختلفی در بی حجابی نقش دارند که به مواردی چون پیروی از هوی و هوس های نفسانی، جلب توجه و کسب جایگاه، خودنمایی، بی حیایی و بی عفتی، تهاجم فرهنگی، زیبا جلوه دادن خود نزد دیگران، بی غیرتی مرد در اشاعه ی فحشاء، عملکرد بد دستگاه های ذیربط،  بی توجهی خانواده ها و دوستی های نامطمئن می توان اشاره کرد.

1) پیروی از هوی و هوس های نفسانی
بی شک در وجود انسان، غرائض و امیال گوناگونی است که همه ی آنها برای ادامه ی حیات او ضرورت دارد. هواپرستی سرچشمه غفلت و بی خبری است برخی زنان به خاطر هوی و هوس خویش به فکر تنوع لباس، آرایش و خودنمایی در جامعه می پردازند، تا اینکه خود را به هر مردی ارائه کنند. آنها بجز شیک پوشی، خودنمایی، لذت جویی، خوشگذرانی، به چیز دیگری نمی اندیشند و بهترین اوقات زندگی خود را به قدم زدن در کوچه و خیابان ها و پارک ها و میهمانی های مفسده انگیز می گذرانند، خلاصه آنجا که هواپرستی و بی حجابی است نه پای دین در میان است و نه پای عقل، در آنجا چیزی جز بدبختی و بلا نیست، در آنجا چیزی جز بیچارگی و شقاوت و فساد نخواهد بود.

2) جلب توجه و کسب جایگاه
انسان موقعیت طلب است و همواره می خواهد در میان مردم از جایگاهی خاص و در خور توجه برخوردار باشد. بعضی از افراد با تحصیل علم و دانش و کسب فصائل اخلاقی و معنوی و یا اجتماعی، جایگاهی بدست می آورند و برخی از افراد فاقد این ارزش ها هستند با نمایش زیبایی ها و جاذبه های طبیعی و ساختگی زنانه خود و بی حجابی سعی در جلب توجه دیگران می کنند تا به کمبودهای عاطفی و یا اجتماعی خود پاسخ دهند، اما این خودنمایی ها دلیل بر شخصیت و ارزش آنها نمی باشد.

3) خودنمایی
با توجه به آفرینش زن توأم با زیبایی و لطف ظاهری و با احساسات و عواطف باطنی و تمایل به خودنمایی که در وجود زن به طور محسوس و قوی به چشم می خورد زمینه تحریک پذیری و ایجاد هیجان و تحریک در دیگران توسط او امری طبیعی است و اگر ویژگی های یاد شده را با آرایش و لباس های دلپذیر و حرکات مهیج بیامیزد و در معرض دید نامحرمان قرار دهد چه مفاسد و انحرافاتی را بوجود می آورد که زمینه ساز اضطراب و نگرانی و پریشانی در روح و روان افراد می شود. برخی زنان با بی حجابی به بیماری صیادی دلها گرفتارند. علاقه همسرانش برای ارضای روحیه آنها کافی نیست. محبوبیت عمومی می طلبند. حضرت امام صادق(ع) در مورد آثار گناه می فرماید: شمار کسانیکه که در اثر گناهان و انحرافات جان خود را از دست می دهند بیش از تعداد افرادی است که در اثر مرگ طبیعی می میرند.

4) بی حیایی
یکی از خلقیات پسندیده و صفات عالیه انسانی عفت است. ملکه عفت آدمی را در اعمال و تمایلات جنسی تعدیل می کند و انسان را از پلیدی های شهوت مصون نگاه می دارد. بی عفتی و بی حجابی بعضی از دختران و زنان جوان غالبا از دوستان ناباب سرچشمه می گیرد. در نتیجه خانواده ها و دختران باید در انتخاب دوست دقت کنند.

5) تهاجم فرهنگی
تهاجم فرهنگی عبارت است از تلاش مستمر و حیله گرانه استکبار برای سلب کردن فرهنگ‌های اصیل و الهی از ملت ها و جایگزین کردن فرهنگ مبتذل و مبتنی بر فساد و عیاشی و بی‌بهره ساختن ملت ها از هویت مستقل ملی و دینی خودشان و سلب اتکا به اراده خود. یکی از مهمترین عوامل درونی که باعث انحطاط فرهنگ یک جامعه می شود رواج فساد اخلاقی و بی حجابی است. وقتی فساد بر روی جامعه تاثیر گذاشت، غالبا آن جامعه قادر به ادامه حیات نیست.

6) زیبا جلوه دادن خود نزد دیگران
موضوع زیبایی و جمال طبیعی انسان نیز یکی از مسائلی است که در روایات مذهبی مورد کمال توجه قرار گرفته است. جمال در مورد خداوند بزرگ به معنی زیبایی طبیعی یا تجمل مصنوعی نیست، بلکه مراد ا ز جمال الهی صفات جمالیه و کمالات معنوی است. اما عده ای از زنان و دختران که معنی و مفهوم اصل زیبایی را درک نکرده اند تمام هم و غم خود را بر این می گذارند که شکل ظاهری خود را آراسته و آرایش نمایند و به صورتی زیباتر در نزد دیگران حضور یابند و از زیبایی خدادادی خود در جهت خلاف دستورات الهی استفاده کنند. امام علی(ع) در حدیثی می فرماید: پوشیدگی برای زن سودمندترین و زیبایی او را پایدارتر می سازد.

7) بی غیرتی مرد در اشاعه ی فحشاء
تاثیر متقابل زن و مرد در روابط خانوادگی و سرنوشت فرزندانشان، از اصول غیرقابل انکار در تربیت اجتماعی اسلام است. مرد باید همچون حصاری زن را در حمایت و مراقبت قرار دهد این حالت باید هم در مراقبت نسبت به عفاف و پاکدامنی زن باشد و هم در توجه به نیازهای عاطفی و جنسی او. توجه مرد به عفاف همسر خویش شرط اولیه حفظ حریم خانواده و حفظ سلامت اخلاقی آن است و در افزایش عشق و محبت وی به شوهر موثر است.

8) عملکرد دستگاه های ذیربط
وظیفه ی مهم مسئولین، نظارت لازم بر موسسات تولیدی است که بسیاری از آنها به مراکز مدسازی و دوخت لباس های بی حجاب تبدیل شده اند. آنها به دوخت لباس های غیرشرعی مبادرت می ورزند. اگر کسی بخواهد مانتو و یا شلوار ساده و یا لباس مناسب و در شأنی خریداری کند موفق نخواهد شد. برخی از بی حجابی های زنان و دختران، ناشی از لباس های تحمیلی مانتوسراهای سودجویی است که به فرهنگ بد لباسی و شهوترانی دامن می زنند.

9) بی توجهی خانواده ها
یکی از مهمترین نهادهای موثر در رشد، تربیت و رفتار آدمی نهاد خانواده است. اگر پدران و مادران بی توجه باشند نسبت به مسائل و معیارهای دینی و اخلاقی، از شر مفاسد، فرزندان شان در امان نمی باشند. از این رو خانواده مهمترین قسمت می باشد که باید در امر حجاب به دختران خود آموزش لازم را بدهد.

10) دوستی های نامطمئن
در حقیقت یکی از ریشه های بی حجابی، دوستی های نامطمئن معاشرت های آلوده و مشکوک، گرایش به فرهنگ غرب، شخصیت زدگی، انتخاب الگوهای نامطلوب، احساس پوچی، از درون تهی شدن، بی اعتمادی به فرهنگ خودی و فقر معنویت و نظایر آنها. دختران چون از نظر روحی، عاطفی و احساسی تر هستند از دریچه ی احساسات به دنیا و مسائل آن می نگرند به همین دلیل بیشتر در معرض خطر آسیب های اخلاقی و اجتماعی قرار دارند.



      

همه رؤسای حسن روحانی

همه رؤسای حسن روحانی
نوشته ای برای شناخت روحانی
اقدام روحانی در انتصاب برخی فتنه گران به مناصب کابینه از یک سو و برخی همکاری ها با اصول گرایان از سوی دیگر و هم چنین شعار های متفاوتش در سیاست خارجی با رفتار های گذشته وی سر در گمی در خصوص شناخت رئیس جمهور جدید به وجود آورده است. متن زیر به دنبال شناخت وی می باشد.
 
به نقل از فرهنگ نیوز ، حسن روحانی یکی از باسابقه­ترین دولتمردان جمهوری اسلامی است که سمت­های متعددی را در 35 سال گذشته بر عهده داشته است. او در این سمت­ها با افراد مختلفی همکاری کرده و تجربیات زیادی در خلال این مسئولیت­ها به دست آورده است و قطعا یکی از راه­های شناخت تفکرات روحانی بررسی سوابق او در این مسئولیت­هاست. یکی از جنبه­های این بررسی، شناخت افرادی است که تاکنون در نهادهای مختلف بر روحانی ریاست داشته­اند و یا روحانی نمایندگی آن­ها را بر عهده داشته است. روحانی طی سال­های انقلاب در سمت­هایی در مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان رهبری، دفاع مقدس، شورای عالی امنیت ملی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و ... داشته است و ما در این نوشتار رؤسای روحانی در این سازمان­ها را معرفی می­کنیم.[1]
 
مجلس شورای اسلامی و سابقه 20 ساله
 
روحانی یکی از باسابقه­ترین نمایندگان مجلس شورای اسلامی است که از مجلس اول تا پنجم نمایندگی مردم را بر عهده داشته و در این مدت با رؤسای متعدد مجلس همکاری کرده است. این همکاری­ها هم به لحاظ کیفیت و هم به لحاظ مدت متفاوت بوده است و روحانی از نمایندگی عادی تا نائب رئیسی را در مجلس تجربه کرده است.
 
 
اولین رئیس مجلس: هاشمی رفسنجانی
 
هاشمی از سال 59 تا 68 ریاست مجلس را بر عهده داشت؛ یعنی تمام مدت مجالس اول و دوم و یک سال از مجلس سوم. در این مدت روحانی نماینده مجلس و دو دوره اول مجلس رئیس کمیسیون دفاع بوده و با هاشمی از نزدیک همکاری کرده است. روحانی در زمان جنگ یکی از فعال­ترین نمایندگان در زمینه­های دفاعی و نظامی بوده و در بسیاری از طرح­ها و لوایح مجلس درباره امور نظامی نظرات سازنده­ای را ارائه می­کرده است.
 
 
دومین رئیس مجلس: کروبی
 
مهدی کروبی پس از رئیس جمهور شدن هاشمی در سال 68 به ریاست مجلس سوم انتخاب شد و به مدت سه سال رئیس مجلس بود. در این دوره روحانی نماینده مجلس بود، اما هیچ سمت دیگری در مجلس سوم نداشت و کمترین همکاری در بین رؤسای مجلس و روحانی در این دوره بوده است. در این دوره اکثریت مجلس در اختیار جناح چپ بود و روحانی که در آن زمان از اعضای فعال جامعه روحانیت مبارز تهران و جناح راست بود هیچ سمتی در این مجلس نداشت.
 
 
مجلس چهارم و پنجم و نائب رئیسی ناطق نوری
 
اکثریت مجلس چهارم و پنجم در اختیار جناح راست بود و ریاست هر دو مجلس را ناطق نوری بر عهده داشت. روحانی در این هشت سال بیشترین همکاری را با ناطق نوری داشته و علاوه بر ریاست کمیسیون سیاست خارجی مجلس، نائب رئیسی ناطق نوری را نیز بر عهده داشته و در برخی از جلسات به جای او ریاست مجلس را بر عهده داشته است.
 
 
دفاع مقدس و مسئولیت­های مهم روحانی
 
یکی از سمت­های مهم روحانی در زمان جنگ که از سال 61 تا 67 ادامه داشته عضویت در شورای عالی دفاع بوده است. روحانی به نمایندگی مجلس و به خاطر ریاست بر کمیسیون دفاع مجلس در این شورا حضور داشته است. شورایی که طی سالیان دفاع مقدس کلیه امور مربوط به جنگ، سیاست خارجی در امور دفاعی و تبلیغات را بر اساس نظر حضرت امام (ره) بر عهده داشته است.[2] در زمان عضویت روحانی در این شورا مقام معظم رهبری، که در آن زمان رئیس جمهور بوده­اند، ریاست شورا را بر عهده داشته­اند. شورای دیگری که زیر نظر شورای عالی دفاع تشکیل شد شورای عالی پشتیبانی جنگ بوده که وظیفه‌ی آن هماهنگی و رسیدگی به وضعیت جبهه‌ها و تأمین و تدارک نیروها بوده است. مصوبات این شورا طبق نامه­ای که حضرت امام (ره) خطاب به رئیس جمهور وقت، آیت الله خامنه­ای، می­نویسند تا پایان جنگ لازم­الاجرا بوده است.[3]این شورا به ریاست آیت الله خامنه­ای تشکیل می­شده و روحانی نیز یکی از اعضای این شورا بوده است که ریاست کمیسیون اجرایی این شورا را نیز بر عهده داشته است.
 
روحانی در زمان جنگ از سوی مقام معظم رهبری که رئیس شورای عالی دفاع بوده­اند حکم دیگری نیز دریافت کرده است. او از سال 64 تا 70 فرمانده پدافند هوایی کشور را بر عهده داشته و از نزدیک با نیروی هوایی آشنا شده است. افرادی مانند شهید بابایی و شهید ستاری در این دوران در پدافند هوایی کشور با روحانی همکار بوده­اند.
 
 
حسن روحانی در زمان جنگ دو مسئولیت مهم نیز از سوی هاشمی بر عهده داشته است. اول ریاست ستاد مرکزی قرارگاه خاتم­الانبیاء بوده است. این قرارگاه برای هماهنگی بین نیروهای ارتش و سپاه به وجود آمده بود و فرماندهی آن را هاشمی رفسنجانی بر عهده داشت و در سال­های 64 تا 66 روحانی ریاست ستاد مرکزی این قرارگاه را بر عهده داشته است. دیگر همکاری مهم روحانی و هاشمی در زمان جنگ که البته در اواخر جنگ و سال­های 67 و 68 اتفاق افتاد معاونت روحانی در جانشینی فرماندهی کل قوا بود. در خرداد 67 حضرت امام (ره) حکمی به هاشمی رفسنجانی مبنی بر جانشینی وی در فرماندهی کل قوا دادند و در همان زمان هاشمی روحانی را به عنوان معاون خود انتخاب کرد. این سمت تا زمان رحلت امام (ره) و بازنگری در قانون اساسی پابرجا بود.
 
 
 
عضویت در مجمع تشخیص و ریاست نهاد پژوهشی آن
 
مجمع تشخیص پس از بازنگری قانون اساسی در سال 68 به صورت رسمی تشکیل شد و روحانی نیز در سال 70 به عنوان نماینده رهبری در جلسات این شورا حضور یافت. اما روحانی در این نهاد مسئولیت دیگری نیز بر عهده داشت. او از سال 71 تاکنون ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص را بر عهده داشته است. این مرکز در سال 1368با هدف تدوین و تنظیم استراتژی برای جمهوری اسلامی ایران زیر نظر نهاد ریاست‌جمهوری تشکیل شد و در سال 76 از نهاد ریاست‌جمهوری جدا شد و فعالیت خود را به عنوان بخش تحقیقاتی مجمع تشخیص مصلحت نظام زیر نظر این مجمع ادامه داد.[4] طی سال­های 68 تا 71 موسوی خوئینی­ها ریاست این مرکز پژوهشی را بر عهده داشت و بعد از او و تاکنون روحانی ریاست را بر عهده داشته است. در واقع روحانی طی بیست سال گذشته به عنوان عضو حقیقی مجمع تشخیص از سوی رهبری منصوب شده بوده و هم در جلسات مجمع تشخیص به ریاست هاشمی حاضر می­شده و همچنین از سوی هاشمی به عنوان رئیس مرکز تحقیقات این مجمع فعالیت داشته است.
 
 
شورای عالی امنیت ملی و کار با دو رئیس جمهور
 
روحانی در سال 68 به عنوان نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی تعیین شد. او از همان سال تاکنون نمایندگی رهبری در این شورا را بر عهده داشته است و طی سال­های 68 تا 84 از طرف هاشمی و خاتمی به دبیری این شورا منصوب شده است. در این شورا روحانی هم نماینده رهبری و هم دبیر شورا از طرف دو رئیس جمهور بوده و از نزدیک با مهم­ترین مسئولین کشور همکاری کرده است. در این شورا وظایف دبیر با رئیس متفاوت است، اما به خاطر حکمی که رئیس جمهور برای دبیر این شورا صادر می­کند، دبیر بایستی با همه کارها را با هماهنگی رئیس جمهور انجام دهد.  
 
 
 
مجلس خبرگان آخرین فعالیت روحانی
 
روحانی در سال 77 و انتخابات سوم مجلس خبرگان به این مجلس راه یافت. او در سال 85 نیز توانست حائز اکثریت آرا شود و از سوی مردم تهران به نمایندگی مجلس خبرگان انتخاب شود. روحانی طی 15 سال گذشته با سه رئیس در مجلس خبرگان کار کرده است. او از سال 77 تا 86 که آیت الله مشکینی ریاست این مجلس را بر عهده داشت در مجلس خبرگان حضور داشت و طی سال­های 80 تا85 ریاست کمیسیون سیاسی- اجتماعی این مجلس را برعهده داشت. او از سال 85 تا 87 عضو هئیت رئیسه مجلس خبرگان بود و طی این دو سال با آیت الله مشکینی و هاشمی رفسنجانی به عنوان رؤسای خبرگان همکاری کرده است. در سال 89 آیت الله مهدوی کنی به ریاست خبرگان رسید و سه سال است که روحانی در مجلس خبرگان با ایشان همکاری می­کنند.
 
 
نتیجه­ گیری
 
از مجموع مطالب گفته شده به این نتیجه می­رسیم که روحانی طی 35 سال گذشته از انقلاب اسلامی با بسیاری از بزرگان نظام در مسئولیت­های حساس و مهمی همکاری کرده است و این تجربه گرانبها قطعا در مسئولیت اجرایی او نیز بسیار اثرگذار خواهد بود. او در نهادها و قوای مختلف با مقام معظم رهبری، آیت الله مهدوی کنی، آیت الله مشکینی و آقایان هاشمی رفسنجانی، کروبی، خاتمی و ناطق نوری همکاری کرده است. البته همانگونه که از مطالب گفته شده برمی­آید بیشترین همکاری روحانی با آقای هاشمی بوده است و به نظر می­رسد در دولت یازدهم نیز بیشترین مشاوره و همکاری را بین این دو نفر شاهد باشیم.
 
 
 
 
 
[1]. تمامی سوابقی روحانی که در این مطلب آمده است از سایت مجمع تشخیص به آدرس http://maslahat.ir/DocLib2/Strategic%20research%20Center/cfr%20chief%20resume.aspx
 
گرفته شده است.
 
[2].http://www.jamaran.ir/fa/2435/%D8%A8%D8%A7_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85/%D8%B5%D8%AD%DB%8C%D9%81%D9%87_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C/%D8%AC%D9%84%D8%AF13/%D9%88%D8%B8%D8%A7%DB%8C%D9%81_%D9%88_%D8%A7%D8%AE%D8%AA%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA_%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9
 
[3]. http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=20&page=467
 
[4]. http://www.csr.ir/Center.aspx?lng=fa&abtid=00 
 
منبع: دیدبان


      

اقدام تاسف بار یک روزنامه اصلاح طلب

اقدام تاسف بار یک روزنامه اصلاح طلب  
این روز نامه افراطی در فلسفه این نظریه خود مدعی شده است که فرهنگ و هنر جامع ترین اسم برای این وزارت خانه است.

یکی از روزنامه‌های افراطی اصلاح طلب در درخواستی عجیب از علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی خواسته است که جمله "ارشاد اسلامی" را از وزارت ارشاد حذف کند. مصطفی ایزدی، نویسنده این یادداشت در فلسفه این نظریه خود مدعی شده است که فرهنگ و هنر جامع ترین اسم برای این وزارت خانه است.



      

علت محجبه شدن خواننده زن الجزایری

علت محجبه شدن خواننده زن الجزایری  
هنرمند و خواننده الجزایری که سال جاری به حج رفته است با کنار گذاشتن خوانندگی می‌گوید: به فکر انتخاب حجاب و جدا شدن از هنر نبودم اما آرزو و عشقم به زیارت مکه و مدینه باعث شده حجاب را انتخاب کنم.

به نقل از کیهان، هنرمند و خواننده الجزایری پس از ادای مناسک حج اعلام کرده است که حجاب برگزیده است و هنر را به این دلیل کنار گذاشته است.

«سعاد بوعلی» گفته است: یک ساعت قبل از سفرم به عربستان حجاب گرفتم اما آن زمان به فکر انتخاب حجاب و جدا شدن از هنر نداشتم اما آرزو و عشقم به زیارت مکه و مدینه باعث شده حجاب را انتخاب کنم.
وی افزوده است: حج بازی نیست و دارای شروطی است و زائر خانه خدا باید مقید به آنها باشد که در این بین زن باید از خوانندگی دوری کرده و در اماکن مختلط وارد نشود و این در حالی است که ساحت هنری در الجزایر حتی جایی ویژه برای زنان ندارد.

این هنرمند سابق الجزایری که با روزنامه «الشروق» الجزایر سخن می‌گفت، تاکید کرده است: از خوانندگی دست برداشتم چراکه به عنوان یک حاجی اجازه چنین کاری را ندارم.

سعاد بوعلی که 25 سال استاد موسیقی در «طور متوسط» بوده است، می‌گوید: البته از لحاظ هنری نیز این روزها عرصه موسیقی در الجزایر [و جهان عرب] نزول کرده است.



      
<      1   2   3   4   5   >>   >